لوگو امرداد

همازوری زرتشتیان تهران برای برگزاری آیین درگذشت اشوزرتشت

بامداد یکشنبه چهارم دی ماه ۱۴۰۱خورشیدی،گروهی از همکیشان در آدریان تهران برای تدارک و آماده‌سازی آیین درگذشت اشو زرتشت همازور شدند.
آیین درگذشت اشوزرتشت در تهران، روز خیر ایزد از ماه دی در گاهشماری زرتشتی برابر با دوشنبه پنجم دی ماه ۱۴۰۱ در آرامگاه قصرفیروزه برگزار می شود. آیین جَشَن‌خوانی نیز از ساعت 8:30 یادواره‌ی اشو زرتشت، یگانه پیامبر ایرانی برگزار خواهد شد.

1 34

2 33

3 36

4 32

5 31

6 28

7 29

8 29

9 26

10 22

11 28

12 25

13 22

14 24

15 20

16 14

17 17

18 16

19 15

موبد کورش بلندی

20 15

21 13

22 12

24 10

25 11

26 11

27 9

28 9

29 11

30 12

31 11

32 8

تاج گوهر کوچکی (مادر جانسپار فرهاد خادم)

33 8

فرتور از همایون مهرزاد است.

2393

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

37 پاسخ

  1. 🍀روح همه ی درگذشتگان شاد باشد. 🍀
    💙🌹🙏🤲🌹💙

  2. سلام دوستان
    پیش از این به واژه ی «آش» پرداخته ام؛ یکبار دیگر کوتاه بدان می پردازم. آش یعنی غذایی که دارای آب است؛ وسایل آن در آن شناورند؛ غذای جامد نیست. آ مخفف آب است و واژه ی پایه. مثل چوپ و چُو؛ گاو و گا و … آ یعنی می آید، خودش بدون اراده ی ما می آید = روان است. و آن در بُندار «اُومِن» = آمدن، بُن دارد. صرف بُندار – آم، آی، آ = می آید(سوم شخص مفرد)
    پس آش = آژ = آز = آژی یا آزی = زینده در آب. آش واژه ای ست مانند واژه های تالشی تجریش(تَج ری ژ)، کوروش(کُو رو ژ) و …*
    ژی = زندگی، که در بُندار ژیِن یا ژییِن = زیستن، بن دارد. بژی = بزی.
    ———
    * زمانی جناب کورش جنتی در همین سایت، در مطلبی به نام «در پشتیبانی از واژه‌ی «کش لقمه»» از «پَرژن» بجای انتقاد سود جسته بود. از ایشان خواستم لطفن در باب واژه ی پَرژن، توضیح دهند. گویا ایشان سوال مرا ندیدند و یا به هر دلیلی جوابی ننوشتند.
    دوباره یاد آوری کردم تا شاید دوستان دیگری بتوانند در آن باب جوابی بنویسند.
    ————–
    سخن بسیار است؛ ولی متأسفانه من فعلن امکان مفصل نویسی را ندارم. وگرنه مایل بودم در باب دو واژه ی گَوهر و بَرومند، هم بنویسم. کوتاه همینقدر بگویم که اصل گوهر، گاهر یا گَوهر است. در واژه نامه های فارسی به فارسی نیز بدرستی به فتح گ نوشته می شود؛ ولی در جامعه ی ایرانی به ضم گ(دِگر شده) تلفظ می شود. در افغانستان و تالش زمین هنوز درست یعنی گَوهر و گاهر تلفظ می شود.
    اصل واژه ی بَرومند، در پهلوی varümand وَرئومَند به معنی آورنده، ثمر دهنده است. به همین خاطر است که می گوییم درخت میوه آورده. وَرئو = می آوَرَد. وَردِن = آوردن.
    در ضمن آن ثمر یا میوه، هر میوه ای نیست؛ میوه ی نیک نهاد است؛ آورنده ی افتخار است.
    به همین خاطر تالش ها به پرچم افتخار هنوز بُوروم گویند.
    همینک در تالش زمین دوسوی مرز به برنده کشتی «بُورُوم» هدیه می دهند. بُوروم پارچه ای رنگی به اندازه ی همین پرچم های کنونی است به رنگ های شاد سرخ، زرد، بنفش و … که بر بالای چوبی بلند بسته شده و در میدانگاهِ کشتی بر افراشته است، و در پایان کشتی به پهلوانان برنده داده می شود. و شاید به همین خاطر در ایران باستان به «پیک نیک»، میلَه می گفتند. همینک در افغانستان و پاکستان به پیک نیک میله گویند. در ماسال ما در غرب استان گیلان هنوز نام یک محله ی باستانی «میلَه سرا» است. در میانگوه(بین گیلان و ییلاق) ماسال نیز محله ای باستانی است به نام «خَرَه میلی» = پیک نیک گاهِ بزرگ. و جالب است که «خَرَه میلی» = گردشگاهِ بزرگ، در نزدیکی اسپَه ریسَه(یک میدانگاه باستانی چُوگان) قرار دارد. چُوگان(تالشی) = چوبگان.
    ————-
    گَو(افغانستانی) و گا(تالشی) = گاو = بزرگ. مثل گاو در گاوخُونی = پیل چشمه، چشمه ی بزرگ، آبگاهِ بزرگ. به همین خاطر در افغانستان «گَو» لقب بزرگان کشور است. و باز به همین خاطر به مروارید و … نیز گَوهر یا گاهر گویند که بحثی دیگر است و متأسفانه در حوصله ی وقت من نگنجد. پس بمانَد.
    ————
    در پایان، این دریا سخن از دل بر آمده را تقدیم می کنم به همه ی دست اندر کاران آن کردار نیک(آشپزی).

  3. بادرود به جناب لیثی حبیبی. در مورد پرژن که گفتید نوعی شیرینی است که لای آن دارچین یا توت فرنگی میباشد و به شیرینی کانادایی معروف میباشد. اما لغت دیگری دارد. در مورد پرژن کلا کلمه ی پرشین یا پرژن همان persian یا فارسی میباشد. کش لقمه هم چون پنیر نان خمیری یا پیتزا عمل آوری ان با پنیرهای دیگر متفاوت است و بطور کامل منسجم و سفت نمیشود به حالت خمیری شل روی نان خمیری با دیگر مخلفات کمی نیمه برشته میشود استفاده میشود. در گذشته های دور سربازان جنگ نان و پنیر را روی سپر و زیرآن اتش بوده و گرم گرم نان و پنیر را به این شکل میخوردند و میگویند در زمان هخامنشیان بوده است. البته باز مشخص نیست که مربوط به یونانیان بوده یا رومیان یا هخامنشیان. پرژن فکر کنم به این منظور به ان کش لقمه گفته میشود. اما واقعا نون و پنیر و مخلفات بسیار خوشمزه ای میباشد. گوارای وجود هرشخصی که دوستدار این غذای سالم است. جدیدا دستور این پنیر را پیدا کرده ام که بسیار بسیار عالی میباشد. امیدوارم توانسته باشم پاسخ شما را داده باشم. شاد باشید.

  4. درود بر لیثی حبیبی و همچنین سپاس از همایون مهرزاد

  5. جناب ایرانی محترم سلام و ممنونم از توضیح شما در باب «پَرژَن» و «کِش لقمه»
    طبیعی ست که من می دانم، دقیق می دانم چرا به پیتزا، «کِش لقمه» گفته شده. حرف من این است که نام غذای دیگران را ما نمی توانیم عوض کنیم.

    در ضمن توضیح شما در باب «پَرژَن» با نوشته ی جناب کورش جنتی تفاوت اساسی دارد.

    این هم گواه من از مطلب آقای کورش جنتی: «اینکه هر نوواژه در آغاز با برخورد ریشخندآمیز و پادورزانه(مخالف) روبرو شود، چیز تازه‌ای نیست؛ ولی مهم است که پشتیبانان و دوستداران زبان پارسی با کوچکترین پَرژَن(انتقاد) و گفته‌ی درشتی میدان را خالی نکنند.»

    همانطور که می بینید، جلوی پَرژَن داخل دو کمانک نوشته شده، «انتقاد».
    پس ایشان نمی توانسته به نوعی شیرینی نظر داشته باشد.
    ———————————–

    و این هم منگفت من در نظرگاهِ همان مطلب: «لیثی حبیبی – م. تلنگر گفت:
    1401-03-28 در 14:31
    جناب کورش جنتی سلام بر شما
    واژه ی «کش لقمه» غلط نیست. ولی برای پیتزا، غذای ملی ایتالیایی بکار بردنش نادرست است؛ سد درسد نادرست است. مثل این می ماند که یک اروپایی بیاید و نامی بر فسنجان ما بگذارد. فسنجان در همه جای جهان فسنجان است.* نام غذا، با همان شکل اصلی باید رواج یابد.

    * فسنجان(دِگر شده) = ویز اینجَن = گردو خرد کردن.
    «ویز» و «وُوز»(تالشی ماسالی) = گردو
    ————
    در ضمن نام مبارک شما واژه ای ست تالشی و اصل آن کوروش = کوروژ = زینده روی کوه است.
    به این سخن پیش از این در همین سایت مفصلتر پرداخته ام که تکرار نمی کنم.

    آیا اِشکالی دارد که کوروش را کورش بنویسیم؟ اِشکال اساسی ندارد. ولی با واژه ی خلاصه شده، ریشه یابی و معنی کردن، دقیق معنی کردن، دشوار است.

    مثال: فروهر(دِگر شده؛ غلط مصطلح) = فَرَوَر(پهلوی، اصل واژه)
    با فروهر، هرگز نمی توان به ریشه ی آن واژه ی پهلوی، تالشی، پی برد. ولی با فَرَوَر(همین شکل «فَرَوَر» در واژه نامه ی فارسی به فارسی، استاد حسن عمید ثبت است.) یعنی گواه من برگرفته از واژه نامه ی مشهور فارسی است.
    فروهر = فَرَ وَر = فر + فتحه ی مضاف کهن ایرانی + وَر(آور – تالشی) به معنی ریشه ای آن می رسیم.
    پس فروهر = آورنده ی فر ایزدی. و از این دست بسیار است.

    اگر در باب «پَرژَن» = انتقاد، کمی توضیح دهید ممنون می شوم.»

    و یک توضیح لازم: دوستانی که در آینده می خواهند، به من کمک کنند و برایم جواب بنویسند؛ لطفن قبل از جواب داده به من، به نشانی مطلب رجوع فرمایند، زیرا در این صورت مجبور به تکرار نخواهم شد.
    کوتاه: این خدمتگزار کوچک، بسیار بسیار کوچک فرهنگی عمری را در راه تحقیق گذاشته، و امکان ندارد حتی یک جمله ی هوایی و بی بُن در جایی بنویسد و یا بیان دارد.

    با این حال ممنونم که بی تفاوت نیستید و جواب می نویسید. گرچه گاهی وقت ها ممکن است دقیق نباشد، و این امری ست عادی در جهان نوشتار و گفتار.

    بژی ایران، جاوید بژی!

