شاهنامه خوانی، هنر ایرانی، مردم و امرداد پیوند تنگاتنگی با یکدیگر دارند و خوانندگان با آگاهی از این موضوع، هنگام برخورد با یک رویداد فرهنگی ـ هنری پیوندی نو را با امرداد پدید میآورند.
به گزارش امرداد در پی تماسی از شهرک واوان عکاس و گزارشگر امرداد خویشکاری پیدا کردند برای تهیه گزارش از هنرمندی که دو تابلو از آتشکده آذرگشسب و دژ فلکالافلاک با مواد در دسترس ساخته، بروند و روز تهیه گزارش همزمان با برنامه شاهنامهخوانی در واوان تعیین شد.
از آنجایی که آدرس برای ما ناشناخته بود، نگران دیر رسیدن به برنامه شاهنامه خوانی بودیم، پس از واپسین تماس متوجه شدیم باید به کانون درمانی سوده ویژه بیماران دیالیزی برویم. بودن هنرمندی در این کانون و برنامه شاهنامهخوانی و بودن هنرمندی در این کانون شگفتانگیز و گیرا شد.
سرانجام به کانون درمانی سوده رسیده و بهشتاب وارد شدیم، فرنشین روابطعمومی سوده به پیشواز ما آمده و به درون اتاقی راهنمایی کرد. کمی سردرگم بودیم ولی اندک اندک متوجه شدیم جایی بسیار ویژه گام گذاشتهایم بنابراین آرزومند (:مشتاق) دانستن پیوند میان کانون درمانی، شاهنامهخوانی و تابلوها بودیم و چرا امرداد را برای تهیه گزارش فراخواندهاند (دعوت کردهاند).
مهرنوش جهانبانیان از هموندان شاهنامهخوان از پیشینه شاهنامهخوانی و چگونگی پیوندشان با سوده را بیان کرد: «نخستینبار سال 87 خورشیدی با کوشش علی زارعی در فرهنگسرای واوان کلاسهای شاهنامهخوانی و عطارخوانی برگزار شد. بیش از سهسال هر چهارشنبه با همیاری قریشی شاهنامه میخواندیم. پس از رفتن زارعی کلاسها بازماندند و قریشی جایی را برای کلاسها در نظر گرفت، زمانی هم در فرهنگسرای اسلامشهر بودیم؛
خداداد الله وردی فرنشین روابط عمومی کانون درمانی سوده در شهرک واوان
دوستیِ علی قیصری از هموندان شاهنامهخوان و خداداد اللهوردی فرنشین روابط عمومی سوده و همرای بودن فرنشین کانون درمانی سوده انگیزهای برای تشکیل کلاسهای شاهنامهخوانی در سوده شد و نزدیک به دو سال هر هفته به اینجا میآییم و در اتاقی که بهگمان کوچک است ولی دوستانه در کنار یکدیگر ادامه میدهیم.»
گمان کردیم که بیماران هم از این کلاسها بهره میبرند، سلیم مسلمزاده فرنشین کانون درمانی در اینباره گفت: «هنگامی که بیماران به بیمارستان میآیند به اندازهای سم در بدنشان است که هوشیاری لازم را ندارند و پس از انجام مراحل درمانی که گاهی بیش از چهار ساعت میانجامد، بیمار با افت فشار، جابهجایی الکترولید و مایعات بدن برخورد دارد که برای بیمار مشکلات دیگری پدید میآوردو فردای روز دیالیز هوشیاری خود را بهدست میآورد.»
ما که با سختیهای بیماران سوده تا اندازهای آشنا شدهبودیم ولی هنوز به درستی انگیزه برگزاری کلاسهای شاهنامهخوانی را متوجه نشدهبودیم که خداداد الله وردی توضیحات بیشتری داد: «بیشتر بیماران توان مالی بالایی ندارند و حتا برای رفتوآمدشان مشکل دارند و کسانی که روز نخست این کانون را گشودند (:افتتاح کردند) به چگونگی سرپرستی آن اندیشه نکردند.
همه کوشش ما این است مکانی شاد و آرامشبخش برای بیماران و همراهان آماده کنیم تا کمی از آزردگیشان کاستهشود.
من حتا دوست دارم اینجا برنامه خنیاگری (:موسیقی) هم داشتهباشیم، روزی 150 بیمار دیالیز میشوند حتا کارکنان بیمارستان فرسایش روحی پیدا میکنند بنابراین در حیاط مکان ورزشی فراهم کردیم تا زمانی را آرام بگیرند و کلاسهای شاهنامهخوانی هم یکی از این برنامهها است.»
