لوگو امرداد
در امرداد شماره‌ی 460 چاپ شده است:

ابتهاج هم‌نشین خنیاگران بزرگ و بی‌مانند روزگار

p04دهه‌های بیست، سی، چهل و پنجاه خورشیدی در تاریخ شعر و ادب فارسی از دوران‌های به‌یادماندنی هستند. استعدادهای شگرفی در این زمان بروز کردند. در این دهه‌ها ارتباطات بسیاری در زمینه‌های فرهنگی، ادبی، هنری و حتی سیاسی میان روشنفکران و هنرمندان جامعه‌ی ایران باهم و با افراد بیرون از کشور برقرار شد.
هوشنگ ابتهاج (سایه) یکی از سرایندگانی بود که شعر سنتی می‌سرود و تازه از رشت به تهران آمده و وارد این مکتب شده بود. او که در خانواده‌ی مرفه در رشت زاده شده بود، پس از آمدن به تهران شتابان بر پیوندهای فرهنگی و ادبی خود افزود و با افرادی چون شهریار، نادرپور، توللی و ابوالحسن صبا آشنایی و دوستی برقرار کرد.
ابتهاج بر همه‌ی شیوه‌های سخن و زبان چیرگی داشت و در قالب‌های غزل، نیمایی، چهارپاره، مثنوی، دوبیتی، رباعی و قطعه سخن‌سرایی کرده است. شکوه و شگرفی زبان، پندار و اندیشه سروده‌های او را از برجسته‌ترین سروده‌های روزگار کرده است؛ به‌گونه‌ای که هم در غزل، که بسیاری آن را قالب اصلی شاعری وی می‌دانند و هم در قالب‌های دیگر سخنش اثرگذاری گسترده داشته و در یادها جاودانه و بر زبان‌ها جاری شده است.
سایه در جوانی چندی نوشتن سروده‌های منثور (نام‌برآورده به شعر سپید) را هم آزمود؛ ولی بسیار زود آن را رها کرد و آن نوشته‌ها را در سال‌های پختگی از مجموعه‌ی سروده‌های خود کنار نهاد. او افزون بر سروده، ترانه‌هایی انگشت‌شمار اما اثرگذار سروده است. «سرگشته» یا «تو ای پری کجایی» (آهنگ‌ساز: همایون خرم، خواننده: حسین قوامی) و «سپیده» یا «ایران ای سرای امید» (آهنگ‌ساز: محمدرضا لطفی، خواننده: محمدرضا شجریان) از نامدارترین کارهای او در این زمینه‌اند.

خنیاگری همواره در خانواده‌ی سایه جایگاهی ویژه داشته است. پدر او، میرزا آقاخان، در جوانی تار می‌نواخت و خواهر کوچکش، رفیعه، گذشته از فراگیری ویلون نزد مجید وفادار، آوازی نیکو داشت و در یک فیلم سینمایی آهنگی دوصدایی را همراه داریوش رفیعی خوانده است. سایه خود از نوجوانی، نخست نزد رئیس ارکستر شهر و سپس نزد یرواند مارتیروسیان، مشق ویلون کرد؛ اما با شکسته‌شدن ناخواسته‌ی سازش بسیار زود دست از نوازندگی کشید.

آنچه در بالا آمده است بخشی از نوشتاری‌ست با عنوان «ابتهاج هم‌نشین خنیاگران بزرگ و بی‌مانند روزگار» به قلم آناهید خزیر  که در تازه‌ترین شماره‌ی امرداد چاپ شده است.

متن کامل این نوشتار را در رویه‌ی چهارم (ادب و هنر) شماره 460 هفته‌نامه‌ی امرداد بخوانید.

«امرداد» شماره‌ی 460، از ‌‌دوشنبه، 21 شهریورماه، 1401 خورشیدی، در روزنامه‌فروشی‌ها و نمایندگی‌های امرداد در دسترس خوانندگان قرار گرفت.
خوانندگان می‌توانند برای دسترسی به هفته‌نامه‌ی امرداد افزون‌بر نمایندگی‌ها و روزنامه‌فروشی‌ها از راه‌های زیر نیز بهره ببرند.