  6. و باز توضیح یک نکته: اینک می تواند این سوال پیش آید که «پَرژَن» چیست؟ آیا واژه ای درست است؟
    پَرژن، واژه ای غلط و من در آوردی نیست. واژه ای ست مثل هواژَن، پاژَن و … هواژن = نوعی از باز که در هوا بر کمر پرنده می کوبد و بعد در نیمه راه یا روی زمین به آن دست می یابد. پاژَن = بز کوهی، جانوری که با پا(دست) برف ها را کنار می زند تا به علف(واش) خشک یا تر برسد. البته بسیاری از واشخواران(علفخواران) از جمله گوسفند اهلی در روز های برفی پاژَنی می کنند؛ ولی ایرانیان آن نام را فقط به بزکوهی داده اند. شاید پاژَنترین باشد.
    برگردیم به پَرژَن؛ پَرژَن عبارت است از پَر(مثل پر پرنده) + ژَن. پس پَرژَن = پَرزَننده. پَر در نزد همه ی ایرانیان امری شناخته شده است. ولی ژَن را بسیارانی، حتی دانشمندان بزرگ توان معنی کردن ندارند. و این دلیل بر کم سوادی آن عزیزان نیست؛ بلکه این واژه ی پهلوی، تالشی در ایران باستان بُن دارد که بعد ها آن رشته گسسته شده.
    بُندار(مصدر) – ژَندِن. ژَندِن باستانی ایرانیان با همان مفاهیم گوناگون بندار «زدن» بکار می رود.
    پس پَرژَن = پَرزَننده(حالت فاعلی)، ولی وقتی در باب غذایی بکار می رود حالتی مفعولی می یابَد. یعنی غذایی که به آن پَر(پر سیر، برش هایی یک میوه مثل همان توت فرهنگی که جناب ایرانی مطرح کرده – به این سخن باز بر می گردم.
    سوال، آیا می توان پرزننده را = انتقاد، دانست؟
    فعلن شرمنده ام و امکان نوشتن متون بلند نیست. امیدوارم به زودی به همراه 111 واژه ای که شکافته ام، منتشر سازم.
    چرا منتشر نکردم؟ زیرا باید آن متون نسبتن بلند یکبار با دقت خوانده شود، و این امکان را فعلن من ندارم. بمانَد.

    اما در مورد اینکه آقای ایرانی نوشتند به نوعی شیرینی که بهش توت فرنگی می زنند گفته می شود. در این مورد، آن نامگذاری درست است. یعنی پرک، لایه ای از چیزی را در جایی بکار بردن؛ مثل پَر سیر. و در این مورد خاص یعنی شیرینی ای که بهش پَرَک(بریده هایی از توت فرنگی ژَنده(زده) شده.
    —————————-
    ای کاش دانشمندان مرکز نشین ما به این دانش ایرانی زیر غبار هزاره های تاریخ مانده توجه نه سرسری، نه یکوری، بلکه بسیار دلسوزانه و ژرف داشته باشند. زیرا حیف است که دانشمند ایرانی با بخشی بزرگ و پایه ای دانش ایرانی، که فقط و فقط در واژه های کهن جای دارد، آشنایی نداشته باشد. امیدوارم این بیان دلسوزانه تأثیرگذار باشد و کسانی را به خود آورد.

    سوال: اگر بی تفاوت از کنار سخنان این شاعر آواره گذشتند، نتیجه اش چه می شود؟
    نتیجه این است: بخش بزرگی از دانش گذشتگان خود را دیگر بلد نیستند. می توانم ده ها نمونه بیاورم؛ به دو بسنده می کنم تا مشت گردد. 1 – به همین دلیل نا آشنایی با دانش گذشنگان است که هیچ پروفسور زبان و ادبیات فارسی را توان معنی کردن اولین شعر پارسی(سغدی) یعنی «آهوی کوهی» نیست.
    بگذار یک طرفه به قاضی نروم. اگر دانشمند عزیزی چنان توانی دارد، لطفن بنماید تا سر تعظیم فرود آورم.
    ولی پیشاپیش و بناچار برای حقیقت و روشنگری باید بگویم، که متأسفانه هیچ کسی دیگر آن توان نیست.

    2 – سد ها واژه به وسیله ی این خدمتگزار کوچک فرهنگی شکافته و معنی شده، که هیچ پروفسور زبان و ادبیاتی را توان حتی شکافتن و معنی کردن یکی از آن ها نیست.

    باقی سخن بمانَد.
    ———–
    بگذار یک شوخی* هم با گردانندگان محترم سایت «امرداد» بکنم. دوستان نظری را که به سود خود نمی بینند، یواشکی مخفی اش می سازند! در مورد واژه ی بیجای “دیدگاه” که بجای دید، نظر، کامنت، منگفت بکار می رود، نظری روشنگرانه نوشتم که منتشر نشد.
    همچنین از جناب مهرزاد فراهانی بخاطر توجه شان تشکر کرده بودم که آن نیز منتشر نشد.

    * فروید می گوید: «هر شوخی، یک رگه ی جدی با خود دارد.»

  7. بادرود به شما عزیزان خصوصا جناب لیثی حبیبی تلنگر. در نوشته های شما دستور زبان فارسی بسیار بسیار گسترده مصدر و فعل و فاعل و مفعول و….. خیلی زیبا بیان میشود. جناب لیثی حبیبی فقط خواستم بدانید که من لغت پرژن را از سایت دراوردم و آنجا به این صورت معنی نمود. حتی لغت persian نیز در آنجا مطرح شده بود. اما per به فارسی یعنی (هر) sian هم حتما معنی (شیر یا ژیان) باشد. در هر صورت(ژن) یعنی انتقال صفات معنی میدهد. فکر کنم معنی هرصفاتی که قابل انتقال میباشد معنی دهد. شما هم پر و ژن را (پرزننده) معنی نمودید. احساس میکنم معانی که شما در نوشته هایتان بکار میبرید همگی تالشی است که به پارسی معنی میدهد. اما جناب لیثی حبیبی ایران وسعت لغاتش به تالشی ختم نمیشود. و خیلی از لغات مخلوط شده است از هندی .اردو. افغانی. پهلوی. پارسی. عربی. ترکی و……. میباشد. برای مثال لیثی که فامیل شماست به نظر عربی میباشد و معنی شیر میدهد. فکر میکنم با هجوم لشکریان و تاخت و تازها پارسی کهن از شکل خود خارج شده است و نباید به کسی خرده گرفت. اما باید آموزش داد تا ریشه و بن هر لغت یادآوری شود تا در دلها جای بگیرد. امیدوارم که ما ایرانیان یا ایرانشهر نشینان از اصل خود دور نشویم. به امید روزهای بهتر و پر از نعمت ایران. سپاس از شما. شادباشید.🙏🍀لطفا نوشته هایم را در دیدگاه نشان دهید.سپاس.

  8. جناب ایرانی محترم سلام بر شما

    براتون جواب مفصل با گواه های فراوان نوشتم، ولی بعد خودم مایل نشدم اینجا محل بحث های دونفره طولانی گردد. آن جواب ها را ولی حفظ می کنم و زمانی خلاصه ی آن را در وبگاه خود منتشر می سازم؛ و در اینجا نیز اطلاع رسانی می کنم تا شما هم بتوانید بخوانید.

    فقط کوتاه همینقدر بگویم که تصور شما از واژگان کهن ایرانی بسیار محدود است. وگرنه آنچه من می نویسم از فرهنگ باستانی کل ایرانیان است. که اغلب غلط آن ها امروز رایج می باشد. پاژَن که نمونه آورده بودم، از پهلوی مادر فارسی است. همین فروهر غلط، سد درسد غلط، اصل و درست آن در پهلوی فَرَوَر است. با شکل فروهر هَزار سال دیگر هم نمی توانید به ریشه اش برسید. شما در شبانه روز ممکن است ده ها بار بگویید به فلان موضوع باور دارم. در حالی که اصل آن در زبان مادر، مادر فارسی یعنی پهلوی واوَر است. این ها ربطی به تالشی ندارد. این ها از فرهنگ باستانی کل ایرانیان است. واژه هایی که رازدار هَزارَه های دور تاریخ اند. همین هَزار پهلوی امروز هِزار یعنی غلط تلفظ می شود که بی معنی است. یا همین کیشور پهلوی که امروزه غلط آن یعنی کشور بکار می رود که بی معنی است. این ها راز های تاریخ است؛ این ها نباید از روی عصبانیت و یا هر دلیل دیگری دچار یکوَری نگری یا سَرسَری نگری گردد.

    من تا صبح می توانم اینجا بنشینم و از این دست نمونه های درست واژه های ایرانی کهن(پارسی) برایتان بنویسم. یعنی هم شکل غلط مصطلح آن ها را بنویسم که امروزه بکار می روند؛ و هم شکل اصیل و درست و معنی دار آن ها را. ولی به همین اندک بسنده می کنم. «تا مشت گردد از خروار.»

    اسم و فامیلی من هر دو عربی است؛ آن بحثی دیگر است. لیث الله حبیبی(لیثی حبیبی – خلاصه)

    پَرژَن را نیز از زوایای مختلف برایتان باز می کنم تا دقیق دریابید که خاص تالشی نیست. تازه تالشی نیز مانند پهلوی زبانی ست ریشه ای، مادر و تا ژرفای خود ایرانی و دست نخورده، و منبع دانش ایران کهن.

    ژیان، شکل دیگر یعنی اصیل و بسیار کهن زیان است. آن را نیز برایتان وا کرده ریشه یابی نموده، دقیق معنی می کنم. همینقدر بگویم که ربطی، هیچ ربطی، کوچکترین ربطی به پِرزین ندارد.
    پس باقی سخن بمانَد برای بعد.

  9. بادرود به شما آقای لیثی حبیبی. فقط متوجه نشدم که چرا در وبگاه خود مینویسید. در اینجا یا بصورت مقاله در اختیار امرداد بگذارید تا همه استفاده کنند. در ضمن چون خودم بلد نیستم از وبگاه شما واقعا نمیتوانم بهره ببرم. در ضمن من در کل بحث دو نفره نمیخواهم داشته باشم. دلم میخواهد همه فارسی زبانان یاد بگیرند و اطلاعات خوب خود را به همه ی ایرانیان انتقال دهند. بله شما درست میگویید تالشی خود زبانی باستانی میباشد اما فقط افراد تالشی شاید این زبان و ریشه هایش را بدانند. جای بسیار خوشبختی است که آموزش ریشه ای این زبان را میدهید. ای کاش همه ی مردم ایران اموزش ریشه ای زبان خود را به دیگران میگفتند. مثل کردی. مازنی. آذری. کرمانجی. کرمانی. یزدی. شیرازی. ترکمنی. اصفهان. بلوچی……. در هرصورت جناب لیثی از شما ممنونم که با علاقمندی پاسخگوی من میباشید. اما بهتر است آموزش جوری باشد که به فراموشی سپرده نشود. باور کنید هرشب شبکه دو در اخبار آنجا مدام کلمات خارجی را به پارسی گویا میشوند. اما مجدد روز بعد میبینیم کلمات خارجی تداوم داردو کلمات پارسی به فراموشی سپرده میشود. فکر کنم اسم شما معنی شیر دوست داشتنی معنی دهد.‌ جناب لیثی حبیبی فقط تلنگر آن چرا ادامه ی آن نوشته میشود.‌ خلاصه در کل اسم جالبی برایتان انتخاب شده است. مجدد سپاسگزارم که با حوصله پاسخگوی دوستداران امرداد میباشید. شاد و تندرست باشید.🙏🍀به امید روزهای شیرین زندگی. لطفا نوشته هایم را در دیدگاه قرار دهید و امیدوارم صاحب نظران هم در این مورد نظر خود را بگویند و تا همه ی عزیزان بهره ببرند.شادباشید.سپاس از شما.

