کمانچه و تمبکمان را میزدیم و دلمان خوش بود به همان چهچههای استاد آواز وسط بیتهایی که میخواند. بیخبر از ساز و ضرب دیگران بودیم و آنقدر گرفتاری و دردسر دور و برمان ریخته بود که نمیدانستیم در جهان چه خبر است؟ اینکه فرنگیها چه میکنند و چگونه آستینها را بالا زدهاند تا جهان را رام خود کنند، خبری نبود که به گوش ما رسیده باشد. تا آنکه یک روزِ نه گرم و نه سرد آفتابی، سر و کلهی فرستادهی ناپلئون بناپارت در دربار ایران پیدا شد. او، با آن لباسهای تنگ و چسبان و شق و رق راه رفتنش، پیشکشهایی برای شاه ایران، فتحعلیشاه قاجار، آورده بود. یکی از آن تحفهها دستگاهی بود که تا آن روز نه به چشم شاه و درباریانش خورده بود، نه میدانستند چیست و به چه کار میآید؟ دزدکی همدیگر را نگاه میکردند و با ایما و اشاره از هم میپرسیدند: «این دیگر چیست؟».
هاج و واجی شاه و درباریانش از دیدن آن دستگاه تمامی نداشت. آنقدر هم گندهدماغ و از خود راضی بودند که از فرستادهی ناپلئون نپرسیدند که این جعبه و دکمههای ردیف به ردیفش به چه کار میآید؟ هر چند اگر هم میپرسیدند چندان فرقی نمیکرد. آخر شاه قاجار از آن ردیف کلاویههای سیاه و سفید چه میتوانست بفهمد؟ همین شد که دستگاه را در گوشهای از کاخ سلطنتی گذاشتند و رویش گلدان چیدند، شاید فکر میکردند یک جور میز شاهانه است!
پیشکشی ناپلئون به دربار ایران، یک دستگاه پیانو پنج اکتاوی سفیدرنگ بود که آن را از پیانوهای آن زمان، اندکی کوچکتر ساخته بودند. پیانو را «ژنرال گاردان»، افسر نظامی فرانسه و سرپرست گروهی که ناپلئون به دربار ایران فرستاده بود، در سال 1807 میلادی با خود به ایران آورده بود، بدون اینکه فرانسویها لحظهای اندیشیده باشند که پیانو به چه کار دربار ایران میآید؟ آن هم در زمانی که ایران گرفتار جنگ با روسیه بود و به اسلحه بیشتر نیاز داشت تا ساز موسیقی.
چندی پس از رفتن گاردان از ایران، درباریان شاه به فکر افتادند که از آن میز سلطنتی (!) بیشتر سر دربیاوردند. اما آنقدر پیانو را دست کاری کردند که از کوک خارج شد و از ریخت افتاد. ناچار، آن را به گوشهای انداختند و سپستر، گویا، سر از خانهی عضدالملک، از ریشسفیدان ایل قاجار و نایبالسلطنهی احمدشاه، درآورد و سالها در آنجا بود و خاک میخورد. اینکه چه بر سر آن آمد؟ روشن نیست.
سفر ناصرالدینشاه به فرنگ و آوردن پیانو به ایران
بیگمان زمانی که ناصرالدین شاه به پادشاهی رسید و به کاخ گلستان آمد، پیانوی پیشکشی شاه فرانسه را دیده بود و تصویری از آن در گوشهای از ذهنش داشت. بهویژه آنکه شیفتهی موسیقی بود و به این هنر اهمیت میداد.
چندی پس از آن، در سال 1290 مهی (1873 میلادی) شاه به همراه صدراعظماش میرزا حسین خان سپهسالار، راهی فرنگستان شد و به شهر پاریس رسید. در آنجا از نمایشگاهی بازدید کرد و دستگاهی دید که مانند پیشکشی ناپلئون بود. آنجا بود که فهمید آن دستگاه، سازی به نام پیانو است. بیدرنگ چهار عدد از آنها را خرید و دستور فرستادنش به ایران را داد. پیانوهای خریداری شده بزرگتر از پیانوی ناپلئون بودند، اما در جایی ثبت نشده که مدل آنها و کارخانهی سازندهاش چه بوده است.
