لوگو امرداد
پیشگامان شاهنامه‌شناسی (3)

شاهرخ مسکوب؛ رویکردی نو به شاهنامه

meskoobدر سال 1342 خورشیدی، فارسی‌زبانان ِ کتابخوان با کتابی کوچک روبه‌رو شدند که دریافت‌های آن نوآیین و تازه‌جویانه بود. تا آن زمان متن‌های کلاسیک زبان فارسی نوشته‌هایی کهنه پنداشته می‌شدند که کارکردهای اجتماعی خود را از دست داده‌اند و سود چندانی برای امروز ما ندارند. باور بسیارانی این بود که آن کتاب‌ها از دنیای سپری‌شده‌ای سخن می‌گویند که مانندگی‌ای با جهان مدرن و نیمه‌مدرن ما ندارد. اما آن کتاب کم‌برگ نشان داد که چنین گمانی تا چه اندازه ناروا و بی‌پایه است و باید نگاهی از سر ِ نو به متن‌های کهنی چون شاهنامه افکند. کتابی که چنان هیجانی در میان کتابخوان‌ها پدید آورده، «مقدمه‌ای بر رستم‌واسفندیار» نام داشت و نوشته‌ی نویسنده‌ای جوان به نام شاهرخ مسکوب بود.
کتاب مسکوب بسیار زود «گرفت» و جایی درخور در میان روشنفکران ایران پیدا کرد. آن‌ها با خواندن کتاب مسکوب دریافتند که متنی مانند شاهنامه تا چه اندازه با آرمان‌های شورانگیز و برتری‌جوی روشنفکران ایران همسو است. به سخن کامران فانی، کتابشناس نامدار، که خود از جوانان آن روزگار بود، کتاب مسکوب به نسل جوان نشان داد که «می‌توان هم‌دل و هم‌راز شاهنامه شد و آرمان‌های دور و دراز خود را در آن جُست و همان‌گونه زندگی کرد که قهرمانان شاهنامه زندگی کردند». به‌راستی هم کتاب مسکوب شوری در دل‌ها برانگیخته بود و نامش همه‌جا بر سر زبان‌ها بود.
دو سال پس از آن بود که کمیسیون ملی یونسکو کتاب مسکوب را یکی از بهترین کتاب‌های سال شناخت و پیشکشی به نویسنده‌ی آن داد. مسکوب در یادداشت‌های روزانه‌اش، در روز 25 اسفند 1344، درباره‌ی آن جایزه، پُرکنایه و شوخ‌‌طبعانه نوشته است: «دیروز دبیر کل کمیسیون ملی یونسکو به من تلفن کرد و گفت: کتاب “مقدمه‌ای بر رستم‌واسفندیار” از طرف آن کمیسیون به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های سال شناخته شده و جایزه‌ای به مبلغ 400 دلار، معادل سه‌هزار تومان، به آن تعلق گرفته است. اولین سوالی که برایم پیش آمد این بود که داوران کی‌ها بودند؟ گفت: [دکتر ذبیح‌الله] صفا و صفای دیگر که رییس کتابخانه‌ی ملی است (1) و ایرج افشار و چندتای دیگر. یکی دو ساعتی خوشحال بودم و متعجب که چه‌طور این آدم‌ها کتاب مرا انتخاب کردند که احیاناً با استنباط‌شان از ادبیات و به‌خصوص کار تحقیقی جور درنمی‌آید. چیزی نفهمیدم. به هر حال امروز ساعت ده صبح مراسمی به این مناسبت در کتابخانه‌ی ملی برپا شده بود. دکتر صفا نطقی کرد و حکمت جوایز را داد و تبریک گفت و ما هم تشکر کردیم و چای و شیرینی خوردیم و رفتیم. تُوی این بی‌پولی، سه‌هزار تومان به سه‌هزار درد می‌خورَد»!

