ایران سرزمینیست با ویژگیهای فرهنگیِ پرمایه که در جایجای تمدن بالندهاش نماد و نمود یافته است. مهرازی (:معماری) ایران به عنوان بخشی از تمدن این کهنبوم ویژگیهای فرهنگی این سرزمین را در خود جای داده است. از اینرو مهرازی ایرانی را میتوان نمود فرهنگ مانای ایرانی دانست. فرهنگی که در گذر هزارهها پایدار و پویا مانده است.
بهبهانهی سوم اردیبهشتماه، روز معماری ایرانی، در این نوشتار به دیدگاه استاد زندهیاد محمدکریم پیرنیا پیرامون سبکشناسی مهرازی ایرانی پرداخته شده است، که در دنباله میخوانید.
استاد محمدکریم پیرنیا را به درستی «پدر معماری سنتی ایران» نامیدهاند. او نظریهپردازی بود که با کوشش بسیار توانست دیدگاه شایستهای را دربارهی مهرازی ایران و ویژگیهای آن، در میان استادان دانشکدههای هنر پدید آورَد. در آن زمان، پافشاری بر مهرازی باخترزمین (:غرب) و آثار اروپایی بود. استادان دانشکدهی هنر به نادرست چندان ارزشی برای مهرازی ایرانی نمیشناختند. پیرنیا ولی به ارزشهای بیمانند مهرازی ایران پی برده بود. او با بررسی و پژوهشهای درازدامن خود دربارهی هنر مهرازی ایران، سرانجام توانست دیدگاه خود را با تکیه بر یافتههای پژوهشیاش، به استادان دیگر بباوراند. یکی از نظریههای برجستهی پیرنیا بخشبندی شش گانهی او برای شناخت مهرازی ایران است. این جستار دربارهی دیدگاه استاد پیرنیا پیرامون مهرازی ایرانی است.
نگاهی گذرا به زندگی استاد پیرنیا
محمدکریم پیرنیا زادهی شهر یزد بود. او در 25 شهریورماه سال 1299 در این شهر که خود نمونهای برجسته از هنر مهرازی کویری ایران است، زاده شد. آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در یزد آموخت و سپس راهی تهران شد. پیرنیا با آن که درس خواندهی ادبیات بود، این رشته را رها کرد و به سبب دلبستگی بسیاری که به شناخت مهرازی ایران داشت، بخت خود را در آزمون نخستین دورهی دانشکدهی هنرهای زیبا آزمود. او در این آزمون سربلند بیرون آمد و پذیرفته شد.
اما آنچه در دانشکدهی هنر، در آن زمان، به دانشجویان میآموختند، برگرفته از الگوهای باخترزمینی بود. پیرنیا چنین چیزی نمیخواست و به دنبال یافتن راز و رمز مهرازی ایران و شناخت ژرف آن بود. پس درس آموزی خود را در دانشکده هنرهای زیبا ناتمام رها کرد و بر آن شد که به بررسیها و پژوهشهای خویش پایبند بماند. او در همان زمان کوشید با بررسی بناها و گفتوگو با معماران و استادکاران کهنسال ایرانی، برخی از ویژگیها و شالودهی مهرازی ایران را شناسایی کند. او پس از سالها پژوهش و جستوجو، دستیافتههای علمی خود را با نوشتن جستارهایی پُربار، در اختیار دیگر استادان و دانشجویان مهرازی گذاشت.
برشمردن کارها و پژوهشهای کممانند پیرنیا و نیز آثار راهگشایی که پدید آورد، نوشتهای پُر برگوبار خواهد بود. در اینجا همین اندازه باید گفت که او بنیانگذار شناخت مهرازی سنتی ایران بود.
استاد محمدکریم پیرنیا سرانجام در نهم شهریورماه ۱۳۷۶ خورشیدی، چشم از جهان فروبست. پیکر او به خواست خودش در «خانهی رسولیان» یزد، که اکنون جایی برای دانشکدهی هنر و مهرازی یزد است، به خاک سپرده شد.
پیرنیا افزون بر مهرازی، در ادبیات، خوشنویسی، نقاشی و موسیقی نیز دست داشت؛ به زبانهای عربی و عبری سخن میگفت و زبان پهلوی را به خوبی میدانست. وی همچنین با خط میخی نیز آشنا بود.
سبکهای مهرازی ایرانی
یکی از باارزشترین بررسیهای پژوهشگرانهای که استاد پیرنیا انجام داده است به شیوهشناسی، یا سبکشناسی مهرازی ایران بازمی گردد.
