کموبیش آمار بیسوادان کشور ما همواره بسیار بوده است. اینکه چرا چنین بود؟ به چندین سبب بازمیگشت. یکی پراکندگی و دوری بسیاری از شهرها و روستاهای کشور و دسترسی دشوار به آنها بود؛ گستردگی سرزمین ما و کوهستانی بودن بخشهای چشمگیری از آن، دشواری برپایی کلاسها و آموزشگاه را سختتر میکرد. کوچنشینی عشایر و ییلاق و قشلاق کردنهای پیوستهی آنان نیز سد دیگری برای برپایی کلاسهای درس بود. بنابراین همه چیز به همان مکتبخانههایی وابسته میشد که در شهرها و روستا برپا میکردند. اما بسیاری از روستاییان دلبستگیای به فرستادن کودکان خود به مکتبخانه نداشتند. نیازها و گذران سخت زندگی، آنها را وادار میکرد که کودکانشان را به چشم نیروی کار ببینند. خود نیز زمان و فرصتی برای درس خواندن نداشتند. حتا در آغاز سدهی چهاردهم خورشیدی که دولت مدرن در ایران شکل گرفت و برنامههایی برای باسواد کردن مردم در پیش گرفته شد، باز همان دشواریها سدی در برابر آموزش و پرورش کشور بود. با اینهمه، کلاسهای سوادآموزی بزرگسالان که به آن «اکابر» میگفتند، بنیان گرفت و قانونهایی برای آن تصویب شد. این کلاسها، تنها در شهرها و روستاهای دور افتاده نبود، در تهران نیز کلاسهای اکابر آغاز بهکار کردند. این کار گام به گام و آرام آرام پدید آمد.
پیش از انقلاب مشروطیت و در سالهای آغازین پادشاهی مظفرالدینشاه قاجار، شماری از روشنفکران و درسخواندگان کشور نهادی را در وزارت معارف (آموزش و پرورش) بنیاد گذاشتند که به آن «انجمن معارف» یا «کمیسیون معارف» گفته میشد. آنها در این انجمن به کارهای فرهنگی و گسترش آموزشگاههای کشور میپرداختند. یکی از کارهایی که انجمن معارف انجام داد، برپایی کلاسهایی در ساعتهای نخست شب برای بزرگسالان و باسواد کردن آنها بود. این کار در سال 1315 مهی در تهران آغاز شد و گویا تا دو سال ادامه یافت. نمیدانیم آنها تا چه اندازه در کار خود پیش رفتند و توانستند چند تَن از بزرگسالان را باسواد کنند؟ اما از زمان کوتاه برپایی کلاسهای درس بزرگسالان (تنها دو سال) میتوان دریافت که دستاورد چندانی نداشتهاند.
نخستین قانون سوادآموزی بزرگسالان
هر چند یکی از مواد قانون اساسی مشروطیت سوادآموزی همگانی بود، اما تشکیل نخستین کلاسهای اکابر به قانونی بازمیگشت که در مجلس شورای ملی تصویب شد. برپایهی قانون 14 اردیبهشتماه 1306 خورشیدی، وزارت معارف کشور باید در روستاها و شهرهای کوچک و دور افتاده، کلاسهای ابتدایی اکابر برپا میکرد. این مصوبه که به نام «قانون اعتبار برای تشکیل مدارس ابتدایی و تعلیمات عمومی» شناخته میشد، گام مهمی برای سواد آموزی بزرگسالان بود، اما همان سدها و دشواریها که پیشتر به آن اشاره کردیم، هم چنان وجود داشت و دست وزارت معارف را برای پیشبرد کار، میبست. در آن سال، 805 کلاس اکابر در ایران راهاندازی شد و باشندگی در این کلاسها برای همهی بزرگسالان (تا چهل سالهها) اجباری بود.
