میرنوروزی، نمونهای از نمایش ایرانی بوده که ریشه در آیینهای کهن داشته است. این نمایش زیبا و کهن ایرانیان از جمله آیینهای باستانی در پیشانی نوروز و بهار است که در درازای سدهها و هزارهها ماندگار شده است.
به گزارش اَمرداد، با نزدیک شدن به جشن جهانی نوروز و فرارسیدن بهاری دیگر، طبیعت نیز رنگو رو و بوی دیگری به خود گرفته و به گفتهای “نو خواهد شد”. و این نو شدن، همان راز ماندگاری نوروز است.
آیینها و آداب که در پیشانیِ جشن جهانی نوروز ایرانیان نمودار شده است، بیگمان با خردوَرزی و اندیشه همراه بوده و پس از گذرِ هزارهها با اندکی دگرگونی به ما رسیده است. این آیینهای کهن یکشبه پدیدار نشده که بتوان آن را بهسادگی و آسودگی از دل مردم پاک کرد. نیاکان ما برای ماندگاری فرهنگ و شناسهی (:هویت) ایرانی، چه خوندلهایی که نخورده، رنجهای فراوانی که نکشیدند و چه جانفشانی و جانبازیها که نکردهاند. آن هنگام هم که در برابر دَدمنشیهای (:وحشیگریها) بیگانگان تاب نیاورده و در میدان نبرد و رزم باخته و شکست خوردند، تنها فرهنگِ سترگ و نازشخیز ایرانیان بود که در برابر دشمنان استوار و پابرجا ماند و حتا آنان را شیفته و دلبستهی خویش کرد.
ز نادان بنالد دل سنگ و کوه…
اما چند سالی است که آیینها و جشن های ملی ما با ستیز دشمنان فرهنگ ایرانی روبهرو گشته و یا با کمخردی و نادانی و ندانمکاری برخیها، آب به آسیاب دشمن پاشیدهایم و در پی به گمراهی (:انحراف) کشاندن این آیینها و جدایی و گسست آن با مردم خود هستیم. ولی زهی خیال خام …
سخن دربارهی آیین و آداب چندین هزارسالهی ایرانی است. ناآگاهان و دشمنان فرهنگ ایرانی، یک روز سبزهی نوروزی را بهانه میکنند و ممنوع و روزی دیگر ماهی را. اما آنها گویی نمیدانند که این فرهنگ توانمند و پرشکوه از پسِ هزارهها و ستیزهای فراوان در درازای تاریخ سربلند بیرون آمده است. شاید هم خود را به خواب زدهاند و یا از تاریخ و پیشینهی خود نا آگاهند. هر چه باشد، هرکه باشد راه را بیراه آمده است و …
در سالهای گذشته در چندین گزارش به بررسی و واکاوی آیینها و آداب نوروزی از جمله، فلسفهی گذاشتن ماهی بر خوان (:سفره) نوروزی و سبزه پرداختیم. همچنین در پژوهشی دربارهی جشن چهارشنبهسوری و چگونگی پدیدار شدن آن و پیوند نداشتن این جشن با استورهی «سیاوُش» آن را بررسی کردیم.
در یادداشت کنونی برآنیم تا به جستار میرنوروزی و فلسفه و چرایی پدیداری این آیین باستانی پرداخته و برای خوانندگان و دوستداران فرهنگ ایرانی، روشنگری کنیم. از همینروی، با دو کارشناس و پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایرانی به گفتوگو نشستهایم و به بررسی و واکاوی یکی از آیینهای کهن و دیرینهی ایرانی پرداختهایم. هر چند که، در این واکاوی و گفتوگوها به انگیزهی به درازا کشیده نشدن جستار و خستگی خوانندگان و دوستداران فرهنگ ایرانی، تنها به بخشی از فلسفه و پدیداری آن پرداخته شده است.
تو این را دروغ و فسانه مخوان …
آیین ها، نمادها و استورههای هر کشوری بیانگر فرهنگ و باورهای مردم آن سرزمین است که در پس سدهها و هزارهها هستی یافته و ماندگار شده است. ایران نیز، همانند دیگر سرزمینهای باستانی آیینهای ویژهی خود را داشته است. بیگمان یکی از آیینهای برجسته و یگانهی این سرزمین اهورایی، جشنهای باستانی ایرانیان است که نشانهی خِردورزی و هوشمندی نیاکان پاکنهاد ما بوده است.
در سرزمین پهناور و باستانی ایران جشنهای فراوانی وجود داشته است که بیانگر بینش، شناخت، درک و نگاه آرمانی گذشتگان ما از زندگی، هستی و پیرامون خود بوده است. همچنین یکی از فلسفههای مهم جشنهای ایرانی، شاد زیستن و ستایش پروردگار جان و خرد است. از همینروی است که به گفتهی شادروان بهرام فرهوَشی ایرانیان در روزگار ساسانی بیش از 60 جشن ملی داشتهاند که در سراسر این سرزمین پهناور برگزار میشده و مردم آنها را پاسداشته و ارج مینهادند.
