اشوزرتشت در سن بیست سالگی به کوه اشیدرنه (کوه سبلان)، پناه میبرد و دور از هیاهو به مدت ده سال تمام، فکر کرده و میاندیشید و در اسرار طبیعت غور کرده، با خدای خود راز و نیاز میکند و در سن سی سالگی به پیامبری برگزیده میشود.
زرتشتیان چون به بقای روح و فروهر نیاکان خود باور دارند، پس از مرگ، علاقه زیادی به اینکه به سر مزار درگذشته بروند و شیون و زاری کنند، را ندارند، بنابراین برای زرتشتیان، اصولا مهم نبوده که اشوزرتشت در کجا دفن شده است.
بنا به مدارک و باور دینی ما زرتشتیان، پیامبر ما از اوان کودکی نزد فردی به نام «برزین» به فراگیری علوم زمانه پرداخت و با تفکر و تامل به باورهای پدران خود شک کرد، و رسمها و باورهای آنان را جابرانه تشخیص داد و زیر سوال برد، و سالها میاندیشید که چگونه میتواند این نارساییها را برطرف کند، و حتا در علم پزشکی نیز کم و بیش آگاهیهایی به دست آورده بود. تا اینکه پیامبر ما در سن بیست سالگی به کوه اطراف زندگی خود یعنی کوه اشیدرنه ( oshidarene) که بیشتر آن را کوه سبلان میدانند، پناه میبرد و دور از هیاهو به مدت ده سال تمام، فکر کرده و میاندیشید و در اسرار طبیعت غور کرده، با خدای خود راز و نیاز میکند و در سن سی سالگی به پیامبری برگزیده میشود، سپس با انرژی تمام از کوه پایین آمده و به میان خانواده و مردم خود میآید (یسنا هات 28-بند7) و کوشش میکند دین خود را به مردم بشناساند.
نخستین کسی که دین او را میپذیرد، پسر عموی او میدیوماه است (گاتها هات 51 – بند19) و سپس گروهی از خانوادهی او دین وی را میپذیرند، تا اینکه پس از مدتی میبیند که در شهر خودش، بسیاری از قدرتمندان (که منافع خود را با آموزشهای او در خطر دیده) با او دشمنی میکنند، و وی توانایی گسترش دین بهی را ندارد و نمیتواند پیروان زیادی جمع نماید (یسنا هات 46 – بند)
اشوزرتشت به همراه تعدادی از پیروان خود به سوی شرق هجرت مینماید و خود را به «سرزمین بلخ » میرساند که تحت فرماندهی پادشاهی به نام ویشتاسب یا گشتاسب شاه بوده است وی به دربار این پادشاه میرود و او و درباریانش را به دین خود دعوت میکند، گشتاسب شاه که خود مرد فاضلی بود، از دانشمندان دربار دعوت میکند که در حضور وی با اشوزرتشت جلسات بحث تشکیل دهند، اشوزرتشت اصول دین خود یعنی دین مزدیسنی (مزداپرستی) را توضیح میدهد و آنها سخنان اشوزرتشت را میشنوند و پرسشهای بسیاری مطرح مینمایند که همگی را پیامبر، پاسخ میدهد و بالاخره پس از چندین جلسه بحث و گفتوگو همه حاضرین به درست بودن دین مزدیسنی پی برده و دین اشوزرتشت را میپذیرند.
گشتاسب پادشاه، آتوسا زن او و شهبانوی ایران، اسفندیار و پشوتن فرزندان گشتاسب، جاماسب و فرهشوشتر دو برادر دانشمند و وزرای دربار پادشاه و به تدریج بیشتر مردم شهر بلخ دین زرتشت را میپذیرند، اشوزرتشت در این هنگام 42 سال داشته است.
آرام، آرام و به تدریج دین زرتشت در سرزمین ایران و کشورهای همجوار پیروانی پیدا مینماید، تا اینکه، در سن هفتاد و هفت سالگی، اشوزرتشت در حالی که در آتشکده بلخ با تعدادی از پیروانش مشغول نیایش بوده است، توسط فردی تورانی به نام « تور براتور » به شهادت میرسد و هفتاد و دوتن از یاران زرتشت نیز در این میان به شهادت میرسند.