پیانوهای سفارشی ناصرالدین شاه دو ماه پس از آن به ایران رسید. بدون اینکه فکر کرده باشند که پیانوها را چه کسی قرار است به صدا درآورد؟ در دربار ایران که کسی پیانو نمیزد، شاه هم از سفر اروپاییاش نوازندهای با خود نیاورده بود. پس پیانو، آن هم نه یکی، چهار تا، به چه درد دربار میخورد؟ شاید تصور شاه این بود که پیانو زدن فرقی با نواختن سازهای ایرانی ندارد و نوازندگان دربار از پس این ساز فرنگی برمیآیند.
در آن زمان برجستهترین سنتور نواز دربار ایران استادی به نام محمدصادق خان سُرورالملک بود. میگویند هیچ سنتورنوازی به پای او نمیرسید و در این هنر یگانه بود. صدای سنتور نوازی او را چند سال پیش از درگذشتش ضبط کردهاند و اکنون به شیوهی بازیافت صوتی، وجود دارد. به هر روی، از سرورالملک خواستند که پیانو را راه بیندازد. او پشت دستگاه نشست و کلاویههایش را فشار داد و صدایی از آن بیرون کشید که از بس ناهنجار بود همه گوشهایشان را گرفتند! اما سرورالملک ناامید نشد و آنقدر با پیانو کلنجار رفت تا سرانجام فهمید که این دستگاه هم، مانند سنتور کوک میشود. حتا آن اندازه پیش رفت که توانست پیانو را برپایهی ساختار سنتور کوک کند و چند قطعه بنوازد. همین اندازه هم دست مریزاد داشت و گواه نبوغ آن استاد چیرهدست موسیقی ایران است.
در میان دختران ناصرالدینشاه دو تَن بودند که دلبستگی فراوانی به یاد گرفتن پیانو نشان میدادند. یکی تاجالسلطنه بود و دیگری عصمتالدوله. در این میان عصمتالدوله استعداد بیشتری نشان داد و توانست به کمک سرورالملک نواختن پیانو را بیاموزد. حتا گاهی برای پدرش، ناصرالدین شاه، چند قطعه مینواخت و سبب شادمانی او میشد. عصمتالدوله نخستین بانوی پیانیست ایرانی نام گرفته است.
افزونبر آن دو، عکسی از یکی از همسران سوگلی ناصرالدینشاه، به نام انیسالدوله، در آلبوم سلطنتی کاخ گلستان در دست هست که او را پشت ساز پدالی هارمونیوم نشان میدهد. نمیدانیم او نیز نواختن پیانو را میدانست یا تنها ژستی برای عکس گرفتن بوده است. به هر روی همین نشانهها گواه آن است که در سالهای پایانی پادشاهی ناصرالدینشاه، نواختن پیانو گسترش یافته بود و در کنار سازهای ایرانی اهمیت خود را داشت. بگذریم از این که در دربار شاه قاجار پیانو و دایره و تمبک را با هم مینواختند!
آمدن لومر فرانسوی و آشنایی بیشتر ایرانیان با پیانو
در میانهی پادشاهی ناصرالدینشاه، موسیقی دانی فرانسوی به نام «ژان باتیست لومر» به ایران آمد بخش موزیک مدرسهی دارالفنون را راهاندازی کرد. او سرپرست این بخش بود و زمینهای فراهم ساخت تا ایرانیان با سازهای اروپایی آشنا بشوند. لومر پشت ساز پیانو مینشست و با سختکوشی بسیاری که نشان از دلبستگی او به موسیقی ایرانی داشت، آهنگهایی برای پیانو تنظیم میکرد و مینواخت. در این کار غلامرضا خان مین باشیان، معروف به سالار معزز، آموزگار سلفژ دارالفنون، نیز او را همراهی میکرد. این را باید سرآغاز آموزش پیانو در ایران دانست.