اما امروزه از آن همه جشن، شمار (:تعداد) اندکی برجای مانده است و بیشتر مردم کشور نیز، از چند و چون و فلسفهی همین شمار اندک هم آگاهی چندانی ندارند. از سویی، شوربختانه دشمنان فرهنگ ایرانی و برخی از ناآگاهان درکشور و برخی از روزنامهها و خبرگزاریها نادانسته یا دانسته، با این آیین و آداب کهن نوروزی از درِ ستیز برآمده و آنها را وارداتی خوانده و یا آیینهایی نوپا دانسته که نباید برگزار شوند!؟
دربارهی میرنوروزی که در دوران اسلامی به عمو نوروز و یا حاجی فیروز تغییر نام یافته و دگرگونیهایی در فلسفهی آن پدیدار گشته است، در خوشبینانهترین حالت بیشتر مردم، این آیین و نمایش کهن را گداپروری و بیچارگی دانستهاند. و یا برخی برای دفاع از این آیین، میرنوروزی را نگهبان آتشکدهها دانسته و رخسار تیره و مشکیرنگ آنها را به انگیزهی دود آتش در آتشکدهها بهشمار آوردهاند که جای بسی شگفتی و افسوس دارد که فرزندان و نسل جوان امروز ما تا این اندازه بیگانه و ناآگاه با فرهنگ نیاکانی خود باشند.
از سویی، برخی از پژوهشگران و نویسندگان آیین میرنوروزی را به کشور بابل و یا آشور در دوران باستان نسبت میدهند که مهمترین فرد از این گروه، زندهیاد مهرداد بهار، استورهشناس ارجمند و پیشکسوت ایرانی بود. در این جا، نگارنده بر آن نیست که به بررسی و واکاوی این موضوع بپردازد. زیرا نه در این جستار میگنجد و نه آرمان (:هدف) ما از نوشتن این گزارش است. آرمان نگارنده تنها آشنایی جوانان و دوستداران فرهنگ ایرانی با یکی دیگر از آیینهای کهن نیاکانی و وابسته (:مربوط) به جشن جهانی نوروز است و روشنگری در این زمینه. تنها نیاز است که خوانندگان بدانند از آن کشور کهن و دیرینهی بابل و آشور جز نام چیز دیگری برجای نمانده است. این در حالی است که ایران به انگیزهی پشتوانهی بسیار توانمند (:غنی) فرهنگی پس از فراز و فرودهای فراوان از گذر سدهها و هزارهها و نبرد و رزمهای سخت و خونین، همچنان پابرجا و استوار بوده و باور ما بر این است که تا همیشهی تاریخ و جهان پایدار و جاوید خواهد ماند. پس این فرهنگ شکوهمند ایرانی است که “خاری است بر چشم دشمنان چشمتنگ”. همچنین نگارنده باورمند است که آیین میرنوروزی، یک آیین و نمایش ایرانی بوده است که تا کنون و در درازای (:طول) تاریخ پابرجا مانده است. وگرنه در توفان سهمگین حوادث و ددمنشیهای بی شمار دشمنان و تاراج کشور، باید تا کنون از میان رفته و یا به دست فراموشی سپرده میشد.
در بخشهای دیگر این گزارش و در روزهای آینده، دیدگاه کارشناسان را دنبال نمایید.
*پژوهشگر تاریخ ایران و میراث فرهنگی – کنشگر میراث فرهنگی و گردشگری
3 پاسخ
گوگل ، جايگزين پژوهش علمى و مرجع عمومى همهٌ پژوهشگران ناآگاه !
از جمله تاريخچه نادرست حاجى فيروز !
کامبیراسپاه انگیزی
اگر از هر فرد ايرانى كه سِنى بالاتراز هفتادسال داشته باشد – غير از اهالى تهران – براى مثال در شهر شيراز ، خرم آباد ، تبريز ، زاهدان ، مشهد حتى اصفهان يا يك فرد لُر ، آذرى ، كُرد ، مازندرانى ، بلوچ ، قشقايى ، پرسش شود كه چه خاطره اى از حاجى فيروز در دوران بچگي دارد ؟ بدون شك پاسخ منفى خواهد بود.
