قاچاق نقشبرجستهای باستانی از ایران، بردن آن به انگلیس و کشف آن بهدست افسران نیروی مرزی بریتانیا که خبر آن در فروردینماه 1402 انتشار یافت، پرسشهای بسیاری را پیش روی کارشناسان و دوستداران تاریخ فرهنگایران قرار داده است. پرسش از دورهی نقش شدن این سنگنگاره، محل کشف آن، چگونگی خروج آن از کشور و سکوت چندسالهی خبری دربارهی قاچاق آن.
اکنون برخی پژوهشگران، کارشناسان و دوستداران میراث فرهنگی دیدگاه خود را دربارهی این پرسشها بیان میکنند. اگرچه هنوز پرسشها به جای خود باقیست و پاسخ روشن به آن وابسته به بازگشت سنگنگاره و پژوهش کارشناسان در اینباره است. گفتنیست این نقشبرجسته قرار است در ماههای آینده به کشور بازگردانده شود.
آنچه در ادامه میخوانید دیدگاه بابک پارساجم، راهنمای گردشگری، دربارهی چهرهی نقشبسته بر این سنگنگاره و همخوانی آن با چندین نقشبرجستهی دیگر در جایجای ایرانزمین است.
بابک پارساجم در آغاز با اشاره به اینکه پس از شکست هخامنشیان اینگونه نبود که همه چیز بهدست جانشینان اسکندر مقدونی یعنی سلوکیان بیفتد، همواره حکومتها و شاهکهای محلی نیز با چنگ و دندان تاریخ و فرهنگ و آیین و زبان ایران را زنده نگهداشتهاند، گفت: یکی از اینها نیز خاندان فرترکه (پرتوداران) یا زرتشتیان بودند که سرزمین فارس تا خلیجفارس و افغانستان امروزی و بخشهایی از میان رودان را دربرمیگرفتند و در زمان آمدن اشکانیان همچنان از جایگاه ویژهای برخوردار بودند و نامهای شاهان آنها هم گواه ایرانی بودنشان است. برای برخیها دلچسب است که بدانند نام یکی از شاهان فرترکه «بغداد» بوده است که نشانهی دیگری بر ایرانی بودن سرزمین امروزین عراق و نام پایتخت آن در کنار یافتهها و سازههای بیشمار اشکانی و ساسانی است.
به گفتهی پارساجم، بغداد به چم یا معنای خداداد است؛ گونهی دیگر این نام را در کوه بغستان یا بیستون در کرمانشاه میبینیم. با نگاهی به شاهنامه و کارنامهی اردشیر پاپکان (بابکان) درمییابیم پس از شکست هخامنشیان خاندان ساسان از فرزندان اردشیر هخامنشی به هندوستان کوچ میکنند و چهار نسل در هند زندگی میکنند و چهار ساسان در آنجا زاده میشود تا اینکه چهارمین کسی که نامش ساسان بود نیز از هند به زادگاه نیاکانش در شهر استخر فارس برمیگردد و به گونهای ناشناس، شبان و چوپان یکی از فرترکهها به نام پاپک (بابک) موبد (روحانی زرتشتی) شهر استخر میشود.
ناگهان یک شب، بابک در خواب میبیند که ساسان از جایگاه شاهان برخوردار است هنگامیکه از او میپرسد که داستان چیست؟؛ ساسان به بابک میگوید: من ساسان چهارم از ریشهی اردشیر هخامنشی هستم. بابک او را در آغوش میگیرد و دخترش بانو رامبهشت را به همسری ساسان درمیآورد و سپس اردشیر بابکان زاده میشود و در هفت سالگی به بازرگیان فرماندار استخر سپرده میشود تا راه و روش رزم و کشورداری را بیاموزد. پس از اینکه اردشیر که جوانی برومند و دانشمند و جنگاوری نامدار میشود، آوازهی او به گوش پایتخت اردوان شاه اشکانی در شهر ری استان تهران میرسد و او در نامهای از بابک موبد استخر درخواست میکند که اردشیر را به دربار او بفرستد. (اردوان شاه ایران نیز همواره با برادرش بر سر تاج و تخت در نبرد بود و ایران میان دو برادر تجزیه شده بود و همواره از سوی روم و دیگر دشمنان شمال و باختر ایران نیز با تازش و غارت و چپاول روبهرو میشد.)