  10. و ذکر دو نکته: 1 – «ژیان، شکل دیگر یعنی اصیل و بسیار کهن زیان است. آن را نیز برایتان وا کرده ریشه یابی نموده، دقیق معنی می کنم. همینقدر بگویم که ربطی، هیچ ربطی، کوچکترین ربطی به پِرزین ندارد.
    پس باقی سخن بمانَد برای بعد.»
    یک واژه در این بخش افتاده. درست آخرین فراز این است: کوچکترین ربطی به پَرژَن و پِرزین ندارد.

    2- من حق ندارم بگویم بحث را به آینده منتقل سازیم و تمام. «پس باقی سخن بمانَد برای بعد» فقط و فقط یک پیشنهاد است. اگر شما جناب ایرانی مایلید همین جا بحث دوستانه ی ما ادامه یابد. بگذار محدود کنننده ی بحث من نباشم. پس «این گوی و این میدان»؛ تصمیم با شماست. در ضمن در آینده توضیح خواهم داد که چرا از نوشتن و خواندن متون بلند خودداری می کردم.

  11. بادرود به شما جناب لیثی حبیبی.
    گوی و میدان با شما و دست اندرکاران امرداد میباشد. امیدوارم همه ی دوستداران امرداد و زبان و ادبیات پارسی و شما در گفتگوها هم گفتار بشوند. ای کاش امرداد مقالاتی با متن و ادب پارسی را در اختیار بینندگان سایت امرداد قرار میداد تا خیلیها از ادبیات بهره ببرند. مثل زبان و گویش دری که به نظرم ریشه و بن خیلی کلمات میتواند باشد. سپاس از همه دست اندرکاران امرداد. شاد و تندرست باشید. 🍀🙏🤲🍀

  12. فراموش کردم بپرسم یعنی کلمه ی persian انگلیسی را فقط باید پارسی معنی کنیم. یا معنی دوبخشی per و sian هر کدام معنی خاصی دارد که روی کلمه پارسی خودمان گذاشته شده است. لطفا هر شخصی که میداند پاسخگو باشد خصوصا جناب لیثی حبیبی. سپاس از همه ی دوستان عزیز.🙏🍀

  13. من عادت ندارم سوالات مردم را بی جواب بگذارم. پس جواب می دهم. گرچه گاهی برای هزارمین بار است که تکرار می کنم.«لَیث، اسم، عربی، شیر نر، نوعی از انکبوت را هم گویند»(عمید ص 1035) در کودکی مرا لیثی صدا زده اند، و همان شده نام من. م. تلنگر هم تخلص من است، به معنی مست تلنگر.

    چرا شما نمی توانید از وبگاه من سود بجویید؟
    لطفن روی نام من که بالای نظراتم به رنگ سبز ظاهر می شود، کلیک کنید تا شما را به وبگاهِ «جهان زبان» ببرد.
    این هم نشانی:
    jahanezaban.blogfa.com

    شما متأسفانه متوجه یک نکته ی مهم نیستید. تکرار می کنم: آن واژه ها فقط تالشی نیست. ایرانی است. و اینکه می پرسید پس چرا دیگران ریشه ی زبان خود را بلد نیستند؟ جواب این است: زیرا این مفاهیم در هَزارَه های دور تاریخ زیر غبار مانده اند و دیگر کسی را توان شکافتن و ریشه یافتن آن ها نیست.

    بگذار مثالی بزنم اگر از عزیز بزرگی چون دهخدای کبیر هم می پرسیدند، در خیلی از موارد نمی توانست جواب دهد، زیرا ریشه ها به مرور گم شده اند؛ برای همیشه گم شده اند.
    به همین خاطر هیچ دانشمند عزیز بزرگی توان حتی شکافتن نام یک محله ی تهران را ندارد. یعنی اینطور نیست که چون زبان را بلدند و به آن زبان سخن می گویند، ریشه ها را نیز باید بشناسند.
    لطفن دقت داشته باشید که 98% واژه هایی را که من می شکافم و ریشه یابی کرده معنی می کنم را از واژه نامه ی فارسی به فارسی استاد حسن عمید برگرفته ام. ایشان تالش نیست؛ فارس خراسانی است.

    حال این سوال پیش می آید که پس چرا این واژه های بسیار بسیار کهن ایرانی در زبان تالشی بُن دارند؟
    زیرا زبان تالشی زبانی مادر است.
    بگذار مثالی بزنم: «بادَه، پهلوی باتَک، شراب، می، هر نوشابه ای که نوشیدن آن مستی بیاورد»(عمید ص 231)

    این بیان صادقانه ی یک دانشمند ایرانی است به نام حسن عمید. او همین را می دانسته و صادقانه نوشته.

    او و دهخدای کبیر و هر واژه نامه نویس دیگری وظیفه ی خود را با جمع آوری مفاهیم و ثبت آن ها بسیار زیبا انجام داده اند و تمام. واژه نامه نویس موظف نیست ریشه ی واژه ها را بشناسد. و عمومن نمی شناسد و این عادی است. خوب وقتی واژه نامه نویسان بزرگ ریشه ی واژه ها را نمی شناسند؛ چگونه من به یک کرمانی یا گورگانی بگویم چرا ریشه ی واژه های خود را نمی شناسی؟
    نمی شناسند، زیرا در هَزارَه های دور تاریخ زیر غبار تاریخ مانده اند ناپیدا.

    سوال: آیا معنی اصلی و مستقیم بادَه، همان است که حضرت عمید نوشته؟
    خیر؛ هیچ ربطی به آن ندارد. ولی توضیح لغتنامه ای حضرت عمید دقیق و درست است؛ اما معنی غیر مستقیم واژه است.
    معنی مستقیم و ریشه ای اغلب واژه ها را دیگر هیچ پروفسور زبان و ادبیاتی نمی داند.

    با، پا، وا = باد. مثل با در باکو(جایی که باد می کوبد). مثل پا در پاییز(فصل برخاستن باد.) تالش ماسالی همینک به باد «وا» می گوید. و هم به تاب «وا» می گوید. با این حساب معنی مستقیم بادَه = وادَه، یعنی تاب دهنده، به اینسو و آنسو برنده. منظور این است که وقتی کسی نوشابه ی الکلی می نوشد، مغچه اش از کار می افتد در نتیجه در راه رفتن تعادل ندارد. به اینسو و آنسو پَرت می شود. این واژه فقط تالشی نیست؛ ایرانی است. یعنی از آن مردم کرمان و گورگان نیز هست. با این تفاوت که با قاعده ی زبان مادر(تالشی) شکل گرفته.
    شما شاید باز بیایید و بگویید: پس این واژه تالشی است. تسلیم شده می گویم راست می گویید. سُغد در دوردست، بسیار دور دست قرار دارد و تالش در شمال ایران. ولی هیچ کسی بجز محقق تالش را توان معنی کردن آن شعر مشهور سغدی(آهوی کوهی) نیست. – رجوع شود به تفسیر مفصل این خدمتگزار کوچک در وبگاهِ «جهان زبان».

    کوتاه: این واژه ها تالشی به نظر می آید، زیرا تالشی زبان مادر است و با قاعده ی این زبان کهن ایرانی آن واژه ها شکل گرفته اند. به همین خاطر نام محله های تهران را فقط این خدمتگزار کوچک فرهنگی شکافته و معنی کرده. ولی این واژه ها از آنِ همه ی مردم ایران است. این واژه ها گاه حتی جهانی اند، مثل «تَی فُون» تالشی به معنی توفان، که همینک در تالش و کل اروپای شرق و غرب از جمله در زبان یونانی با همان مفهوم بکار می رود.
    وگرنه اگر این واژه ها که در تالشی بن دارند را از واژه نامه های ایرانی(فارسی به فارسی) برداریم، واژه نامه های قطور ایرانی به دفترچه ای نازک بدل می شوند.

    در این باب می توانید سد ها مطلب در وبگاه های من بیابید. تکرار آن همه اینجا ممکن نیست.

  14. جناب لیثی حبیبی از شما سپاسگزارم که اینقدر پر حوصله پاسخ میدهید. مدتها پیش در بچگی مادرم برای مثال بجای کلمه ی قاشق از کلمه کوچه یا کبچه استفاده میکرد. تا اینکه در سفری به هند دیدم آنها هم به قاشق کبچه کوچه به فتحه بیان میکردند.‌پیش خود گفتم شاید این کلمه شاید بین پارسیان در هند چون آمد و رفت داشته اند این کلمه در بین زرتشتیان کرمانی تداوم دارد اما واقعا هنوز نمیدانم این کلمه ایرانی است یا هندی. در کل وقتی کلمه ای را در زبانی دیگر میشنوی حس خوشایندی بوجود میاید اما واقعا ریشه و بن کلمه مجهول میماند. حتما شما اطلاعات کامل دارید که زبان سانسکریت و دین دبیره زبان های باستانی میباشند. وقتی به ریشه و بن کلمات میرسیم میبینیم ایرانشهری بزرگ این کلمات را در بر گرفته است. خصوصا مناطق شمالی ایران حتی به مناطق اروپایی هم این کلمات ریشه و بن دارند. و متوجه میشویم ایرانشهر بزرگ تا به اروپا هم رد پایی از خود داشته و دارد و بقول شما تاریخ در گذر زمان چیزهایی را در خود مخفی نگه میدارد. باز هم سپاس از مهربانی شما جهت اگاهی رساندن ما ایرانیان.

  15. جناب لیثی حبیبی تلنگر اکنون در متن جهان زبان نوشته های شما را میخواندم و متوجه شدم که سوالاتم را درسایت امرداد همانگوه پاسخ دادید. خصوصا در مورد نوروز در ۱۶ آگوست و چیزهای بسیار جدیدی یاد گرفتم. یعنی وسعت نوروز و ‌باران و سر سبزی و در تیرماه و حتی مجسمه ی شیر که گفتید خرس است و …. و حتی در مورد تلنگر چیزی مطرح نمودید که چند بار خواستم مطرح کنم اما انگار خودتان متوجه شدید که پاسخگوی بانوی ایرانی خوب و شریف میباشید. اما هر دفعه از کلمه ی جناب ایرانی استفاده نمودید. فقط خوشحالم که از فردی پرذکاوت پاسخ سوالاتم را دریافت میکنم. سپاس از بزرگواری و مهربانی شما.

  16. روزگارتان نیک باد. چندی است که در این فکرم چرا برای ادب و مهربانی چرا از کلمه ی روزگارتان به نیکی و خیر و خوشی یا شبانگاهتان خیر باشد را بجای درود و بدرود بکار نمیبریم.‌من نمیدانم این دو کلمه از کجا سردرآورده است. لطفا توضیح دهید. در ضمن آقای لیثی چرا در وبگاه ذکر شده ی خود دیدگاه ندارند؟ لطفا نوشته ام را نشان دهید. سپاُس.

  17. جناب ایرانی سلام و ممنونم از لطف شما.

    «چرا در وبگاه ذکر شده ی خود دیدگاه ندارند؟» – منظور شما را نفهمیدم. منظور جای نظر است؟
    همه ی وبگاه های من جای نظر نوشتن دارد. اما خودم از تبادل نظر خیلی استقبال نمی کنم، زیرا وقت زیادی می بَرَد. ولی با این حال نظر همه ی دوستان را با کمال میل می خوانم و گاهی هم منتشر کرده جواب می گویم. علت همان است که بیان کردم؛ یعنی وقت زیادی می بَرَد.
    در ضمن ایرانیان امروزی دیدگاه = جای نظر، جای دید، جای کامنت، جای منگفت را به اشتباه، برای نظر، دید، کامنت و منگفت بکار می برند که غلط است؛ سد درسد غلط است. این واژه قبل از انقلاب به وسیله ی فردی ناشناس ساخته شده و متأسفانه جا افتاده. دو واژه ی مشهور قبل از انقلاب ساخته شد که یکی همین دیدگاه بیجا است. و دیگری واژه ی بسیار بسیار زیبا و بجای رَوَند است که مرادف پروسه ی فرانسوی می باشد.

