دانشجویان تاریخ دانشگاه تهران برگزارکنندهی نشستی در نقد و بررسی کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» بودند.
سه تَن استادان و پژوهشگران برجستهی تاریخ معاصر ایران- کاوه بیات، مسعود عرفانیان و علی کالیراد- سخنرانیهای این نشست را برعهده داشتند تا به روشهای ترفندآمیزی در بیرون از مرزهای ایران اشاره کنند که سعی در وارون جلوه دادن هویت ایرانی نظامی گنجوی (سخنور نامدار ایرانی سدهی ششم) و تُرکتبار دانستن او، دارند.
تلاش برای جدا کردن نظامی گنجوی از ایران
سخنران نخست این نشست کاوه بیات، پژوهشگر نامآشنا و نویسندهی کتابهای پُرشمار و روشنگر دربارهی تاریخ معاصر ایران، بود. بیات در آغاز سخنانش به دستکاریها و دگرگونسازیهایی اشاره کرد که سیاستورزان تُرکتبار برای دگرگونکردن جغرافیای قفقاز انجام دادهاند. او گفت: «آذربایجان نامیده شدن بخشهایی از قلمرو خانات مسلماننشین قفقاز که در ایام باستان به آلبانیای قفقاز شهرت داشت و در دورهی اسلامی نیز به نام اران شناخته میشد، در پایان جنگ اول جهانی، خشت اول جعل و تحریفی را بنیان نهاد که دامنهی آن فقط به تغییر و تبدیل یک نام جغرافیایی محدود و منحصر نماند و حوزهی بسیار گستردهای از تاریخ و فرهنگ و ادبیات این عرصه را نیز شامل شد».
به سخن او، «سعی و تلاش برای انفکاک نظامی گنجوی از بستر تاریخی و اصلی خود، یعنی تاریخ ایران و ادبیات فارسی، و ترسیم سیمایی از او در مقام یک شاعر تُرکتبار و تُرک زبان که بهاصطلاح تحت ستم “فارسیها” مجبور شد منظومههای خود را به فارسی بسراید، یکی از تبعات یک چنین گام خطایی است که در کتاب “سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن” به صورتی جامع و مفصل مورد بررسی قرار گرفته است».
بیات با اشاره به بخش آغازین کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی» از زمینههای «تحریف و تبدیلی» یاد کرد که در «دستور کار» فرمانروایان اران (جمهوری آذربایجان کنونی) در دوران معاصر قرار گرفته بود. یکی از آن دگرگونسازیها «تغییر اران (نام اصلی سرزمینهای شمالشرق رود ارس) به آذربایجان بود که از دیرباز به سرزمینهای جنوب شرق ارس اطلاق میشد». سپس به تلاش نویسندگان کتاب یادشده اشاره کرد که کوشیدهاند این ادعای دروغین را که: «نام ایران در قرن دوازدهم میلادی (ششم قمری) وجود نداشته است [!]» پاسخی مستند و علمی بدهند.
«ملتسازی» دوران استالین و زدودن نام ایران
بیات در ادامه افزود: «اگرچه فرایند چنین تغییرات و تحولاتی (و یا به عبارت دقیقتر: چنین جرح و تحریفی) به صورت شکستهبسته و خفیف از سالهای میانی دههی نخست قرن بیستم در چارچوب شکلگیری تحرکات پانتُرکی در حوزههای مسلماننشین امپراتوری روسیهی آغاز شد و در ادامه در استانبول قوام یافت (موضوعی که تبعات آن در ارتباط با جهانِ ایرانی هنوز مورد بررسی جدی قرار نگرفته است) ولی دگرگونی اصلی در چارچوبی دیگر، در جریان ملتسازهای دورهی استالین رُخ داد. هنگامی که نظام شوروی با درنظر داشتن مجموعهای از اهداف و انگیزههای داخلی و خارجی، با تکیه به یک دانش شرقشناسی در وجود آکادمی علوم روسیه و شعب مختلف آن، از دههی 1930 میلادی درصد ملتسازی برآمد. یکی از عرصههای مهم این فرایند قفقاز و آسیای میانه بود و از مهمترین آنها نیز زدودن هر رد و نشانهای از ایرانیت، از جمله زبان فارسی بهعنوان زبان مشترک حوزهای به مراتب گستردهتر از مرزهای کنونی ایران».