پارساجم افزود: اردوان چه در جشن و چه در هنگام نیایش و شکار نیز اردشیر را مانند فرزند خودش با خود به همراه داشت تا اینکه روزی در شکارگاهی بر شکار یک گور نیز میان اردشیر بابکان و پسر اردوان درگیری رخ میدهد. این رخداد تخم کینهی اردشیر را در دل اردوان کاشت و اردشیر را در کاخی زندانی کردند. برپایهی شاهنامهی فردوسی، یک روزی که اردشیر از پنجرهی کاخ به ایوان اردوان شاه نگاه میکرد ناگهان چشمش به چشم سوگولی اردوان دوخته شد. او کسی نبود مگر بانو گلنار وزیر و گنجور اردوان. همان هنگام به یکباره هردو شیفته و دلباختهی یکدیگر میشوند. بانو گلنار همان شب دور از چشم نگهبانان، با بند و طناب خود را به خوابگاه اردشیر رساند و اردشیر چشم گشود و او را در آغوش کشید. پس از مدتی بانو گلنار آگاه میشود که اردوان میخواهد دستور کشتن اردشیر را بدهد بنابراین شباهنگام نگهبانان را مست کرده و هر دو میگریزند. در پگاه همان روز که همواره اردوان باید روز را با دیدن چهرهی گلنار آغاز میکرد، هرچه ماند خبری از گلنار نشد، کمکم همه از گریختن آن دو آگاه شدند. اردوان و بزرگان به دنبال آنان شتافتند بر سر راه از دو کشاورز پرسیدند آیا دختر و پسری را دیدهاید؟! آن دو گفتند آنها سوار بر دو اسب سپید و سیاه بودند و قوچی همپای اسبها میدوید!
بزرگان به اردوان گفتند آن قوچ فر و شکوه شاهی اردشیر بوده است. اردوان درمیابد که کار تاج و تختش به پایان رسیده است. اردشیر پاپکان پایگاه خیزش خود را در آبخست جزیرهی بهرام (بحرین) تا عربستان امروزی میگذارد. در نامهی تنسر یکی از بزرگان دربار اردشیر شاه، چنین آمدهاست که ارادهی اردشیر بر آن است که کین دارا را از اسکندریان (رومیان) بخواهد. در شاهنامهی فردوسی ارجمند میخوانیم، نیاک جهرمی سپهسالار زرتشتی اردوان کتاب اوستا را برداشته و با اردشیر دست دوستی میدهد. اردشیر و دیگر همراهان نیز در هرمزدگان خوزستان با اردوان روبرو شده و اردوان کشته میشود و در سال ۲۲۴میلادی شاهنشاهی ساسانی پدیدار میشود، ولی اردشیر که در سنگنبشتهی سه زبانهی خود در نقش رستم نیز خود را شاه ایرانشهر مینامد و هجده سده پیش نام کشورمان ایران را نوشته است و برای ایجاد دوستی میان ساسانیان و اشکانیان با بانو دینک، بیوهی اردوان پیوند زناشویی برپا میدارد و از این پیوند که خود داستان شگفتانگیزی دارد نیز شاهپور یکم زاده میشود.