    در ضمن دیدم عنکبوت عربی را انکبوت نوشته ام، که با پوزش اصلاح می کنم.
    جالب اینجاست که من آن متن را از واژه نامه ی استاد حسن عمید رونویسی کرده ام؛ ولی با این حال غلط نوشته ام.

    چرا؟ زیرا ناخود آگاه و درک ما به آنچه به وسیله ی ما بیان می شود، مُهر تأیید می زند. ما گرچه عنکبوت می نویسیم، ولی اَنکبوت تلفظ اش می کنیم. این غلط نویسی و اتفاق برای خود من بسیار جالب بود.

    یک ضرب المثل سلاویان ها می گوید: «بدی بدون خوبی نمی شود.»
    به قول زنده یاد عمران صلاحی، «حالا حکایت ماست»
    پس بیایید به لاپَدُون، عنکبوت ایرانی بپردازیم.

    دوستان حتمن توجه کرده اند که گاه می نویسم این واژه ها فقط تالشی نیست، بلکه هم ایرانی و گاه حتی جهانی است.
    به عنوان مثال همین چند روز پیش در همین ستون از «تَی فُون» = توفان، تالشی نام بردم که در تمامی زبان های اروپای شرق و غرب از جمله یونانی به همان شکل و مفهوم تالشی بکار می رود.

    عنکبوت لغتی عربی است. یکی از مرادف های بسیار کهن ایرانی آن لغت عربی، «لَپَدُون» یا «لاپَدُون»(گویش ماسالی) است. این واژه ی ایرانی نیز جهانی ست. ایرانیان با دوُن مثل دُون در قندون و نمکدون آشنا اند. ولی واژه ی ایرانی، هندی، اروپایی «لَپَه» یا «لاپَه» دیگر در ایران زمین منسوخ شده است. لَپَه یعنی کف پا و پنجه ها، و کف دست و پنجه های دست. البته بیشتر به پنجه ها نظر دارد، ولی اصلاحن به پا و جای پای حیوانات مثل خرس نیز گفته می شود. این واژه دیگر در ایران ما بکار نمی رود. ولی در زبان های سلاویان شرق(ناخواهری زبان های ایرانی) هنوز با همان مفهوم که ذکر کردم بکار برده می شود. بسیارگاه دیده ام واژه ای کهن فقط یک یا چند بار در جغرافیا یا فرهنگ میهن ما تکرار شده. مثل خَش = نیلی(یکبار)، مثل تَج = دَوش، جهش(چهار بار). لَپَه را هم تا جایی که من به یاد دارم، ایرانیان فقط برای نامگذاری عنکبوت بکار برده اند.

    عنکبوت چهار جفت پا دارد. در نتیجه گذشتگان ما در هزاره های دور آن را لاپَدُون یا لَپَدُون = پادُون، حشره ی پُر پا، نام نهادند.

    واژه ی بدرود، بعد ها بر مبنای واژه ی پهلوی drut ساخته شده. همانطور که می بینید برعکس آنچه در جامعه ی ما رواج دارد، در پهلوی آن واژه اول ساکن است.
    چرا به تفسیر درود ننشسته ام؟
    زیرا تفسیری چندگانه دارد و من در این موارد خیلی میل به ورود ندارم؛ مگر یکی از آن تفاسیر را بتوانم با دلایل علمی قوی برگزینم. مثلن شُورَه بیل در استان اردبیل، یعنی آبگاهِ شُور، نمکین. و هم شُورَه بیل یعنی آبگاهی که رویش را شُورَه = مِه، می گیرد. اینجا من با جرأت تمام تفسیر دوم را بر می گزینم؛ یعنی صحیح می دانم. ولی در تفسیر چندگانه ی drut هنوز به چنان نتیجه ای نرسیده ام. در باب واژه ها بسیار احتیاط می کنم؛ بسیار بسیار. زیرا اگر غلطی از سوی ما در دفتر تاریخ ثبت گردد، این از نظر من فاجعه است. پس تا زمانی که همه ی جوانب امری بر من آشکار مگردد، به آن نمی پرازم.

    بگذار به یک غلط جا افتاده و حتی در واژه نامه ها جای گرفته اشاره کنم.
    کَه = خانه. کَهکشان = خانه های روشنی که در پی هم کشیده شده اند. ولی متأسفانه بخاطر نشناختن واژه ی کَه = خانه، که واژه ای ست تالشی(ایرانی) و جهانی، دانشمندان عزیز ما آن را کاه کشان، تفسیر کرده اند که غلط است.
    ایرانی اهل شعر و موسیقی و شور خانه های روشن در پی هم کشیده شده در راه شیری دیده. ولی بعد ها که این واژه های جهانی یعنی «کَه» منسوخ شده؛ کاه را بجایش نشانده اند!
    واژه های جهانی کَبین، کَبینِت و … در همین کَه ی ایرانی بُن دارند.

    1. روزگار همه ی دوستان نیک باشد. جناب لیثی حبیبی. من معنی drut یا درود را متوجه نشدم. در کل این کلمه کجایی هست؟در مورد عنکبوت یا انکبوت چرا به ایت حشره تار تن نمیگویند. در مورد معانی کلمات اشتباه به نظر من خیلی از کلمات بدلیل تکرار مدام آنها در ایران جای خود را آن چیزی که بوده دور شده است. که شاید آن کلمات قدیمی را باید در روستاهای دور ایران پیدا نمود. مثل لالایی ها که جدیدا توسط اشخاصی جمع آوری میشود.‌ (که کشان) که گفتید فکر کنم(کنه کشان) است. یعنی ریشه و انتهای عالم که به طرف آن (همه ی کهکشانها و عالم )کشیده میشویم. دیشب شبکه ی مستند ستاره شناسان به مراحلی از عالم رسیده اند که نوری در تاریکی را پیدا کرده اند که باسرعت جلو رونده میباشد. حتی درون هر کهکشانی این نور تاریک را پی برده اند. اما چون دور از دسترس است توان دنبال کردن و استدلال کامل آن را ندارند. چون (نوری تاریک) میباشد. در مورد کلمه ی (دیدگاه) گفتید اشتباه است. متوجه نشدم که چرا اشتباه است گاه یعنی زمان یا مرحله ای از درست شدن گفتاربین انسانها باید باشد. گاه را زرتشتیان برای زمان اوستاخوانی و گاهان باریعنی زمان شکرگزاری از داده های اهورامزدا میباشد که بسیار نیکو و پسندیده است و شش زمان گاهان بار در آن زمانها یادآوری میشود. در هرصورت امیدوارم همه ی ما در یک راستا و نیک اندیشی به جلو برویم و خیرخواه یکدیگر باشیم. سپاس از شما دست اندرکاران خوبیها. لطفا نوشته را نشان دهید.

  18. جناب لیثی به نظرم شما مطالعاتتان بیشتر به تالشی و ماسالی و اسلاوی بسنده شده است. درست نمیدانم چند زبان میدانید. اما زبانهای کشورهای شرق ایران و شمال شرق ایران گویای کلماتی بسیار غنی میباشد. وقتی به ریشه ی کلمه ای میرسی میبینی که بسیار دست نخورده تر باقی مانده است.‌ چون زمان اسلام لشکر کشی هایی که انجام گرفته حتی سردارانی که در این مناطق باقی مانده اند کلمات را از آن خود کرده اند و آنرا نگاه داشته و هنوز که هنوزه بکار میبرند شاید در زبان عربی هم توجه و نگهداری شده است. برای مثال کلمه ی (کچه ) = قاشق . گفتید ترکی است. اما ترکی مگر تازیان نیستند و بقول مغولانی که در شمال شرق ایران بوده اند و با یورش خود به مناطقی از ایران شهر بزرگ را تسخیر نموده اند نیست خب اصلا اونها قاشق را از کجا اختراع کرده اند؟ ایران تمدن هفت هزار ساله ای از عصر مفرغ و آهن دارد. تازیها و مغول ها راهزن و شکارچی بوده اند. البته برداشت من این است تمدن ایران در آن زمان بسیار بالاتراز همه در منطقه ی ایرانشهر بوده است. اما باز نمیدانم اختراع قاشق از کجا و کی شروع شده است و چرا هندیها هم به قاشق مثل ما زرتشتیان کچه یا کوچه یا کبچه میگویند. اگر کسی میداند من بی سواد را راهنمایی نماید. سپاس.

  19. روزگار برهمه عزیزان نیک باشد. بعد از فرستادن چند کلامی از کچه رفتم در سایت در مورد کچه نوشته شده بود. کچه همان کفچه میباشد و من اصل کلمه را بلد نبودم اما به کبچه میشناختم. کفچه میباشد و از کفگیر میاید و نوشته بود ترکی میباشد و قاشقهایی در زمان هخامنشیان پیدا شده و عکسهایی از ان قاشق چنگال ها انداخته بود. پس بسیار واضح است که مغولان در آن زمان به ایران حمله نکرده بودند. در هرصورت باز اطلاعی از حمله و ثبت این لغت را درست نمیدانم چرا لغت ترکی ثبت شده است. من فکر کنم همه ی کلمات ایرانی پارسی همینجوری از آن دیگران شده است. باز اسنادان و صاحبنطران بهتر و بیشتر به اینگونه مسائل اَشنایی دارند. سپاس از شما عزیزان. روز خوشی برای همه باشد.شاد و تندرست باشید.🙏🍀

  20. من واقعن این روز ها امکان طولانی نوشتن را ندارم. ولی این دو نظر آخر آقای ایرانی مرا مجبور ساخت یکبار دیگر توضیحاتی بنویسم.
    من با دوست و دشمن در آغاز گفتگو با صداقت مطلق برخورد می کنم. زیرا بار ها دیده ام کسانی که دشمنی کرده اند، با دیدن روشنی و زیبایی صداقت و صمیمیت، برخوردی دیگر نموده اند. هرگر نباید از صداقت دیگران بد استفاده کرد.

    من می توانم متون بسیار پیچیده هم بنویسم. ولی متون تحقیقی من آنقدر ساده و روان و دارای گواه است که هر کسی که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، آن ها را می فهمد؛ خوب می فهمد. زیرا من فقط برای دانشمندان نمی نویسم؛ بلکه هم برای مردم زحمتکش و ساده و شریف کوچه و بازار می نویسم. پس بعید است آقای ایرانی توضیحات مرا نفهمیده باشد.

    من کی گفته ام «گاه» غلط است؟ من حتی نگفته ام “دیدگاه” غلط است؛ بلکه گفته ام بیجا است. دیدگاه یعنی جای نظر، جای دید؛ پس جای نظر، جای دید را برای نظر و دید نمی توان بکار برد.
    آیا دریافت این ساده واقعن دشوار است؟!

