روز جهانی زبان مادری، هرساله در ایران با چالش و داوریهای ناروا و نسنجیده همراه بوده است. چنانکه پانها و جداخواهان از این بستر برای دشمنی با زبان فارسی که بیگمان بنیادیترین ستون شناسه (:هویت) ملی ایرانیان به شمار میآید، بهرهی فراوان میبرند.
آنان با دروغپردازی و وارونهسازی واژهها و رویدادها، اقوام را ملیت، خردهفرهنگها را فرهنگ و گویشها را زبان نشان داده، «باور دارند پیش از پدیداری دودمان پهلوی، ملیتهای گوناگون در اقلیم و ایالت خویش به زبان مادری گفتوگو میکردند اما با روی کار آمدن رضاشاه، وی به زور، همگان را وا داشت تا به زبان قوم فارس سخن بگویند».
از اینرو جداخواهان با چنین جستارهایی همواره کوشیدهاند، از هر بزنگاهی همچون روز جهانی زبان مادری جایگاه فارسی را از یک زبان ملی و تاریخی به یک زبان قومی کاهش داده، زمینه را آهسته و پیوسته برای پارهپاره کردن ایران فراهم سازند.
به همین شوند (:دلیل) روز جهانی زبان مادری در ایران شوربختانه با دورشدن از کارکرد راستین خود، همواره دستاویزی برای ایرانستیزی بوده است.
اکنون این پرسش پیش میآید بهراستی زبان مادری چیست که برخی پیرامون آن، این همه هیاهو به راه میاندازند؟ آرمان یونسکو در اینباره چه بوده است؟
در این میان زبان فارسی چه جایگاهی دارد؟ آیا فارسی آنگونه که پانها میگویند، زبانی نوین است که بهدست خاندان پهلوی در ایران استوار گردیده است؟
برای پاسخگویی درخور به هر یک از این پرسشها بایسته است زبان مادری و کارسازی (تاثیر) زبان فارسی را در درازنای تاریخ ایران را بشناسیم تا بتوان به ارزیابی درستی از پیوند این دو دست یابیم.
آنچه در بالا آمده است بخشی از نوشتاریست به قلم اشکان زارعی دربارهی زبان مادری که در تازهترین شمارهی امرداد چاپ شده است.
متن کامل این گزارش را در رویهی پنجم (اندیشه) شماره 465 امرداد بخوانید.
«امرداد» شمارهی چهارصدوشصتوپنج با عنوان «به نام سپند زمین و زن» از دوشنبه 1401 خورشیدی، در روزنامهفروشیها و نمایندگیهای امرداد در دسترس خوانندگان خواهد بود.
خوانندگان میتوانند برای دسترسی به هفتهنامهی امرداد افزونبر نمایندگیها و روزنامهفروشیها از راههای زیر نیز بهره ببرند.
فروش اینترنتی فایل پیدیاف شمارهی 465 هفتهنامه امرداد
فروش اینترنتی نسخهی چاپی شمارهی 465 امرداد
اشتراک ایمیلی هفتهنامهی امرداد
یک پاسخ
سلام دوستان
از زبان فارسی، و یا اگر دقیق تر بگوییم فارسی دری، زبان سرتاسری یا ملی ما دفاع کرده ام و می کنم. از جمله چندی پیش با کسانی در همین باب در خارج از میهن برخورد داشتم که نتیجه ی آن در مقاله ای در وبگاه «جهان زبان» بطور مفصل آمده است. فارسی قابل پس زدن نیست؛ فارسی زبانی ست دارای تاریخ و تاریخ ادبی خود، که آفرینش های هنری شگرفی به این زبان خلق شده است. فارسی را حکومت پهلوی ایجاد نکرده؛ اگر کسانی از این دست حرف زده اند، بیشک تاریخ این زبان را که شاعر، دانشمند آزادی خواه و عدالت خواه و اندیشمند بزرگ ایرانی ناصر خسرو قبادیانی آن را «دُرّ دری» نامیده، بی خبرند.