تاریخسازی و هویتپردازی دروغین برای اران
این پژوهشگر سپس با اشاره به چنان زمینهچینیهایی در دوران استالین، به بحث دگرگون کردن هویت نظامی گنجوی اشاره کرد که موضوع اصلی کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» است. او گفت: «فصل دوم کتاب تحت عنوان “تلقی شوروی از نظامی و استدلالهای آنان” است. بحث از سال 1936 میلادی و از هنگامی آغاز شد که مقامات مسکو به این نتیجه رسیدند که: “آذربایجان میباید یک هویت و تاریخ خاص خود را داشته باشد”. هرچند نخستین اقدام عملی در این جهت، تنها چند سالی بعد در سال 1938 به هنگام کنگرهی هشتصدمین سالگرد نظامی بازتاب آشکار و علنی پیدا کرد».
او سپس با گفتن اینکه: «طبق معمول آن دوره، مبانی این رویکرد جدید را استالین تعریف کرد و آنچه در ادامه صورت گرفت و هنوز هم با تغییرات و افزودههایی چند کماکان ادامه دارد، بر همان مبنای اولیه استوار است»، به کوشش استالین برای زدودن نام ایران و ادبیات فارسی از تاریخ اران پرداخت و گفت: «در 4 مارس 1939 گزارشی در روزنامهی پراودا منتشر شد، بدینگونه: “رفیق استالین در باب شاعر آذربایجانی، نظامی، سخنانی گفته و برای انکار برخی دیدگاهها به آثار نظامی استناد کرده که این شاعر بزرگِ برادرانِ آذربایجانی ما نباید به ادبیات ایرانی نسبت داده شود، ولو این که او بیشتر آثارش را به زبان فارسی نوشته باشد. نظامی در اشعارش اظهار میکند که مجبور به استفاده از زبان فارسی بوده است. زیرا به او اجازه نمیدادند که با هموطنانش با زبان مادری سخن بگوید” [!]».
به سخن بیات، در واقع از این مرحله به بعد، همهی کوشش پژوهشگران وابسته به آکادمی علوم شوروی (بخش شرقی)، بهویژه اعضاء شعبهی محلی آن در باکو، بر یافتن ادله و شواهدی در تایید سخنان استالین قرار گرفت که با توجه به مغایرت یک چنین حکمی با تمامی دادههای تاریخی و فرهنگی بحث، کار بسیار دشواری از آب درآمد.
او سپس گفت: «برای پیشبرد احکام استالین، یکی از تدابیر اتخاذ شده، ابداع عنوان دلبخواهی “مکتب آذربایجانی” یا “مکتب قفقاز جنوبی” در تاریخ ادبیات فارسی از سوی مرکز مطالعات شرقشناسی شوروی بود. رکن اصلی این سعی و تلاش براساس ارائهی تعبیری نادرست از آنچه در تاریخ ادبیات فارسی به “مکتب عراقی” مشهور است، صورت گرفت. نویسندگان کتاب “سیاسیسازی نظامی گنجوی” برای نقد این ادعا و زمینههای تاریخی و ادبی شکلگیری چنین تقسیمبندیهایی سخن گفتهاند».
به سخن بیات (و با اشاره به کتاب «سیاسیسازی نظامی»)، «جالب آن است که از میان چند دههزار بیت اشعار و سرودههای نظامی، کل بحث حضرات بر سر چند بیت پراکنده است. فصلی از کتاب یادشده، با اشاره به زبان ترکی در قرن دوازدهم میلادی/ ششم قمری، به بررسی دعاوی حیرتانگیزی اختصاص دارد که در تفسیرهای قومگرایانه از یکیدو بیت منظومهی “لیلیومجنون” مطرح شده است».