    راستی از کجا می دانم ایشان آقای ایرانی است و نه خانم ایرانی؟
    زیرا در آغاز با دیدن نوع برخورد ایشان حدث می زدم با چه کسی(آشنایی) سر و کار دارم. البته هرگز حدث را مطلق نمی کنم؛ ایشان می تواند خانم ایرانی هم باشد.
    آیا ایشان مقصر است که بحث الکی به درازا کشیده شده؟
    مقصر اصلی من هستم که پریسیپ های خود را در مورد اسم مستعارچی ها زیر پا گذاشتم. به احترام سایت و خوانندگان آن اشتباه را مرتکب شدم. آیا همه ی اسم مستعارچی ها خرابکارند؟ خیر؛ ولی بخش بزرگی از کسانی که نام مستعار دارند، متأسفانه “هدفمند” کار می کنند و در نتیجه زیبایی کار مشترک را ناکار می سازند. لطفن رجوع شود به مقاله ای که اخیرن در باب نام اوکرایین در وبگاهِ «جهان زبان» منتشر کرده ام.
    بعد از این مقدمه بگذار برگردم به جواب های بسیار روشن من و نوع برخورد جناب ایرانی محترم.

    من کی گفته ام، به عنکبوت نمی توان تارتن گفت؟! در متون میهنی شاید بتوان ده نام و بیشتر برای عنکبوت یافت. من دارم می گویم بعضی واژه های ایرانی، هم جهانی اند. مثل «تَی فُون»، «لاپَه دُون» و … این واژه های ایرانی جهانی فقط در زبان های سلاویان شرق نیست. در همین زبان آلمانی فراوان واژه ی مشترک ایرانی، آلمانی است. ما در ماسال به پرنده کُولَنگ(پهلوی) = دُورنا، کرنگ(اول ساکن) می گوییم. آلمانی به آن کرَنیش(اول ساکن)، می گوید. ولی بُن واژه در زبان ایرانی است؛ به همین خاطر مانند «تَی فُون» فقط محقق ایرانی می تواند آن را ریشه یابی کرده معنی کند. یا «لَکِن»(تالشی ماسالی) = لِگِن(آلمانی) = دراز کِش افتادن، دراز کشیدن. که فقط محقق ایرانی می تواند آن واژه ی جهانی را ریشه یابی و معنی کند، زیرا بُن در زبان مادر(تالشی) دارد. «تَی فُون» فقط در زبان تالشی و زبان های سلاویان شرق نیست، «تَی فُون» در همه ی زبان های اروپای شرق و غرب از جمله در همین آلمانی و حتی در یونانی نیز «تَی فُون» است. و از این دست واژه ی جهانی که در زبان های ایرانی بُن دارند، بسیار است. آیا دریافت این توضیحات ساده و بسیار بسیار روشن دشوار است؟!

    در باب واژه ی drut پهلوی(اول ساکن)، که حالا غلط یعنی “دُرود” تلفظ می شود، توضیحات بسیار روشنی را با مثال نوشته ام که چرا نمی توانم فعلن آن را ریشه یابی و معنی کنم؛ بعد جناب ایرانی می آید و می نویسد …

    چرا ما باید وقت یکدیگر را الکی بگیریم؟! آخر چرا؟!

    من با صداقت مطلق حتی تخلص خود که اغلب رازی ست در نزد دارنده ی آن، را نیز آمدم و برای شما شکافتم و معنی کردم.
    آیا جواب این همه خلوص و پاکیزه خویی و دانش را باید مانند سیاست بازان داد؟!
    آیا حق دانشی که در طی ده ها سال فعالیت شبانه روزی جمع آورده شده و عمری برایش گذاشته شده، و اینک دارد رایگان در اختیار همگان قرار می گیرد، این است؟!
    سوال مهمی ست، نه؟
    آقای ایرانی از قول مادر بزرگ شریف خود غلط می پراکَنَد؛ در حالی که مادر بزرگ ها کارشان بسیار بسیار درست است. من بنیان علم میدانی خود را مدیون دو مادر بزرگ خود هستم – پدر بزرگ ها را ندیده ام. امکان ندارد مادر بزرگی کوچَه، کِبچَه و کَچَه(سه واژه ی کاملن مختلف ایرانی) را یکی بداند. این سه واژه ی ایرانی را به روشنی روز ریشه یابی کرده و معنی نموده ام. لطفن به وبگاه «جهان زبان» رجوع شود.

    آخر سر در این بحث دراز کنی، جناب ایرانی به این رسیده که برای واژه ی بسیار بسیار کهن و مشهور و جا افتاده ی کهکشان نامی دیگر از خود در آوَرَد. کهشکان یا کَهکَشُون(مثل تهران و تهرُون)، هیچ تغییری نکرده؛ اصل اصل است؛ فقط از سوی دانشمندان عزیز ما که با کَه = خانه، دیگر آشنا نبودند، غلط معنی شده. ما حق نداریم از خود حرف در آوریم و غلطی را به دفتر تاریخ بَریم.
    همین کَه ی ایرانی که واژه ای ست جهانی، فقط در کَبین و کَبینِت و … زبان های اروپای غربی نیست؛ بلکه هم در زبان های سلاویان شرق هست – «ری کَه» = رودخانه.* لُودکَه = قایق. کَمُورکَه = خانه ی کوچک. و از این دست بسیار است. من نیامده ام برای عنکبوت نامی ایرانی تعیین کنم؛ بلکه به واژه ی جهانی «لَپَه دُون» یا «لاپَدُون» پرداخته ام؛ و هم به این پرداخته ام که بُن آن واژه ی جهانی در زبانی ایرانی است. آیا دریافت این ساده واقعن دشوار است؟!

    * ری = رود. مثل ری در تَجری، تجریش و زمری(واقع در خراسان، تهران و تالش) کَه = خانه.

    در گذشته های دور کی به کی حمله کرده و چه شده، بحث دیگری ست. من به عنوان محقق وابستگی واژه ها را اغلب مشخص می کنم. در نتیجه از جمله می نویسم قاشق واژه ای ست ترکی. ایرانی آن واژه کَچَه = خانه ی کوچک، گودی، است. که هم بُن است با واژه ی آلمانی لئوفِل = قاشق. چنانکه واژه ی آلمانی گَبِل = چنگال، نیز در چنگال و جنگل بُن دارد. و از این دست مشترک در زبان های شرق و غرب اروپا و زبان های ایرانی بیشمار است. مثل «دُختر» ایرانی و «تُختِر» آلمانی.
    نکته ی اساسی این است که فقط محقق ایرانی توان شکافتن، ریشه یابی و معنی کردن این واژه های جهانی را دارد.

    کوتاه: بیایید هر هدفی که داریم، از صداقت انسان ها بد استفاده نکنیم. باقی را دیگر خود دانید.

    و دست همه را گرم می فشارم.
    لیثی حبیبی – م. تلنگر

  21. جناب لیثی حبیبی روزگارتان نیک باشد. از اینکه جسارتی به شما شده عذر تقصیر دارم. چون بعضی کلمات و معانی برایم خیلی پیچیده میباشد. دلم میخواست بیشتر از شما یاد بگیرم. وقتی شما به کلمات به زیبایی اشاره میکنید تازه متوجه ی اصول ریشه یابی کلمات ایرانی میشوم.‌در مورد دیدگاه تازه متوجه شدم. و تارتن فقط شاید سوال بود و کهکشان هم سوال و druth را باز هم متوجه نشدم. تو رو خدا پیچیده بیان نکنید و به ما بی سوادها رحم کنید. خیلی خوشحالم که صادقانه جوابگوی اشتباهاتم شدید. باورکنید هیچ قصدی به جز یادگیری نیست. امیدوارم اگر جسارتی کرده ام من را ببخشید. در مطالب جهان زبان خیلی پیچیدگیها در کلمات هست. شاید بدلیل بلد نبودن زبان تالشی و ماسالی باشد. انگاری سخت متوجه کلمات میشوم. باز هم امیدوارم پوزشم را پذیرا باشید. یک خواهشی که دارم مطالب را به بعد نسپارید چون رشته ی کلمات از دستمان در میرود و احساس ناتوانی به من نادان دست میدهد. باز هم سپاسگزارم از شما عزیزان. و پدر بزرگوار جناب لیثی حبیبی.🙏🍀لطفا پخش نمایید. شاد و تندرست باشید.

  22. چند نکته را یکبار دیگر به روشنی روز توضیح می دهم تا هر نوع سو تفاهمی رفع شود. لطفن دوستان با دقت بخوانند، تا وقت عزیز من در تکرار ها تلف نشود.
    کَچَه = خانه ی کوچک، گودی، واژه ای ست بسیار کهن و ایرانی. هنوز تات و تالش آن را به جای قاشق ترکی بکار می برند. ولی در فارسی آن واژه ی ایرانی کهن دیگر منسوخ شده و فقط قاشق ترکی بکار برده می شود. کوتاه: کَچَه واژه ای ست ایرانی؛ و قاشق واژه ای ست ترکی.

    در ضمن کوچَه، کَچَه و کِبچَه سه واژه ی ایرانی مختلف و دارای معانی گوناگون اند و هیچ ربطی به هم ندارند؛ مگر در بخش دوم یعنی چَه که علامت کوچکی است – وقت توضیح بیشتر را ندارم؛ پس لطفن رجوع شود به وبگاهِ «جهان زبان»

    و کفگیر هیچ ربطی به آن سه واژه ندارد. کَچَه یعنی خانه ی کوچک. هر چیز سوراخ دار یا گود در فرهنگ ایرانی کَه = خان یا خانه، است. هنوز تات و تالش به خانه، «کَه» می گوید. اگر صفحه ای چوبی یا فلزی سوراخ سوراخ باشد، ایرانی می گوید، خانه خانه است. هر چیز که در درون تهی شده، خانه(خان) است، مثل کندو. در فرهنگ ایرانی برای لانه ی زنبور(سوراخ سوراخ های آن) نیز همین مفهوم بکار می رود. واژه ی «خان»(خلاصه ی خانه)* نیز در فرهنگ ایرانی به همین مفهوم بکار برده می شود.

    * «خان، اسم، پهلوی – خانه، سرا. کندو، لانه ی زنبور و …»(عمید ص 541)

    ولی کفگیر یعنی وسیله ای که با آن کف دیگ، کَف پاتیل، کف قابلمَه(ترکی)، مثل «تَه دیگ» را بر می دارند.
    کوتاه: آن چهار واژه هر یک معنی مستقل خود دارد؛ و ربطی به هم ندارند – ما حق نداریم از خود حرف در آوریم.

    دوستان عزیز، برای این دانش دقیق ریاضی گونه ما عمری گذاشته ایم؛ بیایید لطفن از خود حرف در نیاوریم. بیایید وقت همدیگر را نگیریم و بحث های بی فایده ی کاذب وقت گیر ایجاد نکنیم. این حق نیست. و هم ما حق را نداریم غلطی را به دفتر تاریخ بریم. کافی ست ما دیگر احساس مسئولیت نکنیم و ترسی نداشته باشیم؛ آن وقت هر چه بر زبان آمد و یا حدس زدیم را به عنوان حقیقت بیان می کنیم؛ و این واقعن ترسناک است.

  23. بگذار یک نکته ی بسیار ضروری را نیز اینجا اضافه کنم.
    سوال: چرا بعضی از حتی محققین شریف و صادق بعضی واژه های ایرانی را ترکی و … دانسته اند؟

    زیرا بُن واژه را نمی شناسند، در نتیجه بر مبنای حدس خود معنی ای برایش می یابند و آن غلط را صادقانه بجای درست در جامعه می پراکنند.
    می توانم ده ها مثال بزنم به دو تا بسنده می کنم تا مشت گردد(«تا مشت گردد از خروار»)

    1 – سال های سال هیچ دانشمند ایرانی و غیر ایرانی نمی دانست ریشه ی چوگان کدام است. در نتیجه اگر جریانی غیر ایرانی می آمد و می گفت: این واژه از زبان من است؛ دانشمند ایرانی نمی توانست به آن فرد صادق یا حقه باز بگوید: نظر شما غلط است. زیرا باید غلط بودن آن نظر را ثابت می کرد، که نمی توانست.
    تا اینکه این خدمتگزار کوچک فرهنگی آمد و آن واژه ی تالشی(ایرانی) را ریشه یابی و معنی کرد؛ معنی بسیار دقیق؛ و بعد از آن همه چیز روشن شد چون آفتاب.
    چو = چوب، مانند گا = گاو، واژه ی پایه است در زبان مادر(تالشی)، چوگان = چوبگان(برگردان به فارسی) – منظور همان چوب های سر کج است که با آن در چوگان بازی، گُوی زنند.

