انجمن فرهنگی افراز با همکاری گروه تاریخ و باستانشناسی، خانهی اندیشمندان علوم انسانی و انجمن باهمستان، «آیین یادبود اندیشمند فرزانه زندهیاد استاد ابراهیم پورداوود» را برگزار کرد.
در این بزرگداشت، دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، دکتر اصغر دادبه، موبد پدرام سروشپور و دکتر محمود فاضلی بیرجندی در سخنانی یاد پورداوود و خدمات گرانبهای او به فرهنگ ایران را گرامی داشتند.
پورداوود گنجینهای برای فرهنگ و ادب ایران بود
ابوالقاسم اسماعیلپور، استورهشناس و استاد دانشگاه، از سخنرانان این نشست بود. او در آغاز گفت: «بیگمان استاد پورداوود جزو بنیانگذارانی است که در سیر ادب و فرهنگ ایران نقش بسیار داشت. در دورهی حیات او استادان بزرگی در ایران بودند، اما شمار اندکی از آنها را میشود بنیادگذار تلقی کرد. بنیادگذاری پورداوود از آنرو است که برگردان اوستا و دانش اوستاشناسی به نام او رقم خورده است. او با این کار، فرهنگ و ادب ایران را تحت تأثیر قرار داد».
این سخنران سپس افزود: «استاد پورداوود کتابهایشان را، چه آنهایی که در بمبئی منتشر شدند و چه کتابهایی که در ایران انتشار دادهاند، “گزارش” نامیدهاند. واژهی گزارش معنی خاصی دارد. به این معنا که فقط برگردان اوستا به زبان فارسی نبوده است، بلکه گزارش به معنی ترجمه و تفسیر اوستا است. همین انتخاب واژهی گزارش، افزودن یک واژهی جدید به زبان فارسی نوین بوده است. او صدها واژهی کهن و سرهی دیگر را در ادب پارسی زنده و وارد زبان فارسی کرد. این خدمت کوچکی نیست».
اسماعیلپور با اشاره به دانشاندوزی پورداوود گفت: «پورداوود بیستونُه سال از عمرش را در خارج از کشور- در شرق و غرب جهان- گذراند. در بیستوسه سالگی به بیروت سفر کرد و کشورهای بسیاری را دید. در مجموع، او سیسال از زندگیاش را صرف کسب علم و دانش کرد. در ابتدا حقوق خواند اما گزینهی نهاییاش خدمت به فرهنگ باستانی ایران، بهویژه دانش اوستاشناسی، بود».
به سخن ابوالقاسمپور، اگر پورداوود را فقط مترجم اوستا بدانیم دچار اشتباه شدهایم. او دانشمندی فرهیخته در زمان خود و در دانش اوستاشناسی بود. در بهترین مراکز علمی آن روزگار دانش آموخت. در بهترین دانشگاه و در نزد بزرگترین استادان اوستاشناس، مانند مارکوارت که شهرت جهانی داشت و بلوشر و شِلر درس خواند و با ادیبی مانند ادوارد براون دوستی داشت. از پارسیان نیز با دینشاه ایرانی و انکلساریا که از برجستگان زمان خود بودند، دوستی داشت و از دانش آنها بهره بُرد. این موهبت نصیب هرکسی نمیشود. پس استاد پورداوود را باید به عنوان یکی از گنجینههای فرهنگ و ادب فارسی قلمداد کرد. بهویژه همتی که ایشان در شناساندن زبانهای باستانی ایران نشان دادند، بسیار بااهمیت است.
اسماعیلپور با برشمردن خدمات علمی پورداوود و همچنین شاگردان و ادامهدهندگان دانش او، گفت: «پورداوود از نسل نخست استادان فرهنگ و زبانهای باستانی ایران بود. نسل دوم شاگردان آنها، یعنی کسانی چون احمد تفضلی، مهرداد بهار، محسن ابوالقاسمی، بدرالزمان قریب و ژاله آموزگار هستند. استاد پورداوود شخصیتی است که سنگ بنای اصلی دانش اوستاشناسی و فرهنگ باستانی ایران را در دانشگاههای ایران گذاشت».
