تا یک سال پیش آنچه دربارهی شکلگیری یکی از خیابانهای تهران میدانستیم اندک و آمیخته با پارهای حدس و گمان بود. آن خیابان که رازگونه به گمان میرسید، «فیشرآباد» نام داشت؛ همان که اکنون خیابان سپهبد قرنی نامگذاری شده است. پرسشها پاسخ روشنی نمییافت: چرا فیشرآباد نامیده میشد؟ این اسم از کجا میآمد و فیشر چه کسی بوده است؟ تا آنکه در امردادماه 1398 نمایشگاهی در همان خیابان با عنوان «داستان مسیو فیشر و تولد یک محله» برگزار شد و در سایهی کوششهای امید علیزاده آگاهیهای تاریخی بسیار دربارهی این خیابان و پیریزی محلهی آن بهدست آمد.
علیزاده مدیر پروژهای بود که چندین سال کوشش کرده بود تا اسناد تاریخی دربارهی محلهی فیشرآباد را گردآوری کند و بنیان گذار این محله را از پسِ گذر سالها و فراموشیها بازشناسد. آنچه اکنون دربارهی فیشرآباد و موسیو فیشر میدانیم، از رهگذر جستوجوهای او بهدست آمده است.
فیشرآباد گسترهای است که از میدان فردوسی آغاز میشود و با امتدادی شمالی به خیابان کریمخان زند میرسد. این گستره در یکی دو سده پیش شاهراهی بود که از جنوب به بخشهای شمالی بیرون خندق تهران راه داشت. دیرینگی این محله به سالهای پایانی پادشاهی قاجار میرسد. اما زمان بسیاری بُرد تا شکل محلهای مسکونی یافت و به محلههای دیگر تهران پیوست. در سالهای پایانی قاجاریه و زمان رضاشاه این محله فیشرآباد نامیده میشد، در دورهی پهلوی دوم نام آن به سپهبد زاهدی دگرگون شد و پس از انقلاب خیابان سپهبد قرنی عنوان گرفت.
فیشر کیست؟
یکی از شاهزادگان قاجاری و فرزندان ناصرالدینشاه قاجار، شاهزادهای به نام کامران میرزا نایبالسلطنه بود. داراییها و زمینهای او در تهران پُرشمار بود و در چند محلهی تهران قدیم باغهایی سرسبز داشت. تا مدتها گمان میرفت که فیشر باغبان یکی از باغهای او بوده است! اینکه چنین گمانی از کجا میآمد؟ چندان پیدا نیست. اکنون میدانیم که این گمان ساختگی است و از خیال کسانی تراوش کرده است که داستانی سر هم کرده بودند تا نادانستههای خود را پنهان کنند. هیچکس بهدرستی نمیدانست فیشر کیست و چگونه توانسته است محلهای را در پایتخت بنیان گذاری کند. آن داستان خیالی اینگونه ادامه مییافت که فیشر با گِرد کردن مال و دارایی بسیار از راه باغبانی، توانست خانهای در جایی که سپستر به نام خود او فیشرآباد نامگذاری شد، بسازد! گاه نیز گفته میشد که فیشر آجودانی آلمانی و نظامی بوده است. تنها با جستوجوهای پژوهشگران پروژهی محلهی فیشرآباد بود که این گمانهای نادرست به کنار گذاشته شد و چهرهی او و رویدادهای زندگیاش روشن شد.
آنتوان فیشر تبعهی کشور اتریش بود و در زمان مظفرالدینشاه قاجار و سالهای پس از آن در سفارت اتریش- مجارستان به کار دفترداری سرگرم بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که امپراتوری اتریش- مجارستان از هم پاشید و دو کشور جداگانه از دل آن پدید آمد. پس میتوان آنتوان فیشر را یکی از واپسین بازماندگان سفارت آن امپراتوری در ایران دانست.
میگویند که فیشر بسیار باهوش بود و زبان فارسی را به سرعت فراگرفت، خوش برخورد بود و میدانست چگونه بر ثروت و دارایی خود بیفزاید. آمدن فیشر به ایران این فرصت را با او داد تا خم و چم کار با ایرانیان را به بهترین شیوهای بیاموزد و آن اندازه مال و زمین به دست بیاورد که خیال بازگشت به کشورش را برای همیشه کنار بگذارد.
در همان نمایشگاهی که از آن یاد کردیم، برای نخستینبار عکسی از فیشر نشان داده شد. این دیپلمات بیگانه در آن عکس با کلاهی انگلیسی بر سر و عینکی گِرد بر چشماناش دیده میشد که بر صندلیای نشسته بود که در دهههای پیش به نام صندلی لهستانی شناخته میشد. همان صندلیهایی که از چوبهای خمیده و ظریف ساخته شده بود و ظاهری بسیار زیبا داشتند.
فیشر سرانجام توانست در جایی میان دروازه دولت و دروازه یوسفآباد باغی خریداری کند و به کمک بناها و کارگران ایرانی خانهای در آنجا بسازد. آنچه پیرامون باغ او دیده میشد زمینهای خالی از سکنه و ساختوساز بود. میگویند این بیگانهی راه و چاهشناس، کاشیای بر سر درِ باغ خود زده بود که روی آن نام فیشرآباد نوشته شده بود. این باغ سرآغاز شکلگیری محلهی فیشرآباد شد. اما سربرآوردن چنین محلهای نیاز به گذشت سالیان بسیاری داشت.