وارونهگوییها دربارهی نظامی گنجوی
کاوه بیات در ادامهی بررسی کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی»، گفت: «با فروپاشی شوروی و استقلال جماهیر قفقاز و در کنار آن احیاء تحرکات پانترکی، ابعاد دیگری نیز به این رویکرد افزوده شد که در فصل سوم کتاب با عنوان “دیدگاههای ملیگرایانهی تُرکی در خصوص نظامی و دیگر جعلیات اخیر” بررسی شده است».
«سندسازی برای اثبات حضور دیرپای ترکان در قفقاز» از دیگر مباحث کتاب «سیاسیسازی…» است که بیات آن را درخور یادآوری دانست و به توضیحاتی در اینباره پرداخت. سپس گفت: «نویسندگان کتاب اشاره میکنند که: “جعل اشعار دروغین به نام نظامی و انتساب دروغین دیوان تُرکی به او”، یکی دیگر از ویژگیهای این رویکرد است».
بیات به نکتهی اشارهشدهی نویسندگان کتاب توجه داد که در آن تحریفکنندگان هویت نظامی گنجوی کوشیدهاند با انتساب بیتی ساختگی به نظامی، او را تُرک قلمداد کنند. بیات گفت: «در کتاب “سیاسیسازی نظامی گنجوی” آمده است: “پژوهشگری از باکو به نام علی گنجوی [ادعا کرده است که] در کتابخانهی ایاصوفیهی استانبول به این بیت از اشعار نظامی برخورده است: پدر بر پدر مر مرا تُرک بود/ به فرزانگی هریکی گرگ بود! اما این پژوهشگر [= علی گنجوی] یادش نمیآید که این بیت را در کدام نسخه خطی دیده است! انتساب دیوان تُرکی نظامی قونوی (مربوط به اواخر قرن پانزدهم میلادی/ نهم قمری) به نظامی گنجوی و جنجال محافل قومگرایی داخل ایران در باب این کشف که معلوم شد مجموعهای از اشعار یک شاعر دیگر به ترکی عثمانی و فارسی و عربی است [و نه نظامی گنجوی] نمونهی دیگری از آن جعلیات است».
تُرکیگردانی نظامی گنجوی
بیات در ادامهی بررسی کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی»، از بحثی یاد کرد که در کتاب بدان پرداخته شده است و تلاش پژوهشگران تُرک و ترفندهای آنها را برای ترکیگردانی نظامی گنجوی نشان میدهد. بیات سپس گفت: «نویسندگان کتاب به درستی استدلال کردهاند که کاربرد چند واژهی تُرکی را نمیتوان دلیل انتساب قومی شاعر تلقی کرد».
بیات همچنین کوشش نویسندگان کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی» را در مراجعه به دستنویسهای نویافته، ستود و گفت: «بخش پایانی کتاب به منابع جدید دربارهی ساکنان آذربایجان، اران و شروان اختصاص داده شده است که در آن پس از اشاره به دانستههای موجود پیرامون زبانهای ایرانیِ آذربایجان و اران، به اهمیت آثار جدیدی پرداخت شده است که در سالهای اخیر منتشر شدهاند؛ از جمله نسخهی نویافتهی “سفینهی تبریز” [مجموعهی خطی، نوشتهی ابوالمجد تبریزی در سالهای 721 تا 723 قمری] که از لحاظ روشن شدن خصوصیات پارهای از لهجههای ایرانی رایج در تبریز در اوایل قرن هشتم قمری متن مهمی است؛ و نیز کتاب “تاریخ ارمنیان” کشیش ارمنی کراکوس گنجهای و دادههای او دربارهی گنجهی دوران مغول و نسخهی نویافتهی “نُزهتالمجالس” [مجموعهای از رباعیات از جمالالدین خلیل شروانی در میانهی سدهی هفتم قمری]».