وی آنگاه در ادامه افزود: «اکنون از بنیانگذاری دانش اوستاشناسی توسط استاد پورداوود، صدسال میگذرد. او در سال 1304 خورشیدی گزارش اوستا را در بمبئی انتشار داد و با این کار بنیادی تازه در فرهنگ و ادبیات ایران گذاشت. حقیقت آن است که زبانهای باستانی ایران را نمیتوان از ادبیات فارسی جدا دانست. زبان فارسی میوهی شیرین آن درخت تناور است».
این استورهشناس سپس گفت: «آنچه پورداوود را از جهت دیگر بنیادگذار میسازد، بحث دینشناسی و استورهشناسیای است که او آغاز کرد. گزارش پورداوود از متنهای اوستایی، شناساندن یکی از بزرگترین ادیان جهان است. دین زرتشتی جزو کهنترین ادیان جهان محسوب میشود. پورداوود توانست برگردان و تفسیر یکی از کهنترین میراثهای معنوی و دینی و ملی ایران را انجام دهد و دیگران را با آن آشنا سازد. درست است که بعد از او کسانی بودند که آثار گران بهای اوستایی را ترجمه کردند، اما گزارش پورداوود گزارشی یگانه، زیبا و کممانند است. چون پورداوود شاعر بود و نثر شاعرانهای داشت. زمینهی ادبیای که در جوانی داشت، در برگردان او از اوستا تأثیر داشته است. زبان پورداوود هنوز هم پس از گذشت دههها، فاخر است. در واقع، یکی از فاخرترین نثرهای آن زمان است؛ نثری که شایستهی برگردان اوستا به زبان فارسی است».
او سپس افزود: «در زمان پورداوود در ایران دانشی به نام استورهشناسی نبود. استاد پورداوود از این جهت که برای نخستینبار مضامین اساتیری ایرانی و بُنمایههای آن را مطرح کرد و توضیح داد، پیشاهنگ و پیشتاز استورهشناسی در ایران شناخته میشود. درست است که پورداوود شناختی از میتولوژی نداشت، اما در دریای استورههای ایرانی غوطه خورد تا کار منسجمی را ارائه بدهد».
اسماعیلپور گفت: «وقتی پورداوود استاد دانشگاه تهران شد، تنها سهسال از تأسیس این دانشگاه سپری شده بود. او به چهار زبان زندهی آلمانی، فرانسوی، عربی و تُرکی هم آشنایی داشت و زبانهای اوستایی و پهلوی را میدانست. کدامیک از استادان امروز را میشناسید که چنین تسلطی داشته باشد؟ جای تأسف است که برخی از همکاران و دانشجویان ما میگویند که ترجمهی پورداوود کهنه شده است! این حرف توهین به خودشان است. ترجمهی پورداوود بسیار دقیق است و حتا توضیحات او هم هنوز ارزشمند است».
این سخنران در پایان گفت:«چرا باید آرامگاه دانشمندی به آن عظمت که از پیشاهنگان فرهنگ ایران است، بسته باشد؟ چرا آرامگاه او را به روی جوانان باز نمیکنند؟ چرا باید مجسمهی او در زیرزمین دانشگاه تهران مانده باشد و خاک بخورد؟ در حالیکه بر ماست که از بزرگانی که برای فرهنگ ایران گامهای استواری برداشته است، تجلیل کنیم».
