یک چشم اشک یک چشم خون گریهکنان و هقهقزنان از رود گذشتند. برای عقبنشینی دستور آمده بود، شهر را با هزار امید و آرزو رها کردند. چهارم آبانماه بود. کرانهی خاوری رود کارون. از 31 شهریورماه که نیروهای عراقی با سازوبرگ آمریکایی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و … تازش را آغاز کردند و پا به خاک ایران گذاشتند، بیش از یک ماه گذشته بود. 34 روز پایداری گردان تکاوران نیروی دریایی ارتش و نیروهای مردمی در برابر چندین لشکر دشمن و گروهکهای ایرانستیز باشنده در خرمشهر کارساز نشد. در آن سپیدهدمی که یکی از غمبارترین بامدادان تاریخ ایران بود تکاوران نیروی دریایی، نیروهای مردمی و مردم جامانده در شهر را از کارون گذراندند و سپس با یکدگر پیمان بستند که از همین راه جگرگوشهی ایران را از نیروهای عراقی بازپس گیرند.
ناخدا هوشنگ صمدی فرماندهی تکاوران رزمنده در خرمشهر میگوید: آنهایی که برنامهی جنگ را برای صدام برنامهریزی کرده بودند، بنا داشتند که در روز نخست جنگ، خرمشهر را بگیرند، در روز سوم خوزستان را از ایران جدا کنند و در روز هفتم صدام در میدان آزادی گفتوگوی رسانهای داشته باشد، اما ما در روز چهارم مهر با همان یک گروهان تکاور، شلمچه ایران را از دست دشمن گرفتیم، شلمچه عراق را هم … و 21 نفر هم از آنها اسیر گرفتیم، شب در شلمچه عراق خوابیدیم، بامداد روز پنجم پادتاز (:پاتک) عراقیها با نیروهای تازهنفس آغاز شد، اما از آنجاکه جادهی شلمچه به خرمشهر تا سپیده زیر گلولهباران عراقیها بود، پشتیبانی نشدیم. 34 روز در خرمشهر ایستادیم، فرمان واپسنشینی (:عقبنشینی) که آمد، میترسیدم در بیسیم بگویم، بچهها کار دست خودشان میدادند! ناچار آنها را گردهم آوردم و با دشواری و رنج بسیار داستان را گفتم، از آن پس زمان بسیار سخت و جانکاه میگذشت، هردم بغضی میشکست. هنگام واپسنشینی همه رو به خرمشهر گریه میکردیم.
آنچه در بالا آمده است بخشی از گزارشیست با عنوان «بازگشت آجرهای باستانی بوکان به میهن» به قلم بهروز نمیرانیان که در تازهترین شماره امرداد چاپ شده است.
متن کامل این گزارش را در رویهی سوم (مردم) امرداد شماره 454 بخوانید.
«امرداد» شمارهی 454 از دوشنبه، نوزدهم اردیبهشتماه، 1401 خورشیدی، در روزنامهفروشیها و نمایندگیهای امرداد در دسترس خوانندگان خواهد بود.
خوانندگان میتوانند برای دسترسی به هفتهنامهی امرداد افزونبر نمایندگیها و روزنامهفروشیها از راههای زیر نیز بهره ببرند.