مرزهای «کویر حلوان»، یکی دیگر از کویرهای دیدنی ایران، در استان خراسان جنوبی است. این کویر در 90 کیلومتری شهرستان طبس دامنگسترده است و با روستایی به همان نام حلوان، سربهسر است. از روستا تا دل کویر راه چندانی نیست؛ از همینروست که نام آن دهکده را به کویر پیرامونش دادهاند که پهنهوریای 750 کیلومتر مربعی دارد.
حلوان در خاور استان خراسان جنوبی است. آنهایی که از مرکز کشور راهی مرزهای خاوری ایران میشوند، این کویر را خواهند دید. در همان حوالی بلندیهایی (:ارتفاعاتی) هم هست که به «پیر حاجات طبس» نامبردار است؛ نامی که نشان از سپندینگی آن در نزد طبسیها دارد. کوه «عاشقان» نیز در خاور کویر سر به آسمان کشیده است. از کویر حلوان تا کویر مرکزی ایران نیز راهِ طولانیای نیست و همگی در یک امتداد هستند.
کویر حلوان را مثلثی شکل میدانند. نوک این مثلث رو به خاور است؛ یعنی در جایی که بیشترین تپههای شنی و ماسهای حلوان دیده میشود. این تپهها بلندای کموبیش بسیاری دارند و گاه تا 80 متر هم میرسند. وزش باد شکل تپهها را تا اندازهای دگرگون میکند، اما نه آنقدر که از بلندای آنها بکاهد.
در حلوان تا چشم میبیند ماسههایی است که با تندبادها به هوا برمیخیزند و به سوی کوههای پیرامونشان پراکنده میشوند. درههایی نیز در آن سامان هست که در پای کوه دیده میشوند و از دیدنیها و جاذبههای کویرگردی حلوان بهشمار میروند. صحرانوردانی که حلوان را برای راهنوردیهای خود برمیگزینند بیتاب دیدن آن درهها هستند و تپههای شنی و ماسهای که به حلوان نقش و جلوهی دیگری میدهد.
حلوان و کویرش جای برای زندگی حیات وحش است. از خزندگان گرفته تا پرندههایی که آسمان بلند قلمروشان است، در آن سامان بهچشم میآیند. مارها و عقربها، کرکسها و شغالها، گربههای وحشی و سمورها، موشهای صحرایی و روباهها، در کویر حلوان زیستگاه دارند و عقابها و شاهینها، کبکها و سارگپهها در آنجا زندگی میکنند. از همه مهمتر پوشش گیاهی کویر حلوان است. در آنجا گیاهان کویری، درمنهها، بادام کوهی و گیاهان شورپسند فراوان هستند و مانند بسیاری دیگر از گسترههای کویری در آنجا نیز درختچههای گز و اشنان دیده میشود.
کویر حلوان و پیرامونش جاهای دیدنی پُرشماری دارد. خودِ روستای حلوان رگ و ریشهی تاریخی دارد و دژ کهنی که در آنجا هست نشانهای آشکار از دیرینگی آن روستا شناخته میشود. در گذشتهها که هنوز دژ پابرجا بود، گویا بیش از 10 برج نگهبانی داشته و در همهی گسترهی طبس نمونه و شناختهشدهتر بوده است. بهویژه آنکه حلوان جایی برای گذر کاروانهای بازرگانی جادهی ابریشم بود و آبادی و استواری دژ آن اهمیت داشت.
روستای حلوان نخلستانهای پُر و پیمانی دارد و خرمایی که از آنجا بهدست میآید خوشطعم و شیرین است. به هر روی، هنوز هم بافت کهن روستا و نخلستانهای بلند آن برای کویرنوردان و گردشگرانی که رهسپار کویر حلوان هستند سرآغاز سفری کوتاه، اما هیجانانگیز و بهیاد ماندنیای خواهد بود.
از غار حلوان نیز غافل نشویم که میگویند شکلگیری آن به 160 میلیون سال پیش بازمیگردد و به دوران ژوراسیک میرسد. ژوراسیک دورهای از زمینشناسی است که در بازهی زمانی 199 تا 140 میلیون سال پیش جای میگیرد. در غار حلوان بازماندههایی از استخوانهای جانوران گوناگون پیدا شده و سبب گمانهزنیهایی دربارهی چیستی این غار دیدنی شده است.
کویرنوردان میدانند که چگونه میتوان از رفتن و دیدن کویر بهره بُرد و سفری شاد و دلخواه را تجربه کرد. آنها گامزدن بر روی رملهای ماسهای را هیجانآور میدانند و فرصت شترسواری و دیدن شبهای پُرستارهی آسمان کویر را از دست نمیدهند. در کویر حلوان همهی اینها هست و در فصلها و ماههای سردِ سال چادرهایی را در پیرامون و دل کویر میتوان دید که کویردوستان برپا کردهاند تا از زیستبوم حلوان و تماشاییهای آن بهرهها ببرند.
* یارینامه: تارنماهای کجارو؛ سیری در ایران؛ سفرزون؛
3 پاسخ
سلام دوستان
من متأسفانه بیش از این وقت نوشتن در اینجا را ندارم. پیوسته از وقت کار های دیگر می زدم و در اینجا و بعضی سایت های دیگر در داخل و خارج میهن می نوشتم. نزدیک به دو ده سال اینگونه گذشت. البته کار های زیادی نیز صورت گرفت. ایرانی و غیر ایرانی با دانشی روبرو شد که زر سرخ تاریخ است؛ زیرا اطلاعات تاریخی دقیقی را در خود ذخیره دارد. هر واژه خود یک اطلاع دهنده است از دیروز هستی زمین و زمینیان.
