همزمان با آغاز بحران قرهباغ، جریانهای افراطی قومگرای وابسته، تبلیغات گسترده رسانهای ماهوارهای و مجازی خود را با هدف تحریک شهروندان آذری ایران شدت بخشیدند و در نتیجه سردادن شعارهای انحرافی، نژادپرستانه، تفرقهافکن و ضد همبستگی ملی و تمامیت ارضی ایران در این تظاهراتهای بهظاهر در دفاع از قرهباغ، افکار عمومی ملت ایران، به شدت آزرده و تحلیلگران سیاسی، به شدت نگران شدهاند.
شعارهای «روس، فارس، ارمنی، دشمن آذربایجانیها» !؟ ، ” کرد، فارس، ارمنی، دشمن ترکها” !؟ و «تبریز، باکو، آنکارا، ما کجا فارس ها کجا»!؟ شعارهایی هستند که در تظاهرات مردم باکو در جریان جنگ دو ماه پیش جمهوری باکو با ارمنستان در مرز طاووس تکرار میشد و جدای از تکرار آن توسط جریانهای پانترکی در جلوی ساختمان سفارت جمهوری اسلامی در باکو، مدتهاست به یک شعار متداول در میان برخی هواداران یک تیم فوتبال در ایران تبدیل شده، آن هم در سکوت و عدم واکنش نهاد های مسوول!! نکته بسیار قابل تامل این است که در تظاهرات اخیر در میدان امام حسین تهران، شعار عجیب «یا الله، بسم الله، الله اکبر» که شعار ویژهی جریان اخوانالمسلمین تحت حمایت ترکیه است نیز افزوده شده است!!
به راستی سردادن این شعارهای تفرقه افکنانه، به حل بحران در جوار مرزهای ایران کمک میکند یا سبب بدگمانی و بدبینی در میان ملت بزرگ ایران و تضعیف جایگاه تاریخی و هژمونی منطقهای ایران نزد همسایگان میشود؟ آیا دشمن پنداشتن ایرانیان فارسیزبان با ایرانیان ترکزبانان ، نتیجه خلاء کمترین تبلیغات فرهنگی تاریخی ایران گرایانه رسمی دولتی برای جامعه ایرانی و به ویژه آذربایجانیها و مردم شمال ارس نیست؟ و آیا به این اندیشیدهایم که ثمره تفرقهافکنی و مرزبندی زبانی-قومی میان ملت یگانه ایران که منجر به تغییرتعادل قوای قدرتهای تاثیرگذار در منطقه میشود را کدام کشور همسایه میبرد؟
از دیگر سو با مرور خبرهای درگیریهای قرهباغ در مییابیم این مساله به طور مستقیم امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران را در قفقاز در معرض تهدید جدی قرار داده است. از اصابت موشک ها و خمپاره های جنگی به مناطق مرزی ایران تا انتقال پی در پی هزاران مزدور تروریستی تکفیری سلفی- اخوانی تحت حمایت ترکیه از جمله گروه های سلطان مراد، حمزه و نورالدین الزیکی از سوریه و لیبی به منطقه از جمله به هورایدیز در 500 متری مرز ایران و از پشتیبانی علنی لجستیکی و تسلیحاتی اسراییل از باکو برپایهی پیمان همکاریهای دفاعی موجود و ارایه تجهیزات نظامی پیشرفته از جمله موشکهای رافائل و لورا و پهباد هاروپ تا بهکارگیری جنگ افزارها و موشکها و پهبادهای ترکیهای در مرزهای ایران و قرهباغ و حتی خبرهایی از حضور علنی نظامیان ترکیه در منطقه دور از درگیری نخجوان، همه گزارههایی است که به طور مستقیم، یک کانون تهدید جدی را علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران در مرزهای شمال غرب شکل داده است.
مقامهای دولتی باکو، در راستای برانگیختن حساسیتهای آذربایجانیهای ایران و بهویژه مقامهای مذهبی کشور، منازعات اخیر را جنگ آزادسازی سرزمین شیعه و اسلامی قرهباغ اعلام میکنند البته با کمک اسراییل و نیروهای نظامی و تسلیحات نظامی سلفی سنی تکفیری مورد حمایت ترکیه!!
نکتهی درخور نگرش اینکه با درخواست حیدرعلیف پدر رییس جمهوری کنونی باکو از ایران، در منازعهی آغاز دههی 1990 میلادی قره باغ، بیش از ۵۰۰۰ نیروی ایرانی با توجیه سرزمین اسلام و شیعه بودن شمال ارس، به کمک جمهوری باکو شتافتند که با حضور فرماندهانی چون منصورحقیقت پور، آموزش نظامی نیروهای آذری را برعهده گرفتند و افزونبر این، در صحنه نبرد نیز حضور میدانی داشته اند و حتی حدود ۳۰ شهید هم داده اند. طبق دیدگاه غالب تحلیل گران سیاسی و نظامی بین المللی، اگر حضور و کمک نیروهای ایرانی نبود، ارمنی ها می توانستند تا باکو را هم به تصرف خود درآورند، که در این صورت اثری از حیدر علیف و خاندانش که هنوز قدرت را درآن جمهوری در دست دارند بر جای نمی ماند. اما تلخی عبرت آموز تاریخی این که طبق نظرسنجی نشریه زرگالو چاپ باکو که در کتاب مساله آرتساخ «قراباغ» نوشته ایساک یونانسیان1396 آمده، دیدگاه مردم جمهوری باکو از همه اقشار، در خصوص دوستان و دشمنان این کشور پرسش شده که در نتیجه این نظرسنجی، ترکیه در رتبه نخست دوستان، پاکستان در رتبه دوم و قبرس شمالی در رتبه سوم قرار گرفته و در نقطه مقابل، ارمنستان در صدر دشمنان و با کمال شگفتی، ایران در رتبه دوم؟! و روسیه در رتبه سوم معرفی شده است!!
