لوگو امرداد
نکته‌ای نهفته در داستان «زال و رودابه» شاهنامه

از عاشقانه‌ای داستانی تا طرح پرسش‌هایی کیهان‌شناختی

zalداستان «زال و رودابه» یکی از دل‌انگیزترین منظومه‌های عاشقانه‌ی زبان فارسی است و از بخش‌های دل‌پسند شاهنامه. این داستان گوهرین، نه تنها گیرا و پُرکشش است، بلکه چهره‌هایی داستانی (چه بانوان و چه مردان) دارد که از خِرد و آگاهی‌ای نمونه‌وار برخوردارند و رفتار آن‌ها سنجیده، اندیشه‌ورز و همه‌سونگرانه است. در این داستان، با چهره‌ی بانویی خِردمند و ستودنی‌ چون «سیندخت» آشنا می‌شویم و نیز با رفتار و کردار آرام و باوقار «سام ِ جهان‌پهلوان». به همین‌سان، «رودابه» نیز رفتاری بی‌باکانه دارد و به‌دور از کردار و سخن زنان زبون و دست‌وپابسته‌ی بسیاری از منظومه‌های عاشقانه‌ی کهن فارسی است. شهریار ایران، «منوچهرشاه»، نیز در همه‌ی فراز و فرودهای داستان، در اندیشه‌ی ایران و آینده‌ی این سرزمین است.
داستان زال و رودابه، از سویه‌ای دیگر نیز درخور بررسی است. این داستان، نمودار اندیشه و دانش اَبَرپهلوانان ایرانی (در این‌جا: زال) است و شناخت آن‌ها از فلسفه و فرزان ایرانی. پرسش دانشوران دربار از زال و پاسخ‌های باریک‌بینانه‌ی او، ما را به چنین دریافتی رهنمون می‌شود.

پرسش دانشوران و پاسخ زال
هنگامی که منوچهرشاه از دلدادگی زال و رودابه آگاه می‌شود، زال را به دربار فرامی‌خواند و از دانشمندان و موبدان می‌خواهد که با طرح پرسش‌هایی، خِرد و دانش او را بسنجند. پس، شش موبد، شش پرسش را با زال درمیان می‌گذارند و زال نیز آن پرسش‌های شش‌گانه را پاسخ می‌دهد:
– پرسش نخست؛ دانشوری می‌پرسد: دوازده درخت خُرم و شاداب هست که سی شاخه دارند. این چیست؟ زال پاسخ می‌دهد: دوازده ماهِ سال است و سی شاخه‌ی درخت، سی روز هر ماه؛
به سالی، دو و دو بُود ماهِ نو / چو شاهی نوآیین اَبَر گاه نو
به سی‌روز مه را سرآید شمار / بر این‌سان بُوَد گردش روزگار.
– پرسش دوم؛ دانشوری می‌پرسد:  دو اسب تکاور هست، یکی به‌رنگ سفید و دیگری سیاه. هر دو از پس یکدیگر می‌دوند، اما به هم نمی‌رسد. این نشانه‌ی چیست؟ زال می‌گوید: آن دو اسب، روز و شب‌اند که از پی هم می‌آیند؛
بدین‌سان شب‌وروز دان، ای شگفت / کز این‌جا شگفتی توانی گرفت.
– پرسش سوم؛ دانشوری دیگر می‌گوید: سی سوار از برابر شهریار گذر می‌کنند. گاه یکی از آن‌ها کم می‌شود، اما چون شماره کنی همان سی سوار باشند. زال می‌گوید: گردش ماه است که گاه سی روز است و گاه یک‌روز از سی‌روز کمتر.
– پرسش چهارم؛ دانشور دربار می‌پرسد: کِشتزاری هست و آب‌های روان در کنارَش. مردی با داس بُرا خشک و تَر کشتزار را از دَم داس می‌گذراند. به خواهش هیچ‌کس نیز دست از کار خود نمی‌کِشد. این نشانه‌ی چیست؟ زال پاسخ می‌دهد: مَثَل آدمی است و مرگ؛
دروگر زمان است و ما چون گیا / همانش نبیره همانش نیا
به پیر و جوان یک‌به‌یک ننگرد / شکاری که پیش آیدش بِشکرد.
– پرسش پنجم؛ دانشوری می‌پرسد: مرغی بر بالای دو سرو بلند آشیانه دارد. بامدادان بر یکی می‌نشیند و شامگاهان بر دیگری. چون از درخت نخستین بپرد، برگ‌وبار درخت خشک می‌شود و چون بر درخت دیگر نشیند، هوا خوشبو می‌شود. این چیست؟ زال می‌گوید: سرو شاداب، دو فصل بهار و تابستان است و سرو پژمرده، دو فصل پاییز و زمستان.
– پرسش ششم؛ دانشور می‌پرسد: شهری استوار بر کنار کوهساری هست. خردمندان، شهر را رها می‌کنند و در دشتی هموار ساکن می‌شوند و یادبودهای شهر را از یاد می‌بَرند. ناگهان زلزله‌ای می‌آید و بناهای شهر را ویران می‌کند. خردمندان از نهیب زلزله، شهر پیشین را به یاد می‌آورند. راز آن چیست؟ زال پاسخ می‌دهد: شهری که بر فراز کوهساران است، سرای دیگر است و هامون و خارستانی که در آن سُکنا گرفته‌اند، این جهان است که نمی‌پاید و آدمی ناگزیر در آن جای گرفته‌ است و در آن، کسی جز برای مردن، زاده نشده است؛
جهان را چنین است ساز و نهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد.

