لوگو امرداد

امرداد از دل تاریخ و فرهنگ ایران بیرون آمد

IMG 20240820 WA0008اون روزا من تازه دانشجو شده بودم و داشتم یه جور حس بزرگتر شدن و بیشتر فکر کردن و شاید با نگاه ساده از روی مسایل اجتماع نگذشتن رو تجربه می‌کردم . اولین جایی که به غیر از کلاس‌های دانشگاه با دوستام روی بعضی چیزا حساسیت نشون می‌دادیم و حرف می‌زدیم و سعی می‌کردیم کاری انجام بدیم کانون دانشجویان زرتشتی بود .

کلی دوستای جدید اونجا پیدا کرده بودم و داشتم تجربه‌های تازه‌ای از بودن در اون شرایط پیدا می‌کردم که یه روز پیمانه، یکی از دوستای خوبی که اونجا باهاش آشنا شده بودم به من و آذر، خواهرم گفت قراره یه روزنامه فرهنگی توسط زرتشتیان به وجود بیاد و فعلا تعداد انگشت‌شماری از جوونا تمایل نشون دادن که بیان جایی‌ که قراره دفتر روزنامه باشه و در مورد چگونگی فعالیتش یاد بگیرن. پیمانه فکر می‌کرد من و آذر هم چون به نوشتن علاقه داریم حتما باید بریم اونجا. یه کاری که تابحال نمونه‌ای براش تو جامعه‌مون وجود نداشت و الگویی نبود که بخواهیم دنبالش کنیم یه عالمه حس‌های مختلف به سراغم اومد. اون روزا فضای سیاسی ایران کمی بازتر شده بود و روزنامه‌های صبح بسیاری با تعداد خوانندگان بیشمار با هم رقابت می‌کردند، ولی روزنامه‌ای با تاکید بر فرهنگ و تاریخ ایرانیان که از دل زرتشتیان بیرون بیاد واقعا هیجان‌انگیز بود .

شک داشتم که اصلا مشارکت در این کار چقدر از عهده من بربیاد، فقط تنها چیزی که در خودم می‌دیدم این بود که می‌تونم متعهدانه اونقدر توی جلسات یادگیری روزنامه‌نگاری اونجا شرکت کنم تا شاید روزی بتونم توش مطلب بنویسم. اولین درسی که از سردبیر و معلم روزنامه‌نگاری امرداد، خانوم آتوسا دینیاریان یاد گرفتم چگونگی جمع‌آوری مطالب مربوط به موضوع متن گزارش یا خبری بود که قرار بود روش کار کنیم. بعد هم یه سری قواعد ساده‌نویسی، که راستش هنوزم فکر می‌کنم توش به اندازه کافی خوب نیستم. از وقتی کم سالتر بودم یادمه برای نوشتن انشاهای مدرسه که اتفاقا همیشه نمره‌های خوبی ازش می‌گرفتم موضوع و جزییاتی رو که توی سرم ریخته بودند رو می‌نوشتم روی کاغذ، اما برای درست جفت‌وجور کردنشون مجبور بودم بارها و بارها متنم رو پاکنویسی کنم که همیشه برام مشکلترین قسمت بود. مشکل هم اونجا بود که دلم نمی‌اومد بعضی قسمت‌هایی و که نوشتم از متن حذف یا کوتاهش کنم و البته ندونستن قواعد علامت‌گزاری‌های متن که یادم نیست هیچوقت آموزگارای درس انشا اونا رو به ما یاد میدادن. که خب بعدها این زحمت و سردبیر و بچه‌های گروه بازنگری قبول کردن و انجام میدادن .

روزا میگذشتن و کار هر روز مشکل‌تر می‌شد و حالا به غیر از کلنجار رفتن با درست‌نویسی متن‌هام ، برای تهیه گزارش از اتفاقات فرهنگی روز جامعه زرتشتی باید به ارگان‌های مربوط به برگزاری اون برنامه‌ها می‌رفتیم تا بتونیم گزارش کامل و دقیقی ارایه بدیم. چون تعداد کسانی که اون زمان توی امرداد می‌نوشتند و فعالیت می‌کردند زیاد نبود و اسمشون هم روی صفحه آخر می‌اومد همین موضوع باعث می‌شد توی مراسم انگشت‌نما باشیم و با افراد غالبا مسن‌تر جامعه همصحبت بشیم . هرچند خیلی‌هاشون برخود مهربونانه‌ای نداشتند اما پای حرفاشون نشستن تبدیل به چالش خاصی برامون شده بود و غالبا تو جلسات دفتر امرداد بیشتر بحث و صحبتا حول محور چگونگی برخورد با بزرگتران مسوول جامعه بود .

به‌دلیل همین موضوع قرار شد برای تهیه گزارش‌ها در مراسم مهمتر و بزرگتر دو نفر از بچه‌ها که تا حدی الان بهمون خبرنگار میگفتن تو جلسات شرکت کنیم که ثابت و مشخص باشیم تا هر دفعه فرد جدید نخواد همون چالش‌ها رو تجربه کنه . از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که کیوان هور که تو همون مدت کوتاه تونسته بود به عنوان یه خبرنگار ، بسیار درست‌تر و قوی‌تر از ماها توی مراسم حضور داشته باشه برای کمک به من توی جمع‌آوری گزارش در جلسات نشست‌های هفتگی کنکاش یگانگی که اگه اشتباه نکنم پنجشنبه‌ها برگزار می‌شد همکاری و همراهی کنه و این همکاری و همراهی هم امروز بعد از گذشت ۲۵ سال همچنان پابرجاست .

آتوسا نورافروز امرداد ۱۴۰۳ خورشیدی

فراخوان یادها و خاطره‌ها و دیدگاه‌ها: امرداد؛ بیست‌و‌پنج سال با شما

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. زندگی پُر است از غلط‌های نحوی. از این غلط‌ها معذوریم . زمانی که در روزنامه آسیا کار میکردم محبور بودم بخاطر کمبود جا و اگهی، مطالبمو کوتاه کنم ‌ . گفتید دلتان نمی‌آمد مطالبتان را کوتاه کنید. / بقولِ فریدون رهنما : فرهنگ نیاز به تبادل دارد ، به یک جریان بارور . اما تضادی همیشه هست و خواهد بود میان آن که می‌جوید و آن که نمی‌جوید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-06-24