پورداوود فرهنگ و زبان کهن ایران را زنده کرد
موبد پدرام سروشپور، هموند انجمن موبدان نیز در آغاز سخنانش یاد استاد پورداوود را گرامی داشت و درادامه گفت: «بی گمان استاد پورداوود یکی از تاثیرگذارترین اندیشمندان و پژوهشگران تاریخ ایران است. زندهیاد اردشیر جهانیان پس از درگذشت او بهدرستی گفته بود: “همانگونه که فردوسی زبان فارسی را زنده کرد، پورداوود زندهکنندهی فرهنگ و زبان کهن ایرانیان بود”. پورداوود در نوشتههایش اشاره کرده که برای فهم زبان فارسی و فرهنگ ایرانی باید به ریشههایمان برگردیم، به زبان فارسی باستان و اوستا. به همین دلیل بود که او اوستا را بار دیگر زنده کرد و به همهی ایرانیان شناساند».
سروشپور در اشاره به اوستا و دانشهای همپیوند با آن گفت: «قدمت اوستا به درازنای فرهنگ زرتشتی است؛ چون کهنترین آموزههای دین زرتشتی که گاهان اشوزرتشت است، به زبان کهن اوستایی نوشته شده است. پس از آن است که زبان اوستایی نوین و نوشتههایی که اکنون به نام زبان اوستایی میشناسیم، پدید آمد».
او سپس افزود: «آنچنان که از تاریخ برمیآید، اوستا برای نخستینبار بر روی 12 هزار پوست گاو نوشته شد و آن را در گنج شاهی نگهداری کردند. نسخهای از آن هم در دژنبشت گذاشته شد، یعنی همان نسخهای که گویا به دست اسکندر به آتش کشیده شد. نسخهی دیگر را به درخواست ارسطو به یونان فرستادند. شاید یکی از دلایل تأثیرگذاری فرهنگ ایران بر فرهنگ یونان همین انتقال اوستا بوده است. هرچند این تبادل را صرفاً به انتقال اوستا نمیتوان نسب داد و در دورهی هخامنشی تبادل فرهنگی میان ایران و یونان وجود داشت و هم غرب از ایران و هم ایران از غرب تاثیر پذیرفت».
سروشپور با اشاره به رویدادهای تاریخی افزود: «بلاش اشکانی سعی کرد که به کمک موبدان، اوستا را جمعآوری کند. اما بیگمان یکی از دورههای شکوهمند ما در جمعآوری دانش ایرانی، در دورهی ساسانی با اختراع خط دیندبیره و ساختن شهر دانشگاهی جندیشاپور بوده است، آنها توانستند اوستا را در 21 نسک گردآوری کنند. اما تاریخ ما فرازونشیبهای بسیار داشت و با یورش تازیان، جندیشاپور به آتش کشیده شد و اتفاقاتی تلخ برای کتابخانههای ما افتاد. در دورههای بعد نیز با هجوم مغولان و تُرکان و دیگران، این وضعیت ادامه یافت و از اوستای بزرگی که در زمان ساسانیان گردآوری شده بود، تنها یک چهارم آن اکنون بهجا مانده است. اما بخش مهمی از اوستا که گاهان اشوزرتشت است، به دلیل ماهیت شعرگونه بودن آن و حساسیتی که موبدان بر روی این بخش داشتند، آن هفده سرود را مانند نگینی در دل یسنا جا دادند و با یسناخوانیهای پیوسته، آن را نگه داشتند».
به سخن سروشپور، نگهداری اوستا و دانش اوستایی ساده نبود. شما در یک ساختار پایدار میتوانید به فکر توسعهی دانش و انتقال آن باشید. برای همین دانش اوستا حتی در جوامع زرتشتی، به مرور کمرنگ شد. یکی از تأثیرگذارترین کسان در زنده کردن این دانش آنکتیل دوپرون بود. او در سال 1754 میلادی کار خود را آغاز کرد و پس از رفتن به هند و بازگشت به فرانسه، اوستا را به زبان فرانسوی ترجمه کرد.
