پژوهشگران برون مرزی، فرهنگ ایرانی را یکی از پُرمایهترین فرهنگهای جهانی به شمار میآورند که بزرگان فراوانی را در دامان خود پرورانده و فرهیختگان بیشماری را پیشکش مردمان ایران و تاریخ جهان ایرانی کرده است.
بیگمان، بانو فرانک دوانلو را می توان یکی از این فرهیختگان به شمار آورد. بانویی شکیبا و شیفتهی فرهنگ ایرانی. شاه نامهپژوه جوانی که زندگی کوتاه خود را وقف مردم و فرهنگ ایران کرد. بانو «فرانک»، زادهی 25 اَردیبهشت 1350 در تهران، نویسنده و شاهنامهپژوه بود. کسی که زبان پارسی را دوست داشت و به آن مهر میورزید و میکوشید تا در گفتار از واژگان پارسی بهره برده و در این راه نیز، کامیاب بود. در جشنهای ایرانی همانند مهرگان و اِسپندگان، پژوهشهای ارزندهای را انجام داده بود… هنوز هم پس از نزدیک به یک سال که از مرگ بانو فرانک میگذرد، مرگش را باور ندارم و یاد او هر دَم با من است. چهرهی پاک و لبخندهای مهربانش، هنوز در برابر دیدگانم است. بانو «فرانک»، افزون بر پژوهشهای گسترده بر روی شاهنامه فردوسی، در زمینهی مسایل زنان و حقوق اجتماعی آنان کوشا بود و تا واپسین دَم زندگی خود از جایگاه زنان دفاع کرد. . همیشه به جوانان انگیزه میداد و با رَهنمونهایش کمک میکرد تا در راه فرهنگ ایرانی گام بردارند. با انجمنهای فرهنگی بیشماری همکاری داشت و در هَمایشها بدون چشمداشت مالی، سخنرانی و آگاهیرسانی میکرد. بانو فرانک را از سال 82 میشناختم. نخستین دیدار را هنوز به یاد میآورم، درکاخ نیاوران ….
نوشتار بالا بخشی از نوشتار «فرانك» زنی بود شهنامهدان، است كه به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت فرانك دوانلو، در امرداد ٣٥١ ، چاپ شده است.
یک پاسخ
سالها پیش در نمایشگاه کتابی که در مصلی اهواز تشکیل شده بود برای نخستین بار او را دیدم. شماری از کتاب های انتشارات فروهر و چند کتاب از آثار آقای هاشم رضی را باخود آورده بود. تنها و بی یاور بود در آن نمایشگاه و پیوسته او را نهیب میدادن و تهدید میکردند که این کتاب ها را جمع کند. اما برخلاف انتظار برخی افراد متعصب، استقبال خیلی خوبی از غرفه او شده بود. این باب آشنایی چند ماه بعد با دیدار در جشن سده کوشک ورجاوند تهران دوباره تازه شد.
روانش شاد و در آرامش باد.