بیات سپس به ارزیابی دیگربار کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» پرداخت و گفت: «این کتاب بررسی مهمی است که نه فقط از لحاظ اصل موضوع (یعنی به دست دادن نمونهای از رشته تلاشهایی که برای آراستن و پیراستن یک هویت واهی و مجعول از طریق نفی و انکار ایران و ایرانیت در جریان است) بلکه از لحاظ توصیفی که از زمینهی کلی این رشته تحولات نیز به دست میدهد؛ یعنی تاریخ قفقاز و پارهای از تحولات عمدهی آن از دیرباز تا کنون، حائز اهمیت است. برخلاف پارهای از تحقیقات دانشگاهی که شاید به دلیل یک سرشت تخصصی میتوانند سختخوان باشند، کتاب سیاسیسازی نظامی بسیار جذاب و پُرکشش است».
بیاعتنایی ما ایرانیان به دگرگونسازیهایی فرهنگی
کاوه بیات در ادامه به «بیاعتنایی حیرتانگیز ما ایرانیان به اینگونه مباحث و مخاطراتِ برخاسته از آن» اشاره کرد و گفت: «از همان بدو کار، یعنی تهیه و تدارک مقامات شوروی برای برگزاری مراسم هشتصدمین سالگرد نظامی در سال 1938، سرکنسول ایران در باکو مراتب را به اطلاع وزارت امور خارجه رساند و این موضوع به مراکز ذیربط مانند وزارت فرهنگ ابلاغ شد، اما نه فقط این بحث که بسیاری از مباحث مشابه با بیاعتنایی روبهرو شد و هنوز هم با بیاعتنایی روبهرو میشود».
آنگاه افزود: «جسارت و تهور ملل نوظهور در پیراستن و آراستن یک هویت جدید ملی و تاریخی و بیاعتنایی ملل قدیمی و ریشهدار در پاسداری از داشتههایشان، چیزی است شبیه به آتش زدن یکی و بیاعتنایی دیگری؛
کارهایی که مدت زمانی است که در مرکز ایرانشناسی قفقاز جریان دارد و سیاسیسازی نظامی یکی از نمونههای شاخص این سعی و تلاش است».
پایانبخش سخنان کاوه بیات، اشاره به استاد زندهیاد عباس اقبال آشتیانی (درگذشتهی 1334 خورشیدی) بود و تلاشهای بسیار او برای دفاع از زبان فارسی. بیات گفت: «اقبال آشتیانی در مجلهی “یادگار” از سعی و تلاش فرو نماند و بحثهای زبانیای را که در آن زمان فرقهی دموکرات آذربایجان مطرح میکردند، به میان آورد و در روشنگری، نقش عمده و مهمی داشت».
نکتهی پایانی دیگری که کاوه بیات بدان پرداخت نامهی درازدامن رضا سیفینیا سرکنسول ایران در باکو در اسفند 1319 خورشیدی (همزمان با مباحث سیاسیسازی نظامی گنجوی) به مقامات وزارت خارجه ایران بود. بیات گفت: «سیفینیا چهرهای بسیار برجسته اما ناشناخته است که نوشتههای بسیاری در مباحث زبان فارسی دارد و در دورهی یکسالهای که در باکو بود، با وطندوستی بسیار گزارش مفصلی نوشت و از تلاشهایی که در باکو برای تُرکیسازیها انجام میشود، هشدار داد».
زدودن عناصر ایرانی و کوشش برای تُرک جلوه دادن نظامی
مسعود عرفانیان، پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسندهی کتاب «پیدایش جمهوری آذربایجان»، سخنران دیگر این نشست بود. او گفت: «از سال 1941 میلادی بود که در جمهوری آذربایجان شوروی بهیکباره به اهمیت نظامی گنجوی پی برده شد و آنها تصمیم گرفتند که نظامی را بهعنوان شاعر برجستهی تُرک معرفی کنند. تمام کار آنها زدودن عناصر ایرانی بود و تلاش کردند تا هر کجا که میتوانند پیوندهای قومی محکمی را که میان فرهنگ ما و فرهنگ آذربایجانیها [:جمهوری آذربایجان] وجود دارد، از بین ببرند».