فروش اینترنتی شماره 460 هفته‌نامه امرداد

اشتراک ایمیلی هفته‌نامه‌ی امرداد

نشانی دکه‌های امرداد در تهران و شهرستان‌ها

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. زنده یادش جاوید!
    خنیا و خنیاگر – اصل آن دو واژه ی پهلوی هُونیا و هُونیاکَر است، یعنی هُونیا کننده = خواننده. کسی که کار خواندن می کند. البته هُونیاگَر = خونیاگَر، هم ظاهرن درست است، مثل روی گَر. ولی این حالت دوم برای آن دو واژه در پهلوی ثبت نیست. هُونیا(گویش شمالی) = خونیا(گویش جنوبی) = خونی ها = ترانه ها، آنچه خواندنی ست؛ آنچه زمزمه شونده است. منظور خواندن آواز است، و نه خواندن یک نوشته ی چاپ شده. این واژه در بُندار هُوندِن = خُوندِن = خواندن، بُن دارد. در ریشه یابی و معنی کردن سد(100) واژه ی چهارم در وبگاهِ «جهان زبان» این دو واژه را با گواهان بیشتری بسط خواهم داد.

  2. بگذار گره ی تاریخی دیگری را نیز در ارتباط با خُوندِن یا هُوندِن = خواندن، اینجا بگشایم. هُونی یا خُونی، مثل خونی در «گاو خُونی»(بزرگ چشمه، بزرگ آبگاه) نیز در همین هُوندِن = خُوندِن بُن دارد. چگونه بدین صورت که خونی ها(چشمه های بزرگ و پُر آب) بر عکس چشمه های کوچک که آرام و تقریبن بی صدا می گذرند؛ با شُرشُر و سر و صدایی دلپذیر چنان می گذرند که گاه در کنار خونی ها گفتگو کنندگان به ناچار با صدای بلند با هم حرف می زنند، بخصوص وقتی خونی(چشمه ی پر آب) از بلندی به پستی و یا به دره ای می ریزد.
    ———————
    پس علت اینکه ایرانیان برای چشمه ها دو نام برگزیدند، این است که یکی آرام است و دیگری خُونی(خونیاکَر، آواز خوان یا زمزمه کننده).
    ————-
    نمونه ی شمالی و جنوبی: لارَه هُونی(شمالی، واقع در شهرستان تالش، هشپَر سابق) = چشمه ی پر آبی که دارای ذخیره گاه چوبی آب است. لار = وسیله ی چونی پله پله داری که آب در پله هایش جمع شده و بعد سرریز می کند. البته آن پله ها افقی اند. یعنی تنه ی خالی شده ی درختی است که آب چشمه را ذخیره می کند تا گوسفندان زیادی همزمان بتوانند آب بخورند. گَرمَ خونی(در شهرستان ماسال)، هَفتَه خونی واقع در منطقه ی تالش نشنین فومنات و استان سمنان. هَفتَه خونی یعنی هفت چشمه ی پر آب. این همان منطقه است که چند سال پیش قطار ها آنجا در استان سمنان با هم تصادف کردند. و چون مرکز نشینان با خونی یا خانی = چشمه ی پر آب آشنایی ندارند؛ پس روزنامه های تهران محل آن تصادف را هفت خوان نامیدند؛ و در پی آن داستان های خیالی دیگری بافته شد. در کردی این واژه کانی تلفظ می شود؛ و در تاتی استان اردبیل و زبان کهن سمنانی خانی.
    ——-
    کوتاه: پس هونیا یا خونیا(خوانندگی) با هُونی یا خُونی یا خانی یا کانی = چشمه ی پُر آب = ترانه خوان، زمزمه کننده، هم بن اند. همین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-30