جالب توجه این که ادعای سرزمین اسلام و شیعه بودن قرهباغ در حالی به طور مداوم تبلیغ میشود که شیعیان آذری در شمال ارس در معرض فشار و محدودیت های زیادی قرار دارند که جلوههای آن، هرساله در ایام محرم و ممانعت از برگزاری آزادانه عزاداری شیعیان به ویژه در باکو و لنکران قابل مشاهده است. با این حال همزمان با ایجاد محدودیتها برای شیعیان، دولت باکو برای کسب جایگاه و مشروعیت سیاسی از قدرتهای جهانی و نهادهای بینالمللی، اقداماتی از جمله برگزاری مسابقات یوروویژن معروف به رژه همجنسگرایان برهنه را در باکو با همه امکانات و پشتیبانی ممکن تدارک دیده و پوشش قوی تبلیغاتی و رسانهای برای آن فراهم کرده است.
در همین حال باید هوشیار باشیم که در تداوم تبلیغات ایران ستیزانه در باکو برای دست شستن ایران از موضع بی طرفانه در بحران قره باغ، غفار چخماقلی ، استاد دانشگاه ارجیس و رییس به اصطلاح “جمهوری ایروان آذربایجان غربی در تبعید” درسایت مدراتور گفته است: «ایران به آن علت از ارامنه حمایت میکند که پس از آزادی قراباغ نوبت آزادی “آذربایجان ج ن و ب ی” ( نام جعلی باکو برای مناطق آذری نشین ایران) است. ترکیه در آینده ایران را وادار به پرداخت تاوان خواهد کرد»!
*خلاء آموزش و ترویج رسمی اولویتی به نام “ایران گرایی” در ایران و سوء استفاده همسایگان از آن
کمبود آگاهی رسانی رسمی تبلیغاتی همگانی برای هویت تاریخی فرهنگی هزاران ساله ایران، واقعیتی است تلخ برای ملت ایران و هم تباران سرزمین های جداشده میراث دار ایران بزرگ فرهنگی، که در شبکه های متعدد ماهواره ای رسانه ملی و کتاب های درسی جمهوری اسلامی و… کمبود آن به شدت حس می شود. قره باغ یکی از 17 شهر (ولایت) جداشده از ایران در قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای، در تاریخ، مهد شعر و ادب فارسی بوده که تذکره ” ریاض العاشقین” شرح حال شاعران قره باغ و اشعار آن ها به زبان فارسی و آذربایجانی، سندی است برای واقعیت ریشه های هویتی تاریخی ایرانی این منطقه، اما افسوس از این که در خلاء شدید اطلاع رسانی همگانی درباره ریشه های هویتی تاریخی ایرانی در دو عرصه ملی و بین المللی، نامآوران دلاور آذربایجانی تاریخ ایرانزمین همچون بابک خرمدین، توسط واگرایان زبانی- قومی به عنوان نماد تجزیهطلبی مصادره و تبلیغ شوند و سرزمینهای قفقازی اشغال شده ایرانزمین هم، نه به عنوان پارهی تن جداشده از ایرانزمین در قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای، بلکه به عنوان بخشی از قلمرو توران بزرگ ترکیه تبلیغ میشوند و کار به جایی رسیده که به رغم سالها سرمایهگذاریهای هنگفت مذهبی جمهوری اسلامی برای پیریزی پایههای ارتباطات دوکشور بر محوراسلامی- شیعی، شوربختانه امروز شاهدیم در جمهوری باکو، مصادره نامآوران تاریخی فرهنگی ملی ایران به نام باکو و دشمنی با ایرانیان، به طور علنی و رسمی تبلیغ میشود و در نقشههای رسمی دولتی باکو و کتابهای درسی مدارس آن سامان از جمله کتاب آتا یوردو، تجاوز به تمامیت سرزمینی و اشغال خاک آذربایجان ایران، با عنوان جعلی آذربایجان ج ن و ب ی، به کودکان این کشور آموزش داده میشود !