با آنکه سهم ایران در مهرازی جهان بسیار است اما شاید هنوز هم ویژگیهای مهرازی سرزمین ما به تمامی شناخته نشده است. درست است که استادانی بودهاند که کوشش خود را برای شناساندن مهرازی ایران به کار بردهاند اما تا زمانی که استاد پیرنیا دست به بررسیهای ژرف خود نزده بود و ارزشهای والای مهرازی ایران را نشان نداده بود، آن کوششها کمرنگ و پراکنده به گمان میرسید و راه به جایی نمی بُرد. افزون بر اینکه حتا همان اندک کوششها هم در دسترس همگان نبود.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، یکی از بهترین نمونههای پژوهشهای استاد پیرنیا، دربارهی شیوهشناسی مهرازی ایران است.
بنیادهای مهرازی ایرانی
از نگاه استاد پیرنیا، هنر و مهرازی ایران دارای چند بنیان (:اصل) است. بنیان و پایههایی که آشکارا در هنر مهرازی ایران دیده میشود، چنیناند: مردمواری، پرهیز از بیهودگی، نیارش، خودبسندگی و درونگرایی.
اما مردمواری چیست؟ استاد پیرنیا این بنیان مهرازی ایران را چنین شناسانده است: هماهنگی (:تناسب) میان ساختمان، با اندامهای انسان. یک نمونهی آن در و پنجره، تاقچه و پستوهایی است که برای انبار رختخواب بهکار میرفته است؛ همگی آنها در مهرازی ایران، اندازههای مناسب داشتهاند.
پرهیز از بیهودگی؛ به باور استاد پیرنیا در مهرازی ایران از کار بیهوده و زیادهروی در ساختمانسازی پرهیز میشده است. این دومین پایهی مهرازی ایران، یعنی پرهیز از بیهودگی، است. به سخن دیگر، همهی نگارگریها در ساختمان، دلیل داشته است. برای نمونه، اگر در اُرسی و پنجره، با چوب و یا گچ و شیشههای رنگین، گرهسازی میکردند برای آن است که در برابر آفتاب تند و گاهی سوزان، پناهی ساخته باشند تا چشمها آزار نبینند.
نیارش؛ از دید استاد پیرنیا، نیارش، سومین بنیان مهرازی ایران، نقش ایستایی، فن ساختمان و ساختمایهشناسی (:مصالحشناسی) است.
خودبسندگی؛ او به همین گونه خودبسندگی در مهرازی را این گونه برشمرده است: معماران ایرانی کوشش میکردند ساختمایههایی را که نیاز داشتند از نزدیکترین جاها بهدست آورند تا با این شیوه، کارِ ساخت با شتاب بیشتری انجام گیرد و ساختمان با طبیعت سازگارتر باشد.
درونگرایی؛ اما درونگرایی چنین است که باورهای مردم کموبیش در ساماندهی فضاهای ساختمان بسیار کارساز بوده است. یکی از باورهای ایرانیان، ارزش نهادن به زندگی شخصی است. این ارزش، مهرازی ایران را درونگرا کرده است.
سبکشناسی مهرازی ایران
پژوهشهای استاد پیرنیا او را به آنجا رساند که شش بنیان، شیوه یا سبک را برای مهرازی ایران برشمرد. این شیوهها، از دید پیرنیا، این گونهاند: پارسی، پارتی، خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی.
پیرنیا میگوید که این سبکها، در هر دورهای، با شکل و نمایی دگرگون بهکار رفته است.
اکنون ویژگیهای سبک، یا شیوههای شش گانه را، آنگونه که استاد پیرنیا برشمردهاند، یادآوری میکنیم.
یک: شیوهی پارسی؛ نخستین شیوهی مهرازی ایرانی است که از دورهی هخامنشیان تا یورش اسکندر به ایران (سده ششم تا سدهی چهارم پیش از میلاد) را در برمیگیرد. نام آن نیز از قوم پارس برگرفته شده است. باید یادآور شد سازههایی مانند تپه زاغه، تپه سیلک و زیگورات چغازنبیل از نمونههای مهرازی پیش از شیوهی پارسی بهشمار میرود.
از دید استاد پیرنیا، دورهی پارسی ویژگیهای زیر را دارد:
– ساختمانسازی بر روی سکو؛
– درونگرایی (این ویژگی بیشتر در تختجمشید و شوش دیده میشود)؛
– پیوند دادن فضاهای فرعی (همچون آشپزخانه) با راههای پنهانی به ساختمان اصلی؛
– پیسازی با سنگ لاشه؛
– نماسازی بیرونی با سنگ تراش و نماسازی درونی با کاشی؛
– بهرهگیری از پایهستون و سرستون (آرایش سرستون با ریزبینیهای بسیار).
