نخستین باستانشناس ایرانی که در مجموعهی جهانی پارسه (تخت جمشید) کاوش کرده است، شادروان علی سامی بود. استاد سامی دلبستگی ویژهای به پارسه داشت. خودش در جایی مینویسد، پارسه دانشگاه من بود و هر سال کار در این مجموعه برابر با چند سال آموزش دانشگاهی است و برای من مفهوم دیگری دارد، نزدیک 20 سال زیر آسمان آن زیسته و از هوایش تنفس کردهام و پای هر ستون و سنگی روزهای از دست رفته خود را مییابم.
به گزارش اَمرداد، نام زنده یاد علی سامی بی گمان با فرهنگ و تاریخ ایران گِره خورده است. مردی که جوانی و زندگی خود را در راه شناخت فرهنگ ایرانی به ویژه زادگاه خود شهر شیراز و استان فارس گذاشت. او تا پایان زندگی بالنده و سودمند خود هرگز دست از کار و کوشش نکشید و کارهای ارزنده و ماندگاری را از خود به جا گذاشت. استاد سامی نگاه ریزبینانه و ژرف و موشکافانهای به تاریخ باستانی ایران داشت و این را میتوان در لابهلای کتابهای بی شمار وی جستوجو کرد. علی سامی، زادهی 1289 خیامی در شیراز نویسنده، پژوهشگر، استاد دانشگاه، باستانشناس و فَرنشین (:رییس) موسسه باستانشناسی پارسه بود. بازآرایی (:مرمت) آرامگاه کورش بزرگ در سال 1350 به سرپرستی او انجام شد. همچنین پدر وی «آقابزرگ» از چکامهسُرایان (:شاعران) و نقاشان کازرونی بود. استاد سامی در پدیداری و ساخت آرامگاه حافظ شیرازی، گنجخانهی(:موزه) پارس، آرامگاه خواجوی کرمانی، بازآرایی مسجد عتیق شیراز و آرامگاه سعدی و شاه شجاع دست داشت. از ارزندهترین دستآوردهای شادروان سامی در کشفیات باستانشناسی میتوان به سر شاهزادهی هخامنشی از جنس سنگ لاجورد و بشقاب سنگی با دبیرهی(:خط) آرامی اشاره کرد که در گنجخانهی ملی ایران باستان نگهداری میشود. نوشتهها و کتابهای برجای مانده از این استاد دانشگاه هنوز هم از آن دسته سرچشمههایی(:منابع) به شمار میرود که مورد بهرهی پژوهشگران و نویسندگان است. کتابهایی همچون آثار تاریخی جلگه مرودشت، پاسارگاد پایتخت و آرامگاه کورش هخامنشی، تمدن هخامنشی در دو پوشینه(:جلد)، تمدن ساسانی در دو پوشینه، شیراز شهر جاویدان، نقش ایران در فرهنگ اسلامی، مقام دانش در ایران باستان و روزها و یادها را تنها بخشی از آثار ارزنده استاد به شمار میآیند. سرانجام این باستانشناس و نویسنده در 22 اَمرداد ماه 1368 در شهر شیراز درگذشت و در کنار آرامگاه خانوادگی خود در دارالرحمهی شیراز به خاک سپرده شد. به همین انگیزه انجمن فرزندان پارسه، پَسین(:عصر) پنج شنبه 21 اَمرداد ماه برابر با سالگرد درگذشت وی به همراه شماری از دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران بر سر آرامگاه او گِرد آمده و یاد این استاد برجسته را گرامی داشتند.
جمال زیانی، پژوهشگر و نویسنده در این گِردهمایی از یادگویههای(:خاطرات) خود با استاد سامی گفت: این نویسنده که از شاگردان زنده یاد سامی بودهاند از یادگویههای دانشگاه و درس تمدن هخامنشی استاد برای باشَندگان(:حاضران) نکاتی را بیان کرد. همچنین داریوش نوید گویی، مدیر انتشارات نوید شیراز نیز از یادگویههای خود در روزگار جوانی با استاد سامی گفت و این که برخی از کتابهای او را چاپ کرده و از نزدیک بینندهی کوششهای فراوان وی بوده است. نوید گویی در دنبالهی سخنانش از بزرگمنشی و جایگاه علمی استاد گفت. امیر حسین حکمت نیا، مدرس گردشگری دیگر سخنران این گردهمایی بود. حکمت نیا دربارهی منش و رفتار استاد سامی و پژوهشهای بیهمتای او برای باشندگان سخنانی را به میان آورد. در پایان این گردهمایی محمد یوسف رستمی، دبیر انجمن فرزندان پارسه دربارهی کتابهای زنده یاد سامی و کاوش های باستان شناسی او در پارسه و تپههای پیش از تاریخ دشت مَرودشت گفت. و این که چگونه استاد سامی از دل و جان برای فرهنگ و تاریخ ایران مایه گذاشته و در این راه خود را فدا کرده است. در پایان این گردهمایی باشَندگان بر سر آرامگاه دیگر نویسندگان و هنرمندان شیرازی گرد آمده و یاد آنان را گرامی داشتند. بزرگانی همچون دکتر جمشید صداقت کیش، ایرانشناس برجسته، بانو عماد، چکامهسُرای توانای شیرازی، کرامت تفنگدار، حافظ پژوه و ادیب، استاد هوشنگ فَتا، چکامهسرا و نویسنده که هر کدام از دل و جان برای شهر شیراز و فرهنگ ایرانی مایه گذاشته و کارها و آثار ارزندهای را به یادگار گذاشتهاند.
دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران، بر سر آرامگاه استاد سامی گرد آمدند
محمد رستمی، دبیر انجمن فرزندان پارسه
دوستداران فرهنگ ایران سپس بر سر آرامگاه دکتر صداقت کیش گرد آمدند
تربت پاک استاد سامی و همسرشان
داریوش نویدگویی، مدیرانتشارات نوید شیراز
آرامگاه استاد هوشنگ فتی، شاعر و نویسنده نامدار شیرازی
شادرُوان استاد علی سامی
نگاره ای به رسم یادبود بر سر آرامگاه خانوادگی استاد سامی
عکس از سیاوش اریا است.
6744
یک پاسخ
خدایش بیامرزد! انسان افتاده، متین، فروتن و پرمایه ای بود. مدتی استاد ما بود در رشته باستانشناسی در دانشکده ادبیات و علوم دانشگاه پهلوی شیراز در دهه 40 خورشیدی. بعد از انقلاب هر از چند گاهی او را می دیدم. سلامی عرض می کردم و گپ کوتاهی می زدیم. ایران باستان مثل فرزند برایش عزیز بود. فرزندی که داشت در برابر چشمانش مثله می شد و انکار هم. از این رو بسیار شکسته شده بود و قامت بلند او خمیده.