آرامگاه اشوزرتشت در کجا واقع شده است ؟
تاریخ درگذشت اشوزرتشت روز خیرایزد و دی ماه برابر با پنجم ماه دی است، زرتشتیان چون به بقای روح و فروهر نیاکان خود باور دارند، اصولا پس از مرگ، علاقه زیادی به اینکه به سر مزار درگذشته بروند و شیون و زاری کنند، را ندارند، بنابراین برای زرتشتیان، مهم نبوده که اشوزرتشت در کجا دفن شده و همواره روح او را در کنار خود احساس میکنند و از روح و فروهر پاک اشوزرتشت برای پیشرفت کارهایشان کمک میخواهند و به دنبال محل آرامگاه اشوزرتشت نیستند.
ولی بنا بر اثبات بیشتر دانشمندان، آرامگاه اشوزرتشت، در استان بلخ افغانستان و در شهر مزار شریف است. همان جاییکه بنا بر باور مذهب شیعه (بیشتر مردم شهر مزار شریف را شیعیان تشکیل میدهد)، آنجا مقبره حضرت علی است، در حالیکه مقبره حضرت علی در عراق واقع است و از نظر تاریخی هرگز حضرت علی به افغانستان گذر نکرده است، و مزار شریف به خاطر این گفتهاند که مردم میدانستند که یک مزار شریفی در شهرشان وجود دارد که برای حفظ آن بایستی یک نام مقدس و سپنتایی به آن بدهند.
نام قدیم شهر مزار شریف هم بلخ بوده و نام این استان هم اکنون هم بلخ است و در اوستا بسیار آمده که بلخ محل پادشاهی شاه گشتاسب بوده که اشوزرتشت دین خود را ارایه و تبلیغ میکرده است، و در این شهر به شهادت رسیده است.
از این نوع کارها در ایران زیاد است، مانند لقب تخت سلیمان که به مقبره کوروش بزرگ دادهاند یا نقش رستم یا تخت جمشید و غیره، که بتوانند این مکانها را به خاطر احترام این افراد، از حمله دشمنان در امان دارند، که خوشبختانه موفق هم شدهاند.
7 پاسخ
درودبرهمکیشان خوب ومهربونم عالی بودسپاس اشوزرتشت درقلب همه مامثل روشنایی خورشیدمیدرخشدسپاس ازهمه شماامردادی های عزیزم.دوستدارشمامهرداد
با درود و کمال احترام به موبد اردشیر خورشیدیان، کوه اوشیدر (اشیدرنه) در استان سیستان قرار دارد که بندهشن هم بدان اشاره می کند و نام امروزی آن کوه خواجه است، بگذریم از آنکه خاستگاه اشوزرتشت در شمال خاوری فلات ایران بوده است و او برای اندیشیدن نیازی نداشته است تا بیش از ۴ هزار کیلومتر رنج سفر کند! در هر روی، به گمان زیاد کوه اصلی اوشیدرنه در سرزمین اصلی و خاستاگه اشوزتشت قرار داشته است که پس از مهاجرت اقوام سکایی به سکستان (سیستان امروزی)، آن را نام را هم بر کوه خواجه امروزه نهاده بودند.
درود. بنده علی هستم از سیستان. بله درست میفرمائید. کوه خواجه سیستان را کوه اوشیدر مینامند.
آفرین بر شما ک بسیار خوب و راست و درست نوشتید و نوشته یا شاید بهتره بگوییم داستان را به خوبی و درستی به نقد کشیدید
باید دید که زبان شناسان چه می گویند. زبانی که پيامبر راستين ما با آن سخن میگفته مال هر منطقه ای که بوده قطعا خواستگاه اشورتشت نيز آنجا بوده است. اما نکته اين است که شاید زبانی که در گذشته های دور زبان مرسوم برخی نقاط آذرآبادگان و قفقاز بوده شبیه زبان مردم بلخ و خوارزم بوده همانطور که اينک تات زبانان در اراک و گيلان و آنسوی باکو زندگی می کنند. و میتوان گفت پيامبر ما اهل آن نقطه ای از آذر آبادگان بوده که زبانشان اوستایی بوده است. هم اينک هم ناحيه ای در بالای گرجستان است که اوسِتيا نامیده میشود و زبانشان شبيه زبان مردمان برخی نقاط در تاجيکستان است.