ویژگیهایی که برشمرده شد را در سازههای برجایمانده از سبک پارسی همانند پاسارگاد، آرامگاه کوروش بزرگ، کاخ شوش، تختجمشید و آرامگاههای نقش رستم میتوان دید.
دو: شیوهی پارتی؛ این شیوه پس از یورش اسکندر به ایران پدیدار شد و در دورهی اشکانی، ساسانی، آغاز اسلام و در برخی جاها حتا پس از اسلام (تا سدهی سوم و چهارم مهی) دنبال شده است.
از نظر استاد پیرنیا ویژگیهای زیر را باید برای سبک پارتی برشمرد:
– گوناگونی در طرحها و بهرهگیری از فضاهای گوناگون؛
– جفتسازی در نیایشگاها و کاخهای پذیرایی؛
– پادجفتسازی در کاخ های مسکونی و خانهها؛
– درونگرایی با بهرهگیری از میانسرا (حیاط )؛
– شکوه و برتری دادن به ساختمان با بلند ساختن آنها؛
– بهرهگیری از سقفهای خمیده و گنبدی؛
– پیسازی با سنگ لاشه؛
– گوشهسازی چوبی و گچبری با خطهای شکسته و خمیده؛
– بهرهگیری از کنگره و کوردرها (:نمایی از پنجره) در نمای ساختمان.
این ویژگیها را در سازههای برجایمانده از سبک پارتی همانند نیایشگاه آناهیتا در کنگاور، کاخ الحضر، مجموعه نسا، کاخ آشور، کوه خواجه، بازه هور، آتشکده فیروز آباد، تاق کسری، بیشابور، کاخ سروستان، کاخ قصر شیرین میتوان دید.
سه: شیوهی خراسانی؛ از شش شیوهی مهرازی ایران، دو شیوهی پارسی و پارتی از پیش از اسلام و چهار شیوهی خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی پس از اسلام پدید آمدند. سبک خراسانی، در سدهی نخست مهی آغاز و تا سدهی چهارم مهی ادامه یافت. آنچه دربارهی فرهنگ این بازهی زمانی میتوان گفت آن است که دگرگونیهای فرهنگی، بیشتر در خراسان رخ میدهد و از آنجا به شهرهایی چون دامغان، یزد و دیگر شهرها میرسد. اما ویژگیهای شیوهی خراسانی چنین است:
– الگو گرفتن از باورهای اسلامی، از این رو ساختمانها مردم وارتر شدند.
– از دید فن ساختمانسازی یا همان نیارش، مهرازی شیوهی خراسانی با شیوه پارتی تفاوتی نداشت؛ ساختمایه و یا همان مصالح، بومآورد بوده است. به سخن دیگر، آنرا از خود جایِ (:محل) ساخت، بدست میآوردند. برای نمونه در مسجد جامع فهرج، دیوارههای چینهای از گِل فهرج و ستونها از خشت است.
سازههای به جای مانده از سبک خراسانی، این نمونهها هستند: مسجد مدینه، مسجد جامع فهرج، تاریخانه دامغان، مسجد جامع اصفهان، مسجد جامع اردستان، مسجد جامع نایین، مسجد جامع نیریز.
چهار: شیوهی رازی؛ سبک رازی چهارمین شیوهی مهرازی ایران است که از زمان آل زیار آغاز و در زمان آل بویه، سلجوقی، اتابکان و خوارزمشاهیان ادامه پیدا میکند. این سبک همهی ویژگیهای برجستهی شیوههای پیشین را به بهترین گونه دارا است. در این شیوه، نغز کاریِ سبک پارسی، شکوه سبک پارتی و ریزه کاری سبک خراسانی باهم پدیدار میشود. آغاز سبک رازی گرچه از شمال ایران بود اما در شهر ری پا گرفت و بهترین سازهها در آن گستره ساخته شدند. شوربختانه آثار این شیوه در ری، پس از دست درازیها و چپاول گریهای محمود غزنوی از میان رفته است.
در شیوهی رازی، ساختمانهایی با کارکردهای گوناگون پدید آمدند؛ مانند آرامگاهای برجی. افزون بر آن، برخی مسجدهای دارای شبستان ستوندار، به چهار ایوانی تبدیل شد. ایوان یکی از فضاهایی بود که پیش از اسلام در مهرازی ایران شناخته شده بود و در این دوره دوباره بهکار گرفته شد.