بهراستی آیا قراردادن نام ایرانیان فارسی زبان درکنار روسهای اشغالکننده 17 شهر قفقاز در شعارهای جریانهای قومی واگرا به عنوان دشمن آذربایجانیها، نمیتواند تحت تاثیر بسترسازیهای طولانیمدت و گسترده کشوری باشد که در سال 1918 میلادی دولت باکو را تحریک کرد که نام آذربایجان تاریخی ایران را بر روی اران و شروان تاریخی بگذارد که همان موقع اعتراض بزرگانی چون ملکالشعرای بهار و علامه دهخدا را موجب شد؟ و آیا این نامگذاری در 102 سال پیش بسترساز این نبوده که دولت باکو در رسانههای همگانی و کتابهای درسی خود رسما نفرت از ایران و ایرانی فارسیزبان را آموزش دهد؟
خلاء ژرف آموزش و تبلیغ و ترویج همگرایی ملی و میهنپرستی ایرانی در ایران سبب شده که برخی آذریهای ایرانی با رویکرد واگرایانه، خود را صرفا به دلیل تکلم به زبان ترکی آذربایجانی، نه ایرانی بلکه وابسته به ترکیه بدانند، و از دیگر سو، به دلیل بیتدبیری برای شناخت و آگاهیرسانی همگانی دربارهی چهرههای فرهنگی و تاریخی ایران زمین، نامآورانی چون بابک خرمدین، نظامی گنجوی، شاه اسماعیل صفوی و حتی ستارخان و باقر خان هم به مصادره جمهوری باکو دربیایند!!
آیا توجیهی برای سستی و بیتوجهی به معرفی و تبلیغ و ترویج نامداران ایرانگرای آذربایجانی تاریخ ایرانزمین چون بابک، شاه اسماعیل، ستارخان و باقرخان و باباخان اردبیلی، برادران شهید بایندر، شهید صدآفرین ( مرزبان شهیدی که یکتنه در برابر قوای متجاوز شوروی در شهریور 20، جان خود را فدای ایران کرد)، برادران شهید باکری، شهید غفور جدی ( که وصیت کرد پس از مرگ، پرچم ملی ایران کفنش باشد)، در رسانههای همگانی و کتابهای درسی ایران وجود دارد؟
آیا همین سستی در تبلیغ و ترویج میهنپرستی ایرانی سبب نشده که جریانهای تجزیهطلب قومی دست بهکار شوند و میراث هزار سالهی تاریخی مشترک همه ایرانیان یعنی زبان ملی فارسی را با تحریک بدخواهان، آماج حملههای گسترده قرار دهند و آن را اختصاصی یک قوم موهوم و ناپیدا به نام فارس معرفی کنند؟ چرا نباید تبلیغ شود که همه ملت ایران بدانند آذربایجان مهد بزرگترین چکامهسرایان فارسی، همچون نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، پروین اعتصامی و استاد شهریار در تاریخ ایران بوده است؟
• برگهای سیاه جنایت های تاریخی ترکهای عثمانی در اشغال آذربایجان و تبریز زدودنی نیست
عثمانی و ایران از دوران شاه اسماعیل صفوی تا محمدشاه قاجار و در طول 325 سال، 21 بار با هم جنگیدهاند. جنگ چالدران در سال 1514 میلادی، نخستین جنگ مهم امپراتوری عثمانی علیه شاهنشاهی ایران بوده، جنگی که براساس آنچه تاریخنگاران دوطرف نگاشتهاند تعداد سربازان سپاه عثمانی ده برابر سربازان ایرانی بود و امپراطور عثمانی توانست به رغم رشادتهای بیمانند نیروهای کمشمار ایرانی، پیروز شود.
مورخان عثمانی دربارهی جنگ چالدران مینویسند: «عثمانیان در شهر پراکنده شدند و به دستور عثمان پاشا به غارت مردم پرداختند و رعایا را اسیر کردند و در اثر جنگ و آتشسوزی تبریز به ویرانهای بدل شد. آنان اهالی تبریز را موافق سلیقه و سیاست خود نمیدیدند بنابراین آنها را “خلق باطل و اصلاحناپذیر” نامیده و از دم تیغ میگذراندند».
البته شاعر درباری عثمانی اشاره نکرده است که تبریزیها دیگر بار شوری از ایراندوستی آفریدند و بارها به سپاه عثمانی شبیخون زدند تا سپاه عثمانی اینبار نیز مجبور شد تبریز را ترک کند و نتواند اردبیل را به تصرف خویش در آورد.
در دو سند موجود درآرشیو موزه کاخ توپقاپی ترکیه اطلاعات مهمی درباره غنایم به غارت رفته ایرانیان توسط عثمانیها وجود دارد، سندی به شکل دفتر فارسی کوچکی به شماره د. ۱۰۷۳۴ TSMA و سندی به شماره ۰۹۶۰۸ TSMA لیست وسایل ضبطشده توسط سلیم از کاخ شاهاسماعیل در تبریز را اراِیه میدهد.
وقتی در ظهر روز ۲ رجب سپاه قزلباش عقبنشینی کرد، سلیم در ابتدا آن را یک فریب تلقی کرد و لذا به تعقیب آنان نپرداخت و حتی دستور داد تا به اموال و غنایم برجای مانده نزدیک نشوند. وقتی شب شد و سلطان دریافت که قزلباشان قطعا شکست خورده و رفتهاند، دستور یغمای آنچه در میدان جنگ از شتر و قاطر با بار از قزلباش برجای مانده بود را داد. سربازان عثمانی تا صبح مشغول غارت بودند «چادرهای مزین به طلا و نقره و پر از کیسههای جواهر بود و نیز جامها و قدحها و شمشیرهای مرصع و کمربندی طلا و نقره، تاجها و لباسها و کمربندهای زنانه از طلا و زینهای یک از یک زیباتر، لباسهای ابریشمین، پارچههایی از انواع و اقسام از اصفهان و کاشان و نیز اسبهای عربی و شترها و مانند آن فراوان» از چیزهایی بود که آنان به دست آوردند.