معنای پوشیده‌ی پرسش‌وپاسخ‌ها
پرسش‌های موبدان و دانشوران دربار منوچهر از زال، بیش از هر چیز، به قصد اطمینان‌ یافتن از آشنایی زال با فرهنگ ایرانی است. آن‌ها می‌خواستند زال را بیازمایند تا شناخت او را از فرزان و دانش ایرانی بدانند؛ چرا که زال ادامه‌دهنده‌ی سنت پهلوانی ایران‌زمین و جانشین سام باید می‌شد. دانشوران دربار آگاه بودند که «اگر زال از این آزمون پیروز بیرون آید، بنیاد حماسه و نهادِ پهلوانی ایرانشهر به کارکرد او سپرده خواهد شد» (اسطوره‌ی زال- رویه 149).
پرسش‌ها، پیوندی درهم‌تنیده دارند و از رازهایی خبر می‌دهند که دانش انسان ِ ایرانی را در آن روزگاران کهن، بازتاب می‌دادند. نمادها و نشانه‌هایی نیز در آن پرسش‌ها هست که زال باید درمی‌یافت و بدین‌گونه شایستگی خود را نمایان می‌ساخت. با این همه، «پرسش‌ها در آغاز منفردتر و ساده‌تر است و هرچه با پایان می‌رود، ساخت وسیع‌تر و پیچیده‌تری را تصویر می‌کند. پاسخ‌ها نیز در آغاز یک‌بُعدی و آسان‌تر است و هرچه به پایان می‌رود، چند بُعدی و دشوارتر می‌شود» (اسطوره‌ی زال- رویه 152).
می‌توان از پرسش‌‌ها، در دریافتی فراگیر، به این برداشت رسید که همه‌ی آن‌ها پیرامون یک معنی طرح شده‌اند؛ آن معنی، مفهوم ِ «زمان» است. دانایان و دانشوران از زال می‌خواهند که رازِ «زمان» را بگشاید. روز و ماه و گردش ماه و کارِ خورشید و سپهر و سرانجام: مفهوم مرگ، همگی با «زمان» پیوند دارند. در نگاه دانشوران دربار ایران، شناخت رمز و راز هستی، در گروِ شناخت مفهومی به نام «زمان» است.
زال یک‌یکِ گره‌ها را می‌گشاید و معنای زندگی‌ومرگ آدمی را درمی‌یابد. پاسخ‌ها از اندیشه‌ی ژرف‌ او خبر می‌دهد و از شناخت‌اش از درک و فهم فرهنگ ایرانی از مفهوم زمان (و در نتیجه: مفهوم زندگی‌ومرگِ آدمی). «در آزمون زال، زمان یکبار با مفهوم کمّی و تاریخی‌اش سنجیده می‌شود و یکبار با مفهوم کیفی و اساطیری‌اش. پیداست که طرح مفهوم تاریخی و تقابل اندازه‌گیری زمان، خود درآمدی است بر ورود به اقلیم نامحدود و مبهم اساطیری و آیینی زمان. در این اقلیم است که انسانِ باستانی، نگرش فلسفی و آیینی خود را نسبت به گذشت شب‌وروز و زندگی‌ومرگ، بازیافته و گسترش داده است» (اسطوره‌ی زال- رویه 156).
چنان پرسش‌های ژرفِ انسان‌شناسی و کیهان‌شناختی است که داستان عاشقانه‌ی «زال‌ و رودابه» را در بخش‌هایی، تا مرز متنی اندیشه‌برانگیز و فلسفی برمی‌کِشد و بدان ارج و ارزشی بسیار افزون‌تر از یک منظومه‌ی دل‌ودلبرانه (عاشقانه) می‌دهد. با همان پرسش‌هاست که داستان زال و رودابه، از دیدِ آگاهی از کارکرد پهلوانی در فرهنگ باستانی ایران، اهمیت شایانی می‌یابد و دلیلی می‌شود بر این که اَبَرپهلوانان ایران برخوردار از دانش ژرف کیهان‌شناسی و شناخت سازوکارِ هستی بودند و اتکای آن‌ها تنها به زورِ پهلوانی‌ و دلیری‌شان نبود.

*با بهره‌گیری از کتاب: «اسطوره‌ی زال»- نوشته‌ی محمد مختاری- انتشارات توس، چاپ سوم، 1393.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-05