لوگو امرداد
نگارنده حسین مسرّت

استاد شهریار هیربد و پژوهش‌هایی ژرف در زمینه‌ی زرتشتیان یزد

حسین مسرتدهه‌ی 1370 در کتابخانه‌ی وزیری بودم که آقای شهریار هیربد را از نزدیک دیدم. پیش از آن همیشه با تلفن در پیوند بودیم. از انگشت شمار پژوهشگران زرتشتی یزد بود که با او آشنا بودم. پیش از او با زنده‌یادان گشتاسب کرمانی (؟)، پریبرز نسیمی (1295 – 1370خورشیدی) ، گشتاسب بهرام‌شهری (1313 – 1403 خ)، خداداد خنجری (1324 -1375 خ)، دینیار شهزادی (1331 -1392 خ)  و کورش نیکنام (1333- 1403 خ) از پژوهشگران خوب زرتشتی یزد دوست بودم، هیربد، همواره سفیدپوش بود. کت و شلوار سفید برفی می‌پوشید. گاهی هم پیراهنی سفید و در زمستان‌ها کلاه پشمی و ژاکتی سفید می‌پوشید. همانگونه که دینش سفارش کرده بود و موبدانش سفید می‌پوشیدند.

نخستین بار در سال 1378 خورشیدی که مدیر بنیاد فرهنگی – پژوهشی ریحانه بودم و با همکاری گروهی از پژوهشگران و نویسندگان استان یزد با پشتیبانی آقای محمد کاظمینی (بنیانگذار بنیاد ریحانه) در کار گردآوری زندگی‌نامه و عکس بزرگان استان یزد برای تدوین «دانشنامه‌ی مشاهیر یزد» بودیم از او دعوت کردم که در کار گردآوری زندگی‌نامه و عکس بزرگان گذشته و اکنون زرتشتی استان یزد به ما یاری رساند که با تلاش خوب او کسی از قلم نیفتاد.

نخستین کتابش را به نام پیوند مهرگان که در باره‌ی آیین زناشویی نزد زرتشتیان ایران و یزد بود، با یاری همکارم سیدمحمد موسوی در سال 1384 خورشیدی چاپ کردیم.

با تشویق من و دوستان، خاطرات خود را از زندگی، آداب و رسوم، تاریخ و فرهنگ زرتشتیان استان یزد و نیاکانش گردآوری کرد و خرسند از کار خود، نام «رازهای ماندگار» را بر آن نهاد و برای چاپ به ما سپرد. من هم دیباچه‌هایی باعنوان‌های: «بر بال خاطرات» و « پیش نوشتار» برآن نوشتم، ولی برای اجازه‌ی چاپ به کارمند سخت‌گیر و ایرادگیری در اداره‌ی فرهنگ و ارشاد یزد برخورد که ماه‌ها کتابش گیر ایرادات بنی‌اسرائیلی آن کارمند بود و هیربد را بسیار می‌آزرد و هرچه اصلاح می‌کرد، باز ایرادی دیگر می‌گرفت و از کارش سردرگم و کلافه شده بود تا اینکه با تدبیر استاد دکتر محمدحسین پاپلی یزدی با نام دیگری و با عنوان «خاطرات رستم شاپور مهر» (وی را در خانه رستم صدا می‌زدند و پدرش شاپور و پدربزرگش مهر بود) در مشهد اقدام به مجوز از انتشارات پاپلی کرد و به سرعت در سال 1393 خورشیدی مجوز گرفت. هیربد بسیار خرسند و شادمان خبر آن را به من داد، هم از بابت دستور چاپ و هم از چاپ آن. بارها از ما بابت پس‌گرفتن اثرش پوزش می‌خواست و ما نیز خرسند بودیم که سرانجام آرزویش برآورده شد.

این کتاب خاطرات نویسنده در سه دفتر و به ترتیب زیر بود؛ دفتر نخست: آوای سرچم، دفتر دوم، جشن در وادی کهن، دفتر سوم، پارسیان، پنج دهه فرهنگ و تمدن.

دو کتاب دیگر خود را  به نام‌های « داستان رَز و دشت سپیدار، یادنامه‌ای از نیاکان» که گزارشی است از بزرگان زرتشتی روستاهای زرتشتی‌نشین استان یزد، دخمه‌ها، پیرانگاه‌ها و آب‌انبارهای آن به سفارش دکتر پاپلی در نشر پاپلی مشهد به سال  1396 و «گوهر پاک» (یادنامه‌ی انوشه روان مهندس فرهاد خادم) در سال 1399 خورشیدی از سوی اندیشمندان یزد چاپ کرد. (این کتاب سه بار چاپ شد.)

هیربد با برخی نشریات مانند: امرداد و خاتم یزد همکاری داشت و سلسله گفتارهای شیرینی در ندای یزد با عنوان: «گفتم…، گفت…» می‌نوشت که بسیار خواندنی بود.

