همیشه عاشق این لحظه بودم ، لحظهای که خون در رگهای آدم به جوش میآد احساسی وصف ناشدنی، یکجور غرور آمیخته با حس اصالت، حس سربلندی و سرافرازی. حسی که با شنیدن شعر و آهنگ ای ایران درست در لحظه برافروخته شدن آتش جشن سده در قلب رخنه میکند. حس ریشهدار بودن ریشهای تا عمق چند هزار سال تاریخ ، تاریخی پر فرازونشیب.
جفایی که در گذشته به ما ملت شد ادعای داشتن تاریخ دوهزاروپانصد ساله بود که عملا منکر پیشینهی چند ده هزارساله میهن ما بود. نام ایران و پیشینه ملت آن به دوران خیلی دورتری بر میگردد و بسیاری از آئینهای ایرانی که امروز برای ما به یادگار باقی مانده حکایت از همین واقعیت دارند. البته فقط تاریخ ما مورد جفا قرار نگرفته بلکه فرهنگ ما ، زبان ما ، ….. وحتی ادیبان ما نیز از این گزند در امان نبودهاند.
برای من موجب شگفتی است که بسیاری از مردمان اثر جاودانه حکیم طوس را با افسانههای ملل همسنگ دانسته و شاهنامه را نیز افسانه میپندارند و این درحالی است که بطور مثال مشخصات اولین انسان (کیومرث ) و چگونگی زندگی او و حتا نوع پوشش و لباس او در شاهنامه به گونهای وصف شده که مطابق بر آخرین نظریههایی است که در مورد انسانهای اولیه و مسکن و پوشش و ……. او امروزه وجود دارد. بسیار دور از ذهن است که شخصی قصهگو در گذشتههای دور از تراوشات ذهن خود چنین افسانهای را گفته باشد و بر حسب اتفاق این افسانه اینگونه با واقعیت منطبق باشد. اگر کسی چنین میپندارد قاعدتا از دایرهی انصاف خارج است.
اگر در شاهنامه از چگونگی دستیابی انسان به آتش و مهار آن به دست بشر سخن رفته با ماجرایی کاملا زمینی و باورپذیر روبرو هستیم، به عکس افسانههایی که در فرهنگ بعضی از ملل منشاء آتش و آمدن آن به زمین را به رویدادهای ماورائی پیوند داده. چنان افسانههایی از بنمایههایی بسیار ضعیف برخوردارند به شکلی که امروز و در قرن بیستویکم در قصههای قبل از خواب کودکان نیز ناکارآمد هستند.
جشن سده یا جشن کشف آتش از آئینهایی است که پیشینهی چند ده هزار ساله دارد و بنا به اهمیتی که این کشف در تاریخ بشر داشته ایرانیان باستان در پاسداشت آن کوشیدهاند. بدون شک مهار آتش توسط انسان نقطه عطفی در تاریخ تمدن بشر بوده. از لحظه کشف و مهار آتش به بعد است که انسان در راس زنجیره غذایی قرار میگیرد. با کمک این عنصر مقدس صنعت شکل گرفته و در پناه آن فرهنگ گسترش یافته. فرهنگی مانند فرهنگ ایرانزمین که من و شما به آن میبالیم و اینگونه است که هر ساله به یادگار این کشف دیرینه آتش سده افروخته میشود و با برپائی آتش سده فرصت آن پیدا میشود تا یکبار دیگر نظارهگر آیینی به بلندای تاریخ این سرزمین باشیم.
هر ساله وقتی آتش سده را نظاره میکنم از ورای شعلههای آن درخشش ملتی را میبینم که آتش را به کاوه سپرد تا از دل آن پتکی ضحاککوب بیرون بکشد. از دل این آتش شمشیر آختهای بیرون آمد و به دست یعقوب سپرده شد وتازش تازیان را به عقب راند. این آتشی است که صنعتکاران این مرزوبوم با کمک آن در رفاه مردمان کوشیدند. درخشش نور سده در تاریکی شب نمایانگر فرهنگی است که هزاران سال جهان را روشن کرده.