سلیم مسلم زاده، سرپرست کانون درمانی سوده در شهرک واوان
هنگامی که سخن به اینجا رسید سرپرست بیمارستان نیز سفره دلش را باز کرد و گفت: «بیشتر از مسایل درمانی بیماران، مسایل دیگری هم وجود دارد و بهگمان اگر مددکار اجتماعی میشدیم، کاراتر بود.
گاهی بیماران به اندازه یک دولت از ما چشمداشت دارند و ما توانمان بیش از این نیست. بسیاری از بیماران بیش از 15 سال در این کانون دیالیز شده و هزینه بالایی را پرداخت کردهاند بنابراین توان مالی بالایی ندارند، گاهی آن اندازه افسرده هستند که هنگام وارد شدن به دفتر در را به تندی بسته و درخواست یافتن کار برای فرزندانشان هستند.
با چنین وضعیتی ما نیز خواهان پذیرای برنامههای شادی در اینجا هستیم تا هم کارمندان و هم بیماران شاد شوند و زمان کوتاهی به سختیها نیاندیشند.»
بنابراین کلاس شاهنامهخوانی افزون بر آموزش خوانش شاهنامه که بخش بزرگی از فرهنگ و تاریخ سرزمینمان است، تا اندازه بسیاری میتواند دمی از بار سنگینی کار بکاهد و چه نیکو به این موضوع پرداختهشده، از یکسو هموندان شاهنامهخوانی مکانی ثابت یافتهاند و از سوی در کنار هممیهنان خود کار نیک و ارزشمندی را دنبال میکنند، چنانچه فردوسی بزرگ گفتهاست: هر آنکس که شهنامه خوانی کند / چه مرد و چه زن پهلوانی کند.
ما هم با شاهنامهخوانان همراه شدیم و داستان «رفتن بهرام در شکارگاه با کنیزک چنگ زن در شکار» خوانده شد که با راهنمایی استاد قریشی داستان بهتر و بیشتر دانستهشد.
دستساختههای مقصود کشاورز، آتشکده آذرگشسب و دژ فلکالافلاک
در بخشی از اتاق دوتابلو بسیار زیبا بهچشم میخورد و درواقع ما برای شناخت هنرمند این تابلوها به آنجا فراخوانده شدهبودیم که با رویدادهای بسیار گیرا (:جالب) برخورد کردیم.
مقصود کشاورز هنرمندی است که با بهرهگیری از مهرههای تسبیح، سنگ، چوب، شیشه و هر آنچیزی که به گمان کارا نباشد دو تابلو برجسته از نگاره «آتشکده آذرگشسب» و «دژ فلکالافلاک» را ساختهبود. وی درباره هنرهایش گفت: «کارهایی که درست کردهام یک جرقه هستند، برآن هستم با پشتیبانی مردم آنها را به آتش برسانم. برای ساختن آتشکده و فلکالافلاک شب را تا سحرگاه کار میکردم و هر کدام یکماه زمان برد؛ این آثار شناسنامه نیاکانی ما هستند.»
وی که زاده تکاب است کوشش کرده با خواندن کتابهای گوناگون پیشینه تاریخی منطقه خود را بشناسد؛ در اینباره گفت: «کتاب تاریخ افشار را یکی از استادانِ بهنام تکاب نوشتهاست، افشار نام تباری است که در تکاب زندگی میکنند؛ در این منطقه کوه زندان بسیار سپنتا و زیبا است، در روزگار باستان، از کوه بلقیس برای پاسداری از آتشکده دیدهبانی میکردند.
تاقِ تاقدیسِ خسروپرویز همه از طلا و عاج فیل ساخته شده و درونش با گوهر و صدف فرش شدهبود؛ در روزگار ساسانیان که روم به ایران یورش آورد همه را ویران میکنند و هنگام یورش تازیان برای رهایی از ویرانی، نامش به تخت سلیمان دیگرگون میشود.»
پس از آشنایی با گروه شاهنامه خوانان و هنر کشاورز، برای بازدید از کانون درمانی سوده رفتیم. هنگام دیدار بیماران بهراستی که سختی کار و فشار وارده بر کارکنان سوده و بیماران را به چشم دیدیم.
اللهوردی هنگام بازدید از بخشهای گوناگون گفت که کانون امکانات چندانی نداشت برخی دوستان نیکوکار مهر ورزیدند و رایگان کارهای بسیاری انجام شد از جمله پیشتر مکانی برای خوردن خوراک کارکنان نبود و هر کس ایستاده یا پشت میزی بهشتاب خوراکش را میخورد ولی با ساخت زیرزمینی این مشکل کنار زدهشد.