بهگفتهی این پژوهشگر و راهنمای گردشگری، شاهپور یکم سه لشکرکشی باخترزمین به خاورزمین را با پیروزی پشت سر گذاشت و گردیان و پسرش در جنگ نخست کشته شدند و فیلیپ عرب و والرین را اسیر کرد که در نقش رستم میتوان نقش این نبردها را دید. همچنین در نقش رستم فارس در کنار دیگر نگارهها نیز نمایی زیبا از بهرام دوم ساسانی را میبینیم که به او «بهرام خانوادهدوست» هم گفته میشود زیرا فرمان میدهد نگارهی همسر و دیگر بزرگان و خانوادهی بهرام را بر روی کوه سپند در کنار شاه بهرام نقش کنند. گرچه گفتنیست که نقش بهرام دوم و همراهان او بر روی یک نقش انشانی به نام تاریشا زده شده است و در سمت راست و چپ نقش شاه و شهبانوی انشانی دیده میشود که نمونهی دیگر آن پیش از ساسانیان نیز همچنان در سرزمین لرهای بختیاری ایذه خوزستان امروزی پابرجاست در کنار نقش بهرام دوم نیز مردی به نشانهی درود و گرامی داشتن شاه نیز انگشت خود را برافراشته است که بر روی کلاه او نماد ماه و دایره دیده میشود.
وی در ادامه افزود به گمان من که سالها در نقش رستم و به ویژه نوروز هرسال راهنمای گردشگران نوروزی بودهام و بارها نقشها را دیدهام باور این نقش، نگارهی یکی از بزرگان دربار اردشیرپاپکان به نام بابک بیدخش یا هزاربُد است.
پارساجم افزود: اگرچه بابک بیدخش در بن خانه یا کعبهی زرتشت شاهپور شاه بابک بیدخش را فرزند اردشیرپاپکان و فرمانروای گرجستان نامیده است (گفتنیست که در گرجستان جامی پیدا شده که در موزهی تفلیس نگهداری میشود و نقش بهرام دوم و بابک بیدخش را به همراه دارد و همینک در دیرینکدهی تفلیس گردنبند او هم نگهداری میشود) بیدخش نمایندهی شاه در سرزمینها بوده است و آرامگاه بابک در میقاتا پایتخت پیش از تفلیس نیز با گردنبند و دوری و بشقابهای زیبا همراه با نقشونگار او پیدا شد که آرایش ریش و نشان روی کلاه با نقش رونمایی شده در دیرینکدهی لندن همخوانی دارد. نقش او را در نورآباد ممسنی، فهلیان فارس هم در کنار بهرام دوم و کرتیر موبد بزرگ ساسانی میتوان دید. کهنتر از همهی اینها نقش مرد ستایشگر هتمتی ( ایلامی) را در نقش رستم داریم که همینگونه که انگشت راستش را بالا آورده که درست مانند همین نقش است.
به باور بابک پارساجم، هنر سنگتراشی نقش ربوده شده درست به مانند نقش برجستهی بهرام دوم در گویم فارس است. او یادآور شد: روستای گویُم در ۳۰ کیلومتری شهر شیراز یعنی در تنگ قوامآباد در جنوب باختری این دهکده و در بلندای هشت متری از سطح زمین است. نقشبرجستهای ساسانی مربوط به روزگار شاهنشاهی بهرام دوم (۲۷۴-۲۹۳م) بر تختهسنگی تیره نقش شده است؛ بلندای نقش برجستهگویُم ۲ متر و عرض آن کمتر از ۲ متر است که در لوحهای مستطیل شکل به تصویر کشیده شده است. در این تصویر، فرمانروا با همان تاجی که در دیگر نقشبرجستهها و سکهها دیده میشود ترسیم شده و دستها را به حالت نیایش و احترام یکی را بر کمر و دست دیگر را در بالا قرار داده است. نقشبرجسته گویُم را لوئی واندنبرگ در سال ۱۳۳۶در ناحیهی گویُم فارس پیدا کرد. این سنگنگاره به در پی بد بودن جنس صخره آسیب بسیاری دیده است. بومیهای منطقه، این نگاره را هم نقش رستم میخوانند.