غارتگری ترکهای عثمانی در میدان نبرد چالدران توسط شکری بدلیسی مورخ در سلیمنامه چنین وصف شده است: «در آنجا وسایل زیادی غارت شد، آنچنان که دشمن را به قطعهای نان محتاج کردند. طشتها پر از طلا و دیگر سنگهای قیمتی بود. چادرها، اتاقها، خیمهها، خرگاهها و سایبانها بیشمار و سزاوار بهشت بود. در هر کجا قالیچههای قیمتی پهن شده بود. خزائن و طلا بار الاغها بود و خزائن چندان پر شد که از آنها سرریز شد. خلعتها، جوشنها، زرهها و کلاهخودهای فراوان غارت شد … » (شکری بدلیسی، سلیمنامه، به کوشش مصطفی ارغون شاه، قیصریه، ۱۹۹۷، ص۱۸۰)
خواجه سعدالدین افندی که از مورخان بعدی است، شبیه همان مطالب را دربارهی غنایم گفته است: «آن شب مسعود غازیان نخوابیده و مشغول گردآوری غنایم بودند. مقدار زیادی پارچههای قیمتی و اموال و وسایل بیشمار رسید. طلا و نقرهها با سپرها تقسیم میشد و همه از آن سهمی بردند. انواع طلا و نقره را گرد آورده و غارت کردند و دشمن را به نانی محتاج ساختند. خنجرها، شمشیرهای مرصع، زینهای قیمتی، وسایل، چادرها، اتاقها، خرگاهها، قالیها و نمدها به دست غازیان رسید. خزائن ذیقیمت و وسایل نفیس شاهی که لایق پادشاه بود، به خزینه سلطنت و دفتر خاقانی منتقل شد و توسط کاتبان فهرست شد. پارچههای منقوش و مزین شاه گمراه که مشاهدان از آن حیرت کرده و اتاق اطلسی که عقل از سر بینندگان از سر میپراند، توسط میری ضبط گردید. اسبهای زیبا را به آخور خاص بستند.» (خواجه سعدالدین افندی، تاجالتواریخ، ج۱ استانبول، ۱۸۶۲، ص ۲۷۸).
64 سال پس از جنگ چالدران، امپراتوری عثمانی، جنگ دوازدهسالهای را از ۱۵۹۰–۱۵۷۸ میلادی با هدف اشغال آذربایجان و قفقاز ایران آغاز کرد که در نهایت، به اشغال دگربار تبریز در سال ۱۵۸۵ توسط عثمانیها انجامید.
قاضی احمد قمی از قتلعام هفت و هشت هزار نفر از مردم بیگناه تبریز سخن گفتهاست. وی مینویسد: «تمامی ینیچریان خود را به کوچهها و محلها انداخته، هر کس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانیده و از دیوار باغچه به خانهها درآمده هرکس را که در نقبها و زیرزمینها پنهان شده بود، بیرون آورده به قتل رسانیدند (…) قریب هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده، صد نفر از پیر زنان طعمه شمشیر ساختند و چند تن از سادات صحیح النسب و علما و صلحا در این قتلعام شربت شهادت چشیدند و اطفال شیرخواره را پای به شکم نهاده به عالم آخرت رسانیدند و موازی هفت هشت هزار نفر از ساده رخان مهلقا و دختران سمن سیما و زنان حور لقا و اطفال مسلمانان از تبریزیان اسیر نموده در میانه خرید و فروخت نمودند. (…) مجملا از ظهور اسلام تا غایت، این نوع قتلعامی بر زمره مؤمنین ظهور نیافته بود…»
علاوه بر این، برخی از مورخان عثمانی که بعضا خود نیز در در هنگام تصرف تبریز حضور داشتهاند به صراحت به قتلعام مردم تبریز اشاره کردهاند. از جمله فردی به نام حریمی که رسالهای به نام «فتح تبریز» نوشته در دو جا از اثر خود به رفتار قوای عثمانی با مردم تبریز این گونه سخن گفتهاست: عساکر «از سحرگاه دست به هجوم همهجانبه زده، اموال و اسباب و دارایی اهالی شهر را چنان مورد غارت و چپاول قرار دادند که صد مرتبه بدتر از عملی که تیمور در حمله به سیواس مرتکب شده بود را مرتکب شدند.»
جان کارت رایت، سفرنامهنویس انگلیسی که کمی پس از این اتفاق به تبریز میرود، دربارهی تاراج شهر تبریز و تاثیرات و خرابیهای وارده در اثنای هجوم سربازان سلطان سلیمان و تسلط عثمان پاشا وزیر سلطان مراد سوم بر شهر، به تفصیل سخن راندهاست و معتقد است که توصیف دردها و بدبختیهای تبریزیان و تشریح بیرحمیهای لشکریان عثمانی، از عهده وی خارج است و این مهم، نویسندهای بهغایت دانشمند و زبردست میخواهد.