نشانهایی که بیماران و کارمندان سوده در مسابقات کشوری به دست آوردهاند
در بخش درونشد، روی دیوارها جام، عکس و نشانهایی بهچشم میخورد. فرنشین روابطعمومی سوده از ورزش بهعنوان امید به زندگی یاد کرد و گفت: «برای اینکه بتوانیم امید و شادی برای بیماران پدید آوریم آنان را تشویق به شرکت در مسابقات کشوری کردیم که چندین نشان و پاداش دریافت کردهاند و ما هم همه را در اینجا برای بازدید گذاشتهایم. کسانی که جراحی پیوند داشتهاند حتا برای مسابقه به خارج از کشور هم رفتهاند. از سوی دیگر کارکنان سوده هم در مسابقات فوتبال شرکت کردهاند. ورزش کمکِ درمان است و امید به زندگی میدهد، کسی که زمان برای ورزش نگذارد باید زمان برای بیماری بگذارد.»
امید محمدی برآن است فوتبالیستهای ایرانی را بسازد
هنگام بازدید از زیرزمین با جوانی آشنا شدیم که بسیار کوشا و هنرمند بود. امید محمدی به کمک اللهوردی وارد کار شده و افزون بر کارهای خدماتی و باغبانی در سوده، هنگام آسودن به نگارگری میپردازد؛ او برآن است با نگارهها پویانمایی فوتبالیستهای ایرانی را بسازد. برای اینکار پس از کشیدن نگارهها از آنها عکس انداخته و در رایانهاش مراحل مورد نیاز را انجام میدهد.
در پایان مقصود کشاورز برای شاد کردن همه سنتورنوازی کرد. او اگرچه با انگشتانی که پیشتر دچار مشکل شدهبودند به شتابِ نوازندگان ماهر نوازندگی نمیکرد، ولی بسیار نیک مینواخت.
مقصود کشاورز در حال نواختن سنتور
کشاورز از سختی روزگاری که پشتسر گذاشتهبود گفت: «من ناتوان جسمی نیستم، در سال 60 بر اثر بمباران هوایی عراق، در آتشسوزی آسیب بسیاری بر من وارد شد که زندگی مرا بسیار دیگرگون کرد و از روی ناراحتی عکسهای دوران کودکی خود را پاره کردم تا دیگر هویت کودکانهام نباشد و هویت کنونی خود را پذیرفتم.
به انگیزه آسیبهای وارده، نتوانستم آموختن در دبستان را ادامه بدهم و به بنبست برخوردم تا سرانجام در این کانون سرگرم کار شدم.
نواختن سنتور را با پشتکار 20 سالهی خود آموختم در حالیکه پیشتر آموزشگاهها میگفتند انگشتانم توان نواختن را ندارند. اگرچه هماکنون کامل نیست ولی تا 50 درصد مینوازم و این را برای خود مانند معجزه میدانم.»
کشاورز افزون بر هنرهای یاد شده، بسیار زیبا خوشنویسی میکند و چکامهسرای توانایی هم است و یکی از سرودههایش را با نام آتشکده آذرگشسب برای باشندگان خواند.
اینجا ملک تخت سلیمان، خفته در خاک است / بر نوک قله، قلعهی بلقیس صبا است
قامتی چو سرو ناز و پاینده و بالنده دارد / بر سر تاج زرین، تخت زیبنده دارد
این کوه زندان بند زنجیر دیوان است / آن دریای جوش و خروش از معجز سلیمان است
شهر شیز، سجدهگاه خسروان موبدان است / این تاق عظیم، آتشکده آذرگشسب جاودان است
علی قیصری یکی از خوانندگان استوار «امرداد» از سال 84 است که چند شماره از امرداد را برای باشندگان خریداری و پیشکش کرد. کشاورز به پیشنهاد وی با امرداد تماس گرفتهبود که بتواند هنرهای خود را به دوستداران هنر و نیکوکاران بشناساند تا دستساختههای بیشتری را ارایه دهد.
قریشی، پژوهشگروشاهنامه خوان
مهرنوش جهانبانی
قریشی و پسرش همراه با علی قیصری در حال خواندن شاهنامه
مقصود کشاورز در حال خواندن سروده خود درباره آتشکده آذرگشسب
جمله نیکو و پرباری که بر روی تخته سیاه نوشته شدهبود
عکس از همایون مهرزاد است.
6744
3 پاسخ
بسیار گزارش جذاب و تفکر برانگیزی است سپاس از تهیه کنندگان گزارش وسپاس بی کران خداوند یکتا را که به ما سلامتی اعطاء نمود.
خدایا کشورم را از دروغ و خشکسالی محافظت فرما .آمین