حالا کار های نیمه کاره ی فراوانی برجای مانده که باید به آن ها برسم. شاید تنها شاعری در جهان باشم که نمی داند چند منظومه دارد. تعداد آنقدر زیاد است که تا به امروز شمارش نکرده ام. بعضی از آن ها ناتمام است و باید سرودن ادامه یابد.
به حلوان در بُن یابی سد(100) واژه ی چهارم در وبگاهِ «جهان زبان»* باز بر می گردم. اینجا همینقدر بگویم که نام آن کویر نمی تواند حلوان باشد. ای کاش نویسنده ی محترم روی واژه اعراب می گذاشت، تا خواننده دقیق بداند چگونه تلفظ می شود. به نظر من آن واژه ی ایرانی باید به سکون اول khlvan باشد. این واژه یا بطور کلی دیگر شده و واژه ای دیگر جایش نشسته، که بحثی پیچیده دارد، بماند. ولی اگر فقط حرف اول آن دگر شده باشد، در این صورت بخش دوم آن نام ایرانی دقیق و درست ثبت شده. وان همان وان دریاچه ی وان است. وان = جای آب، خانه ی آب. در این صورت بخش اول آن واژه ی مرکب باید خل یا هل(هر دو اول ساکن) = سوراخ، باشد. دریاچه ی مظلوم ارومیه حالا یک خلَ وان = خلوان(خلاصه) است. یعنی هر چه آب در آن می ریزند، غارتگران آب از آن زیر می کِشند. و اینک کار آن خلوان(وان دارای سوراخ)، مانند کار آن کسی ست که در افسانه ای یونانی محکوم است در سطلی بی تَه آب بریزد. و در این صورت هرگز پر نخواهد شد. زیرا طبیعت بر مبنای غریزه ی خود اول از دست رفته ها را جبران می کند. از دست رفته های ارومیه(آروم میَه = دریای آرام) آب های زیر زمینی آن است. پس آن خلوان یا هلوان(سوران وان) هرگز پر نمی شود؛ مگر دست غارتگران آب های زیر زمینی در آن منطقه کوتاه، کاملن کوتاه شود. همینک هزاران چاه عمیق مثلن “مجاز” و هم غیر مجاز شبانه روز دارند از آب های ذخیره بیرون می کشند. چنانکه در سیبیر(سیبری) همینک اره موتور چی ها سه شیفتی کار می کنند. غارت امری ست جهانی. همین غارتگران جنگل های تالش و کل شمال را به نیمه ویرانه ای وحشتناک بدل کردند و گذشته از غارت بی نهایت بیرحم، با کاستن از انبوهی جنگل ها، آفت آفرین شدند و باقی جنگل بیمار شد و میلیون نفر درخت کیش(شمشاد وحشی)2 را بیرحمانه خشکاندند.
بر گردیم به حلوان غلط. خلوان یا هلوان می تواند نام کویر باشد و هم می تواند در آن نزدیکی نام غاری و یا سوراخی عظیم باشد که آب آنجا فرو می رود و ناپدید می گردد. مثل غار آویشُو در منطقه ی شاندرمین شهرستان ماسال. آویشُو عبارت است از آو(تالشی) = آب + ویشُو(دو واو در هم ادغام شده اند؛ در اصل آو ویشَو بوده است.) یعنی جایی که آب فرو می رود و ناپدید می گردد. اگر حلوان، نام خود کویر باشد، همین عکسی که نویسنده ی محترم منتشر کرده، گویای همان خلوان یا هلوان یا آوویشُو است. تصویر پر است از وان؛ البته وان هایی بی آب.
* نشانی وبگاه: jahanezaban.blogfa.com
زیرنویس 1 – درخت کیش همان شمشاد وحشی است. که واژه ی پهلوی، تالشی کیشوَر = سرزمین دارای کیش و آیین خود، در آن بُن دارد. البته حالا در فارسی کشور نوشته می شود. ولی در تالشی هنوز کیشور تلفظ می شود و نام زن است در ماسال.
در یک فیلم علمی مستند از دانشمندان قفقاز شمالی دیدم که انبوهی جنگل خود ضد آفت تولید می کند. یعنی غارتگران جنگل ها نه فقط از جنگل می کاهند، بلکه باعث بیمار شدن جنگل نیز می شود.
باقی سخن بمانَد.
تا روز و روزگاری دیگر بدرود.
و یک نکته ی مهم: منگفتی ارسال کردم که هنوز منتشر نشده. آنچه در باب حلوان در منگفت خود نوشتم، تفسیر نهایی من نیست. آغاز سخن است برای تحقیقی علمی و با تدقیق.
بادرود به شما آقای لیثی حبیبی. امروز داشتم کویرهای ایران را میخواندم و متوجه نظرات خوب شما شدم. چقدر زیبا و قشنگ و با کلمات راحت و ریشه دار از این کویر سخن گفتید. امیدوارم ریشه یابی کلمات و نام مکانها تداوم داشته باشد. با پوزش از شما براین تصورم که شما در ایران زندگی نمیکنید و شاعر میباشید. اما دل و قلبتان برای ایران می تپد. بهتر نیست در میهن بیایید و دانش آموختگان بیشتری را تعلیم دهید؟ آخر سخنان شما به تالش و میهن مادری تان میرسد. پس تا دیر نشده به میهن خود برگردید. چون بقول دوستان خیلی زود دیر میشود. سپاس از مهر و محبتتان شاد و نتدرست باشید.