چرا ؟ ………
حاجى فيروز پديده ايست كه ازأواسط قاجاريه در تهران مرسوم گرديده. اشراف اين دوران زمانيكه از زيارت مكه به ايران بر ميگشتند بعنوان تحفه يك برده كه اغلب از بازار معروف بردگان حلب خريدارى ميكردند، همراه مياوردند ( بدين علت لقب حاجى ) و آنان را بنامهاى (مردان)الماس، فيروزه، ياقوت يا زنان را گلى ، گل اندام و غيره ميناميدند وأغلب قبل ازجشن نوروز بجاى عمو نوروز كه در اصل پاپا نوروز يا ننه نوروز بود و بعداز اسلام بعلت نبودن” پ” در عربي به ” ب” تبديل شد و سپس به عمو نوروزمبدل شد. عمونوروز تا أواسط حكومت قاجار در تهران نيز مرسوم بود ، تا اينكه حاجى فيروز ها از زمان ناصرالدين شاه ببعد توسط اربابانشان به كوچه و بازارهاى تهران فرستاده شدند، تا خبر آمدن نوروز را بانگ دهند. آنان إشعار خودرا ميخواندند و با لهجه قديم تهرانى كه در حال حاضر تقريباً از بين رفته است، تلفظ ميكردند. در لهجه قديم تهران” واو” و ” ر ” وجود نداشت و از ” ل” و “ف” استفاده ميشد ، براى مثال بجاى ديوار ” ديفال ” بجاى كنار “كنال” و بجاى ارباب ” الباب ” گفته ميشد بهمين علت شعر معروف : الباب خودم بز بز قندى……….الباب خودم چرا نميخندى. يا : عيد آمدومالختيم ………ديشب به آلباب گفتيم………..گفت بخلم (خٓرٓم)به نيم خلم (خَرَم ) واسِيه عيدت ميخلم ….. وغيره
حاجى فيروزه ها إشعار را براى أربابان خود و در كوچه و بازار ميخواندند . از زمان سلسله پهلوى ببعد بردگان آزاد شدند و تن باين كار نميداند و افرادى خودرا جاى بردگان سياه ميكردند و اداى آنان را در آورده و كسب معاش مينمودند . همچنين إشعار جديدى ساخته شد . اين رسم تا آمدن تلويزيون به ايران ، ويژه تهرانيان بود . از زمانيكه برنامه هاى تلويزيونى سراسرى شد و برنامه ويژه نوروزى پخش گرديد ، حاجى فيروزه ها بهمه جا و سراسر ايران صادر شدند. بهمين علت همانگونه كه در آغاز گفته شد ، پيرمردان سراسر كشور شاهد اين ماجرا بوده اند . از جمله اينجانب ! متأسفانه افرادى مثل “بهار” سعى نموده اند- دانسته يا ندانسته – به اين چهره ناشايسته ايكه نوروز مارا آلوده نموده است ، سند تاريخى داده و ازاو يك اسطوره بيآفرينند و باين نشانه دوران برده دارى ، جنبه تاريخى دهند. چنين سنت نژاد پرستانه اى در دين ميترا وجود نداشته است. آتشكده و آتشكار سنتى است زردشتى و نه ميترا پرستان . ميترا پرستان آتش را فقط در بعضى از جشنهاى خود مانند چله ، روشن ميكردند . متأسفانه اين نكات اشتباه مهرداد بهاررا ، گوگل جويان در ویکیپدیا،دلیل درستى ماجرا دانسته و دنبال تحقيقات جامع تاريخ شناسان ديگر نرفته اند. نگا:دكترحميد دباشی و غیزه .
پاپا نوروز و ننه نوروز را پاس دارید و از بازمانده دوران تنفراور برده داری قاجاریه خوداری نمایید . حاجی فیروز این نماد فاشیستی هیچگاه جایگاهی در میان زرتشتیان نداشته است و نباید با پیام آوران زیبای نوروزی اشتباه شود .
درود و سپاس از بیان دیدگاه تان گرامی
در این جا بر آن نیستم که پاسخی دهم ، زیرا که در سه گزارش به این موضوع از دیدگاه تاریخی و استوره ای پرداخته شده است و آن کس که اهل دانش و علم و پژوهش است همه چیز را در می یابد و بس و …
تنها بخش نخست که فرموده اید گوگل، جایگزین پژوهش افراد نا آگاه… بایسته است بدانید همه پژوهشگرانی که به گونه علمی بر روی این موضوع کاری انجام داده اند در کتاب های خود آورده اند و من هم با شیوه علمی پژوهش و کار کامل آشنا هستم و بیش از دو دهه در این زمینه ها کار علمی انجام داده ام، و در هیچ گزارشی از گوگل بهره علمی نبرده و نمی برم
پاسخ های فراوانی می توان به جستار سرکار داد که در می گذرم و داوری را به پژوهندگان و کارشناسان می سپارم
پاینده ایران و جاوید باد ایران
درود بی پایان، با سپاس از دوست فرهیخته سرور سیاوش آریا برای آگاهی رسانی درست و بجا از فرهنگ و تاریخ ایران،
از دوست گرامی هم که دیدگاه خود را گذاشته اند نیز ممنون هستم، یاد اوری شود که پاسخ های دیدگاه ایشان در گزارش آورده شده هست، و نیازی به. پاسخ دوباره نیست،
تنها یاد آور شوم که نوروز و آیین های آن مربوط به فرهنگ و تاریخ ایران است و تنها مربوط به پیروان دین آسو زرتشت نیست و نوروز آیینی پیش از پیدایش زرتشت است، همانگونه که در متن آمده بخش هایی از آیین های کهن ایران در گذر. زمان دگرگون شده اند و آیین های نوروزی هم دور از آن نبوده . جستار آورده شده جهت آگاهی هم میهمان و همچنین جلو گیری از خرابی و آلوده کردن فرهنگ ایرانی و ادعاهای من درآوردی است، که که گاهی از سوی کم اندیشان و دگر اندیشان روی میدهد