این سخنران در ادامه گفت: «یکی دیگر از کسانی که همان روند و کار دوپرون را در زندهکردن زبان و دانش اوستایی ادامه داد، اما در سطحی گستردهتر، استاد ابراهیم پورداوود بود. او جوان بسیار بااستعداد و هوشیار و بلندطبعی بود که از سنین جوانی با فرهنگ باستانی ایران آشنا شد، در مبارزات مشروطه شور وطنپرستی خود را به اوج رساند و با آزادیخواهان همراه شد. این رویدادها از پورداوود شخصیتی ویژه ساخت».
سروشپور با پرداختن به کوششهای پورداوود برای دستیابی به دانش اوستایی گفت: «پورداوود در سال 1304 خورشیدی به دعوت پارسیان به هند رفت و در آنجا بار دیگر زبان اوستایی را آموخت و تنها کسی شد که توانست در مراسم دینی زرتشتیان اجازهی ورود داشته باشد. با استعدادی که در او بود و نیز روح ایرانپرستیاش، دانش اوستایی را آموخت».
او سپس گفت: «نکتهای که میخواهم بر آن تأکید کنم، صفت و ویژگی آزاداندیشی پورداوود است. پژوهشگرانی که آزادانه و بدون هیچ ملاحظهای دست به تحقیق میزنند، کم اما تأثیرگذار هستند».
وی در ادامه افزود: «به باور من در دو دوره جامعهی روحانی درهای خود را بر روی پژوهشگران بست. یکی دورهی قرون وسطا بود و دیگری دورهای که پس از ساسانیان اتفاقاتی برای موبدان رُخ داد و فشاری که هم در ایران و هم در هندوستان بر آنان بود. در نتیجه آنها ناچار شدند که ساختاری دفاعی تشکیل بدهند. اینجاست که کار بزرگ کسانی مانند دوپرون و پورداوود را درک میکنیم. آنها با کار و پژوهش خود فرشگرد و تازهگردانیای را در شناساندن فرهنگ کهن ایران انجام دادند».
به سخن سروشپور، باید جایگاه دین و دانش را بهدرستی شناخت. اگر دانش در کنار دین نباشد و دین به دانش حرمت نگذارد، دین در کهنگی خود گرفتار میشود. در اینجاست که ارزش رشتههایی مانند فرهنگ ایران باستان و کارهایی که استادان در حوزهی علوم انسانی انجام میدهند، نمایانتر میشود.
پدرام سروشپور در پایان گفت: «درخواستم بهعنوان کسی که دغدغهی ایران و دین را دارم و میدانم که آیندهی انسان هم به دانش وابسته است و هم به دین، آن است که بیاییم و از استادانی مانند پورداوودها درس بگیریم و دانش خود را در حوزهی علوم انسانی، آزادانه و بیهیچ ملاحظهای، گسترش بدهیم».
ایران همواره سرافراز بوده است
اصغر دادبه، استاد فلسفه و رییس بخش ادبیات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، نیز در سخنانش با اشاره به عنوان سخنرانی خود: «نگاهی از بیرون به پورداوود»، گفت: «سخنرانان این نشست متخصص و اوستاشناس بودند. من این تخصص را ندارم. بنابراین نگاهم به موضوع، از بیرون است و خطابم به آن مرد بزرگ (:پورداوود) این بیت حافظ است: به جرعهی تو سرم مست گشت نوشت باد/ خود از کدام خُم است این که در سبو داری. پیدا هم هست که از کدام خُم است: خُم فرهنگ ارجمند ایران که همیشه مورد تهاجم بوده و همیشه سرفراز مانده است».
او سپس با اشاره به کسانی که میگویند کار پورداوود کهنه شده است، گفت: «یکی از منتقدان سخن جالبی دارد. او میگوید که ما کوتهقامتانی هستیم که بر دوش غولان سترگ ایستادهایم. پس بیانصافی است اگر آن کسانی را که کمک کردند ما قد بکشیم، فراموش کنیم. پورداوود در زمانهی خودش کاری را کرد که بایست میکرد و اگر او چنین نمیکرد کارهای امروزی هم انجام نمیشد. باید بدانیم که کار بزرگان را ادامه دادن، دشوار است و دشوارتر از آن کارِ بزرگ کردن است».
