گروه ادب و هنر امرداد، به بهانهی سوم امردادماه، و در چهل و یکمین سالروز درگذشت استاد رسام ارژنگی، هنرمند نامآوری که زندگی و کارهای ارزشمندش در زمینههای گوناگون هنری، گواه عشق، شوق و امید به سربلندی ایران بود، با یادگار میهنپرست و ایراندوستش چکامهسرای نامی ملی و میهنی، بانو هما ارژنگی به گفتوگو نشسته است.
هنر در خاندان ارژنگی پیشینهای 500 ساله دارد
عباس الحسینی که بعدها نامش به رسام ارژنگی دیگرگون شد، در سال 1271 درتبریز و در خانوادهای همگی هنرمند، زاده شد و در سوم امرداد ماه 1354 خورشیدی، چشم از جهان بست.
خاندان ارژنگی پیشینهای نزدیک به 500 سال درزمینههای گوناگون فرهنگی و هنری دارند. هنرهایی مانند نقاشی، نگارگری، تذهیب، حجاری، موسیقی، شعر، طراحی قالی و…در این خانواده نسل به نسل آمده و پدیدار شده است.
نیای بزرگ خانواده «میرک» نقاش و خوشنویس دربار صفوی بود. او و کمالالدین بهزاد شاگردان هنرمند و نقاش چیرهدست آن روزگار، میرسیداحمد بودند. پدربزرگم ابراهیم آقامیر «آقا میرک» نقاش دورهی قاجار و دربار مظفرالدین شاه بود. آقا میرک و دو فرزندش حسین «میر مصور» وعباس «رسام»، همگی با نقاشی نوین اروپایی در تفلیس، باکو و مسکو آشنا شدند.
پدرم رسام از چهرههای برجستهی نقاشی و مینیاتور در روزگار خود بود اما شوربختانه هرگز هنرش به گونهای که شایستهی آن بود، نمود پیدا نکرد و کموبیش در گمنامی به سر برد و از اینرو شاید هم روزگاران ما کمتر نام او را شنیدهاند.
نگارستان ارژنگی کانون روشنگری و گردآمدن هنرمندان نامی بود
پدرم در خانوادهای که همه هنرمند، نقاش و شاعر بودند به دنیا آمد. در مدرسهی پرورش «میرزارضا صحاف زاده» فرنشین (:مدیر) مدرسه، پنجهی استادانهی پدرم را در هنگام کشیدن طرحها دید و از او خواست برای دانشآموختن در این زمینه به روسیه یا ترکیه برود. از آنجا که پدربزرگ و عموی بزرگترم «میر مصور» در روسیه دورههای نقاشی را گذرانده بودند پدرم هم در 18 سالگی و پس از مرگ پدرش برای آموزش نقاشیِ نوین، به تفلیس رفت. در آن زمان، در مهمترین مطبوعات تفلیس طرحها و کاریکاتورهایی با امضای عباس الحسینی میکشید. پس از آن برای گرفتن مدرک کارشناسی به دانشگاه مسکو رفت و با پایان گرفتن دورهی آموزش به ایران بازگشت و نخستین نگارخانهی پایتخت را در خیابان فردوسی کنونی راه اندازی کرد و به آموزش نقاشی و مینیاتور پرداخت.
در آن زمان نگارستان ارژنگی از مهمترین هازمانهای (:مجامع) روشنگری، هنری و ادبی تهران بود. به گواهِ نامههای به جا مانده از نیما از هر گوشهای از ایران که نامهای برای پدرم فرستاده میشد تنها روی آن نوشته میشد «نگارستان ارژنگی» و نیازی به نشانی نگارستان نبود.
پدرم که خود شعر میگفت و داستان و نمایشنامه مینوشت دوستی ژرفی با شاعر آزادیخواه میرزادهی عشقی داشت و در این میان، رفتوآمد عارف قزوینی، محمدضیا هشترودی، سعید نفیسی، قمر الملوک وزیری، علی صادقی ، نیما یوشیج و رفیع حالتی( بازیگر) به نگارستان، نگارخانهی ارژنگی را بیش از پیش، مهم کرده بود.