امپراتوری عثمانی در 102 سال پیش نیز در جنگهای مشهور به نبرد باکو، تحت لوای «اردوی اسلام قفقاز» به منطقه قفقاز حمله کرد و با حضور 14000 پیاده نظام، 500 سواره نظام و 40 توپ جنگی از ۲۶ اوت ۱۹۱۸م تا ۱۴ سپتامبر ۱۹۱۸میلادی در تدارک اشغال باکو و پاکسازی مسیحیان و رسیدن به آرمان پانتورانیسم بود که البته پس از قتل عام هزاران هزار زن و مرد و پیر و کودک بیگناه ، در نهایت به شکست نیروهای عثمانی به فرماندهی نوری پاشا انجامید.
طراحی کمیاب از یک جهانگرد اروپایی که شاهد آزادی تبریز در ۲۱ اکتبر ۱۶۰۳ (۲۹ مهر ۹۸۲ خورشیدی) بود. مردم تبریز به ارتش شاه عباس خوشآمد میگویند. بهدست مردم تبریز عدهای از نظامیان بداقبال عثمانی که شهرشان را اشغال کرده بودند، سر بریده شدند.
*ریشههای تاریخی فتنهانگیزی جریان پان ترکیسم در ایران و واکنش شجاعانه آذربایجانیها به آنها
از مستندات تاریخی چنین بر میآید که همسایه غربی ایران یعنی عثمانی همواره با ایران و ایرانیان، مشکل داشته است که این مشکلات بیشتر جنبههای مذهبی و نژادی را در بر میگرفته که البته در عصر حاضر و سالهای پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی نخست و نامگذاری کشوری به نام ترکیه برای باقیمانده عثمانی در 97 سال پیش، مولفهای به نام زبان هم به آن مولفهها افزوده شده است.
زبان فارسی سدهها به عنوان یک زبان دیوانی و ادبی در کنار زبان ترکی در امپراتوری عثمانی متداول بوده و حتی بسیاری از سلاطین عثمانی از جمله سلطانسلیم به فارسی شعر نیز میسرودهاند، با این حال ترکیهی نوین برپایه مفهوم نوینی به نام «پانترکیسم»ِ که ساختهشده توسط یهودیانی همچون «آرمینوس وامبری» بوده، با سرمایهگذاریهای بلند مدت تبلیغی رسانهای، با ستیزهگری علیه زبان فارسی، زبان ترکی آذربایجانی را به عنوان ابزاری برای هژمونی منطقهای خود هم در شمال ارس و هم در آذربایجان تاریخی ایرانزمین به کار گرفته و با بهرهگیری از سازمان جاسوسی خود به نام «میت» و نهادهای فرهنگی تحت پوشش آن، در پشت پردهی بسیاری از فتنهانگیزیهای زبانی-قومی در کشورهای منطقه، در راستای راهبرد تشکیل توران بزرگ با اتحاد همه کشورهای ترکزبان قرار دارد.
« خالده ادیب آدیوار» از اعضای اولیهی سازمان زیرزمینی «ترک اُجاقی» (کانون تُرک) به عنوان اولین تشکل رسمی برای ترویج ایدئولوژی «پانترکیسم»ِ، در سال 1920 میلادی در یک گردهمایی بزرگ به نام ” رکاُجاقی”، به صراحت اعلام کرد «استقلال آذربایجان [منظور آذربایجان تاریخی ایران و نه جمهوری باکو که دو سال پیشتر از آن مستقل شده بود] نخستین گام در برنامهی پانترکیسم ما باید باشد». وی در اواخر همین سال به همراه تعدادی دیگر از خبرنگارانِ دارای گرایش فکری پانترکیستی، اقدام به تاسیس یک خبرگزاری کردند که ادیب نام «آناتولی» را برای آن برگزید.
در سال 1302 خورشیدی ( 1923 سمیلادی) سخنانی از شخصی به نام «روشنی بیگ» در محافل مطبوعاتی ترکیه منتشر شد مبنی بر اینکه گویا اکثریت نفوس ایران را تُرکها تشکیل میدهند که فارسها آنها را استثمار کردهاند؟! در پاسخ به این یاوهگوییها، فعالان مطبوعاتی ایرانی، خاصه اهالی آذربایجان وارد کارزار شدند و چنان پاسخهایی به او دادند که سفارت ترکیه در ایران در ابتدا از مقامات ایرانی عذرخواهی کرد!!
نخستین پاسخ را فردی به نام «علی صادقی تبریزی» در «روزنامهی میهن» داد که در آن، به باطل بودنِ بحث «تُرک و فارس» در ایران اشاره کرده بود. صادقی در این مقاله مینویسد: «این بنده تبریزی هستم ولی تُرک نیستم. هماناندازه که به تبریزی بودن خود مفتخرم، به همان اندازه به کسانی که من را منتسب به تُرک بخوانند، اعتراض دارم … بنابر این آقایان تُرک [ترکیهای] لازم است به وجود یک ملت ترک در ایران قائل نگردیده و در موقع تعداد نمودن تُرکهای دنیا ایرانیان [آذری] را جزو تُرکها به حساب نیاورند».