ولی دفاع از حقوق زبان فارسی نباید به منکر شدن حقوق دیگر زبان ها بینجامد. این “کار” ره به جایی نمی بَرَد و بیشک حق نیست. به این موضوع بسیار مهم بار ها پرداخته ام که دوستان می توانند در وبگاه های من ببینند. در ضمن لهجه و گویش زبان نیست؛ ولی ما زبان هایی در میهن داریم که گویش زبان فارسی نیستند. آن زبان ها در هَزارَه های دور تاریخ بن دارند و نمی توانند گویشی از زبان فارسی دری باشند که زبانی نوین است. در یک ضرب المثل اروپایی این مفهوم بسیار نیک آمده است: «بیایید مگس ها و کُتلت ها را از هم جدا کنیم» بیایید هر چه دلمان خواست بر زبان نیاوریم؛ بیایید بعد از مَزگت(به سکون گ)* و ژرف اندیشی سخن بگوییم تا استوار باشد.
تا فقط انشا ننوشته باشم، بگذار مثالی بزنم. من تالش ام. تالش خلقی ست بسیار کهن و ایرانی که هم اکنون نیمی از آن در میهن ما و نیم دیگر در جمهوری آذربایجان می زید. زبان تالش ها، تالشی است. این زبان کهن ایرانی دارای ویژگی های خاص و استوار خود است چنان، که گشودن آن ویژگی ها شگرف، شگفتی آور است. دستور زبان خود دارد و نوع صرف خود.* و شکل بُندار های آن نیز خاص این زبان است. طبیعی ست که این زبان کهن ایرانی مشترکات فراوانی با زبان های خواهر(دیگر زبان های ایرانی) دارد. ولی ساختار این زبان کهن و رازدار تاریخ بکلی چیز دیگری ست. از جمله صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه در آن بر عکس فارسی دری است. مثال: پارسَ شَر = پارسَ شهر = پارسَه شهر = شهرِ پارس(برگردان به فارسی دری)
در تالشی بجای کسره ی مضاف، فتحه ی مضاف داریم، و هم اول صفت و بعد موصوف می آید – سرَه سیف = سیبِ سرخ(برگردان به فارسی)
در تالشی صرف بندار ها از زبان دریایی بیکران می سازد. زیرا هر بُندار(مصدر) در آن دارای پنج مصدر فرعی است که این زبان کهن را از بکار گیری افعال کمکی و توضیحات بی نیاز می سازد. به همین خاطر یک پاراگراف چند خطی فارسی و … را در تالشی می توان در چند جمله آورد. و از این دست می توان بیشمار بیان داشت که من اندکی را بر شمردم تا مشت گردد.
این زبان بسیار بسیار کهن ایرانی دارای سه گویش است – شمالی، میانی و جنوبی. گویش شمالی زبان تالشی با گویش جنوبی آن فرق اساسی دارد. مانند کُردی سورانی و کرمانج. گویش میانی تالشی تأثیر گرفته از هر دو گویش است. در واقع تالشی دو گویش اصلی دارد که بسیار بسیار با هم فرق دارند. به همین خاطر در شوروی سابق به ناچار با تالش های آن سوی مرز روسی حرف می زدیم.
ولی با همه ی این فرق ها به وضوح دیده می شود که این دو گویش از یک زبان است. صرف بندار های این زبان چنان خاص خود است که همینک هیچ دانشمند فارسی زبانی را توان بررسی و معنی کردن آن شعر مشهور سغدی(آهوی کوهی) نیست. زیرا با قاعده و واژگان زبان تالشی شکل گرفته. قاعده و واژگانی که دیگر در دیگر زبان های ایرانی از جمله زبان فارسی نیست. از این شگرفی های این زبان مادر که دارم می نویسم، شاید افرادی بتوانند راحت بگذرند؛ ولی باور کنید این گذشتن(پاکوب کردن) از روی حق بیرحمانه گذشتن است. و راه به هیچ جایی نیز نمی بَرَد. زیرا حق قوی تر از هر ناحقی ست. ناحق مانند دروغ است و راه به جایی نمی بَرَد. زیرا دروغ نمی تواند مقصد داشته باشد؛ فقط گرد و خاک پا کردن است و به جایی نرسیدن.