هفته‌ای یک بار به من زنگ می‌زد و از گذشته‌های دور روستاهای چم و مبارکه  و فرهنگ و آداب و آیین نیاکان خود می‌گفت. پایش که می‌نشستی و از فرهنگ  و گذشته‌ها می‌گفت، انگار بیش از صد سال سن دارد. در حالی که ده سال بزرگتر از من بود. حافظه ای قوی و صداقتی ستایش‌برانگیز داشت. گویشی همچون دیگر زرتشتیان یزد داشت که درهمکردی از گویش یزدی و زبان دری (لهجه‌ی اوستایی) بود. این آهنگ صدا را همه‌ی زرتشیان کهن یزد دارند ( ولی نسل تازه‌شان ندارند) و ما یزدی‌ها به‌زودی آنان را می‌شناسیم. معمولا یزدی‌ها همه‌ی زرتشتیان را «ارباب» خطاب می‌کنند.

سده‌هاست در شهر کهن یزد، گروهای دینی زرتشتی و یهودی سازگارانه در کنار هم و در همسایگی هم زندگی می‌‌کنند. بنگاه‌های نیکوکاری فراوانی از سوی زرتشتیان یزد و پارسیان هند مانند: آب انبار، بیمارستان، درمانگاه، زایشگاه، آموزشگاه‌های گوناگون از کودکستان تا دبیرستان ساخته‌شده و همه در دسترس همشهریان مسلمان هم است.

زندگی نامه‌ی کوتاهش را دخترش شهدخت چنین نوشته است:

«انوشه روان شهریار هیربد، متخلص به رستم شاپور مهر در نوزدهم فروردین 1329 خورشیدی در روستای مبارکه‌ی شهرستان تفت یزد چشم به جهان گشود. وی در خانواده‌ای فرهنگ دوست‌، تحت تعلیم و تربیت مادری فرهیخته به نام شیرین رستم یادگار (ابریشمی) و پدری نیکوسرشت به نام شاهپور مهربان قرار گرفت. از دوران کودکی علاقه‌ی خاصی به نوشتن مطالب ادبی و سرودن شعر داشت، به‌طوری که در جوانی توانست شعر و نوشتارهای ادبی بسیاری را برای مجلات آن دوره بنگارد.

در سال 1352 بانو پروانه‌ وخشور را به همسری برگزید و ثمره‌ی این ازدواج سه فرزند به نام‌های شیرین، شهنوش و شهدخت است. وی در سال 1355 در سازمان صداوسیمای مرکز یزد به عنوان تکنسین تاسیسات مشغول به کار شد و پس از 30 سال خدمت صادقانه به افتخار بازنشستگی نائل آمد. ایشان در گذران دوره‌ی بازنشستگی، با نهادها و انجمن‌های زرتشتی، نام‌آوران و نمایندگان مجلس، ماهنامه و هفته‌نامه‌هایی از جمله امرداد، ندای یزد، پیام مادر و …. همکاری مستمر و صمیمانه‌ای داشت. وی به دلیل علاقه‌ی زیادی که نسبت به برپایی همایش‌ها و زنده‌نمودن جشن‌ها داشت، توانست با همیاری دیگر فرزانگان، زیارتگاه ستی پیر یزد را در روز اشتاد ایزد و خردادماه  سال 1375 رونق ببخشد و این آغازی بود برای زنده‌شدن پیرانگاه‌های فراموش‌شده‌ی شهر یزد… هیربد در تاریخ 23 امرداد 1403 بر اثر ایست قلبی به سرای مینو شتافت.»

یاد شهریار هیربد (1329-1403 خورشیدی)  به نیکی باد که از تبار زرتشتیان نیکوکار و فرهنگ‌مدار شهر یزد و از مهربان‌ترین دوستان من بود. بی‌گمان اکنون در بهشت برین جایش است، زیرا همواره به این سه گفته‌ی بزرگان دین زرتشت، باوری سخت داشت: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. نام و یاد شهریار هیربد گرامی.
    شوربختانه دوست بسیار عزیزی را ناگهانی از دست دادم. هر از چند گاهی زنگ می‌زد یا زنگ می‌زدم و درباره گوشه‌هایی از تاریخ زرتشتیان گفت‌وگو می‌کردیم. همه کتاب‌هایش را برایم فرستاده بود.
    ۳ جلد کتاب خاطراتش خواندنی و یکی از منابع تاریخ زرتشتیان است.
    دوست گرامیٍ یزدشناسم، استاد مسرت در این نوشته به‌راستی حق کلام را ادا کرده‌اند و زندگی و آثار زنده‌یاد شهریار هیربد را به‌خوبی نوشته‌اند. دست‌مریزاد.
    شایسته است یادنامه‌ای به کوشش خانواده و دوستان شهریار هیربد و به یاد ایشان گردآوری و چاپ شود. هم‌چنین اگر نوشته‌هایی چاپ‌نشده از ایشان برجای مانده به چاپ سپرده شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-08-12