این سخنران سپس با اشاره به هویتیابی ایرانیان گفت: «درست است که شاهنامه داشتهایم و بواسطهی آن توانستهایم زبانمان را نگه داریم، اما شاهنامه خود چگونه پدید آمد؟ پیدایش آن به دلیل پیوستگی تاریخی و ادبی بود. زبان در فرهنگ ما استمرار داشت. حتا پس از دوران باستان، در دو سده ی نخست کتابی مانند دینکرد و آن هم به زبان پهلوی نوشته شد. سرانجام، به علتهایی، زبان پارسی دری انتخاب شد. پس پشتِ سر رودکی و فردوسی، فرهنگ چند هزارساله وجود داشت و بدون تردید آنها با آن فرهنگ آشنا بودند».
دادبه سپس به رویدادهای فکری سدههای نخست اسلامی اشاره کرد و گفت: «در چهار سدهی نخست، ما فرهنگ خود را منتقل کردیم. خردگرایی ایرانی، به اسم خردگرایی معتزلی، کار خود را کرد. ما در آن چهار سده زبان ملیمان را انتخاب کردیم، حکومت ملی ساختیم و هویت ملیمان را بازسازی کردیم. به برکت آن پیوستگی، شاهنامه پدید آمد. در سدهی چهارم، که مهمترین قرن ماست، ابنسینا و ابوریحان و فردوسی را داریم. اما از اینجا به بعد بود که فاجعه آغاز شد. یعنی خرد آزادی که تا سدهی چهارم کار خود را در فرهنگ ما انجام میداد، در سدههای پنجم و ششم در بند افتاد و فکر آزاد فلسفی به تدریج اسیر ایدئولوژی شد. در آن دورهی نخست، روشنفکران ایراندوستی بودند، مانند فاطمیان و اسماعیلیان، که بسیار نقش داشتند و بسیار کار کردند. تا آنکه کودتای بغداد با شمشیر ترکان پیش آمد و جلو آن کوششها را گرفت. از اینجا به بعد، بنیادهای فرهنگ ما مورد هجوم قرار گرفت».
دادبه در ادامه گفت: «درست است که میگوییم دوران باستان و پس از باستان، اما همواره یک فرهنگ پیوسته داشتهایم. این موضوع اهمیت ویژهای دارد. هرچند این پیوستگی افتوخیزهایی هم داشته است. در قرن چهارم میبینیم که در کتابی مانند شاهنامه بیش از 1500 بار نام شکوهمند ایران میآید و حتا مداحی مانند فرخی سیستانی هم در قصیدهای از ایران ستایش میکند و میگوید: شیر نر در کشور ایرانزمین/ از نهیبش کرد نتواند زیان؛ هیچ شه را در جهان آن زهره نیست/ کو سخن راند ز ایران بر زبان؛ مرغزار ما به شیر آراسته است/ بد توان کوشید با شیر ژیان. اما کمکم نام ایران کمرنگ میشود، چرا که دوره، دورهی درونگرایی و فشارها بود».
دادبه در پایان گفت: «ایرانیان از راه استورهها و حکمت ملی و نمادهای تاریخی، حرف خودشان را میزدند و هرگز از یاد ایران غافل نبودند. در دورهی صفوی به نوعی از ایران تجلیل شد و وحدت ملی دیگربار پدید آمد، اما به برکت زبان ملی. در آن دوره، همه به زبان فارسی مینوشتند و این زبان به عنوان مهمترین عامل هویت ملی ما، وحدت را برقرار کرد».