عرفانیان سپس به نقش میرجعفر باقراُف، رییس ِ جمهوری سوسیالیستی آذربایجان در زمان استالین (از سال 1932 تا 1953 میلادی)، در شکلدادن مسائل فرهنگی آن جمهوری اشاره کرد و گفت: «میرجعفر باقراُف زمانی که دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی بود، با حساسیت بسیار زیادی که دربارهی مسائل فرهنگی داشت، آشکارا در آن مسائل دخالت میکرد و هر چیز را زیر نظر داشت».
او سپس افزود: «در 13 نوامبر 1946، باقراُف نامهای از آکادمی علوم جمهوری آذربایجان دریافت کرد که در آن هیات رییسهی وقت آکادمی گزارشی از سرفصلها و برنامهها و فعالیتهای پیش روی خود را، از اول آوریل 1945 تا اول اکتبر 1946، گزارش کرده بود تا باقراُف نظر خود را بنویسد. در ردیف هفتم آن گزارش، آثار علمیِ منتشر شده و در دست انتشار آکادمی علوم درج شده بود. از باقراُف خواسته شده بود که نظر خود را دربارهی آن آثار بنویسد. این، نشان میدهد که تا چه اندازه باقراُف به چنان مسائلی حساس بوده است. باقراُف بر تمامی فعالیتهای فرهنگی جمهوری آذربایجان شخصاً نظارت داشت و دربارهی آنها اعمال سلیقه میکرد و حتا جزییات را درنظر میگرفت و با چهرهای که از خود نشان داده بود، هیچکس را یارای مقاومت در برابر او نبود».
برساختن نظامیای دلخواه
عرفانیان با پرداختن به موضوعاتی که سبب شد نظامی گنجوی مورد توجه و دگرگونسازی زمامداران آذربایجان شوروی قرار بگیرد، گفت: «در آرشیو مرکزی احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی جمهوری سوسیالیستی آذربایجان سندی موجود است که بر اساس آن خطاب به باقراُف نوشته شده است: “در ژانویهی 1947 جلسهی مشاورهای از شرقشناسان در باکو برگزار خواهد شد. در این جلسهی مشاوره، دانشمندان به شکلی گسترده حضور خواهند داشت”. پس از برگزاری جلسه و تصمیمات اتخاذ شده از سوی شرقشناسان بر لزوم هرچه سریعتر پرداختن به موضوعات زیر تأکید و تصویب شده بود: نظامی و زمانهی او، منشاء مردم آذربایجان، فرهنگ و تمدن مادی مردم آذربایجان».
به سخن عرفانیان، هنگامی که دایرهالمعارف بزرگ شوروی انتشار یافت و آن را برای باقراُف فرستادند تا نظرش را بنویسد، مسالهای که در آن کتاب درج شده بود و باقراُف را بسیار آشفته کرد، موضوع ترکیب قومی جمهوری آذربایجان بود. باقراُف با آنچه در این باره نوشته شده بود، بهشدت به مخالفت برخاست. او با درج نام تالشها، کُردها، لزگیها و ارمنیها در ترکیب قومی مردم آذربایجان با ایستادگی بسیار، مخالف کرد.
