پیشگفتار: بالاتر از چهار راه ولیعصر کنونی (چهار راه پهلوی قدیم) به سمت خیابان بزرگمهر، و در همان سمت، کوچهای بنبست بود به نام کوچه گلساز. در یک سمت این کوچه یک زمین بزرگ در گودالی وا افتاده بود که دیواری آن را از کوچه جدا میساخت و در سمت دیگر (سمت راست کوچه به هنگام ورود) یک طبقه زیرزمین بود که در حدی که به یاد دارم درب اصلی رستوران-کاباره سی گل یا مرغ دریایی در آن باز میشد. این کوچه حدود چهل، پنجاه متری درازا داشت و در انتهای آن تنها دو ساختمان دیده میشد که یکی یک آپارتمان قدیمی چهارطبقه بود (در سمت چپ) و دیگری در سمت راست ته کوچه هم خانه دانشجوی خدارحم داوری (گمانم به پلاک سه) قرار گرفته بود. من از حدود مهرماه ۱۳۵۰ که دوره تحصیلات دانشگاهی را در تهران شروع کردم تا اواخر تابستان ۱۳۵۷ زمان حضورم در تهران را در این خانه دانشجویی گذراندم و خاطرههای شیرین و تلخ و نیز تلخ-شیرین زیادی از این خانه دارم.
تاریخچه و ویژگی های کالبدی خانه دانشجویان
خانه دانشجویان خدارحم داوری در تاریخ دوم آبان ماه سال ۱۳۴۱ خورشیدی برای سکونت دانشجویان شهرستانی که در دانشگاههای تهران پذیرفته میشوند، گشایش یافت. به این ترتیب در این زمان (بهمن ۱۴۰۱) این یادمان خیراندیشی آن رادمرد خرمشاهی بیش از شصت سال پیشینه دارد. این مکان در زمان تحویل به انجمن گنجایش بیست دانشجو را داشته است. وسایل مورد نیاز از قبیل میز و صندلی، تختخواب، یخچال و میز مطالعه در اتاق ویژه مطالعه، وسایل ورزشی و کمدهای آهنی، گاز و وسایل آشپزی نیز توسط اهداکننده ساختمان و سایر همکیشان خیراندیش تدارک دیده شده بود (مهنامه فروهر، شماره ۴۳-۳۹، فروردین ۱۳۵۵).
آن چنان که من به یاد میآورم خانه دانشجویان خدارحم داوری، با سقف شیروانی شیبدار آلومینیومی قرمز رنگ و در سه طبقه (با زیرزمین) ساخته شده بود که درب ورودی اصلی از سمت کوچه گلساز با دو پله آجری به کف حیاط وصل میشد. به این ترتیب کف حیاط جلوی خانه، از کف کوچه حدود چهل الی پنجاه سانتیمتر پایینتر بود. وسط حیاط هم یک باغچه کوچک قرار داشت که شیر آبی داشت و بوتههای گل و درختچهای در آن وجود داشت. این حیاط با یک راه پله موزاییکی-سیمانی با حدود هفت هشت پله به سمت بالا و به طبقه اول میرسید که در آن سه اتاق جای گرفته بود و یک آشپزخانه نسبتاً بزرگ هم در انتهای راهرو این طبقه قرار داشت. در ضمن در همین طبقه یک اتاق پذیرایی یا نشیمن برای میهمان یا برای مطالعه دانشجویان در نظر گرفته شده بود که بعدها کاربری های دیگری هم پیدا کرد. طبقه نخست خانه، با یک راه پله پاگرد و با حدود بیست پله، به طبقه دوم وصل میشد که خود چهار اتاق داشت. در طبقه بالا همه اتاقها دو نفره بود ولی در طبقه پایین اتاقی در سمت راست در ورودی قرار داشت فقط گنجایش یک دانشجو را داشت که من هم دو سال از دوران دانشجویی خویش را در آن به سر بردم. اما طبقه زیرزمین که گسترش زیادی داشت شامل چهار بخش میشد. در یک قسمت، سه دستگاه توالت و دستشویی، در بخش دیگر یک حمام، در بخش سوم، یک انباری و در بخش بزرگتر یک فضای ورزشی قرار داشت که البته از گوشه و کنار آن برای خرت و پرتهای بازمانده از فعالیتهای گوناگون (مانند تعمیرات گاه و بیگاه) هم استفاده میشد. این بخش ورزشی در ابتدا بیرونق بود تا اینکه با تدارک وسایل ورزشی جدید سر و وضعی رسمیتر به خود گرفت و محل تمرین و سرگرمی جوانان دانشجوی علاقمند به تن و تندرستی گردید. اما دوستداران روح و روان را داستانی دیگر بود که خواهم آورد.