هر سال پس از شروع مراسم جشن سده شعلههای آتش زبانه میکشد مردمی که نزدیک به آتش هستند تاب نیاورده و عقبتر میروند و با سرعت حلقه جمعیت بزرگتر میشود. در شبهای سرد زمستان مردم بیشتری از فاصله بسیار دور و در گرداگرد آتش از گرمای مطبوعی که بسوی آنها گسیل میشود بهره میبرند. این گرما همچون گرمای سخن زرتشت است که از فاصله زمانی بسیار دور در این زمستان سخت به سوی ما میتابد و در وجود ما روشنی میگستراند.
حضور در آئین جشن سده، حضور در آئینی میهنی است،گرچه در سالهای اخیر پرچمدار پاسداشت سده هازمان زرتشتیان بوده. من نه به عنوان یک زرتشتی بلکه به عنوان یک ایرانی، افتخار میکنم، در سده چشم به آتشی دارم که روزگاری مرداویچ نگهدار آن بوده. در چنین بزمی خود را همرزم ابومسلم و در سپاه مازیار و در جامه بابک میبینم. سده من را به رستم به سهراب و به گیو و گودرز پیوند میزند در چنین شبی خود را همراه غیورمردان و شیرزنان کرد و بلوچ و آذری و ……. میبینم، دلیرانی که این جانم را و تمام داشتههای خود را و نام ایرانم را مدیون فداکاری آنان هستم.
افسوس که امسال پس از چند هزار سال امکان حضور در این جشن وجود ندارد و چارهای نیست جز آنکه با بهرهجویی از فنآوریهای مدرن بصورت مجازی نظارهگر این آیین باشیم. این نیز خود تجربهی جدیدی است که فرصت شناخت آن به من داده شده شاید هم فرصتی است برای همهی هموطنان. هممیهنانی که در سالهای گذشته امکان حضور در این جشن ملی را نداشتند، شاید اینبار همراه من در این جشن شرکت کنند.
هر ساله بسیاری از دوستان و هممیهنان غیرهمکیش از اینکه فرصت حضور در آئین سده به آنها داده نمیشد گله داشتند و هیچگاه پاسخهای ما مبنی بر در اختیار نداشتن فضای کافی و …… برای ایشان قابل پذیرش نبود و حتا توضیح این واقعیت که سده جشنی ملی است و نه آئین مذهبی باز هم رهایی بخش هازمان زرتشتی از این گلایه هممیهنان نبود. امسال فرصتی بدست آمده تا این آئین، به گستردگی تمام ایران به خانه دوستداران فرهنگ ایران زمین برده شود و سرآغازی باشد برای درج این روز در گاهشمار رسمی کشور.
آخرین جشن سده در قرن چهاردهم فرصتی را برای مسوولان فرهنگی کشور فراهم کرده تا اینبار بدون آنکه نیاز به تدابیر ویژه برای برقراری امنیت شرکتکنندگان در چنین جشنی با وسعت ملی را داشته باشند آن را در گسترهی جهانی برگزارکنند. بیشک اهمیت قائل شدن برای آیینهای سرزمینی به پیوند هر چه بیشتر اقوام ایرانزمین خواهد انجامید و فتنهانگیزان انیرانی را ناامید خواهد کرد.
امیدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان متولی فرهنگ سرزمینی از این فرصت سود جسته و همراه با رسانه ملی به کمک انجمنهای زرتشتیان برگزارکنندهی این آئین در سراسر کشور بشتابند و برنامهای را فراهم سازند تا زیرساختهای فضای اینترنتی برای پخش زنده این آیین در شبکههای اجتماعی از طریق شبکه جهانی اینترنت فراهم گردد. طبیعتا در انجام این مهم از توانمندیهای نماینده محترم زرتشتیان در مجلس و حمایت سایتهای هازمان زرتشتی نیز بهره خواهیم برد تا این حس زیبای غرور توام با اصالت هرچه بیشتر و بهتر برای همه ایرانیان تجربه گردد.