پورداوود راه خود را از میان دشواریها گشود
سخنران دیگر، محمود فاضلی بیرجندی، پژوهشگر تاریخ بود. او در آغاز با اشاره به اینکه استاد پورداوود با همهی زحمت هایی که کشیدند هنوز هم ناشناخته است» به رویدادهای زندگی پورداوود پرداخت و گفت: «حاج داوود رشتی، ساکن محلهی سبزهمیدان رشت، در بامداد روز 20 بهمنماه 1264 خورشیدی، دارای پسری شد که نام او را ابراهیم گذاشت. بیستم بهمنماه امسال، همزمان با صدوسیونهمین سال زادروز ابراهیم پورداود است. پورداوود در زمان ناصرالدینشاه قاجار زاده شد؛ یعنی زمانی که ایرانفروشی ننگ نبود اما ایرانیبودن ننگی گران بود. در همان دوره فرمان داده بودند که با ایرانیان کهن و اصیل و آن کسانی که پیرو دینهای دیگر هستند، سخت رفتار کنند. زمانی که واگذاری امتیاز و داشتههای ایران به بیگانگان ننگ نبود و ایرانی باید در سختی میبود. در آن زمانهی سخت که بیشتر مردم زیر آوار دشواریها درهم شکسته بودند، اندکشمارانی هم پیدا شدند که راه خود را از میان انبوه دردها و رنجها باز کردند. ابراهیم پورداوود یکی از آن اندکشماران بود».
فاضلی بیرجندی در ادامه گفت: «زندگی پورداوود را به دو بخش باید تقسیم کرد. یکی از آغاز زایش تا 1304؛ یکی هم از 1304 تا 1347 که پایان زندگی پُربار ایشان بود. دربارهی دورهی نخست باید بگویم که او درس حوزوی خواند، بعد به تهران آمد و طب قدیم خواند. از راه بغداد به شام و بیروت رفت و چند سال در لبنان و سپس در آلمان و فرانسه بهسر بُرد. با زنی آلمانی ازدواج کرد و دارای دختری به نام پوراندخت شد. چیزی که از دورهی نخست زندگی استاد مهم است، طبع شاعری ایشان است که از نوجوانی داشتند. در همان سالهای نوجوانی، نوحهسرایی میکردند و نوحههای دلگدازی میسرودند. سپس در سالهایی که استاد در اروپا بودند، سرودهایی در ستایش میهن گفتند. این در زمانی بود که روس و انگلیس ایران را اشغال کرده بودند. سرودههای او دربارهی میهنش ایران، چنان اثرگذار بود که خود و دیگران را به گریه میانداخت».
این سخنران در اشاره به دیگر رویدادهای زندگی پورداوود افزود: «پورداوود در اروپا به یاری شماری از ایرانیان، روزنامهی ایرانشهر را منتشر کرد و در آن مطالبی در نکوهش اوضاع ایران و حکومت قاجار نوشت. جنگ بینالملل اول که درمیگیرد به همراه جمالزاده به بغداد و سپس کرمانشاه میرود و روزنامهی رستخیز را منتشر میکند. دوباره به برلین بازمیگردد و با تقیزاده آشنا میشود و او را در انتشار روزنامهی معروف کاوه یاری میدهد. در همان زمان با علامه قزوینی و مارکوارت آشنایی مییابد. در اواخر همین دوره است که نسیمی بر جان او میوزد و آتش ایراندوستی را که در نهاد او بود، شعلهور میسازد. پورداوود که در فرانسه سرگرم خواندن دانش حقوق بود، این رشته را رها میکند و یکسره به تاریخ و زبانهای باستانی ایران میپردازد. از اینجا است که دورهی دوم زندگی استاد پورداوود آغاز میشود».