سازوکار مدیریت خانه دانشجویان و امکانات آن
خانه دانشجویان در اصل ملکی متعلق به خدارحم داوری (روانشاد) از مردمان خیراندیش خرمشاه یزد بود که در تهران با همسر گرامیشان میزیستند. ایشان این خانه را جهت استفاده دانشجویان به انجمن زرتشتیان تهران اهدا کرده بودند. رابط ما دانشجویان با انجمن تهران نیز کیخسرو خسرویانی راستی (روانشاد) بود که مدیر زحمتکش و با تجربه انتشارات و چاپخانه راستی بودند. این چاپخانه در خیابان امروزی انقلاب (شاهرضای قدیم) نزدیک میدان فردوسی تهران قرار داشت. روانشاد کیخسرو خسرویانی راستی برای چند سال پیش از انقلاب سرپرست خانه دانشجویی بودند. روحش شاد همیشه به مشکلات خوابگاه ما با صبر و حوصله می رسید و خوشرو و خوش اخلاق بود. زمان سال نو هم وقتی که برای دیدنی و تقاضایی برای خوابگاه میرفتم یک تقویم هم هدیه میداد!
خلاصه این که هر ساله یا گاه هر دو سال یک بار، دانشجویان نمایندهای از میان خود برمیگزیدند تا درخواستها و نیازهای آنان را به آقای خسرویانی و از آن راه به انجمن تهران برسانند. به این گونه بود که به یاد دارم آشپزخانهای که فقط یک یخچال داشت بعد از چند سالی دارای دو یخچال گردید. همین طور در اتاق پذیرایی که بیشتر به عنوان اتاق مطالعه و مهمان به کار میرفت، پس از گذشت دو سه سال از ورود من (سال ۱۳۵۰) با تقاضای زیاد دانشجویان، یک دستگاه تلویزیون رنگی بیست و یک اینچ هم در آنجا فراهم شد و آرزوی دانشجویان برای دیدن برنامههای تلویزیونی به ویژه مسابقات فوتبال یا کشتی و فیلمهای هفتگی مثل مراد برقی و صمد برآورده شد. در ضمن اگرچه در سالهای نخست باید لباسهای خویش را در تشتهای بزرگی میشستیم که به ویژه در زمستانها داستانی بود برای خودش ولی در سالهای بعد (فکر کنم حدود سال ۱۳۵۳ به بعد) ما به کمک نیکاندیشان از نعمت یک دستگاه ماشین لباسشویی برخوردار شدیم که در زیرزمین نصب گردید و بسیار مایه خوشحالی شد. البته این که در یک محیط دانشجویی چه چیزهایی داخل این ماشین لباسشویی میشد و چه چیزهایی بیرون میآمد خود داستانی گاه خندهدار بود که اگر به خرابی ماشین منجر نمیشد باز هم جای شکر داشت. باید یادآور شوم که بیشتر وسایل و دستگاههای موجود در این خانه توسط خیرین زرتشتی یا شخص خدارحم داوری و بانوی مهربان ایشان فراهم میگردید اگرچه در هر مورد دوندگیهای زیاد توسط نماینده دانشجویان (هر که بود) لازم بود. یک موضوع جالب که باید در اینجا اضافه کنم این بود که در یک سمت کوچه گلساز یک زمین در داخل گودالی گسترده بود. به همت دانشجویان و به ویژه با تلاش و پیگیری دانشجویان شریفآبادی که علاقه زیادی به بازی والیبال از خود نشان میدادند یک زمین والیبال هم با تیرهای چوبی و تور و توپ تدارک دیده شد که وسایل و امکانات آن با همکاری و همبهره شدن دانشجویان و بستگان آنها فراهم آمد و ما هر هفته روزهای تعطیل در این زمین به ورزش والیبال میپرداختیم که معمولاً هم با یک شرطبندی سبک همراه بود و تیم بازنده باید بازیکنان تیم برنده را به ناهار یا شام مهمان مینمود.
دانشجویان این خانه
برای ما دانشجویان وجود چنین مکانی با اجاره ماهی یکصد و پنجاه ریال در آن زمان (۱۳۵۰) و بعدها تا ۲۵۰ ریال تا حدود ۱۳۵۵ و در آخرین سال هم تا ۳۵۰ ریال (۱۳۵۷) بسیار ارزشمند بود و دریغا که قدرش را هم نمیدانستیم!! البته در این خانه همه کارها بر عهده خودمان بود از پختن و شستن و روفتن و نظافت و نیایش همگانی و از این قبیل که همه تجربهای بود با فراز و نشیب برای زندگی و بهتر زیستن. اما موضوع نظافت یا پاکیزگی عمومی و نیز نیایش همگانی هم داستان ویژه خود را داشت که در پایان این نوشتار میآورم.
