هرچند که تاریخ، امپراتورهای بزرگی را تا به امروز به خود دیده لیکن چند روز پیش در خبرها شنیدم که تعداد زیادی از اون کوچولوهاشون کشته شدند و فرصت پیدا نکردند که به یک امپراتور بزرگ تبدیل بشوند. کلنی پنگوئنهای امپراتور با وضعیت حاصل از گرمایش زمین به شکل فاجعهباری در حال نابودی است. با ذوبشدن زودهنگام یخهای جنوبگان جوجه پنگوینها پیش از آنکه آمادگی داشته باشند، در آب سقوط کرده و مرگی زجرآور را تجربه میکنند.
شاید برای ما که عموما کویرنشین بودهایم درک وضعتی که بر جنوبگان حاکم است دشوار باشد اما به هر حال جهانبینی زرتشت به ما اجازه نمیدهد که روان آفرینش را ناخشنود نظارهگر باشیم. به باور من آزاری که امروزه به روان آفرینش میرسد، ریشه در دیدگاهی دارد که بخشی از بشریت برای خود برگزیده است. دیدگاه بشر امروز در جهت مخالف دیدگاهی است که در جهان باستان عمومیت داشته است. نه تنها در شرق باستان بلکه آنسوی غرب، سرخپوستان نیز دیدگاهی مشابه داشتهاند دیدگاهی که اگر شمشیر خونریز جهانگشایان نبود بر اساس آن بینش میتوانستیم جهانی بهتر از آنچه امروز داریم را داشته باشیم.
در نگاه مردمان باستان، طبیعت و انسان در کنار هم قرار داشتهاند و رابطه آنها با یکدیگر به تمثیل رابطه مادر و فرزندی بود هر دو یکدیگر را دوست داشتند و حامی یکدیگر بودند آنچه او داشت در اختیار فرزند خود میگذاشت و این فرزند نیز همواره با احترام با مادر خویش رفتار و از او حمایت میکرد. انسان خود را برتر از مخلوقات دیگر نمیپنداشت بلکه خود را در موازات با دیگر پدیدهها میدید، درعینحال عظمت خود را درک میکرد و میدانست در قیاس با طبیعت ناچیز نیست لذا مراقب بود که آسیبی به طبیعت وارد نکند. شاید که زمین بسیار پهناور باشد اما گسترهی آن بیکران نیست شاید که آبهای روان بسیار فراوان باشند اما حجم آنها بینهایت نیست، اینها را پدرانمان به نیکی میدانستند و به همین دلیل عناصر هستی را پاسبانی میکردند و آنها را پاس میداشتند..
به باور من آنچه جهان امروز را به نابودی کشانده انحراف دیدگاهی است که نسبت به جایگاه انسان و درتقابل با بینش پیشینیان وجود دارد. دیدگاهی که بر اساس آن نه تنها انسان در کنار طبیعت و به موازات آن نیست بلکه برتر از طبیعت شمرده میشود انسانی که برترین است، رابطه فرزند و مادری را برنمیتابد او رابطه مالک و مملوک را جایگزین آن میپندارد. همه چیز را در تملک خود میداند و حق دارد که هرچه کانی خواست هرچه آب نیاز داشت و هرچه و هر مقدار از هر چیزی که بدان اراده نمود را از پیکرهی طبیعت جدا ساخته و مورد بهرهبرداری خود قرار دهد و نگران هیچکس و هیچ چیز هم نباشد. چراکه انسان همه چیز است و هیچ چیزی جز او اصالت ندارد و هر آنچه آفریده شده برای او و به واسطه وجود اوست که هستی یافته.