از رهگذر کوشش لومر و شاگردانش بود که نسل نخست پیانو نوازهای ایرانی شکل گرفت؛ کسانی مانند معتمدالملک یحیاییان که پیانو را در نزد سالار معزز آموخت و به خوبی آهنگهای ایرانی را اجرا میکرد؛ مشیرهمایون شهردار که پدرش از سفر فرنگ پیانویی با خود آورده بود و او از 6 سالگی به این ساز میپرداخت، اما آموزش اصلی پیانو را در نزد سالار معزز دید؛ محمود مفخم که به گمان بسیار نواختن پیانو را از مشیرهمایون فراگرفته بود؛ حسین استوار آموزش دیده در نزد مفخم و نیز دو پیانو نواز برجسته مرتضی محجوبی و جواد معروفی. اینها از سرآمدان و پایه گذاران نواختن پیانو در ایران بودند.
سپستر غلامحسین درویش، معروف به درویش خان، استاد موسیقی ایران، به «انجمن اخوت» ظهیرالدوله پیوست و در آنجا سرپرستی ارکستر انجمن را بر دوش گرفت و پیانو را وارد این ارکستر کرد. نواختن پیانو در انجمن اخوت بر دوش مشیرهمایون شهردار بود. در کنار پیانو، از سازهای ویولون سل، کنترباس، آکاردئون و سازهای ایرانی بهره برده میشد. آن کنسرتها در سالهای مشروطیت برگزار میشد و در آشنایی افزونتر دوستداران موسیقی با ساز پیانو نقش بسیار داشت. پایهگذار انجمن اخوت شاهزادهای عارف و درویش مسلک به نام علی خان ظهیرالدوله بود.
بدینگونه نواختن پیانو نشانهای از نوگرایی و تجدد نزد ایرانیان شد. حتا شماری به این کار مینازیدند و خود را برتر از دیگر نوازندگان میدانستند. در این میان نقش غلامحسین مین باشیان، فرزند غلامرضا مین باشیان، در گسترش پیانو بسیار است. او که چندان اهمیتی به موسیقی ایرانی نمیداد، در سال 1313 خورشیدی ارکستر سمفونیک ایران را راهاندازی کرد و سپستر در سال 1327 هنرستان عالی موسیقی را برای آموزش موسیقی اروپایی، و نه ایرانی، شکل بخشید. در هنرستان او در کنار پیانو از سازهای ویولون و فلوت و کلارینت بیشترین بهره برده میشد.
زمینههای گسترش پیانو در ایران
همهی آنچه درباره ی نوازندگی پیانو در ایران برشمردیم، بیگمان ریشه در توجه ناصرالدین شاه قاجار به موسیقی داشت و زمینهای که برای بالندگی موسیقی ایرانی، چه از گونهی سنتی و چه فرنگی، فراهم میکرد. تاریخنگاران موسیقی، پادشاهی او را یکی از مهمترین دورههای موسیقی در ایران میدانند. در آن پنجاه سال پادشاهی ناصرالدینشاه، نهتنها موسیقی دستگاهی ایران پیشرفت کرد بلکه ایرانیان با موسیقی و سازهای باخترزمین نیز آشنا شدند. موسیقیدانان ایرانی نیز کموبیش مورد توجه بودند. میگویند شبهای بسیاری ناصرالدین شاه کنار بُخاری مینشست و از میرزا عبدالله، نوازندهی سرشناس دربار، میخواست تار بزند. سپس همراه او با زدن به پیشبخاری ضرب میگرفت! یا از یکی دیگر از استادان موسیقی، به نام جوادخان قزوینی، میخواست که کمانچه بنوازد. تشویق دخترانش، به ویژه عصمتالدوله، برای آموختن پیانو نشانهی دیگری از آن دلبستگی است. همهی اینها و زمینههای دیگر، سبب شد تا ساز پیانو در میان نوازندگان جا بیفتد و راه خود را نزد هنرمندان موسیقی ایران باز کند.
*با بهرهجویی از: جستار «چند نکته دربارهی وضع موسیقی ایران در دورهی ناصرالدین شاه» نوشتهی بابک خضرایی؛ تارنماهای «موسسهی فرهنگی اکو» و «ویرگول».