در کوچ آریایی ها که از جنوب روسیه و بالای دریای کاسپين رخ داده مردمان اوستایی زبان به دو سمت، گروهی به سمت سرزمين های شرق کاسپين ( خوارزم و بلخ و … ) و گروهی به سمت سرزمين های غرب کاسپين ( نواحی قفقاز و آذر آبادگان ) کوچ نموده اند و زرتشت پيامبر از مردمان ناحيه قفقاز و آذرآبادگان بوده که ناچارا برای گسترش دين خود چون در ناحيه تولد خود نتوانسته موفق شود به سمتی برای گسترش دين خدا رفته که همزبانش بوده اند و آنجا سرزمين بلخ بوده است .
از طرفی نام مادر زرتشت اگر واژه ترکی باشد اینگونه میتواند باشد که در زمانهای بسیار دور تعدادکمی ترک زبان کوچرو و دامدار در نواحی آذر آبادگان و همچنین در مناطق شمالی سرزمين های خوارزم بوده اند. ( هم در شرق کاسپين و هم در غرب کاسپين ) که میشود گفت زرتشت گرامی هم میتواند اهل آذر آبادگان و هم میتواند اهل خوارزم بوده باشد.
و ترک زبانهای اين نقاط که بعدها حکومتهایی تشکیل دادند اقدام به ترکيزه نمودن ساير مردمان نمودند.
از طرفی میتوان نام ترکی بودن مادر اشا زرتشت را نفی کرد چون شايد دغدو همان دختو( دختر) باشد. به هرحال گمانه های بسیاری میتوان درنظر گرفت .
اما نظر من شبیه نظر دکتر گرامی مان جناب خورشيديان است و زرتشت گرامی را از مردم اوستا زبان غرب کاسپين می دانم که برای گسترش دين خدا ناچار به کوچ به منطقه شرق کاسپين که همزمانش بوده اند شده است . البته فرقی نميکند که پيامبر راستين اهل کدام نقطه ایرانزمين بوده مهم اين است که ايشان ايرانی بوده و ما به وی و به دین زیبایش افتخار می کنيم.
با درود فراوان خدمت موبد خورشیدیان گرامی. نوشته خواندنی و جالبی است اما در موضوع زندگی اشوزرتشت چند مورد را باید در نظر داشت. نخست آنکه به شوند دیرپایی زمان اشوزرتشت، هنوز هم بر سر مکان زادن او و نیز مکان آرامگاهش بحث فراوان است. نکته دیگر آنکه، به درستی نمی توان برهان آورد که به گاه حمله تورانیان، اشو زرتشت و همراهان او به نیایش ایستاده بوده اند و نظاره گر یورش تورانیان بوده اند مگر آنکه این یورش به گونه شبیخون با گروهی اندک انجام شده باشد و مردم بلخ و نگهبانان آتشکده بلخ غافلگیر شده باشند. نکته ویژه دیگر آنکه، نشاندن عدد 72 تن همراه اشوزرتشت که در این یورش جان باخته اند همسان سازی را با برخی دیگر از داستان ها در ادیان دیگر به یاد می آورد و اینگونه همسان سازی کردن به راستی که کار درستی نیست. راه در جهان یکی و آن راستی است.
در کوه خواجه (اوشیدر) زابل الان یک مزار هست که مردم همیشه برای زیارت به این مکان میان.
در ضمن در محوطه باستانی دهانه غلامان در روستای باستانی قلعه نو شهرستان زهک، مکانی خشتی هست معروف به قبر زرتشت