یکصد سال پیش، خیابان پاستور، دانشکدهی ستاد ارتش و میدان حُر گسترهای بیرون از دروازههای تهران بود که «باغشاه» نامیده میشد. این پهنه نشانههایی تاریخی داشت که در گذر زمان، خواسته یا ناخواسته، از میان رفتند و اکنون جز در یادهای دور و نوشتهها نشان و اثری از آنها نیست.
باغشاه، گسترهی باختر تهران قدیم شناخته میشد. پیش از آن میدان اسبدوانی نام داشت؛ بدان سبب که در زمان فتحعلیشاه قاجار در این بخش از زمینهای بیرون از شهر تهران، میدانی برای برگزاری مسابقههای سوارکاری و اسبدوانی ساخته شده بود. سپس در شمال میدان سازهای پی افکندند. جانشین او، محمدشاه سازهی دیگری به آن افزود. افزونبر اینکه هنوز هم جایی برای نمایش اسبها شناخته میشد. اکنون از آن دو سازه نشان و اثری پیدا نیست. اما محدودهی آن، میدان حُر و دانشکدهی ستاد ارتش کنونی بوده است.
رونق افزونتر باغ شاه
در پنجاه سال پادشاهی ناصرالدینشاه، باغشاه از میدان اسبدوانی به بخشی زیبا و دلپذیر تبدیل شد که تندیسی بلند از شاه قاجار، در حالی که سوار بر اسبی تنومند نشان داده شده بود، آن را آذین میداد. ناصرالدینشاه دستور داد که باغی در آنجا بسازند. از همینرو، از آن پس این بخش بیرونی پایتخت به نام باغشاه آوازه پیدا کرد. باغی که ساختند چهار خیابان داشت که از مرکز باغ تا به چهارسو کشیده میشد. جویهای آب و کاشیهای لاجوردیای که کف جویها را آراسته بود، باغ را طراوت و زیبایی بسیاری میبخشید. گلکاریها نیز در جایجای باغشاه دیده میشد و درختان بلند و قد برافراشتهای که آنجا را هوایی فرحبخش و جانپرور بخشیده بود؛ وارون امروز که جز هیاهوی خودروها و گذر پُرشمار مردم وهوای دود و دَم گرفته، چیزی در این پاره از تهران دیده نمیشود. باغشاه در آن زمان باغ ییلاقی ناصرالدینشاه شناخته میشد و شاه و پیرامونیانش گاه و بیگاه به باغشاه میآمدند و در میان باغ و عمارتی که ساخته شده بود، به سر میبردند.
نقاشی رنگ روغن اثر کمالالملک، نگارگر ایرانی. این اثر در سال ۱۲۶۷ خورشیدی، بر روی کرباس کشیده شده است. نقاشی، چشماندازی از میدان باغشاه را نشان میدهد که تندیس ناصرالدینشاه سوار بر اسب، در میان آن جای گرفته است.
اما ناصرالدینشاه به ساختن باغ بسنده نکرد و دستور داد برجی 6 اشکوبهای در آنجا برای او و همسرانش بسازند. این سازه که برج منظر نامیده میشد و کبوترخانه و سازههای کوچکتری پیرامونش داشت، به تمامی از دست رفته است. همچنان که دیگر اثری از دریاچهای که باز به دستور ناصرالدینشاه در میانهی باغ ساخته شده بود، در دست نیست. اما تابلو رنگ روغنی از استاد کمالالملک، نقاش نامدار ایران، در کاخ گلستان نگهداری میشود که در آن منظرهای از باغشاه و دریاچهی آن، در حالی که تندیس شاه قاجار در میان دریاچه دیده میشود، نقاشی شده است. این تابلوی بسیار زیبا نشان میدهد که در آن زمان باغشاه چه گسترهی سرسبز و چشمنوازی بوده است.