همینک برای کشتن این زبان ایرانی، این زبان کهن و مادر، بیش از بیست سال است که سیاه تلاشی بی سابقه به راه انداخته اند. به عنوان مثال در شهرستان ماسال وقتی کودکی به دنیا می آید؛ پدر و مادر و نزدیکان مجبورند با کودکی که تازه به دنیا آمده فارسی حرف بزنند! باور کردنی نیست؛ ولی این وحشتناک، این بی نهایت بیرحم و تلخ متأسفانه حقیقت دارد. یعنی با این حال بعد از چند ده سال و در نهایت بعد از سد سال، دیگر خلقی به نام تالش وجود نخواهد داشت. زیرا بزرگترین نشانه ی هویت زبان است. این فاجعه عظیم را با هیچ آسمان به ریسمان کردنی نمی توان لوث کرد. این یک فاجعه ملی برای کل ایران زمین است. دانش کهن ایرانی در این زبان است، چنانکه هیچ دانشمند فارسی زبان و فارسی دانی را توان شکافتن حتی نام یکی از محله های کهن تهران نیست. در حالی که تقریبن همه ی آن واژگان را با تکیه به این زبان کهن و مادر قلمزن این سطور شکافته. می بینید که فقط انشا نمی نویسم، بلکه برای سخنان خود گواهان استوار دارم؛ و این اندکی بود از هَزار کتاب شعله وری که در دل دارم.
چَنگ می زد بر دلم آهسته دوست
خوش خوشک می گفت: عود ما بهرت نکوست!
گفتم اش: کین چنگ هست و عود نیست!
گفت: گوش دار جان پسر،
خر تو خر است؛ کی به کی ست!
———————
در ضمن بار ها دیده ام دوستان با جرئت تمام واژگانی را مترادف بعضی واژه های عربی می آورند، که کاملن بیجاست. بیایید دست از این کار خطرناک برداریم. بسیار نادرست و ناجور است اگر از سوی ما غلطی به دفتر تاریخ رود.
“شوند” نمی تواند مرادف «دلیل» عربی باشد. اولن که ما در فارسی و مادر فارسی یعنی پهلوی، چنان واژه ای نداریم. اگر دوستان می گویند بر مبنای بندار پهلوی شُوتَن = شدن(رفتن، انجام گرفتن) آن را ساخته اند، نمی توان معنی دلیل را داشته باشد. زبان حاصل تاریخ است و حقوق خود دارد. بیایید این دُرّ دری، این زبان زیبا را با حرف های نا استوار لطمه پذیر مسازیم.
کوتاه: ما حق نداریم هر چیز که به ذهن ما آمد را حقیقت شمرده بکار گیریم. زبان و واژه دستور و قاعده خود دارند؛ پس هر چیز که دور از آن دستور و قاعده باشد، بیشک پذیرفتنی نیست.
«شُدَن، مصدر، پهلوی(شُوتَن) – گشتَن، گردیدن، انجام یافتن، رفتن، گذشتن، روان گشتن. شونده:(اسم فاعلی) انجام یابنده، هستی یابنده، رونده. شده:(صفت مفعولی) گشته، گردیده، انجام یافته، رفته، گذشته. شدگان: گذشتگان. شُو: امر به شدن، بشو. و در ترکیب با کلمه ی دیگر، مثل تاشو.»(عمید ص 790)
دوست عزیزی که “شوند” را مرادف «دلیل» آورده اید؛ گواه اصولی و دستوری شما چه بوده است؟!