این سخنران سپس افزود: «در نوشتههای مختلفی که در جمهوری آذربایجان (چه در دورهی شوروی و چه بعد از آن) وجود دارد، با ضدونقیضگوییای دائمی روبهرو میشویم. آنها در ابتدا هنوز نمیدانند که نظامی گنجوی را باید تُرک معرفی کنند یا آذربایجانی بشناسانند. به همین دلیل وحدتِ رویهای نداشتند، اما درعین حال شیطنتهایی هم انجام میدادند. مثلاً در مقالهای در دایرهالمعارف آذربایجان شوروی که پیش از فروپاشی شوروی منتشر شد، در یک بخش آن، در مدخل “نظامی”، او را به عنوان “شاعر آذربایجان” معرفی کردند و زیرکانه نوشتند: “نظامی افزون بر زبان مادری، به زبانهای یونانی، ارمنی و فارسی هم تسلط داشت”. در اینجا از زبان مادری او بهگونهای یاد کردهاند که گویا نظامی تُرکیگو بوده است. حتا این را هم اضافه کردهاند که: “سرودههایی به تُرکی آذربایجانی، از او به دست ما نرسیده است، اما به حتم چنین سرودههایی داشته است که احتمالاً در جستوجوها و پژوهشهای آینده به آنها دست پیدا خواهیم کرد!”»
عرفانیان در ادامه گفت: «در جمهوری آذربایجان، در سال 1941 میلادی، نظامی گنجوی مورد توجه قرار گرفت. در این سال جلسهای تشکیل دادند که 10 نفر از آکادمسینهای روسی و 2 نفر از آکادمیسینهای آذربایجانی قرار بر آن نهادند که دربارهی نظامی گنجوی تصمیم بگیرند و در هشتصدمین سال درگذشت او جشن برپا کنند. اتحادیهی نویسندگان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، کمیتهی یادبود نظامی را شکل داد و تصمیماتی گرفت که همگی سیاسی بود و ارتباطی با مسائل فرهنگی نداشت».
پایانبخش سخنان مسعود عرفانیان ارزیابی کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» و ستایش او از کار نویسندگان اثر –سیاوش لُرنژاد و علی دوستزاده- بود.
نمونهای از فرآیند عقبزدن زبان فارسی در ترکیه
سخنران پایانی نشست، دکتر علی کالیراد، استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران، بود. او در سخنانش به نمونهای موردی از عقبزده شدن زبان فارسی در ترکیه، در دورهی گذار از امپراتوری عثمانی به جمهوری ترکیه، پرداخت. کالیراد که سرگرم پژوهشی علمی در این باره است، در آغاز گفت: «آنچه ما دربارهی آن صحبت میکنیم فرآیند ایرانزدایی است».
او سپس به حسین دانش، یکی از ایرانیتباران و نخبگان و روشنفکران ترکیه اشاره کرد و تفاوت او با دیگر ایرانیان آنجا را در آن دانست که با فضای فرهنگی عثمانی آشنایی ژرف داشت و خود را بیگانه احساس نمیکرد.
این سخنران سپس افزود: «سال 1910 میلادی، سالی پُرجنبوجوش و سرشار از مجادلات قلمی و فکری میان روشنفکران عثمانی بود. آنها دربارهی اثرپذیری زبان و ادبیات تُرکی از زبان فارسی مجادله داشتند».
کالیراد یک نمونه از آن گفتوگوها را به زمانی بازگرداند که دانشجویان دارالفنون (دانشگاه استانبول کنونی) که قدیمیترین نهاد دانشگاهی آن کشور بود، دست به اعتصاب زدند و خواستار اخراج پنج تَن از استادان دانشگاه شدند که به باور آنها «ضد تُرک» بودهاند.
کالیراد آنگاه افزود: «دعوا از آنجایی آغاز شد که سلیمان نظیف، یکی از روشنفکران مهم ترکیه، و حسین دانش گفتوگوی بحثبرانگیزی را بر سر “فضولی”، شاعر عصر صفوی، آغاز کردند. نظیف با آنکه به ایران توجه بسیار داشت، اما نمایندهی طیف و جریانی از روشنفکران ترکیه بود که میگفتند فضولی را باید شاعری تُرک دانست و درشمار شاعران ادبیات ایران قرار نداد. اگر هم به فارسی شعر سروده است از آنرو بوده که در آن دوره سرودن به زبان فارسی رایج بوده است. نظیف این باور را که فضولی تحت تأثیر شاعران زبان فارسی بوده است، رد میکرد. اما حسین دانش دیدگاه دیگری داشت».
