شهر تهران مجموعهی درهم تنیدهای از محلههای کهن و نو است. سازههای دیرینه در کنار نوساختها، بافتی ناهمگون و ناسازوار شکل دادهاند. آنچه بیشتر بهگمان میرسد کمرنگ شدن و روبه زوال رفتن بافت تاریخی شهر و افزونی بیشتر و بیشتر سازههایی است که با سر برآوردن هر کدام از آنها، پارهای از هویت و شناسهی تهران رو به فراموشی میگذارد؛ بهویژه آنکه با همهی کوششها برای باززندهسازی و مرمت بافت تاریخی، سازههای کهن ناگزیر رو به فرسودگی میروند و در میان شلوغی بیش از اندازهی شهر و سرعت ساختوسازها، از پا درمیآیند. اکنون بافت کهن شهر بخش کوچکی از گسترهی غولآسای تهران را شکل میدهد.
اگر بخواهیم نمادی تاریخی و ریشهدار برای کلانشهر تهران بیابیم، بیگمان باید به سازهی زیبا و دلانگیز «شمسالعماره» نگاه انداخت. این سازه که زمانی بلندترین ساختمان شهر بود، اکنون در میان برجها و بلندمرتبهسازهای شهر کمتر به چشم میآید. با این همه بهگونهی شگفتآوری همچنان پایدار است و از گزند آسیبها دور مانده است. شمسالعماره میتواند حلقهی پیوند آنچه باشد که تاکنون دربارهی محلههای تاریخی تهران برشمردیم و یاد کردیم.
آفرینش سازهای نو در تهران روزگار قاجار
پیش از آنکه ناصرالدینشاه قاجار بار سفر ببندد و فرنگستان را از نزدیک ببیند، آرزوی ساخت ساختمانی بلند، مانند سازههایی که در عکس شهرهای اروپایی دیده بود، وادارش ساخت که ساختمانی به مجموعهی کاخ گلستان بیفزاید تا بر فراز آن بتواند همهی شهر را تا دورترین جا، ببیند. از اینرو از یکی از درباریان، به نام دوستعلیخان معیرالممالک، خواست که دست بهکار شود و بلندترین ساختمان پایتخت را بسازد. در این زمان، هجده سال از پادشاهی او سپری شده بود و شاه آرزوهای دور و درازی برای ساخت پایتختی آبرومند و زیبا در سر میپخت.
بدینگونه در سال 1282 مهی (:قمری) فکر ساخت سازهای بلند شکل گرفت و دو سال پس از آن، با کوشش درخور ستایش معیرالممالک و با هزینهی خود او، ساختمانی بسیار زیبا ساخته شد که آن را شمسالعماره نامیدند. هیچ سازهی دیگری در تهران آن روزگار وجود نداشت که به بلندی این عمارت باشد. شاه قاجار به همراه نزدیکان و گاه زنان حرمسرایش، بر فراز این ساختمان میایستاد و شهر و جنبوجوش مردم را نگاه میکرد. این کار یکی از سرگرمیهای همیشهی شاه و پیرامونیانش بود.
درِ اصلی شمسالعماره در باختر سازه و رو به دیگر بخشهای کاخ گلستان بود. درِ خاوری آن نیز رو به خیابان ناصری (خیابان ناصرخسرو کنونی) گشوده میشد. بلندای شمسالعماره نیز همراه با کلاه فرنگی سازه به 30 متر میرسد و بدون درنظر گرفتن بخش فرازین آن 25 متر است. این بلندی در آن زمان بسیار شگفتآور و نوپدید بود. برای آنکه سنجشی به دست داده باشیم این را میتوان گفت که شمسالعماره از بنای عالی قاپو، در میدان نقش جهان اصفهان، 18 متر کوتاهتر است. پس میتوان گفت این سازه که برای شهر تهرانِ آن روزگار بلند و شگفتآور به شمار میرفت، در سنجش با برخی دیگر از سازههای تاریخی ایران چندان هم بلندایی نداشت. همچنین دو برج، در دو سوی شمسالعماره دیده میشود. برجهای دوگانه هم شکل و یکسان ساخته شدهاند و قرینه هستند.
با آنکه شمسالعماره سازهای برگرفته از شیوههای معماری ایرانی و اروپایی است، در جایی اشاره نشده است که در طراحی این سازهی زیبا از طراحان فرنگ کمک گرفته شده باشد. پس آن را باید سازهای ایرانی دانست که با بهرهجویی از شیوههای نوین معماری باخترزمین ساخته شده است.
ساخت شمسالعماره دو سال پس از خواست و فرمان ناصرالدینشاه به سرانجام رسید. هزینهی ساخت آن به همراه همهی وسایلی که برای آرایش و تزیین آن افزوده شد، سر به چهل تومان زد. این مبلغ برای آن زمان چشمگیر و درخور توجه بود. همانگونه که اشاره شد، معیرالممالک همهی هزینهها را پرداخت. او ناگزیر شد که چنین کند؛ از آنرو که برخی بدخواهان معیرالممالک درصدد بودند که او را به زیادهروی در هزینهها و به باد دادن پول دولت متهم کنند و از چشم شاه بیندازند.