وی افزود: نکتهی شگفتانگیز اینکه، شوربختانه نقشبرجسته گویُم در پی گذر زمان و دگرگونیهای زیستبومی و طبیعی و انسانی آسیب دیده و بسیاری از ریزهکاریهای نقش نابود و فرسوده شده است. همچنین با نگاهی به آتشدان ساسانی برمدلک که امروزه در دیرینکدهی قوام شیراز نگهداری میشود به خوبی روش مهرآزی و معماری و تاق و مرد نیایشگر را میتوان دید. گویا نقش ربوده شده نیز قرینه و آیینهی نقش او در کنار بهرام خانواده دوست است. همچنین بر روی آن جای گذر لوله و آب به همراه سوراخها و پوک شدگی و فرسایش نیز دیده میشود (درست مانند نقش بهرام و شاهپور در تنگه چوگان) همچنین کت و سنجاق آن درست مانند کت ساسانی بر تن او و شاهپور یکم ساسانی به ویژه در نقش پیروزی شاهپور در نقش رستم و داراب فارس و همچنین شهر شاهپور (سلماس) در آذربایجان و نقشهای بهرام دوم و دیگر نقش و نگارهای ساسانی است. همچنین چینخوردگی و پای جامه یا شلوار او همانند پای جامهی شاهپور سوار بر اسب و همچنین نقش ایزدبانو آناهیتا در نقش دیهیم ستانی نرسی هفتمین شاه ساسانی و نقش بهرام در گویُم است.
پارساجم در پایان گفت: بیشتر نقشهای ساسانیان در کنار چشمه و رودها زده میشدند تا شاید یاد و نام و نیایشگاه ایزدبانو آناهیتا را پیش چشم ما زنده سازد و پیوند میان آب و آتش را گواهی میدهد. مانند آتشکدهی اردشیر پاپکان در فیروزآباد و یا نقش و نگار ساسانیان در تاق وسان و به ویژه نقش خسروپرویز و ایزدبانو آناهیتا و دریاچهی روبهروی آن؛ نکته اینجاست که باید چشم به راه باشیم تا از دیگر تکههای این نقش رونمایی شود چرا که این نگارهی سنگی نمیتواند تنها بوده باشد و به همراه دیگر تکههای پنهان شده نیز بیگمان یک آیین را نشان میدهد .
نقشبرجستهای در نقش رستم مرودشت
نقشبرجستهی قاچاقشده در لندن
نقشبرجسته گویُم در نزدیکی شیراز؛ نقشبرجستهی ساسانی از روزگار شاهنشاهی بهرام دوم (۲۷۴-۲۹۳میلادی) که بر تخته سنگی تیره رنگ نگاشته شده است
نقش شاهنشاه بهرام دوم در تنگه چوگان و رد گذر آب بر روی آن
کاملترین نقش از شاهپور یکم و سوراخ و پوکشدن سنگ در تماس با آب
نقشبرجستهی فهلیان فارس
طرحی از نقشبرجستهی بهرام دوم ساسانی در 3 کیلومتری نورآباد فارس، فهلیان
اشکفت سلمان، ایذه، نقش تاریشا
نقشبرجستهی شاپور یکم در نقش رستم
نگارهی شاهپور یکم،داراب
نگارهی شاهپور یکم درشهر شاپورخان تختی سلماس
اردشیر پاپکان، نقش رستم
نرسی، نقش رستم، ایزدبانو آناهیتا
نگارهی بهرام دوم (بهرام خانوادهدوست)
تاق بستان کرمانشاه، خسروپرویز، ایزدبانو آناهیتا و دریاچه
پایه آتشدان 1500 ساله در تژه کهریز آران و بیدگل، یافته شده در سال 1397
آتشدان موزهی یقوام
مرد نیایشگر هتمتی (ایلامی) در نقش رستم
نگارهی بابک هزاربُد در میقاتا پایتخت پیشین گرجستان
فرتورها رسیده است.
4090