نیما یوشیج در نامهای به سال 1303 به او می نویسد: « دوستی و مصاحبه تو در من اثرات جذابی به جا گذاشته است که از خاطر محو شدنی نیست و من شوق غریبی به تماشای نقاشی پیدا کردهام»
نیما به در جایگاه تیوریسین شعر نوین فارسی، بعدها هم در بیانیهی خود در مجلهی موسیقی نوشت: «در نقاشی پس از مشروطه، جنبش نوگرایی پیش از این که در شعر اتفاق بیفتد در نقاشی و به واسطهی حضور کسانی مانند ارژنگی رخ داده بود» واین دیدگاه نیما، به درستی بیانگر نوگرایی پدرم در میان مینیاتوریستهای کهن بوده است.
یادآور می شوم پدرم افزون بر نگارستان، در سال 1317 نخستین هنرستان صنایع مستظرفه را در تبریز بنیان نهاد. او همچنین نخستین کسی است که دفترهای آموزش نگارگری را با هزینهی خود برای دبیرستانهای ویژهی نگارگری چاپ کرد و حتا نخستین کسی است که کتابهای داستان کودکان را نگارگری کرد.
رسام ارژنگی پای تاریخ ایران را به نگارگری کشید
نخستین ویژگی مینیاتورهای رسام، دوری از پندارگرایی است. تابلوهای او بدون پیش طرح و با به کار بردنِ مستقیم رنگ، ساخته میشدند. این شیوه از نخستین پیامدهای نقاشان غرب در میان نقاشان ایرانی بود. پدر به پیروی از شیوهی پدرش از گونهای نظامِ ژرفنمایی و دلبخواهی، بهره میبرد و از پرداختن به شیوهی ابتداییگری در مینیاتورهای کهن دوری میکرد. بیشتر روشنفکران هم روزگارش همچون، نیما یوشیج، ملكالشعرا بهار و سعید نفیسی همگی بر این باور بودند كه او آغاز كنندهی نقاشی نوین در ایران است.
او به جای بهکار بردن جغرافیای زیستی در تابلوهایش از جغرافیای کاربردی بهرهگیری میکرد. برای نمونه در تابلوی «یعقوب لیث» در جنگ با خلیفهی عباسی، چهرهی یعقوب، بسیار طبیعی است و دشت وزمینه، خیالی نیست. او تلاش کرده است تا همه چیز، واقعی و امروزی نشان داه شود. پدرم نخستین کسی است که از روشنفکران، ادیبان و هنرمندان پس از مشروطه و ابتدای دورهی پهلوی طرح و نگاره کشیده است.
باید بگویم پیش از پدرم هیچ نگارهای در زمینهی تاریخ و چهرههای تاریخی و فرهنگی در نقاشی ایران، دیده نمیشد. او تاریخ ایران را وارد نگارگری کرد و چهرهی ستارههای ماندگار ادبیات ایران، مانند فردوسی، سعدی، حافظ و خیام وهمهی چهرههای ادبی، فرهنگی و مبارزِ همروزگار خود را همچون عارف، شیدا، ملکالشعرای بهار، نیما، شهریار، ستار خان، باقر خان و… به تصویر کشید.
نخستینبار چهرهی نیما در کنار شعر « ناقوس» در روزنامهی «پولاد » به دست رسام نقاشی شد. او همچنین نخستین کسی است که به شوند (: دلیل) دیگرگونی در زمینهی مینیاتور و نقاشیِ کهن ایرانی در سال 1309 خورشیدی از کشور بلژیک دیپلم افتخار و نشان(: مدال) طلا گرفت.