روزی که کارها به پایان رسید، جشن باشکوهی برگزار کردند و شاه و درباریان با تشریفاتی پُرزرق و برق از پلههای شمسالعماره بالا رفتند و از آنجا بلندی شهر را دیدند. پرچم ایران بر فراز برج برافراشته شد و شاه از سازهی زیبایی که معیرالممالک با کوشش بسیار برآورده بود، ستایش بسیار کرد. از آن پس هر گاه شاه به بیرون از شهر میرفت و در کاخ نبود، پرچمی بر فراز شمسالعماره گذاشته میشد. این کار آیینی برای دربار ناصری به شمار میرفت.
ویژگیهای سازهای شمسالعماره
شمسالعماره نه تنها بلندترین ساختمان تهران بود بلکه نخستین سازهای در کشور به شمار میرفت که در ساخت آن از فلز استفاده شده بود. در آن زمان به تازگی فلز به ایران وارد شده بود. همهی ستونهای اشکوب بالایی شمسالعماره چدنی است و از اینرو استواری بسیاری دارد. ضخامت دیوارها نیز بسیار است. این کار بدان سبب بود که وزن سازه و فراوانی آجرهای به کار رفته در آن، بهگونهای بود که باید پهنای دیوارها را بیشتر از آن چه معمول بود، محاسبه کنند و بسازند.
تالار و ایوانهای شاهنشین شمسالعماره در اوج زیبایی است. آینهکاریهای آن نیز کممانند است و در آراستن درون سازه از هیچ کوششی فروگذاری نشده است. نقاشیها و گچبریها آراسته به شیوههای گوناگون است. به همینگونه آراستگی سقف سازه چنان است که زیبایی آن را دوچندان میسازد. در کاشیکاری ها و ساخت پنجرهها نیز به تمامی از شیوههای ایرانی بهره گرفته شده است. کاشیها هفترنگ است و از همان است که در برخی دیگر از بخشهای کاخ گلستان دیده میشود؛ اما در شمسالعماره زیباتر و دیدنیتر بهگمان میرسد. با این همه، شیوههای فرنگی در آذینبندیها نمایان است و نشان از اثرپذیری معمار شمسالعماره از شیوهی اروپایی دارد.
ساعت شمسالعماره
زمانی ویکتوریا، ملکه ی بریتانیا، ساعتی بزرگ به ناصرالدین شاه پیشکش کرده بود. پس از آن که ساخت شمس العماره به پایان رسید، ساعت ملکه را بر فراز سازه گذاشتند. صدای ناقوسی زنگ ساعت چنان بلند بود که در همه ی شهر می شد آن را شنید. گاه نیز سبب آزار کاخ گلستان نشینان می شد. از این رو، زنان شاه گلایه کردند و از او خواستند که چاره ای برای صدای بلند و گوش خراش زنگ ساعت بیاندیشید. شاه نیز دستور داد صدای آن را کم کنند. اما دست کاری ساعت همان و از کار افتادن آن همان. بدین گونه زمان سنجِ پیشکشی ملکه ویکتوریا درست بر روی ساعت 10 و 6 دقیقه متوقف شد و دیگر کار نکرد که نکرد و حسرت آن به دل شاه و درباریان ماند. این خواب گران ساعت، صد سال به درازا انجامید تا آن که در روز 22 آبان ماه 1391 خورشیدی، پس از انجام تعمیرات بسیار و رنج فراوان، زنگ ساعت دوباره به کار افتاد و در کاخ گلستان و خیابان ناصرخسرو شنیده شد.
شمسالعماره استوار و پابرجا ساخته شده است. این سازهی زیبا و دلپذیر هنوز هم خدشه ناپذیر است و با همهی دگرگونیهای شهر و فرسودگی شمار بسیاری از سازههای کهن آن، آسیبی ندیده است. با این همه در سال 1360 خورشیدی پارهای مرمتها و بازسازیها در آن انجام گرفت تا استواربخشی بیشتری به آن داده شود. در این مرمت، پلههایی را که در زمان پهلوی به ایوان شمسالعماره افزوده بودند و هیچ تناسب و همخونیای با اجزای سازه نداشت، برداشته شد.
شمسالعماره در نگاه تهرانیهای اصیل نمادی تاریخی و باارزش شناخته میشود. از اینرو، در ترانهها و آوازهای آنان نیز فراوان یاد شده است. یک نمونهی آن ترانهای بود که شادروان مرتضی احمدی خواند و در دهههای سی و چهل خورشیدی از صفحات پُرفروش بود:
برفتم من بر درِ شمسالعماره
همون جایی که دلبر خونه داره
برفتم بر دمِ در
زدم من حلقه بر در
بیامد پشت اون در
بگفتا کیستی تو؟
گفتمَش من…
* با بهرهجویی از کتاب «سرگذشت طهران» نوشتهی امیرحسین ذاکرزاده (1388)؛ و تارنماهای «معمارآنلاین»، «پایگاه خبری شهر» و «ویکی پدیا».
محوطهی کاخ گلستان
شمسالعماره از درون کاخ گلستان
شمس العماره از سمت خیابان ناصرخسرو
سرای قدیمی روشن 1311 روبهروی شمسالعماره
ساعت پیشکشی ملکه ویکتوریای انگلیس به ناصرالدین شاه
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393