امروز مانترهسپند ایزد از ماه خورداد سال 3758 زرتشتی، روز چهارم از هنگامهی نیایش همگانی در پیرسبز، سهشنبه 27 خوردادماه 1399 خورشیدی، 16 ژوئن 2020 میلادی
محاصرهی شهر کرمان از سوی نیروهای آغامحمدخان قاجار بیش از یک ماه به طور انجامید، میان تاریخنگاران بر سر روزی که خان قاجار پس از سقوط شهر دستور درآوردن 20 هزار جفت چشم از مردان و کشتار چهار هزار نفر دیگر و فروش اسیران به بردگی و تخریب کرمان را صادر کرد. کمی اختلاف نظر است.
از روایتهایی که به دست داده شده است چنین بر میآید که این جنایت، چند روز پیش از آغاز تابستان و به گفتهی غالب 17 ژوئن در سال 1794 میلادی روی داده است. چنین فاجعه بشری در روزگاری روی داد که انقلاب فرانسه به سراسر اروپا گسترش می یافت و به همراه آن منشور حقوق بشر.
کرمان، شهر باستانی ایران که اردشیر بابکان به آن عشق می ورزید به لطفعلی خان زند آخرین امیر این خانواده ایرانی که گرفتار خیانت مقامات دولتی و نیز حملات خان قاجار شده بود پناه داده بود. شهر در ماه دسامبر مورد حمله قرارگرفت و پس از هفتهها زد و خورد به محاصره سپاه قاجار درآمد و در این شرایط نیز تا نیمه ژوئن مقاومت میکرد. بیشتر مورخان تأیید نکردهاند که سقوط کرمان در نتیجه خیانت یک دروازهبان آن بود. کرمان در طول محاصره دچار کمبود شدید خواربار شده بود و بسیاری از مردمی را که وجود آنان در شهر ضرورت نداشت بیرون فرستاده بودند. علت طولانی شدن محاصره، عمدتاً این بود که قاجارها توپخانه نداشتند و نیز علاقه کرمانیها به شخص لطفعلی خان بود که مردی به غایت شجاع بود و رفتاری نیکو داشت. به علاوه کمکهای کریمخان، سرسلسلهی زندیه به کرمان بود. پس از فرار شجاعانه لطفعلیخان که خود را روز بعد (یکروزه) به «بم» رساند شهر کرمان تصرف شد و خان قاجار [فردی که می خواست شاه ایران!] دستور بیرون آوردن چشمان 20 هزار مرد کرمانی [ایرانی] و کشتار چهار هزار تن دیگر و تخریب شهر را صادر کرد و پس از کور کردن خان زند که در ارگ بم به او خیانت و دستـگیر شده بود رهسپار شیراز شـد که «ابراهیم خان»، کلانتر شیراز از در دوستی با او درآمـده و شهررا تسلیم کرده بود.
آغامحمدخان پسر محمدحسن خان رئیس ایل مغول تبار قاجار بسال 1742 به دنیا آمده بود. این ایل در منطقه گرگان بسر می بُرد. عادل شاه افشار (بازمانده نادرشاه) که در خراسان می نشست محمد حسنخان را زمانی که آغامحمدخان شش ساله بود بکشت و پسر اورا اخته کرد تا بعدا کردنکش نشود، فرزند نیاورد و دودمان نسازد. از همین زمان این خان کوچولو را آغامحمدخان (محمدخان اخته) نامیده اند. وی از 20 سالگی در شیراز و عملا در گروگان کریمخان زند بود که با خواهر او ازدواج کرده بود. آغامحمد خان زمانی که 36 ساله بود از طریق خواهر خود آگاه شد که کریمخان فوت شده لذا از شیراز فرار کرد و به گرگان (استرآباد) رفت و به ایل خود پیوست و همینکه ایران گرفتار کشمکش امیران وقت مناطق شد وارد این جنگ داخلی گردید. انتقام خون پدررا از افشاریه گرفت و در تعقیب لطفعلیخان زند (آخرین شاه زندیه) به کرمان تاخت و با دستگیرکردن لطفعلیخان و کور کردن و سپس او، شیراز (پایتخت زندیه) را متصرف شد و چون مقاومت دیگری در برابرش نبود و قدرت کشور شده بود به شمال ایران بازگشت و در شهر ساری خودرا پادشاه خواند و نزدیک به دو سال بعد دستگاه حکومتی خودرا به تهران که کریمخان در آنجا کاخی ساخته بود منتقل کرد، ساختمان این کاخ را که کاخ گلستان خوانده می شود تکمیل و در سال 1796 در آنجا تاجگذاری کرد. در تهران بود که شنید تزار روس به دربند قفقاز نیروی نظامی فرستاده و حاکم گرجستان که قبلا منطقه ای وابسته به ایران بود خودرا تحت الحمایه تزار قرارداده که به قفقاز رفت و تفلیس را ویران و کشتار کرد. وی در سر راه بازگشت، 17 ژوئن 1797 در دژ شوشی در قرهباغ به دست نوکرانش کشته شد. ماجرا از این قرار روایت شده است: آغامحمدخان علاقهای ویژه به خربزه داشت. یکی از پیشخدمتهای او گوشه ای از خربزهای را که برای پادشاه آماده شده بود میخورد و پیشخدمت دیگر که متوجه قضیه میشود اعتراض میکند و سومی که خودرا در معرض خطر انتقام آغامحمدخان میبیند ماجرا را به او اطلاع میدهد و پادشاه تصمیم به کشتن هر سه میگیرد ولی چون شب و نیز جمعه بود میگوید که اعدام سه نوکر به شنبه موکول شود ولی دستور بازداشت آنان را برای آن شب نمیدهد. سه نوکر که مرگ خودرا قطعی میبینند همدست میشوند و همان شب آغامحمدخان را میکشند.