در سال 1303 ( 1924 میلادی)، مقالهای با عنوان «یتیم قاردشلریمیز» (برادران یتیم ما) در یکی از نشریات ترکیه منتشر شد که در آن با تاکید بر آموزههای پانترکیستی و الحاقگرایانه، به اهالی آذربایجان رهنمودی صادر شده بود که «ای تُرکِ اسیر فارس! آغوش برادران حقیقیات برای پذیرفتن تو باز خواهد ماند. تو هم وظیفهی خودت را فراموش مکن!». در واقع نویسندهی این مقاله، اهالی آذربایجان ایران را رسما به تجزیهطلبی و الحاق به ترکیه تحریک میکند و فتنهانگیزی را به حد اعلای خود میرساند اما این بار نیز نویسندگانی از اهالی آذربایجان به پا میخیزند و جواب درخوری به این «تُرکتازی» میدهند.
صادق رضازاده شفق تبریزی، در مقالهای مستدل، به نویسندگان تُرک یادآور میشود که «وحدت و یگانگی ایرانیان استوارتر از آن است که با تبلیغاتی از این دست زیر سوال برود». شفق در این مقاله خطاب به نویسندهی پانترکیست روزنامهی «وطن» منتشره در استانبول مینویسد: «عبارات فارس را استعمال میکنید و میخواهید با این ترتیب بین ما اهالی آذربایجان و سایر ایالات ایران تولید اختلاف نمایید. ولی اشتباه میکنید. موضوع بحث امروز ما وطن ایرانِ مشترک است. … در میان اقسام مختلفۀ اهالی آن مثلا آنطوری که بین آذربایجانی و کرمانی هست، وحدت و اشتراک سجیه و آثار تاریخی موجود است. چنانچه کیخسرو، زردشت، فردوسی، نوروز، مذهب شیعه، تصوف و غیره در پیش یک آذربایجانی چه مزیت و اهمیتی داشته باشد، برای یک نفر کرمانی هم دارای همان مزیت و اهمیت است. در نزد ما یک حکومت مخصوص و متمایز فارس وجود ندارد. … آذربایجان ایرانی است. روح، فلسفه و تصوف که مخصوص روح ایران و به روح تُرک بیگانه میباشد، در آذربایجان به وضع آشکاری ظاهر است. … تاریخ و حقیقت با صدای بلند فریاد خواهد کرد: آذربایجان ایرانی بوده، ایرانی هست و ایرانی خواهد بود».
«علی صادقی تبریزی»، «صادق رضازاده شفق»، «تقی ارانی» و دیگر فعالان فرهنگی اهل آذربایجان، در مقالههای روشنگرایانهی خود، به اصطلاح آب پاکی را روی دست تُرکها میریزند و جای هیچ حرف و حدیثی را برای آنها باقی نمیگذارند. اهمیت این کنش اهل قلم وطنخواه ایران، زمانی دو چندان میشود که بدانیم شوربختانه دولت وقت ناتوان و بیتدبیر احمدشاه قاجار، در اغلب مواقع در برخورد با فتنهانگیزیهای رسانههای تُرک، بسیار منفعلانه و ضعیف عمل میکرد و به همین دلیل، آذریها به سببِ نزدیکی جغرافیایی به ترکیه، احساس خطر بیشتری نسبت به این فتنهانگیزیها میکردند و در واکنش به آن پیشگام دیگر ایرانیان بودند.
جالب است که کنشگری مسوولانه و ایرانگرایانه آذریها، حتی باعث تعجب خود پانترکیستها نیز میشُد؛ تا جایی که در یک نشریه پانترکیستی در همان سالها اذعان شد: «تصور نمیکردیم در تبریز که دومین شهر تُرک بعد از استانبول است (!؟)، از زبان یک نفر تُرک (!؟) در زبان اجنبی(!؟) فارسی برای ما پاسخ نوشته شود!.»
با وجود گذشت حدود یک سده از آن روزها، هنوز هم جواب فتنهانگیزی پانترکیستی رسانههای ترکیهای را بیشتر، آذربایجانیهای فرهیخته ایرانی میدهند در حالی که شوربختانه دولت و رسانههای پایتخت، با موضوع منفعلانه برخورد میکنند. برای نمونه، در پی درج مطلب اعتراضآمیز خبرگزاری پانترکیست آناتولی نسبت به استفاده از واژهی ریشهدار تاریخی و ادبی «تُرکتازی» در چند خبرگزاری ایرانی که آن را به نحوی بیپایه و اساس، توهین به ترکها(؟!) تلقی کرده بود، یک خبرگزاری عنوان ترکتازی را از خبر حذف کرد و خبرگزاری دیگر، واژه تُرکتازی را به «یکهتازی» تغییر داد! (http://.entekhab.ir/fa/news/540080/)
*راهبرد تاریخی ترکیه برای جایگزینی در جایگاه تاریخی ایران در قفقاز
نسلکشی یک و نیم میلیون ارمنی ارمنستان غربی که برپایهی پیمان سورس، بخشهای مهم شرق عثمانی را در بر میگرفت از سال 1915 میلادی، چونان لکه سیاهی همچنان بر دامان ترکیه برجای مانده است. بر اساس گفتههای اسقف ارمنی قسطنطنیه در سال ۱۸۸۲م، جمعیت ارمنیان شش ولایت ارمنی شمال خاوری عثمانی، ۱٬۶۳۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده شده است.