    2 – بروید در کتاب ها و اینترنت ببینید چقدر حرف های عجیب در باب گاوخونی نوشته شده. و آن نوشته های عجیب گاه در حد افسانه پیش رفته!
    تا اینکه این خدمتگزار بسیار کوچک فرهنگی آمد و آن واژه ی ساده ی ایرانی را ریشه یابی و معنی کرد و آن داستان سرایی های عجیب پایان یافت.
    گاخونی یا گاو خونی یعنی چشمه ی بزرگ، آبگاه، و تمام. هیچ داستان دیگری ندارد.

    گا و گاو = همین حیوان گاو، و هم یعنی بزرگ. گاخَرئو Gakharü = آلوچه گاوی = آلوچه ی دانه درشت، آلوچه ی بزرگ. در افغانستان عزیز، گَوُ = گاو. و هم گَوُ = پهلوان، بزرگ، قهرمان.

    همینک در تالش زمین دو سوی مرز ده ها خُونی = چشمه ی پر آب هست؛ مثل گَرمَه خُونی(چشمه ی پر آب گرم). لارَه خُونی(چشمه ی پر آبی که دارای لار یعنی ذخیره گاه پله پله ای چوبی آب است). هَفتَه خونی = هفت چشمه ی پر آب(واقع در منطقه ی فومنات استان گیلان و استان سمنان) – این همان منطقه است در استان سمنان که چند سال پیش قطار ها آنجا تصادف کردند. و چون خبرنگاران محترم مرکز نشین نمی دانستند هفت خان یا هَفتَ خُونی(هَفتَه خُونی) چیست؛ پس آن را هفت خوان نوشتند و داستان سرایی ها باز شروع شد. در حالی که هفت خان یا هفتَه خُونی یعنی هفت چشمه ی پر آب که در کنار هم قرار دارند.
    کوتاه: «چو ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند!»
    در تالشی، نام چشمه معمولی «چِمَه» است؛ و نام چشمه ی پر آب(گاوی، بزرگ)، «خُونی»، و تمام. باقی داستان ها داستان سرایی از روی حدس صادقانه یا حقه بازی است، و هیچ ارزش معنایی، علمی و تحقیقی ندارد.

    پس، گاوخُونی(خلاصه) = گاوَ خُونی = بزرگ چشمه، بزرگ آبگاه = آبگاهِ بزرگ(برگردان به فارسی دری) – فتحه ی مضاف کهن ایرانی در برگردان به فارسی دری به کسره ی مضاف بدل می شود. مثلِ پارسَ شَر = پارسَه شهر = شهرِ پارس(برگردان به فارسی).

  24. جناب لیثی حبیبی از اینکه شما با حوصله جواب میدهید سپاسگزارم باورکنید نمیخواستم باعث شوم شما به نوعی رنجیده خاطر شوید. احساس میکنم بسیار خسته هستید و در نوشته هایتان متوجه شدم که کسانی خواسته یا ناخواسته به گفته های شما نظرهای متفاوتی داشته اند. و باعث شده اند شما اذیت شوید. اما سوالاتی برایم پیش آمده که من میدانم شما چیزی نگفته اید اما در مورد کلمه ی دیدگاه متوجه نشدم اما کجا باید این کلمه استفاده شود؟ گاه مگر معنی زمان را نمیدهد؟ دید هم معنی دیدن یا بگونه ای شنیدن یا گفتگو و تبادل افکار معنی بدهد. معنی آن مگر زمان تبادل افکار نمیباشد. اما زمان را شما جای نظر معنی کردید که معنی شما سد البته درست است اما جای یا زمان کجا باید باشد که به جای دیدگاه معنی بدهد؟ در مورد کلماتی که شما معنی میکنید واقعا کلمات بسیار سخت است چون شخصا خیلی کلمات را اصلا نشنیده ام و به نوعی بلد نیستم. اما شاید جوری گفتم که شاید آزرده خاطرتان کردم و درکل قصدی جهت دخل و تصرف کلمه نداشتم فقط سوال بود که اشتباها به دخل و تصرف کلمه کشیده شد. و متوجه شدم که بعضی کلمات معنی میدهد اما دخل و تصرفی نباید صورت بگیرد. علت آن چیست؟ مگر بزرگان چجوری به این دخل و تصرفات رسیده اند؟ در کل از ابتدای زبان تا اکنون واقعا چه اتفاقاتی افتاده است که به این مکان کنونی با این همه لغات و محفوظات رسیده ایم. شاید درست و شاید غلط حتی تکرارها باعث ماندگاری شده باشد. یا سختی کلمات باعث دور شدن از کلمات شده ایم و آنرا از محفوظاتمان در شرایطی کنار گذاشته ایم. و اکنون ‌به نظر کلمات ناآشنا میایند. باز هم مجدد از اینکه پاسخ من را داده و میدهید.سپاسگزارم.‌ امیدوارم که همیشه شاد و تندرست باشید. 🙏🍀

    1. جناب لیثی حبیبی یادم آمد که زرتشتیان کرمان و یزد به خانه کده یا کزه میگویند. درفارسی هم اسامی مثل آتشکده …. از این دست کلمات هست.آیا بایدانرا همان مکان کوچک و گود و … معنی کنیم یا در کل خانه و خانه ی بزرگ هم معنی میشود. خیلی زیباست وقتی کلمات تشبیه به چیزی میشوند. در مورد زنبور و خانه اش که گفتید خیلی جالب و جذاب بود. یعنی تا بحال به کلمات اینجوری نگاه نمیکردم و کسی متوجه ام نکرده بود. سپاس از شما که زیبا توضیح میدهید. و سپاس از دوستان عزیز امرداد.🙏🍀 باز هم برامون از کلمات شیرین برامون بگویید. از شاهنامه و کلماتی زیبا از اشعار شاعران و معانی آنها.

  25. جناب لیثی حبیبی با روزگارشماربه خوشی و نیکی. سوالی برایم مطرح شد. که چرا به (ارباب)( خان) گفته شد؟ یعنی کدخدا ریشه ی همان خان است یا برعکس است . پس ارباب ریشه ی آن چیست؟ در متنی از شما خواندم که مجسمه های شیر سر قبرها در ایران قدیم الهام گرفته از روسها بوده که آنها مجسمه ی خرس سرقبور بزرگان خود قرار میدادند. دیروز در شبکه ی مستند در مورد این مجسمه ها بیان کرد که این مجسمه ها در ایران شیر میباشند و نسل شیرها در ایران پایان یافته و چند تایی در باغ وحش هندوستان میباشند. و چون امکان شکار برای این شیرها کم است سخت است که این شیرها به مناطق حفاظت شده ی ایران بازگشت داده شوند.‌ فقط سوال این است خرس برپایه ی چه تفکری در روسیه سرقبور آنها برقرار شده است. ایا این مجسمه ی شیرها واقعا شیر است یا خرس؟ اما در آن مستند در مورد شیرها میگفت اما اشاره ای نشد که این ایده از کجا آمده است. یادم افتاد در یک مقاله ای در امرداد در مورد سنگهایی که شکل آدم هست گفته شد اما ریشه و ترتیب و حجاری این سنگهای انبوه مشخص نشد که چه ریشه و بنیانی دارد. اما خیلی سخت و باور نکردنی است و اینکه چرا اینهمه ادمک سنگی در یک جا قرار دارند. ببخشید فقط جهت اطلاع و کنجکاوی پرسیدم. درسایت خواندم که اهالی تالش و ماسال خان و خان زاده بوده اند. امیدوارم سالم و تندرست باشید و همه درکل شاد و خوش باشند. سپاس از شما 🙏🍀

  26. جناب لیثی حبیبی روزگارشماربه خوشی و نیکی باشد سوالی برایم مطرح شد. که چرا به (ارباب)( خان) گفته شد؟ یعنی کدخدا ریشه ی همان خان است یا برعکس است . پس ارباب ریشه ی آن چیست؟ در متنی از شما خواندم که مجسمه های شیر سر قبرها در ایران قدیم الهام گرفته از روسها بوده که آنها مجسمه ی خرس سرقبور بزرگان خود قرار میدادند. دیروز در شبکه ی مستند در مورد این مجسمه ها بیان کرد که این مجسمه ها در ایران شیر میباشند و نسل شیرها در ایران پایان یافته و چند تایی در باغ وحش هندوستان میباشند. و چون امکان شکار برای این شیرها کم است سخت است که این شیرها به مناطق حفاظت شده ی ایران بازگشت داده شوند.‌ فقط سوال این است خرس برپایه ی چه تفکری در روسیه سرقبور آنها برقرار شده است. ایا این مجسمه ی شیرها واقعا شیر است یا خرس؟ اما در آن مستند در مورد شیرها میگفت اما اشاره ای نشد که این ایده از کجا آمده است. یادم افتاد در یک مقاله ای در امرداد در مورد سنگهایی که شکل آدم هست گفته شد اما ریشه و ترتیب و حجاری این سنگهای انبوه مشخص نشد که چه ریشه و بنیانی دارد. اما خیلی سخت و باور نکردنی است و اینکه چرا اینهمه ادمک سنگی در یک جا قرار دارند. ببخشید فقط جهت اطلاع و کنجکاوی پرسیدم. درسایت خواندم که اهالی تالش و ماسال خان و خان زاده بوده اند. امیدوارم سالم و تندرست باشید و همه درکل شاد و خوش باشند. سپاس از شما 🙏🍀

  27. بیایید از خود شکل نسازیم و از خود حرف در نیاوریم. drut پهلوی را را نمی توان druth نوشت. در باب دروت یا درود و خیلی کلمات دیگر من اصطلاحی دارم معروف – «بمانَد تا پخته گردد» یعنی بگذار همه ی جوانب آن امر بر من روشن شود تا مبادا نادرستی را به دفتر تاریخ ببرم. یعنی ریشه یابی نمی کنم مگر سد درسد بدانم که تردیدی در کار نیست.

    «نظرات گوناگون» زیبا و آموزنده است؛ لطفن بیایید آن زیبا را با خرابکاری و هدفمند بحث کاذب به راه انداختن و زشتی کردن، یکی مگیریم.