پس از مرگ آغامحمدخان، برادرزادهاش فتحعلیخان پادشاه میشود و از زمان پادشاهی او بود که ایران گرفتار رقابت استعماری روسیه و انگلستان شده، کوچک و کوچکتر میشود.
و امّا درباره کرمان که آغامحمدخان با آن چنان کرد:
کـرمان سالها بعد، دوبـارهسازی شد. پارهای از نـوشتههای پیش از میلاد، کـرمان را «بـوتیا Botia» و «کرمانیا» هم نوشته اند، ولی در نوشته های Ptolemaeus جغرافی دان و فضاشناسی که صدسال زودتر از حکمرانی اردشیر یکم میزیست «کرمان» خوانده شده است. در پاره ای نوشتههای بعد از ساسانیان از آن «به دسیر یا به دشیر Behdesir» هم یاد شده است. آثار باستانی یافت شده در شهداد (از مناطق کرمان) ثابت میکند که کرمان که اینک از نظر وسعت بزرگترین استان ایران است دارای همان تمدن ایلام، در شرق ایران بوده است. (برگرفته از روزنامک نوشیروان کیهانیزاده)
ای دلارام روز ماراسپند
دست بیجام لعل مِی، مپسند
بیست و نهمین روز ماه، مانترهسپند دو بخش دارد؛ نخست مانتره یا منتره به معنای سخن اندیشه برانگیز و دوم سپند یعنی مقدس. در اوستا «مانترَسپِنتَ»، فارسی میانه «اَمَهرَسپنت» و فارسی امروز «ماراسپند» و «مانترسپند» آمده است. وی ایزد و نگاهبان آب است. ایزد ماراسپند نگهبان گاه و روز و خرد و گوشها و چشمهاست. مانترهسپند به چم گفتار نیک، پاک و سپندینه و سخن فزونی بخش است.
اشوزرتشت سرودهای خود گاتها را مانتره که همان سخن اندیشهبرانگیز است نامید. مانتره در سراسر اوستا ستوده شده است. مانترسپند ایزد درمانگری ست و به چم آرام بخش روانها هم آماده است و شفا میبخشد قلبهای خسته انسان در رنج را.
مانتره در سراسر اوستا ستوده شده است. مانترسپند ایزد درمانگری است و به چَم آرامبخش روانها هم آمده است و قلبهای خستهی انسانها را در رنج و سختی شفا میبخشد.
«مانتره» یکی از واژههای بنیادین گاهانست. این کلمه از ریشه من به چم اندیشیدن و در کل به چم وسیله اندیشه کردن و یا موجب اندیشه برانگیزی آمده است. اما روانترین ترجمه کلام اندیشه برانگیز است. اشوزرتشت در گاتها، سرودهای خود (گاهان) را مانتره مینامد. همچنین در اوستا ، او ِستاهای «اَشِم وُهو» و «یَـتااَهو = اهونـَوَر» به نام مانتره شناخته میشوند. سراینده مانتره نیز «مانترن» نامیده میشود.
ویژگیهای مانتره :
درمان بخشی
در گاهان در هات ۴۴ بند ۱۶ ،
از درمان بخشی و به عبارتی همان جنبه روان شناسی مانتره اشاره شده است.
الهام گونه بودن:
اشوزرتشت فردی است که با الهام از جهان ِ پیرامون خویش (چه درون و چه محیط) به تعالی رسید ، وی مانتره را هم نوعی الهام (چه درونی و چه از محیط) میداند.
موسیقیایی بودن:
یکی از شروط مانتره بودن ِ یک سخن ، موسیقایی بودن آن است.
توانایی اهورایی مانتره:
در گاهان برای تاثیر کلام مانتره بر اقشار مردم و سعادت آنها بسیار گفته شده است.
از آن چه که در متون اصلی دین ِ ما گاتها و قسمتهای اصلی اوستا بر میآید، مانتره جزئی از نوای خداوندی است که به مانند «فرَوَهَر» در وجود هر آدمی قرار داده شده است و در اصل توانایی اندیشه برانگیزی است و از آن جایی که خداوند «مبدا خرد» است، پس مانتره هم توانایی اندیشمندی و اندیشه برانگیزی است، که یک انسان از آن بهرهمند میشود و نیز مانتره کلامی است از همین نوع که از مانتره ِ وجودی انسان به صدا در میآید و به مانتره وجودی انسان دیگری میرسد و آن را بر میانگیزد.
چه نیکو و زیباست در این روز خواندن گاتها. پیدایی و روایی دین نیک اندر جهان به دست مانترسپند است و میتوان نیکی دین را به وسیله مانترسپند از آن خویش کرد. گویند هر کس در این روز زاده شود دلیر باشد.
نماد این روز «کرکم» یا همان گل زعفران است
سرودهی مسعود سعد سلمان، بر پایهی کتاب بندهش
ای دلارام روز ماراسپند
دست بیجام لعل مِی، مپسند
خرمی در جهانِ خرم بین
شادمانی کن و به ناز بخند
اندرزنامه آذرباد مهراسپندان (موبد موبدان در روزگار شاپور دوم)
جامه افزای و دوز و پوش و زن به زنی کن که فرزند تیز ویر ( باهوش) و نیک زاید.
اندرزنامه آذرباد مهر اسپندان در سرودهی استاد ملکالشعرای بهار:
زن تازه در (ماراسفند) گیر / که فرزند نیک آید و تیز ویر