ایدون باد بابک شهریاری – دی ماه 99
یادداشت به قلم بابک شهریاری
آخرین سده در این سده
- بابک شهریاری
- 1399-11-01
- 11:18
- 653
- 3 نظر
به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter
تازهترین ها
3 پاسخ
با تشکر از مقاله ارزنده آقای شهریاری. در فضای اینترنتی نیازی به مجوز فرهنگ و ارشاد نیست (تا زمانی که سیاسی یا غیراخلاقی نباشد) و به سادگی میتوان در سایت های زرتشتیان و علاقمند به دین زرتشتی در دید عموم قرار داد.
انجمنهای ایران عموما در یک زمان این مراسم را برگزار میکنند (قبل از غروب). گرچه چند انجمن نمایش اینترنتی دارند،فقط میشود یکی را همزمان دید. پیشنهاد میشود بقیه برنامه ضبط شده و در شبکه ها در دسترس باشند.
انجمن های زرتشتی در سایر کشورها، به خصوص در آمریکا، کانادا، و استرالیا جشن سده را در ساعت مناسب محلی برگزار میکنند که با اختلاف ساعت میشود چند برنامه را در صبح بعد شنبه زنده نگاه کرد.
نکته آخر اینکه سده 100 سال است. سده اول از سال 1 تا 100 است (سال صفر وجود ندارد). همینطور سده دوم از 101 تا 200 است.سده پانزدهم از 1401 تا 1500 خواهد بود. بنابراین آخرین سده از این سده سال آینده است.
بابک گرامی نوشته شما چقدر زیبا و درست بود. به راستی با نگاهی به کتابهای تاریخ علم خواهیم دانست که مهار آتش و بهرهگیری از آن در روزگار هوشنگ پیشدادی یک خیال ایراندوستانه نیست و چقدر دردآور است که باستانشناسی ما مانند مصر و یونان و … به دنبال اثبات استورههای ما نیستند. در حالی که پژوهشگرانی چون ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن به روشنی سهم ایران را در تمدن جهان بزرگ و انکارنشدنی میداند، ما افسانه میانگاریم آنها را …!
با درود به آقای شهریاری گرامی. نوشتار بسیار جالب و خواندنی است و به نکات ارزشمندی اشاره می کنند. دو مورد به نظرم میرسد که یادآور می شوم. فرموده اند که “در گذشته جفایی به ملت شده است که تاریخ ما را دو هزار و پانصدساله خوانده اند” که اگر منظور از در گذشته، پیش از دوران انقلاب باشد باید توضیح بدهم معمولاً از تاریخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی صحبت می شده است و گرنه همان زمان هم تاریخ ایران را بنا بر کشفیات تا آن زمان تا هفت هزار سال و بیشتر هم می گفته اند و البته تاریخ هر ملتی با کشفیات جدید ممکن است به درازای بیشتری هم بیانجامد. نکته دوم اینکه جشن کشف آتش را با پیشینه چند ده هزار ساله عنوان کرده اند که تنها اگر آثار و شواهد باستانی وجود داشته باشد قابل پذیرش است و گرنه کشف آتش معنایی ندارد چون همواره (یا کمینه برای چند صد هزار سال به گواهی کشفیات باستانی آفریقای جنوبی) به نوعی در زندگی بشر بوده است و این بیشتر مهار کردن و در اختیار گرفتن آتش بوده است که ارزشمند بوده است و در تاریخ بشر تاثیر زیادی داشته است. تاکید بر ارزش بیشتر و نگاه جهانی تر بر رویدادهای شاهنامه که اشاره فرموده اند نیز بسیار مهم و بایسته است از آن جهت که جشن سده آیینی فرادینی و فراکشوری است.