همچنین در سبک رازی، ساخت تاق و گنبد بسیار پیشرفت کرد و نگارههایی با خطهای شکسته و مستقیم که بیشتر با آجر کار شده است، در این شیوه یافت میشود. به اینها گونهای از گچبری را نیز باید افزود که در شیوهی رازی با نغزکاری بسیار بهکار رفته است.
برخی از سازههای برجای مانده از سبک رازی چنیناند: آرامگاه امیر اسماعیل سامانی، گنبد قابوس، برجهای خرقان، مسجد جامع اصفهان، رباط شرف، مسجد جامع زواره، مسجد جامع اردستان، گنبد سرخه مراغه.
پنج: شیوهی آذری؛ این سبک مهرازی دارای دو دوره است، دورهی نخست از زمان هولاکو و پایتخت شدن مراغه و دورهی دوم آن از زمان تیمور و پایتختی سمرقند آغاز میشود. در آن زمان نیاز به ساخت سازههای گوناگون بود که باید هرچه زودتر آماده میشدند. از همینرو، در روند ساختمانسازی شتاب پدید میآمد و به بهرهگیری از عناصر یکسان روی میآوردند (مانند کاربندی در سازه).
ویژگیهای مهرازی سبک آذری را چنین میتوان برشمرد:
– از هندسه در طراحی مهرازی بیشتر بهره برده میشد؛
– ساختمانهایی با اندازههای بسیار بزرگ ساخته شد که در شیوهی پیشین مانند نداشت، همچون گنبد سلطانیه؛
– در شیوهی رازی، آجرکاری نما همراه با سفت کاری انجام میشد اما در شیوهی آذری، نخست ساختمان با خشت یا آجر و سنگ بدون نما سفت کاری، سپس نماسازی به آن افزوده میشده است. به سخن دیگر، نماسازی از خود بنا جدا بوده است؛
– آرام آرام از کاربرد آجر کاسته و جای آن را کاشی (سفال لعابدار) میگیرد؛
– بهکار گرفتن کاشی تراش یا مُعرق و کاشی هفترنگ.
از شمار سازههای به جای مانده از سبک آذری این نمونهها یادکردنی است: گنبد سلطانیه، مسجد علیشاه تبریز، مسجد جامع ورامین، مسجد جامع یزد، خانقاه شیخ عبدالصمد نطنز، مسجد گوهر شاد، مسجد غیاثیه خرگرد، مسجد میرچخماق، مسجد بی بی خانم سمرقند، گور امیر سمرقند، مسجد کبود تبریز.
شش: شیوهی اصفهانی: مهرازی بومی آذربایجان پدید آوردندهی سه شیوهی رازی، آذری و اصفهانی بوده است؛ پس خاستگاه شیوهی اصفهانی شهر اصفهان نبوده است. ولی در آنجا رشد میکند و بهترین نمونهی سازهها در این شهر ساخته میشود. از دید استاد پیرنیا شیوهی اصفهانی واپسین سبک مهرازی ایران است که در نوشتههای غربی به شیوهی صفوی، افشاری، زند و قاجار بخشبندی شده است.
استاد پیرنیا ویژگیهای سبک اصفهانی را چنین برمیشمارد:
– ساده شدن طرحها در بیشتر ساختمانها، فضاها یا چهار پهلو (مربع)، یا مستطیل هستند؛
– در شیوهی آذری با به کارگیری یک هندسهی قوی، طرحهای پیچیدهای ساخته شدند اما در شیوهی اصفهانی، هندسه ساده و شکل و خطهای شکسته، بیشتر به کار رفته است؛
– پیش آمدگی و پس رفتگی در ساختمان کمتر شده، ولی از این شیوه به آن سو است که ساخت گوشههای پخ در ساختمان رایجتر شد؛
– سادگی طرح در بناها آشکار میشود؛
– کیفیت ساختمانسازی اُفت میکند.
سازههای برجای مانده از سبک اصفهانی چنین اند: مسجد امام اصفهان، مسجد شیخ لطفالله، مدرسهی خان شیراز، مجموعهی گنجعلی خان، مسجد حکیم، چهلستون، هشت بهشت، مدرسهی چهار باغ اصفهان، مدرسهی امام سلطانی و مدرسهی آقا بزرگ کاشان.
با بهرهجویی از نوشتار «سبکهای مهرازی ایرانی، 6 سبک برجسته از گذشته تا به حال!»، تارنمای چیدانه.