    “دیدگاه” واژه ای اصیل نیست؛ بیجا است و بجای نظر = دید، نمی توان بکارش برد. ما برای کامنت واژه ی کوتاه و زیبای دید ایرانی و کلمه ی عربی نظر را داریم. آن مرکب بیجای دراز را برای دید و نظر و نظریه نمی توان بکار برد. در ضمن در فرهنگ مردمی چنان غلط هایی عمومن پیدا نمی شود. این واژه را فردی قبل از انقلاب ساخته و آن زهر را چنان پراکنده، که حالا پاک کردنش کار حضرت فیل است. مثل همین شکل غلط صد، شصت، طارم، طالقان، طالش، طهران، طاسکو(در ماسال)، اطاق، صیراف(در جنوب ایران) و …

    «نَظَر، مصدر، عربی – نگاه کردن، نگریستن. و نیز به معنی دید و بینایی و فکر و اندیشه»(عمید ص 1163)
    «نظریه، اسم، عربی، رأی و اندیشه و بینایی …»(عمید ص 1163)

    استاد حسن عمید، دانشمند بزرگ ایرانی هم اگر سطحی نگر بود، واژه ی بیجای مرکب دراز بیهوده ی “دیدگاه” را نیز به نوشته ی خود می افزود. ولی او دانشمند است و ژرف نگر، پس آنچه باید نوشته شود را نوشته.

    بگذار در باب خرابکاری و بحث های الکی و کاذب راه انداختن مثالی بزنم: زمانی سخن از این در میان بود که باید برای زبان تالشی حروف ایجاد کرد. من وقت بسیار بسیار عزیز خود را گذاشتم و آن کار پر تلاش را انجام دادم. از نظر علمی کوچکترین نقصی آن کار من ندارد. زیر و بَم زبان را، همه ی گوشه هایش را جستجو کردم و حاصلی بدست آمد زیبا. زیبا از این نظر که همه ی گره ها را وا کرده بودم. هیچ سوالی برجای نمانده بود. افراد گوناگون از جمله یکی از دوستان ماسالی که دکترا دارد، از آن سبک کار بسیار بسیار روشن من پیروی می کردند. کامنت یا نظر ایشان را هنوز دارم که به سبک من نوشته.

    مدتی بعد جریاناتی کثیف و ضد ایرانی و مشکوک، آمد و گفت باید حروف تالشی را دوباره “درست کنیم” از جمله آن فرد که دکترا داشت و تالشی کوهی و شریف به نظر می رسید را برای پیشبرد توطئه ی کثیف(ناحق) خود به جلو انداختند. و او براحتی، به دام نشست. هدف ولی زبان و حروف نبود. هدف اصلی ایجاد اختلاف بود در بین تالش های مظلوم، بی نهایت مظلوم.

    سوال: آیا او می دانست آن جریان(“همواج”) نابکاری است و از روی توطئه صورت گرفته؟

    خیر. فکرش هرگز به آن چیز ها نرسید. دلیل اثباتی دارم.* در نتیجه وقتی توطئه گران متوجه شدند او علاقه ی وحشتناکی برای رییس شدن دارد، بکلی آن انسان کوهی شریف را تا کمرگاه چنان فرو کردند که بعید است او روزی بتواند خود را نجات دهد.

    باری، برای اینکه آن توطئه ی ضد بشری و ضد ایرانی و ضد فرهنگی نامی داشته باشد، و زیر آن نام فعال گردند، نام آن حرکت ضد فرهنگی را “همواج” گذاشتند. اهل تهمت نیستم. امیدوارم روزی در همان ماسال ما دادگاه حق و عدل و روشنی و زیبایی تشکیل شود و من هر جمله ی خود را با گواهان و به روشنی روز به اثبات رسانم.

    برای اینکه این اثبات رساندن ها همه به آینده واگذاشته نشود، به یکی در همین جا می پردازم.

    * زمانی(تقریبن 20 سال پیش) جریانی کثیف(ناحق) و ضد بشری و ضد ایرانی تصمیم گرفت جنگ داخلی و تجزیه ی ایران را از منطقه ی تالش شروع کند. در نتیجه شروع کردند به جنگ اندازی بین تالش ها و هموطنان عزیز آذربایجانی. و خیلی از بچه های شریف در آن دام نشستند.
    آیا آن ها آگاهانه در خدمت دشمنان ایران قرار گرفتند؟
    به نظر من بازیچه بودند و نمی دانستند نقشه ی ویرانی ایران عزیز چو مادر را کشیده اند. من دوست دارم خوشبین باشم؛ شاید هم آگاهانه شرکت داشتند. ولی به احتمال قوی بازیچه بودند.
    آن فرد ماسالی کوهی و شریف دارای دکترا نیز به عنوان بازیچه در آن جریان کثیف و ناحق ضد ایرانی(“تالشستان”) شرکت داشت؛ البته با نام مستعار. و به احتمال قوی نمی دانستند هدف ایجاد جنگ در داخل میهن عزیز ما و ویرانی و تجزیه ی ایران است.

    سوال: چطور این افراد که بعضی ها حتی دکترا داشتند در جریانی ضد ایرانی و تجزیه گر فعال شده بودند؟!
    پدر ریاست طلبی بسوزد. بعضی ها برای رییس شدن آمده بودند و بعد بکلی فرو شدند.
    چگونه؟ بدین صورت که آن جریان ضد ایرانی که “تالشستان” را ایجاد کرده بود گام به گام، هر لحظه این ها را کنترل کرده، “راه” می برد.

    سوال: چگونه این افراد به ظاهر تحصیل کرده نمی توانستند دریابند که در دام جریانی ضد ایرانی نشسته اند؟!
    آن جریان ضد بشری و ضد ایرانی فکر اینجا را نیز بسیار خوب کرده بود.
    چگونه؟
    بدین صورت که هدف کثیف ضد ایرانی خود را به وسیله ی افرادی پیش می برد که در سیستم حکومتی ایران سِمَت دار بودند و یا به هر شکلی در سیستم نفوذ داشتند.

    در نتیجه مزدورگیری برای آن جریان جنگ انداز ضد ایرانی خیلی آسان شده بود.
    که به ناچار وارد شدم. و برای بچه های شریف تالش توضیح دادم؛ شاید هَزاران بار توضیح دادم، که هیچ آدمی که کمی عقل داشته باشد، جنگ را در داخل خانه ی خود(ایران) شروع نمی کند.
    جنگ لفظی در ایران زمین در غرب استان گیلان چنان شروع شده بود که براحتی به هم فحش ناموسی می دادند. مرکز آن جنایات دو وبگاه در تالش ایران بود و چندین وبگاه در آذربایجان ایران، و در بخشی از ترک زبانان تالش ایران که زمانی خود تالش بودند – بحثی دیگر است، بمانَد.
    آری، دیدم مرحله ی اول جنگ یعنی تاخت و تاز لفظی و فحاشی دارد پایان می گیرد و باید مرحله ی عملی شروع شود(آنچه در یوگسلوی صورت گرفت). یعنی همان کلماتی که در فحش ها بیان می شد را باید عملی می کردند. که با تمام قوا، شبانه روزی وارد افشاگری شدم. و خوشبختانه توانستم بچه های تالش را روشن سازم که هیچ آدم عاقلی جنگ را در خانه ی خود(ایران زمین) آغاز نمی کند، حتی اگر جنگی لازم باشد؛ حتی اگر خیلی لازم باشد.

    بچه های تالش خوشبختانه پشت آن دو وبلاگ کثیف(ناحق) ضد ایرانی که با نام ایران دوستی داشت جنگ می انداخت، را خالی کردند. حالا بچه های آذربایجانی که به دام چند فرد کاملن مشکوک آذربایجانی افتاده بودند، رها نمی کردند و ادامه می دادند.
    که به ناچار به بعضی دوستان تبریزی خود رجوع کردم و با کمک آن ها بچه های آذربایجان ایران هم فهمیدند که در دام توطئه ای ضد بشری و ضد ایرانی افتاده اند. بدین وسیله توانستم بعضی ها که با سر فرو رفته بودند را حتی از مرگ نجات دهم.

    آیا آن ها می دانند که به وسیله ی من نجات یافته اند.
    اکثرشان می دانند؛ ولی بعضی ها را نگذاشتند آگاه شوند؛ در نتیجه تا همین امروز به من کینه ورزی می کنند – این است هنر دشمن همه جوری آماده، و بیچارگی ما که با دستان تهی به میدان می آییم.

    برگردیم به چرایی یشرفت آن توطئه ی ضد ایرانی.
    سه عامل اصلی داشت. 1 – شوق ریاست طلبی. 2 – سرکوفت خوردگی. تالش در دو سوی مرز هنوز استان خود را ندارد(در کشور آذربایجان تالش ها دومین خلق بزرگ آن کشورند). تالش زبانی دارد مادر، ولی هیچ امکان کار فرهنگی ندارد. همینک کودک تالش وقتی به دنیا می آید مادر که گاه فارسی بلد است و گاه بدرستی بلد نیست؛ بر اثر فشار و شانتاژ با کودک تازه به دنیا آمده، باید فارسی حرف بزند و می زند. یعنی بعد از 100 سال دیگر خلقی به نام تالش وجود نخواهد داشت. خلقی ایرانی که زبانش زبان مادر است – اصلی ترین نشانه ی هویت زبان است. آن جریان ضد ایرانی به این افراد که فعال کرده بود، می گفت: باید جنگ با ترک ها را شروع کرد. ترک ها باعث همه ی بدبختی های شما هستند. ولی نمی گفت هیچ احمقی جنگ را در داخل خانه ی خود(ایران) آغاز نمی کند. 3 – حضور بسیار فعال عوامل ضد ایرانی در جامعه و در داخل سیستم حکومتی ایران – اهل تهمت نیستم؛ اگر مقامات در سطح پایتخت خواستند، نظرم را با گواهانی گاه ترسناک به اثبات می رسانم. متأسفانه کسی کاری به آن ها ندارد. به عنوان مثال سال هاست که جریانی ضد بشری و مافیایی به سرکردگی افرادی مشکو در روسیه ی سفید که یک سرشان به سفارت ایران وصل است را با جزییات افشا کرده ام، ولی تا به امروز هیچ مسئولی هیچ کاری انجام نداده است. شاید در جواب من بگویند: از مافیا هم می توان سود برد.
    و اینک جواب من: مافیا اگر سودش 1 باشد، ضررش حتمن 100 است و بیش. این فقط حرف من نیست، این هم استوار سخن تاریخ است.
    بگذار مثالی بزنم: در کودتای ننگین 28 مرداد از قمه کش ها و لمپن ها به سرگردگی شعبان بی مخ* برای در هم شکستن حکومت قانونی دکتر محمد مصدق “سود” بردند. سودش چه بود؟
    25 پنج سال دیگر سلسله ی پهلوی حکومت کرد.
    ضررش چه شد؟ گریختند و …

    * لمپن، حتی اگر سودی برساند، حضورش در جمع حتمن ضررناک است.
    بهروز تبریزی در باب لمپن ها از جمله می نویسد: حسن سیاه لمپن بر لوله ی توپ نشست و دیوانه وار فریاد زد. در نتیجه طرفداران استبداد که تفنگ زیر سر خوابیده بودند، بیدار شدند و همه را به رگبار بستند(نقل به مضمون)

    آن لمپن پلید(شعبان بی مخ) وقتی دکتر فاطمی شریف را به شهربانی آورده بودند، با قمه به او حمله ور شد. خواهرش خود را به روی برادر انداخت. خواهر و برادر هر دو خونین و مالین شدند؛ ولی آن بار کشته نشدند.
    کوتاه: مافیا و لمپن در نهایت مایه ی سرافکندگی اند و ضررشان بسیار بار بیش از سودشان است.