دانشنامهی ایران در این مورد نوشتهاست: «بزرگترین رویداد مصیبتبار در تاریخ ارمنیان با آغاز جنگ جهانی اول روی داد. در ۱۹۱۵ میلادی دولت ترکان جوان تصمیم گرفت همه جمعیت ارمنی ۱٬۷۵۰٬۰۰۰ نفری کشور را به سوریه و میانرودان انتقال دهد … در آنچه بعدها «نخستین نسلکشی» سده ۲۰ میلادی خوانده شد، صدها هزار ارمنی که از خانههای خود رانده شده بودند، یا قتلعام شدند، یا در خلال جابهجایی قومی، آن قدر پیاده راه پیمودند تا جان باختند. شمار کشتهشدگان ارمنی در ترکیه طی سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۳ میلادی بین ۶۰۰٬۰۰۰ (در منابع رسمی ترکیه) تا ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ تن برآورد شدهاست …»
در همین سالها، ترکهای عثمانی برپایهی عهدنامه قارص در۱۹۲۱ میلادی با روسیه شوروی به طور رسمی شهرهای تاریخی ارمنستان غربی یعنی قارص، اردهان، باتوم و شهر ایرانی جدا شده در ترکمانچای یعنی ایغدیر را به خاک خود ادغام کردند و در مقابل، نخجوان و قرهباغ از ارمنستان متنزع و به صورت خودمختار تحت حاکمیت جمهوری سوسیالیستی شوروی آذربایجان قرار گرفت.
ترکیه امروزین نیز با رهبری رجب طیب عردوقان، برپایهی نقشههای سند تاریخی به نام میثاق ملی، توسعهطلبی ارضی را در اولویت راهبردی خود قرار داده است که در راستای این سیاست، پس از اشغال نظامی شمال قبرس در دههی هفتاد میلادی به بهانه ترکتبار بودن بخشی از مردم آن سامان، در سالهای اخیر، تجاوز به عمق مرزهای کردستان عراق با راهبرد اشغال و ضمیمه کردن شهرهای نفت خیز موصل و کرکوک عراق به ترکیه با بهانه حمایت از ترکمنهای شیعه شمال عراق، تجاوز و اشغالگری در عمق مرزهای روژاوا (کردستان سوریه) از جمله شهرهای کوبانی و عفرین به بهانه مبارزه با کردها و حتی پس از آن، حمله به لیبی در شمال آفریقا، به بهانه واهی حمایت از معدود جمعیت ترکتبار آن سامان!! را توجیه کرده است. برمبنای نقشههای منتشر شده میثاق ملی، ترکیه پا را از این هم فراتر گذاشته و اشغال و مالکیت بندر باتومی گرجستان و نخجوان تاریخی ایرانزمین و حتی شهرهای آذربایجان ایران از جمله ماکو را هم در اندیشههای توسعهطلبانه خود دارد که در کنار هم قرار دادن این پازل، به خوبی میتواند افق سیاست توسعه طلبی ارضی ترکیه را در مداخله فعال این کشور در مناقشه مرزی اخیر قره باغ، به نمایش بگذارد.
نکتهی جالب توجه اینکه، 17 شهر قفقاز و از جمله باکو، ایروان و قرهباغ، مناطق جدا شده از کشور ایران در قراردادهای ننگین گلستان(1813 میلادی ) و ترکمانچای( 1828 میلادی ) بودهاند، ولی ترکیه تنها با 15 کیلومتر مرز مشترک با نخجوان (که آن را هم پس از عهدنامهی قارص در 1921 بهدست آورده ) و بدون هیچ مرزی با خاک اصلی جمهوری باکو، خود را صاحبخانه قفقاز میداند!! و تنها با دستاویز تکلم مردم شیعه منطقه به زبان ترکی آذربایجانی ، با نادیده گرفتن تاریخ و فرهنگ و پیوستگی هویت مشترک تاریخی مردم قفقاز با دیگر ایرانیان، سودای تشکیل امپراتوری سنی عثمانی توران بزرگ را در سر میپروراند، همزمان با رویدادهای قرهباغ شاهد بودهایم که در این روزها، عدهای از عناصر تجزیهطلب پانترکیست در شهر استانبول آزادانه گردهم آمده و شعارهایی با مضمون حق تجزیهی آذربایجان ایران را سر دادند. این اقدام خلاف امنیت ملی ایران و بر خلاف حسن همجواری، بیگمان بدون موافقت دولت اردوغان امکانپذیر نیست. با توجه به اوضاع نابسامان منطقهای جای این پرسش از حاکمیت ایران باقیست که کشور تا چه زمان به دلیل دور زدن تحریمها از طریق خاک ترکیه باید چشمان خود را بریاغیگریهای حامیان اردوغان ببندد، دولتی که با توهم احیای امپراتوری خونین عثمانی، با ترویج جنگهای قومیتی منطقه را در آتش خود شعلهور کرده و روزی تروریستهای جهادی رابه مرزهای شمال غرب کشور گسیل میکند و روزی دیگر مجوز تظاهرات ضد ایرانی را صادر میکند! فراموش نکنیم این همان اردوغانی است که دیروز سوریه را به تلی ازخاکستر تبدیل کرد و دور از انتظار نیست فردا به دنبال تبریز باشد. حداقل اقدامی که حاکمیت ایران میتواند نسبت به این یاغیگری نشان دهند احضار سفیر ترکیه به وزارت خارجه و اعلان رسمی اعتراض است که تاکنون از آن دریغ شده است! (www.persiangulfstudies.com)
*فرجام سخن