ساخت تندیس شاه اینگونه بود که از استاد میرزا علی اکبر معمار، یکی از استادان پیکرساز آن زمان، خواسته شد که تندیسی از شاه بسازد. او نیز تندیس استادانهای ساخت که شاه قاجار را سوار بر اسبی که یک پایش را بلند کرده بود، نشان میداد. این تندیس را در میان دریاچهی باغ بر روی سکویی جای دادند. پس از کشته شدن ناصرالدینشاه، تندیس را برداشتند تا آنکه سالها پس از آن کریمآقا بوذرجمهری، رییس بلدیه (شهرداری) تهران در زمان رضاشاه، دستور داد این تندیس فلزی را ذوب کنند و از میان ببرند.
این را نیز بگوییم که در بخش جنوبی باغشاه، باغ وحش کوچکی نیز دیده میشد. این باغ وحش از دیگر دیدنیهای آن گستره بود. همچنین در آن سالها در فصل بهار اسبهای اصطبل شاه را دور میدان میدواندند و تیمار میکردند. مظفرالدینشاه قاجار نیز مانند پدرش توجه بسیاری به باغ شاه داشت. بهویژه در سالهای پایانی پادشاهیاش بارها به باغشاه میرفت و آنجا را دلخواه تَن رنجور و بیمارش میدانست.
اما شاهی که باغشاه را پایگاهی برای خود ساخت و دست به ساختوسازهای نوینی در آنجا زد، محمدعلی شاه قاجار بود. به ویژه همسر او، ملکه جهان، باغشاه و سازهی چند اشکوبهاش را جایی برای برپایی جشنها و مهمانیهای شاهانه کرده بود. اما محمدعلیشاه که درگیر کشاکشی پایانناپذیر با مشروطهخواهان بود، بسیار زود با مجلس مشروطه و آزادی خواهان به هم زد و در اندیشه از میان بردن مجلس شورای ملی برآمد. او برای این کار باغشاه را پایگاه فرماندهی خود ساخت و در این بخش بیرونی پایتخت دسیسهای برای پایان دادن به مشروطهخواهی ایرانیان چید. چندی زمان نبُرد که او مجلس را به توپ بست و شماری از برجستهترین مشروطهخواهان را دستگیر کرد و به باغشاه آورد. در همین باغشاه بود که شاه قاجار دستور داد در برابر چشمانش سه تَن از مشروطهخواهان یعنی ملکالمتکلمین، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و قاضی ارداقی را اعدام کنند. با این همه، خودکامگی او پایدار نماند و یک سال پس از آن سرنگون شد.
واپسین شاه قاجار، احمدشاه دلبستگی ویژهای به باغشاه نداشت و از همین زمان بود که اندک اندک این بخشِ بیرون از پایتخت از رونق و هیاهوی پیشین افتاد. با این همه، چند رویداد در باغشاه در یادها ماند. یکی از آنها دار زدن حاکم تهران مفاخرالملک بود. پس از آنکه نیروهای مشروطهخواه تهران را به دست آوردند، مفاخرالملک را که از دشمنان مشروطه بود، دستگیر کردند و در باغشاه دار زدند. چندی پس از آن باغشاه تبدیل به پایگاه نیروهای ژاندارمری شد و شکل پادگان به خود گرفت. تا آنکه عبدالحسین میرزا فرمانفرما، از شاهزادگان نامدار قاجاری، باغشاه را از احمدشاه خرید و به داراییهای پرشمار خود افزود.
تندیسی از نبرد گرشاسب و اژدها
در زمان رضاشاه بسیاری از محلههای تهران خیابانکشی تازه شد. باغشاه را نیز که هنوز بیرون از گسترهی پایتخت بود، در همان دگرگونیها بخشبندی کردند. چندی زمان نبُرد که آن گستره بافت و پیکرهای نظامی یافت و پادگانی برای سربازان و گارد شاهی شد. در سال 1312 خورشیدی نیز در بخش شمال باختری باغشاه دانشگاه جنگ ساخته و بنیانگذاری شد.