آنتوان فیشر سرانجام پس از 35 سال زندگی در ایران، در 16 شهریورماه 1316 خورشیدی درگذشت و در گورستان کاتولیکهای دروازه دولاب تهران به خاک سپرده شد.
شکلگیری محلهی فیشرآباد
در پادشاهی رضاشاه تهران گسترش و توسعهی بیشتری یافت. یکی از بخشهایی که رنگ آبادی و ساختوساز به خود گرفت زمینهای پیرامون باغ و خانهی آنتوان فیشر، یا آنگونه که خود او میگفت: فیشرآباد، بود. از اینرو بلدیه (شهرداری) تهران زمینهای این ناحیه را بخشبندی کرد و به خواستارانش فروخت. از آن پس بود که آن گستره آرامآرام شکل دیگری یافت و از دل آن محلهای پدید آمد.
پس از شهریور 1320 و اشغال ایران به دست نیروهای متفقین، فیشرآباد مرکزی نظامی شد. با بیرون رفتن ارتشهای بیگانه، این محله را به ارتش سپردند. از اینرو فیشرآباد تا اندازهای بافت نظامی یافت؛ به ویژه آنکه بسیاری از افسران و فرماندهان ارتش در همین محله زندگی میکردند. از سویی دیگر، فیشرآباد جایی برای زندگی زرتشتیان و ارامنه هم شد.
چند سازهی دیرینه در محلهی فیشرآباد هنوز هم دیده میشود. یکی از آنها هتل مرمر است که در دههی چهل خورشیدی ساخته شد و اکنون هتل باباطاهر نام دارد. در همین خیابان دفتر یکی از قدیمیترین شرکتهای مسافربری به نام «تی.بی.تی» دیده میشد. این شرکت اتوبوسرانی و مسافربری دست به نوآوریهایی زده بود و از این راه آوازهی بسیاری بهدست آورده بود؛ بدینگونه که رانندگانش همگی لباسهای فُرم داشتند و اتوبوسهایش بسیار پاکیزه بودند. افزونبر اینکه از مسافران با خوراکی و نوشیدنیها پذیرایی میکردند. تبلیغات گستردهی این شرکت مسافربری در روزنامهها و مجلههای دهههای پنجاه خورشیدی بسیار چشمگیر بود. با بُردن شرکتهای مسافربری به ترمینال آزادی، دفتر فیشرآباد تی.بی.تی نیز بسته شد.
از همه مهمتر خانهی علامه علیاکبر دهخدا، بنیانگذار لغتنامهی دهخدا، در محلهی فیشرآباد است. او در خیابان ایرانشهر زندگی میکرد؛ خانهای که اکنون به نام هنرستان جابربن حیان شناخته میشود. برپایهی آگاهیهایی که از پژوهش نسرین ظهیری بهدست آمده است، دهخدا خانهاش را با چهارده هزار تومانی خریداری کرد که دولت بابت نوشتن کتاب «امثال و حِکم» به او پرداخته بود. این خانه-باغ 32 اتاق و چندین حوض و انبوهی درخت گلابی و انار و سیب داشته است.
این را نیز یادآوری کنیم که در برخوردگاه خیابان فیشرآباد (قرنی) و تختجمشید (طالقانی) هتلی به نام آتلانتیک دیده میشود که اکنون به نام هتل اطلس تهران نامگذاری شده است. این هتل همان جایی است که غلامرضا تختی، کشتیگیر نامدار، در آنجا، در روز 17 دیماه 1346، خودکشی کرد یا به سخنی دیگر، کشته شد.
* با بهرهجویی از: گزارش تارنمای «فرارو»، «دانشنامهی ویکیجو» و کتابهای «آمدیم خانه نبودید» نوشتهی نسرین ظهیری (1395) و «تاریخچهی اتومبیل در ایران» نوشتهی عباس حسینی (1390).
دفتر و ایستگاه شرکت مسافربری تی.بی.تی در گذشتههای دور
دفتر جدید شرکت مسافربری تی.بی.تی
درختان کهنسال محلهی قرنی
کلیسای سرکیس مقدس (خلیفه گری ارامنه ) در ابتدای خیابان ویلا
بنیاد فرهنگی بیدل دهلوی
درختان کهنسال محلهی سپهبد قرنی
خانهی اندیشمندان و علوم انسانی
تندیس قیصر امینپور، شاعر و نویسندهی معاصر در پارک ورشو
پارک ایرانشهر
خانهی هنرمندان ایران در خیابان ایرانشهر
برپایی 24 تندیس مشاهیر هنر ایران در گوشهی جنوبی خانه هنرمندان ایران
تندیس یادبود علی نصیریان
تندیس زندهیاد محمدعلی کشاورز
تندیس زندهیاد عباس کیارستمی
تندیس زندهیاد داود رشیدی
زمین اسکیت پارک ایرانشهر
سازهای هنری به نام چشم خدا در پارک ایرانشهر
مسجد الرحمن محلهی سپهبد قرنی
هنرستان فنی حرفه ای جابربن حیان
مرکز آموزشی سنجش
دبیرستان علامه حلی در جنوب خیابان ایرانشهر
هتل اطلس ( آتلانتیک سابق )
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393
4 پاسخ
ظاهرا علی نصیریان هنوز زنده است .
ممنون از آقای مهرزاد که این اطلاعات وعکسهای قشنگ رو برای ما به اشتراک میزارند
ممنون از تهیه گزارش و عکسهای حرفه ای مهرزاد عزیز ?
در گوشهای از متن اشاره کردید جنگ جهانی دوم. صحیح اون جنگ جهانی اول هست.
با سپاس از مقالهتون.