فاضلی بیرجندی در اشاره به دورهی دوم زندگی پورداوود گفت: «او در سال 1304 به دعوت پارسیان به هند میرود. دوسالونیم در آنجا سرگرم برگردان اوستا به زبان فارسی میشود. سخنرانیهای بسیاری دربارهی فرهنگ ایران باستان انجام میدهد. سپس به آلمان میرود و در آنجا یشتها و خُردهاوستا را به فارسی ترجمه میکند. سپس به یسنای اوستا میپردازد. در همین زمان است که تاگور از دولت ایران میخواهد که دانشمندی را به هند بفرستد تا فرهنگ و ادب کهن ایران را درس بگوید. دولت ایران کسی را شایستهتر از پورداوود نمییابد و ایشان را مأمور میکند که از برلین به هند برود. باز چند وقتی در هند میماند و همچنان سرگرم برگردان بخشهای اوستا به زبان فارسی میشود».
این سخنران سپس افزود: «پورداوود در سال 1316 به ایران بازمیگردد و در دانشگاه تهران مشغول تدریس زبان و فرهنگ ایران باستان میشود. در انجمنها و کنگرههای مختلف شرکت میکند. کشورهای بسیاری هم از ایشان دعوت میکنند. از 1316 تا 1346 ایشان استاد دانشگاه تهران بود و در آنجا پرتوافشانی میکند. از 1346 بازنشسته میشود و یکسال بعد از دنیا میرود. بامداد 26 آبان 1347 که استاد پورداوود درگذشت، درست روز درگذشت رهی معیری هم بود. یکروز پیش از آن نیز عباس فرات چشم از جهان فرو بسته بود».
فاضلی بیرجندی در پایان گفت: «کار برجستهی پورداوود برگردان اوستا به زبان فارسی امروزی است. تا آن زمان اوستا در دست موبدان و متخصصان بود. پورداوود اوستا را از انحصار درآورد. این یک رستخیز فرهنگی بود. او بسیار سختی کشید و همهی زندگیاش را بر سر ترجمه اوستا گذاشت. گویی او در هنگام ترجمه، کنار دست اشوزرتشت نشسته بود و سخنان اشوزرتشت را به زبان امروز برمیگرداند. ارج کار او بسیار است و باید دربارهی آن فراوان سخن گفت. بهراستی که ترجمهی او یک دانشنامهی کامل اندیشهی ایرانی است».
از دیگر برنامههای این نشست، گاهانخوانی و اجرای موسیقی توسط گروه اتر به سرپرستی سهراب فتحعلیزاده بود. گردانندگی نشست را مینا امیرآفتابی بردوش داشت.
نشست «آیین یادبود اندیشمند فرزانهی زندهیاد استاد ابراهیم پورداوود» در روز پنجشنبه 18 بهمن 1403 در تالار فردوسی خانهی اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
میناسادات امیرآفتابی، گردانندهی نشست
خوانش اوستا: ویستا رایومند و شروین نمیرانیان
دکتر محمود فاضلی بیرجندی، پژوهشگر تاریخ
دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، استورهشناس و استاد دانشگاه
کلیپ قدیمی مصاحبه با استاد ابراهیم پورداود
علیرضا افشاری، فرنشین انجمن فرهنگی افزار
موبد پدرام سروشپور، هموند انجمن موبدان ایران
چهرهی دوم از راست: مهدخت معین، فرزند استاد محمد معین
شاهنامه خوانی میناسادات امیرآفتابی
دکتر اصغر دادبه، استاد فلسفه و رییس بخش ادبیات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
گروه موسیقی سنتی آتر
اجرای آوازی «خوان اشم وهو، گو یتا اهو »، بخشی از سروده استاد پورداوود
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393
2 پاسخ
با درود و سپاس از تارنمای امرداد و خبرنگار ارجمند بانو جمشید نژاد برای گزازش کامل و جامع و همچنین نگاره های زیبای سرور مهرزاد. با این گزارش ارزشمند دیگران که در همایش نبودند به آگاهی کامل رسیده و انگار در آنجا باشنده بودند!
سپاس برای کوشش هایتان.
پاینده ایران
روحش شاد و یادش گرامی.
با سپاس از برگزارکنندگان این مراسم، تندرست و پایدار باشید.