اما یکی از مهمترین رویدادهای این بخش از تهران کنونی ساخت و نصب تندیسی زیبا بود که هنوز هم در میدان باغشاه (میدان حُر کنونی) دیده میشود و از زیباییهای این بخش از شهر تهران است. تندیس یادشده پیکرهای از گرشاسب، چهرهی استورهای و نامدار ایرانی را در نبرد با اژدها نشان میدهد. این تندیس کار استاد غلامرضا رحیمزاده ارژنگ است. جنس تندیس از بتن است و بلندایی بیش از 5 متر دارد. ساخت آن 3 سال به درازا انجامید و به گمان بسیار در 1315 خورشیدی در میدان باغشاه نصب شد. دربارهی رحیمزاده ارژنگ این را بگوییم که او درس خواندهی دانشگاه کییف شوروی در رشتهی نقاشی و تندیسسازی (هنرهای تجسمی) بود. چند پیکرهی برپاشدهی دیگردر تهران، مانند تندیس فرشتهی عدالت ساختمان دادگستری، از کارهای هنرمندانهی اوست.
به هرروی، سرنوشت باغشاه اینگونه بود که هر بار نگرندهی اعدامی باشد. همچنان که مشروطهخواهان و سپس حاکم تهران را در آنجا دار زدند، در زمان رضاشاه نیز یکی از فرماندهان ارتش، به نام سرهنگ محمودخان پولادین را در پادگان باغشاه تیرباران کردند. او قصد ترور رضاشاه را داشت و در دادگاه نظامی به کار خود اعتراف کرده بود. پولادین آجودان رضاشاه بود. این رویداد نیز در حافظهی تاریخی باغشاه ثبت شده است.
در زمان رضاشاه بود که بخشی از باغشاه و باغ آن به شکل میدان ساماندهی شد.
خیابان پاستور
در سال 1361 خورشیدی، نام میدان باغشاه و گسترهی آن دگرگون شد و آن را میدان حُر نامیدند. مهمترین سازهی این بخش از پایتخت دانشکدهی فرماندهی و ستاد ارتش (دافوس) است. اما بخش اصلی باغشاه پیشین، همان است که اکنون «خیابان پاستور» نام دارد. در زمان احمدشاه قاجار و پس از رویدادهای جنگ جهانی اول، دولت ایران از انستیتو پاستور پاریس درخواست کرد که ایران را هم زیر پوشش خدمات بهداشتی و آموزشی خود قرار دهد. در آن زمان ایران گرفتار قحطی و گسترش بیماریهای عفونی شده بود. بدینگونه در دو هکتار از زمینهای باغشاه که از آنِ عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود، زمینی در اختیار انستیتو پاستور قرار داده شد و با ساخت ساختمانی در این بخش از پایتخت، آن موسسه علمی کار خود را در ایران آغاز کرد. از آن زمان بود که آن بخش از باغشاه خیابان پاستور نامیده شد.
اکنون از باغ و سازههای قاجاری باغشاه چیزی نمانده است و ساختمانهای بلند و کوتاه و دودگرفته، جای درختان و دریاچههای باغشاه را گرفته است. میدان حُر کنونی برخوردگاه (:تقاطع) دو خیابان سپه و کارگرجنوبی است و آکنده از مغازهها و بساطهایی که کالاهای جورواجور خود را به گذرندگانی عرضه میکنند که آن بخش از پایتخت را شلوغ و پُر رفتوآمد کردهاند. شاید کمتر کسی از آنها بدانند که میدان حُر و گسترهی آنچه تاریخ پُرفراز و نشیبی دارد و چگونه پارهای از هویت و شناسه شهر تهران را ساخته است. آنچه در تهران کنونی گم و ناپیداست، حافظهی تاریخی است!
* با بهرهجویی از: جستار «نصب نخستین مجسمه در تهران» نوشتهی احمد سهیلی خوانساری؛ تارنمای «همشهری آنلاین»، «ویکی جو» و «ویکی پدیا».
میدان حر ( باغ شاه پیشین )
گلفروشی هشتادساله زعیم در میدان پاستور
هشتاد سالگی گلفروشی زعیم
میدان دروازه قزوین
میدان رازی (گمرک) تهران
فرهنگسرای رازی در بوستان رازی
فانوس دریایی در بوستان رازی میدان گمرک
کلیسای آشوریان مارگیورگیز خیابان آقابالازاده
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393