مسکوب و جست‌وجوهای پیوسته‌اش درباره‌ی شاهنامه
شاهرخ مسکوب تا واپسین لحظه‌ی زندگی از خواندن و جست‌وجو درباره‌ی شاهنامه دست برنداشت. او، آن‌گونه که خود نوشته است، به‌دنبال شناخت «هویت معنوی»اش بود. مسکوب از دوران دبیرستان خواندن شاهنامه را آغاز کرد و در سال‌های بُرنایی و میانسالی چندین کتاب مهم و باارزش درباره‌ی آن نوشت.
مسکوب در  روزگار جوانی گرفتار بازی‌های سیاسی شد و چندی در زندان به‌ سر بُرد (سال 1332 خورشیدی). در آنجا بود که به خود آمد و دریافت که راه او جست‌وجو در فرهنگ و تاریخ ایران است، نه دنباله‌روی‌های سیاسی. از این‌رو بود که پس از آزادی از زندان سیاست‌ورزی را برای همیشه کنار گذاشت و نوشت: «در زندان چیزهای فراوانی دیدم؛ چشم‌وگوشم باز شد». از آن زمان تا پایان زندگی، بخش مهمی از ریشه‌یابی‌های فرهنگی او از رهگذر خواندن چندین و چندبار شاهنامه به دست آمد.
مسکوب افزون‌بر کتاب‌ها و جُستارهایی که درباره‌ی درون‌مایه‌ی شاهنامه می‌نوشت، در کنار رویه‌های شاهنامه‌ای که داشت یادداشت‌های فراوانی نیز قلمی می‌کرد. آن یادداشت‌ها برداشت‌های آنی او از خوانش شاهنامه و کوششی راه‌جویانه بود تا دریابد شاهنامه به چه کار امروز ما می‌آید؟ برای همین است که در دیباچه‌ی کتاب «ارمغان مور؛ جُستاری در شاهنامه» که چندماهی پس از مرگ مسکوب انتشار یافت، نوشته است: «می‌خواهم ببینیم امروز –در این زمان‌ومکان که درآنیم- از شاهنامه چه می‌توان دریافت؟». چنین روشی با کار آن‌هایی که شاهنامه را تنها از دید بررسی واژگان و نکته‌های دستوری و دریافت‌های ادبی می‌نگرند، یا همه‌ی کوشش خود را هزینه‌ی به‌دست دادن ویرایشی دیگر از شاهنامه می‌کنند، بسیار تفاوت دارد. از این‌روست که می‌توان کار مسکوب را بی‌پیشینه و سرشار از اندیشه‌های نو درباره‌ی شاهنامه دانست. از همه مهم‌تر آن که او یافته‌های دانشورانه‌ی خود را با نثری زیبا و خواندنی عرضه کرده است.
جدای از کتاب‌های شاهنامه‌ایی که از مسکوب نام بردیم، از چند کتاب دیگر او که درباره‌ی شاهنامه است، باید یاد کرد. نخست کتاب «سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز» است که در شناخت ژرفا و درون‌مایه‌ی داستان سیاوش شاهنامه است و به‌سال 1350 انتشار یافت؛ دیگر ویرایش مجموعه جُستارهای همایش فردوسی در پاریس است که با پیشگفتار مسکوب در ایران چاپ شد و «تَن پهلوان و روان خردمند» نام دارد (1374). یادداشت‌هایی نیز از مسکوب در کنار رویه‌های کتاب شاهنامه‌اش به‌جا مانده است. آن یادداشت‌ها را مهری بهفر، شاهنامه‌شناس، در کتاب «شاهنامه در دو بازخوانی» گردآوری و چاپ کرده است (1392). یادداشت‌های مسکوب در دو بخش است؛ بخش نخست حاشیه‌نویسی‌های او بر شاهنامه‌ی چاپ روخیم است و بخش دوم یاددداشت‌هایش از سال 1358 به این سو که در پاریس نوشته شده‌اند.
شاهرخ مسکوب که سال‌های پایانی زندگی را در غربت به پایان آورد، در هشتاد سالگی، در 23 فروردین‌ماه 1384 خورشیدی، در بیمارستانی در شهر پاریس چشم از جهان فروبست. آن‌چه او درباره‌ی شاهنامه نوشت و به یادگار گذاشت ارزشی والا و همیشگی دارد و راهنمای کسانی است که بخواهند پیوندی میان گذشته‌ی فرهنگی ایران و مسایل کنونی جهان مدرن بیابند. مسکوب خواندن شاهنامه را برای رسیدن به چنین آرمانی بایسته می‌دانست. او شصت سال از زندگی پُرثمرش را با شاهنامه و کنجکاوی درباره‌ی درون‌مایه‌ی آن سپری کرد. یادش ماندگار

*یاری‌نامه: جُستار «یادی از شاهرخ مسکوب» نوشته‌ی حسن اکبریان (مجله‌ی چیستا- خرداد 1386، شماره‌های 238 و 239)؛ و کتاب «در حال‌وهوای جوانی» نوشته‌ی شاهرخ مسکوب (1393).

(1) شاید: دکتر محسن صبا (درگذشته‌ی 1371)

با دیگر پیشگامان شاهنامه‌شناسی در پست زیر آشنا شوید:

شکل‌گیری شاهنامه‌شناسی نوین در ایران

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-09