پارادوکس عجیبی که در این باور «همه چیز بودن انسان» جلوه میکند، ناچیز گشتن او از منظر همین دیدگاه است. در واقع در چنین دیدگاهی حجم آبهای جهان بینهایت فرض شده که هرچقدر خواستیم میتوانیم از آن بهره ببریم بیآنکه به مشکلی بربخوریم کانیهای جهان نامحدود هستند و البته گسترهی زمین بیکران است و از آنجا که همه میدانیم هیچکدام از اینها که برشمردیم بینهایت نیستند پس لاجرم انسان را باید صفر فرض کنیم تا بتواند هرچه میخواهد بهرهبرداری کند بدون آنکه از این منابع چیزی کاسته شود. به عبارت روشنتر انسانی که از این دیدگاه حاصل میشود همه چیزی ناچیز است.
ناچیزی که از حس حقارتش تمام این دنیا را به تباهی میکشد و البته به پاداش برترین بودنش دنیایی دیگر به او وعده داده شده تا پس از این در آنجا به سر برد . لذا تباهشدن این دنیا که کاروانسرایی بیش نیست ارزش اینهمه قیلوقال را ندارد. یک شب رحل اقامت در آن میافکنیم و سپیده صبح به دیار دیگر میشتابیم و این دقیقا همان اندیشهای است که تجلی گیتوی آن تمام سطح سیاره زمین را تبدیل به زبالهدان کرده چونکه ما میپنداریم که برترین هستیم و حق داریم زبالههای خود را در طبیعت رها کنیم (اصولا حق داریم هر کاری بکنیم) در ضمنی که ناچیز هستیم و تاثیرات مخربمان نیز بیمقدار است و نباید نگران آنها باشیم و دلیل آخر اینکه اینجا اصولا خانه ما نیست که نیاز باشد دلسوز آن باشیم!
به نظر میرسد برای نجات پنگوینهای امپراتور، برای نجات یوزپلنگ ایرانی و برای نجات …….. در نهایت نجات خودمان نیاز داریم تا چشمها را شسته و جور دیگر ببینیم و دست از این کمپلکس ناجور، از این نخوت و حقارت آمیخته به هم برداریم، انسان را در مقام انسانی بیابیم نه بالاتر و نه پایینتر انسان بخشی از موسیقی دلانگیز جهان هستی است و در این منطقه از کاینات شیواترین نتی است که شنیده میشود نگذاریم که این ساز بیقانون شود.
ایدون باد – بابک شهریاری شهریور 1402
پیرامون دشواریهای زیستبوم
نجات آخرین امپراتور
- بابک شهریاری
- 1402-06-11
- 23:36
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها
2 پاسخ
جناب شهریاری وقت بخیر.میبینم که در این مقاله به زیست بوم و پنگوئن های امپراتور قطب جنوب توجه مان را جلب نمودید. اما به نظر میاید که زیست بوم همه ی موجودات کره ی زمین با کاوشهایی که انجام شده علتهای گوناگونی را در بردارد. ابتدا طبیعت و موجودیت کره ی زمین در مدار خود که به جلو پیش میرود و حتی برخوردشهاب سنگها در طی زمان به لای اتمسفر زمین و ورودشان به داخل جو زمین دگرگونیهایی را سبب شده است که دایناسورها را در طی زمان منهدم نموده است که دانشمندان با تحقیقات خود متوجه شدند این دگرگونی موجب سرمایش عجیبی و به انقراض این موجودات کمک نموده است.اکنون هم در تحقیقات خود متوجه ی بادها و طوفانهای ناخواسته میباشیم که حتی اکسیژن موجب اختلالاتی در موجودات انسانی و حیوانی و نباتات گشته.افزون برآن آتش سوزیها .فن آوریهایی چون ابزار آلات جنگ و …. کمک کننده در ایجاد اینهمه نابسامانی کشته. امید است که قدرت اهورامزدا را دست کم نگیریم که او نگهدارنده و حتی از بین برنده ی خیلی چیزها میباشد. امید است که این نگهداریها سبب ازبین بردن خودمان نباشد. به عظمت اهورامزدا باید سر فرود آوریم تا به زندگی و آرامش نسبی تحقق یابیم.
سپاس از آقای بابک شهریاری عزیز بابت متنی که مثل همیشه پراندیشه و زیبا بود