به سخن کالیراد، سرانجام به پیشنهاد یکی از روشنفکران مهم ترکیه، رضا توفیق، قرار میشود که در مارس 1922 میلادی (فروردین 1301 خورشیدی) در دارالفنون جلسهای برگزار شود و آن دو تَن (:نظیف و دانش) در این باره دیدگاههای خود را بازگو کنند.
کالیراد سپس افزود: «در آن روز، تالار دارالفنون پُر از دانشجویان شده بود. در آغاز، رضا توفیق چند سرودهی فضولی را میخواند و میگوید: تبار فضولی به آریاییها میرسد”. با این سخن، بهیکباره جلسه به هم میریزد و دانشجویان مخالف و ملیگرا داد و بیداد میکنند و میگویند که توفیق به هویت تُرکی فضولی توهین کرده است! جلسه ناتمام میماند و با وارد شدن دانشجویان به فضای مطبوعاتی، آنها خواستار اخراج پنج استادی میشوند که به تصور دانشجویان “ضد تُرک” بودهاند. یکی از آن پنج استاد، حسین دانش، استاد زبان و ادبیات فارسی دارالفنون بود».
کالیراد آنگاه به سرانجام توفیق و دانش اشاره کرد و گفت: «پس از این ماجرا، رضا توفیق از ترکیه اخراج میشود و تنها پس از مرگ کمال آتاتورک میتواند به ترکیه بازگردد. حسین دانش نیز گوشهنشین و قربانی این جریان میشود و هیچگاه مسوولیتی را به او نمیسپارند. پس از دانش، یکی از شیوخ مولویه، به نام ولد چلبی، که از بنیادگزاران محافل ملیگرایی ترکیه بود، جانشین دانش میشود و تدریس زبان و ادبیات فارسی را در دارالفنون به او میسپارند!».
کالیراد در بخش آغازین سخنانش به ستایش از کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» پرداخت و گفت: «با وجود اهمیت این کتاب و غنی بودن مباحث آن، متاسفانه آنگونه که باید و شاید به آن توجه نشده و در دانشگاههای ما هم چندان توجهی برنیانگیخته است. با خواندن این کتاب، اهمیت آن را دریافتم و دانستم که نسبت به آن دِینی به گردن ما هست. این نشست و سخنرانیها، برای ادای آن وام بود».
دبیری نشست را امین هاشمی، عضو انجمن علمی دانشجویان تاریخ دانشگاه تهران، برعهده داشت.
نشست «نقد و بررسی کتاب سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن» در پسین سهشنبه 22 آبانماه، در تالار استاد عباس اقبال آشتیانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و با باشندگی شماری از دانشجویان و علاقهمندان به مباحث تاریخ معاصر، برگزار شد.
کتاب «سیاسیسازی نظامی گنجوی در دوران مدرن»، نوشتهی سیاوش لُرنژاد و علی دوستزاده، اثری به زبان انگلیسی است که در سال 2021 میلادی بهدستیاری مرکز ایرانشناسی قفقاز در ایروان چاپ شده و انتشار یافته است. برگردان فارسی این اثر توسط قدرت قاسمیپور انجام گرفته و در سال 1401 به دستیاری نشر خاموش، در 232 رویه، روانهی بازار کتاب ایران شده است.
کاوه بیات، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر
مسعود عرفانیان، پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسنده
دکتر علی کالیراد، استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران
فرتورها از مهربان افسرکشمیری است.
4090
یک پاسخ
مولانا را مصادره کردند ، در پی مصادره نظامی هستند ، زورشان برسد فردوسی را هم مصادره میکنند . مسئولین کجایند؟
بایدقدر این پژوهشگران را بدانیم که گرچه بعضی ها خوابند اما انها بیدارند