بیشتر کارهای رسام ارژنگی در آرشیوهای خصوصی نگهداری میشود
از رسام ارژنگی بیشتر از دو هزار تابلوی نقاشی، مینیاتور، رنگ و روغن، آبرنگ، سیاه قلم، طرح، پیکره، کاریکاتور و تندیس بهجای مانده است و به شوند این که، نخستین نگارستان و جایگاه فروش کارهای هنری را در پایتخت بنا نهاده بود بیشتر از این که کارهایش در محل حفظ آثار ملی نگهداری شود در آرشیوهای خصوصی و خانهی خریداران و دوستان وی مانده است. البته تصویر تابلوهای با شکوهی همچون« نادرشاه افشار»، « نگارهی دختر دلربای ایرانی»، « نبرد یعقوب با سپاه خلیفهی عباسی»، « کورش بزرگ»، « بهرام گور»، « نبرد رستم و سهراب» ودهها تابلوی نامی از او، در کتابهایی که دربارهی هنر و نقاشی ایران نوشته شده است دیده میشود.
وی به خواستهی پروفسور «داوید اسمیت» خاورشناس(:مستشرق) آمریکایی که وی را در نگارستان خود دیده بود رباعیات خیام را در تابلوهایی بزرگ به تصویر کشید و پس از آن، داوید اسمیت کتابی از این نگارهها را با سرودههای خیام در آمریکا منتشر کرد.
همچنین از پدرم چندین تابلو از نگارههای حماسهی فردوسی بزرگ در « شاهنامهی خاور» و« شاهنامهی نوبخت» برجای مانده است.
احساسات وطنی و میهنپرستی، پدرم را وادار به سرودن کرد
پدرم در بخشی از زندگینامهاش که در دیباچهی دیوان سرودههایش و به قلم خودش آمده است، میگوید:
«در میان تصاویر گوناگون و قلم و رنگ چشم به جهان گشودم و از همان آغاز کودکی با مداد و گچ وزغال در و دیوار خانه را با نقاشیهای کودکانهی خود سیاه میکردم. خانهی ما کانون هنرمندانی بود که اغلب شاگرد جد یا پدرم بودند. خانوادهی ما از چند قرن پیش همگی نقاش و هنر مند بودند. هنگامیکه کودکی بیش نبودم چون عمو و پدرم شعرهای خود را برای هم میخواندند با نهایت میل گوش داده و لذت میبردم و کمکم خود تحریک شده چیزهایی به هم بافته، در خیال خود شعر میگفتم ولی شاعری من از وقتی شروع شد که لشکریان روس پس از جنگ ستار خان، آذر بایجان را اشغال کردند. من که یک جوان میهنپرست و حساس، زیر دست پدر بار آمده بودم از رفتار وحشیانه آنها منقلب شده، به ضد آنان شعر میسرودم. اما اشعار آن دوره که نزدیک به هزار بیت بود در مراجعت از مسکو در 1916 میلادی با خیلی چیزهای دیگر در تفلیس ماند و من توانستم فقط خود را به ایران برسانم. شهریور 1320 آمد. تاریخ تکرار شد وایران اشغال شد. باز احساسات وطنی، مرا شاعر کرد . فریادها کردم، نالهها کشیدم.»
از پدر نمایشنامهای به نام «آذربایگانی چطور ترک زبان شد» (مهر و میهن) در سال 1324 خورشیدی نگارش و بر جای مانده است که در آن زمان چند بار به اجرا در آمده بود . همچنین دیوان سرودههای ارژنگی که در سال 1333 منتشر شد، دستاورد سی سال شاعری پدر بود. آنگونه که در سرودهی زیر میبینیم، سرودههای او برپایهی روحیهی آزادیخواهی و میهنپرستی و مبارزهجویی بود. این سروده گواه عشق بی پایان او به سربلندی و یکپارچگی ایران است.
مرا ترک و تو را تاتار میخوانند دشمنها
در این روز سیه، آوازِ همآهنگ باید کرد
جدایی در میان ملت ایران بیندازند
خردمندا بسی پرهیز از نیرنگ باید کرد
فروشد هر که میهن را به سیم وزر به بیگانه
سر اورا به سان مار، زیر سنگ باید کرد
نگردد دامن فرزند آذربایجان ننگین
زبهر نام پاک خود، فراز از ننگ باید کرد
چه تبریزی، چه تهرانی، چه شیرازی، چه کرمانی
همه بر پیکر خود جامهی یکرنگ باید کرد.
دوستداران میتوانند برای دیدن نگارهای برجای مانده از استاد رسام و خاندان ارژنگی به این تارنما بروند