    از خوانندگان این سایت عذر می خواهم، ولی چون این امری همه ایرانی نیز هست؛ ضروری دیدم کمی اینجا بگشایم.
    کوتاه: آن جنگ ضد ایرانی را متوقف ساختم. ولی بعضی از بازیچه ها که من جان شان را حتی نجات دادم، هنوز به من به شدت کینه می ورزند! و افسوس!
    گرچه آن جریان کثیف(ناحق) ضد ایرانی متوقف شد، ولی عوامل نفوذی ضد ایرانی در آن جریان کوچکترین زیانی ندیدند(نه در تالش و نه در آذربایجان). حتی یک نفرشان مورد پیگرد قانونی قرار نگرفت – «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»

    بیش از این از نوشتن معذورم. و پوزش می خواهم از خوانندگان و گردانندگان سایت که اشتباه من در آغاز، باعث شد بحث به اینجا بکشد. اشتباه من این بود که به احترام خوانندگان و سایت، پرینسیپ های خود در باب اسم مستعارچی ها را زیر پا نهادم. یکبار دیگر عذر می خواهم.

    1. جناب لیثی حبیبی من پاسخ خیلی از سوالاتم را که پرسیدم جوابی نگرفتم.‌پس از این درد دلهای شما تنها سوال مهم این است که چرا به ایران باز نمیگردید. مشکل چیست؟ ایران عشق است برای ما میهن دوستان ایران مانده و ما باید در میهن خود پابرجا باشیم تا خدایی نکرده مورد تهاجم و تجزیه و رسوخ اجنبی نباشیم. امیدوارم که ما ایرانیها همیشه سربلند و مایه افتخار کشورمان باشیم. به امید آینده ی پر افتخارمان. شاد و تندرست باشید.🙏🍀

  28. پیش از این، از جمله نوشتم: «در ضمن کفگیر معانی گوناگونی دارد که فقط یک معنی آن ذکر شده. در آینده در وبگاه خود به معانی دیگر آن نیز می پردازم.»
    چون این مورد چندان طولانی نیست، پس همینک می نویسم.

    کفگیر دارای سه معنی مختلف است. آیا هر سه، مورد نظر بوده؟ خیر، همیشه یک مورد درست است. کدام؟ بگذار خوانندگان خود به آن بیندیشند و برگزینند.

    1 – کفگیر یعنی وسیله ای که با آن از کف دیگ، پاتیل، قابلمَه(ترکی) چیزی بر گیرند. مانند تَه دیگ یا موادی که دارد در خورشت، آش و … می جوشد، که باید با کفگیر بالا آورده شود تا خوب به هم بخورد و به تهِ دیگ نچسبد. این واژه ی مرکب هیچ تغییری نکرده، که عبارت است از کَف + گیر.
    2 – کفگیر وسیله ای ست که با آن کَفِ سطح غذایی که دارد می جوشد را می گیرند تا هم تمیز گردد و هم غذا سر نرود.
    3 – کفگیر، یعنی وسیله ای که در کف دست گرفته می شود تا آماده در کنار پاتیل باشند برای گرفتن کَفِ روی غذا.

    دوستان توجه داشته باشند همانطور که پیشتر نوشتم، من همه ی این موارد را قبول ندارم؛ ولی چون دارای معنا می باشند، ذکر کردم.

  29. حال که کفگیر را تکمیل کردم، بگذار نکته ای هم در باب «ننگین» که بکار بردم، بنویسم.
    من اینجا ننگین ایرانی را بکار برده ام و نه افغانستانی. ننگین ایرانی غلط است، ولی جا افتاده و ما بکارش می بریم. در افغانستان هنوز ننگ به معنی واقعی خود یعنی افتخار و شرف و ناموس بکار می رود.

    اَنگ یعنی نشانه، مُهر، لکه. اَنگین یعنی دارای اَنگ، دارای نشانه، دارای لکه؛ و نام نوعی حشره ی بسیار بسیار بدبو است. نَنگین یعنی نَه اَنگین = بی لکه، پاک، شریف.
    همانطور که پیشتر ذکر کردم، هنوز مردم افغانستان نَنگین را با معنی واقعی و نیک آن بکار می برند، ولی ما برایش یک معنی کاذب و بد درست کرده ایم و بکار می بریم، بی آنکه بدانیم تصور ما غلط است؛ سد درسد غلط است!

    ننگ = نَه اَنگ = بی اَنگ، واژه ای ست مانند تفنگ = تف یا تپ اَنگ. تف یا تپ صدای در رفتن گلوله است. یا واژه ای ست مانند قشنگ = غشنگ = خش اَنگ(به سکون خ) = آنچه از خوشی، نیکی و زیبایی* اَنگ یا نشانه دارد.
    خش(اول ساکن، تالشی ماسالی) = خوش.

    * البته قشنگ و زیبا با هم فرق دارند. زیبا = زی با یا ژی با = نسیم زندگی بخش؛ آن نسیم که روان آدمی را آرامش می بخشد.
    با = باد. مثل با در باکو = جایی که باد آنجا می کوبد؛ جایی که باد شدید دارد.
    ژی، زی، جی = زندگی. جیگر یعنی عضوی که زندگی بخش است؛ زندگی را دوباره برای ما می سازد. و این از عجایب تاریخ بشری است
    که چگونه در هَزارَه های دور تاریخ که تازه واژه ها داشت ایجاد می شد، بشر به آن راز طبی پی برده. این یک تصادف و اتفاق نیست؛
    چنانکه در آلمانی نیز جیگر(جگر، غلط مصطلح) و زندگی کردن از یک ریشه اند.

    یک دفعه است که تجربه می کنیم. مثل تجربه در باب ژیرَه(تالشی) = زیرَه = زندگی رَه = دانه ی سلامتی، دانه ای که در ره زندگی ست، زندگی بخش است. ولی چگونگی کشف راز جیگر براستی از عجایب تاریخ و فرهنگ بشری ست.

    دوستان بسیار عزیز من واقعن بیش از این نمی توانم اینجا بنویسم، پس لطفن از من انتظار جواب نداشته باشید.
    دست همه را گرم می فشارم
    لیثی حبیبی – م. تلنگر

  30. روزگار بر شما نیکان خوش باشد. یادم افتاد که سوالی از جناب لیثی حبیبی بپرسم. معنی تالش و ماسال چیست؟ معنی گیلان. رشت. چه میباشد. در مورد سیستان. کردستان گفتید کرد+ استان که استان کرد. معنی کرد چیست؟ و سیس + استان که استان سوخته معنی کردید. و معنی تهران چیست؟ معنی یزد چیست؟ کرمان ؟ مشهد؟ تبریز؟ و….دیگر استان ها؟ چون خیلی قشنگ معنی میشود.یک زمان میگفتند که زرتشتیان طبیعت پرست میباشند. اما واقعا اگر اکنون مشاهده کنیم متوجه میشویم که همین طبیعت است که باید درست نگهداری شود تا به بن بست چه کنم نیافتیم. وقتی چهار عنصر یا آخشیج مورد احترام همه است (اب.باد.خاک.آتش)چرا اینهمه به داده های خداوند و زرتشتیان بی مهری میشد. واقعا خیلی زود دیر میشود و نسلهای آینده در عمق فاجعه فرو میروند. حال چه برسد به معنی کلمات که برگرفته از همین طبیعت زیبا و اهورایی است. سپاس از توضیحات شما.🙏🍀بیایید قدر داده های اهورامزدا را همیشه پاسداری نماییم تا در هستی جاودانه به بودن برسیم. سپاس از شما.

  31. جناب ایرانی اگر می خواهید از من نقل و قول کنید، باید عین نوشته ی مرا کپی کرده بیاورید. وگرنه می شود دروغ پراکنی و این حق نیست.
    به این نوشته(تهمت) خود توجه کنید: «در متنی از شما خواندم که مجسمه های شیر سر قبرها در ایران قدیم الهام گرفته از روسها بوده که آنها مجسمه ی خرس سرقبور بزرگان خود قرار میدادند. دیروز در شبکه ی مستند در مورد این مجسمه ها بیان کرد که این مجسمه ها در ایران شیر میباشند و نسل شیرها در ایران پایان یافته و چند تایی در باغ وحش هندوستان میباشند.»

    من هرگز و در هیچ جایی ننوشته ام روس ها سر مزار بزرگان خود مجمسه ی خرس می گذاشتند. این یک دروغ آشکار و تهمت است.
    من در آن نوشته از فرهنگ کهن مردم سیبری سخن گفته ام که زمانی زیستگاه ایرانیان نیز بود. آن ها روس نبودند و نیستند. روس ها بعد ها از جنوب به سوی شمال رفتند. به همین خاطر کلمه ی «شمال» در فرهنگ روسی می شود «سیَه ور» = طرف جایی که می سوزد. روس ها برای گرفتن بخش هایی از سیبری حتی سال ها جنگیدند از جمله با خلق «چُوکچَه»؛ و در نهایت با هم راه آمدند و روس ها نیز آنجا مقیم گشتند. آن فرهنگ کهن سیبری خاص مردم بومی سیبری است که آغشته به فرهنگ کهن ایرانی می باشد. و فراوان واژه ی ایرانی آنجا یافت می شود. مثل نام رود عظیم «آب» در سیبری. مثل نام رود عظیم سِلینگَه در سیبری و رود کوهستانی سِلینگَه در ماسال ما در شمال ایران. مثل همین نام سیبری = جایی که آتش آنجا ریخته. مثل نام ایرانی رود و منطقه ی آبَکان(معدن آب) در سیبری.
    سیبری واژه ای ست تالشی مانند سیمرغ، سیرنگ(نام دیگر سیمرغ)، سیستان، سیر و … سی در تمامی این واژه ها یعنی می سوزد.

    بندار: سیستِن
    صرف بندار
    سیم، سیر، سی(می سوزد، سوم شخص مفرد، تالشی ماسالی)

    از جمله نوشتم: «سی در تمامی این واژه ها یعنی می سوزد.» باید اضافه کنم ولی «سیر» یعنی می سوزی. یعنی اگر بخوری می سوزی. سیر دوم شخص مفرد است.
    سیستِن(بندار) – سیم، سیر، سی(می سوزم، می سوزی، می سوزد)

    سیبری در واقع آذربایجان عظیم کره ی زمین است. همینک فقط در شبه جزیره ی کَمچَتکَه بیش از 300 آتشفشان است که ده ها آتشفشان آن هنوز فعال می باشد.

    من آن فیلم شبکه ی مستند را ندیده ام. ولی فراوان دیده ام که از آن دست فیلم ها اِشکال اساسی دارد؛ بیشتر انشا است تا تحلیل علمی.

    مردم بومی سیبری آداب خرس گرایی را انجام می دادند و هنوز گاه انجام می دهند. این به فرهنگ روسی ربطی ندارد. مردم بومی سیبری نیز مجسمه ی خرس نمی سازند و روی مزار ها نیز قرار نمی دهند. آدامی خاص و بسیار مفصل است که در این اندک مگند.

    من اهل تحقیق ام و بعد از سال ها تحقیق در آن باب فقط نظرم را بیان کردم. در ضمن همه ی آن مجسمه ها در گورستان های ایران، دقیقِ دقیق شکل خرس را دارند. حتی یکی از آن ها شکل شیر نیست. اخیرن ولی مردم سفارش مجسمه ی شیر می دهند و سر مزار ها می گذارند.
    در این نظرگاه نمی توان عکس آن مجسمه ها را گذاشت؛ وگرنه کپی کرده می گذاشتم. لطفن به اینترنت رجوع شود.

    وقت توضیحات بیشتر و جواب به سوالات را ندارم.
    به عنوان دوستی نادیده به جناب ایرانی می گویم در برخورد با هر کسی، حتی دشمن، صادق باشید. و بدانید از این زیباتر نمی شود.

    لطفن سوال دیگری از من مپرسید زیرا وقت جواب گویی ندارم. همین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-04