زمانی که من در مهرماه سال ۱۳۵۰ به این خانه پا نهادم چند تن را به خاطر میآورم که پیش از من ساکن این مکان بودند اگرچه شاید دیگرانی هم بودهاند که در ذهنم نیستند. آن چند تن دانشجویان گرامی عبارت بودند از: لهراسب گرشاسب خیرآبادی (رشته برق دانشگاه صنعتی آریامهر آن زمان)، اردشیر اردشیرپور (رشته حسابداری مدرسه عالی بازرگانی)، جمشید دمهری (دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه ملی ایران)، فرشید سلامتی (دانشگاه علم و صنعت) و شاپور هیربد (رشته برق دانشگاه آریامهر سابق یا شریف بعدی).
همزمان با ثبتنام و آمدنم به این خانه در مهر ۱۳۵۰ و نیز تا تابستان ۱۳۵۷ این عده دانشجویان را نیز که نام میبرم ساکن خانه دانشجو بودند که شوربختانه مشخصات و جزییات رشته تحصیلی و دانشگاه همه را به یاد ندارم:
داریوش بهمردی شریفآباد (رشته ریاضیات)، خدایار وفاداری (رشته مهندسی ارتباطات دانشگاه مخابرات)، منوچهر وفاداری (رشته پزشکی دانشگاه ؟؟)، اردشیر ساسانی (مدرسه عالی بازرگانی ؟)، رستم ساسانی ( ؟؟)، رستم پرتوی (رشته و دانشگاه؟؟)ُ دینیار شهزادی (رشته باستانشناسی دانشگاه تهران)، فرشید باستانی (؟) و رستم باستانی (؟)، شاپور بهرامی و شاهرخ بهرامی (دو برادر از خرمشاه یزد رشته و موسسه عالی؟)، پرویز سرایی (؟؟)، رستم سرایی (؟؟)، روانشاد رستم بهروزیان (مهندسی مکانیک سیالات دانشگاه خواجه نصیر طوسی)، سیامک بهروزیان (مهندسی مکانیک جامدات دانشگاه خواجه نصیر طوسی) رشید رشیدی (رشته صنایع دانشگاه پلی تکنیک امیرکبیر)، جهانگیر رشیدی (رشته پزشکی دانشگاه ؟)، خداداد سخاوت باغ خندان (از تفت و دانشجوی علوم آزمایشگاهی)، خسرو وخشوری (رشته مهندسی برق دانشکده مخابرات؟)، داریوش داراییان (از زاهدان دانشگاه؟)، کامران یگانگی (مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت نارمک)، نادر یگانگی (مهندسی راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت) منوچهر بهمردی شریفآباد (رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک امیرکبیر)، و برادرم سیروس مهرشاهی (مهندسی مکانیک حرارت و سیالات دانشگاه خواجه نصیرطوسی ) و سرانجام خود من داریوش مهرشاهی (رشته جغرافیای دانشگاه ملی ایران). همانطور که آگاه هستید در ضمن دانشگاه صنعتی آریامهر بعد از انقلاب به دانشگاه صنعتی شریف؛ دانشگاه ملی ایران بعد از انقلاب به دانشگاه شهید بهشتی و همچنین تعدادی از دانشکدههای فنی و مهندسی با ادغام در یکدیگر به دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تغییر نام دادهاند.
هر کدام از این دانشجویان در ادامه زندگی علمی -کاری خویش دیر یا زود، در ادارات و سازمانهای گوناگون استخدام و مشغول به کار شدند و برخی نیز ادامه تحصیل دادند و به مدارج بالاتر رسیدند. آنها که پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ تحصیلات خود را به اتمام رساندند با خوش شانسی روبرو شدند چون دوره سربازی آنان نیز در زمان دولت مهندس بازرگان بخشیده شد ولی آنها که تحصیلاتشان درست پیش از این سال شروع شده بود با تغییر وضعیت دانشگاهها به شوند انقلاب فرهنگی برای چند سال دچار وقفه تحصیلی یا سرگردانی در ادامه تحصیل گشتند و حتی گاه مدت زمان یک دوره تحصیلی در مجموع پیش و پس از انقلاب تا دو برابر هم رسید. جا دارد که شرایط امروزی خانه دانشجوی خدارحم داوری هم به وسیله همکیش علاقهمند دیگری مورد بررسی قرار گرفته و به آگاهی جامعه برسد.
جا دارد از پسردایی عزیزم جمشید دمهری، برادر گرامیام سیروس مهرشاهی و دوست گرامی سیامک بهروزیان جهت برخی از آگاهیهای مفید و ارزشمند سپاسگزار باشم.
داریوش مهرشاهی، شبنه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