تردیدی نیست که پاسداری و محافظت از هویت ملی و ایرانیت در مقابل تُرکتازی جریانهای نژادگرای تفرقهافکن قومی تحت تاثیر برخی از همسایگان، وظیفهای است تاریخی، که افزونبر مسوولان، بر دوش اهل قلم و فعالان فرهنگی ایرانگرا، بهویژه کنشگران وطنخواه آذربایجانی است، در حالي كه در مناقشه اخیر قره باغ، برخي جريانهاي واگراي زبانی قومي داخلي سعي در متهم كردن یا واداشتن ايران به جانبداري از يك سوي مناقشه دارند، دولت ایران وظیفه دارد در محفوظ نگاهداشتن موازنه ارتباط بین ايروان و باكو گام بردارد و اصل سیاست عمومی رسمی ایرانیان در قبال بحران غمانگیز و برادرکشی استالین ساخته قرهباغ، بهدرستی همواره بیطرفی بوده است چرا که هرگونه ابراز نظر و تحریک قومی جهت حمایت از یک طرف درگیر، سبب تهدید همزیستی مسالمتآمیز هزاران ساله همه تیرههای ایرانی در کنار یکدیگر میشود. آذریها و ارمنیها، هردو برای ایرانیان عزیز و محترم هستند و هر دو بخشهای اصلی جداناشدنی پیکره تاریخی ایران بزرگ فرهنگی را تشکیل میدهند همان گونه که شیعیان و تالشی ها و تات های اران و شروان تاریخی ایران زمین با ایرانیان پیوندی دیرینه و سترگ دارند، ارمنستان نیز در اعماق تاریخ ایران باستان ریشه دارد و بر پایه نظر گیرشمن، کورش بزرگ در پیروزی بر مادها از ارمنی ها کمک گرفته است و حتی نام ارمنستان در کتیبه بیستون داریوش شاه بزرگ هخامنشی آمده است. بنابراین جدای از این منازعه غیر قابل قبول و برادرکشی کنونی که زاییده سیاست های تفرقه افکنی و مرزکشی قومی استالینیستی است، مردم قرهباغ و باکو و ایروان به عنوان بخشهایی از17 شهر قفقازی جداشده از ایران در قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای، در طول هزارهها زندگی در قالب کشور ایران، برادرانه و بدون کمترین مشکلی با هم و در کنار هم زیستهاند، همانگونه که اکنون نیز در ارومیه و تبریز ایرانزمین جوامع بزرگ ارمنی و آذری و کرد و کلیمی و شیعه و سنی و آشوری، بدون کمترین جداسازی قبیلهای قومی، زبانی و مذهبی ، با صلح و دوستی درکنار هم زندگی میکنند.
نام ارمنستان در کتیبهی بیستون داریوششاه بزرگ هخامنشی
در حالی که در یک رویکردی اصولی، دستگاه سیاست خارجی ایران در تمام دوران منازعه قرهباغ، بر اصل «حفظ بیطرفی و دعوت آذریها و ارمنیها به حل وفصل مساله از طریق گفتوگو و شیوههای دیپلماتیک» تاکید داشته است، اقدامهایی از جمله انتشار اطلاعیه چهار نفر از مقامهای روحانی استانهای شمال غرب ایران و ذکر عبارتهایی چون «اقدام کاملا قانونی و شرعی» جمهوری آذربایجان در بازپس گیری اراضی قرهباغ، افزونبر اینکه میتواند موجب سوء استفاده جریانهای واگرای قومی ضد امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران شود، بسترساز بیاعتمادی هر یک از دو طرف درگیر به بیطرفی ایران هم خواهد بود.
بنابراین بیطرفی در منازعه قرهباغ، تنها رویکرد صحیح و اهرمی کارآمد، منطبق با صلح و همزیستی مسالمتآمیز منطقهای، حفاظت از امنیت ملی و تمامیت سرزمینی ایران است، که عالیترین مقامهای کشور هم بارها بر آن تاکید کردهاند و توقع میرود همهی مقامها و دستاندرکاران و مردم هم از این رویکرد پشتیبانی کرده و از هرگونه ابراز نظر و موضعگیری شتابزده و احساسی که میتواند به طور مستقیم امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران را در معرض تهدید قرار دهد، پرهیز کنند و ضروری است دولت ایران با تحرک بیشتر، نقش تاریخی و هژمونی منطقهای خود را احیا نماید و کوشش های خود را برای قطع دخالت و حضور نظامی ترکیه در منطقه نخجوان به کار بندد چرا که نخجوان از سال 1921 و پیمان قارص همواره مورد طمع اشغال توسط ترکیه قرار داشته و افزون بر این که دور از صحنه های نبرد قره باغ است، حضور نیروهای نظامی ترکیه در نخجوان در فاصله 150 کیلومتری تبریز، تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران محسوب می شود، همچنین دولت ایران باید تلاش های دیپلماتیک خود را برای برقراری آتش بس بدون قید و شرط دو طرف درگیر و تضمین حفاظت از جان و مال مردم بی گناه منطقه، شتاب بخشد.
#صلح_برای_قره_باغ
*دکتر میرمهرداد میرسنجری، استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلیتیک
4090
یک پاسخ
به خوبی و به درستی همه چی را نوشتید. بسیار روان و محترمانه