دولت در سال 1315 دست به چارهاندیشی دیگری زد تا بزرگسالان بیشتری را باسواد کند. در این سال اداره یا سازمانی به نام «تعلیمات اکابر» برپا شد. کار این سازمان برپایی کلاسهای اکابر شبانه در آموزشگاهها و مدرسههای تهران و دیگر شهرهای کشور بود. آن دسته از کارکنان دولت نیز که سواد نداشتند و در کارهای خدماتی ادارهها سرگرم انجام وظیفه بودند، باید در این کلاسها باشنده (:حاضر) میشدند و سواد میآموختند. این کار، اجباری بود.
سازمان تعلیمات اکابر، پنج سال به کار خود ادامه داد تا آنکه شهریور 1320 فرارسید و با شعلهور شدن آتش جنگ دوم جهانی، ایران نیز به اشغال ارتش متفقین درآمد و سازمان یاد شده نیز مانند بسیاری از نهادها و سازمانهای دولتی دیگر، تعطیل شد. بدینگونه نخستین گام ها برای باسواد کردن بزرگسالان، به در بستهای خورد و ناگزیر از ادامهی کار بازماندند.
بدینگونه، دو سال دشوار برای ایران، سپری شد. تا آنکه در سال 1322 که تب و تاب جنگ و پیامدهای آن اندکی روبه کاستی گذاشت، از سوی دولت سازمانی به نام «آموزش سالمندان» آغاز به کار کرد. این سازمان نیز، هم گونه که از نام آن پیداست، برای باسواد کردن اکابر و بزرگسالان شکل گرفته بود. سرپرستی آن نیز بر دوش وزارت آموزش و پرورش بود.
با این همه، در آن سالها مفهوم و برداشت جهانی تازهای از سوادآموزی بزرگسالان شکل گرفت و آموزش و پرورش ایران نیز از آن تاثیر پذیرفت. داستان اینگونه بود که سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) برنامهای باریکبینانه برای آموزش بزرگسالان گردآوری (:تدوین) کرد و در چندین کشور جهان به اجرا گذاشت. دولت ایران آن برنامه را سودمند دانست، اما تصمیم گرفت به شیوهای مستقل آن را اجرا کنند. از اینرو در سال 1322 گروهی از کارشناسان سوادآموزی را به هندوستان فرستاد. آنها دربازگشت به کشور، با تکیه بر اندوختههای خود برنامهای را آماده کردند. بدینگونه که از میان آموزگاران بومی، شماری را برگزیدند و پس از آموزشهای بایسته، آنها را به روستاها فرستادند تا کلاسهای سواد آموزی بزرگسالان را بنیان گذارند. برای انجام درست و اثرگذار این برنامه، بخشبندیهایی برای شهرستانها و روستاهای کشور انجام گرفت. این طرح و برنامه بسیار کارآمد بود، اما هزینهی انجام آن برای دولت بسیار گران تمام میشد. از اینرو، در سال 1330 خورشیدی ناچار از ادامهی کار دست کشیدند.
باسوادی همگانی، عنوانی برای کلاسهای اکابر
در سال 1335 خورشیدی عنوان و سرخطی برای همهی کلاسهای سوادآموزی بزرگسالان برگزیده شد و بر سردرِ کلاسهای اکابر تهران و شهرستانها و روستاها دیده میشد. آن عنوان چنین بود: «همه باسواد شویم».
نهادی که آموزش اکابر را سرپرستی میکرد و آن عنوان را برگزید بود، «سازمان آموزش بزرگسالان» نام داشت. در این سال، برپایهی سرشماری انجام شده، جمعیت ایران 19 میلیون تَن بود. از این میان، اندکی بیش از 12 میلیون تَن جمعیت 10 سال به بالای کشور را شکل میدادند. از این 12 میلیون، تنها دو میلیون باسواد بودند. پیداست که آمار امیدوار کنندهای نبود و نشان میداد که برای سوادآموزی در ایران چه کار دشوار و بزرگی در پیش بود.
دولت ایران در سال 1341، در زمان نخستوزیری اسدالله علم، به پیشنهاد دکتر پرویز ناتل خانلری، یکی از برجستهترین استادان دانشکدهی ادبیات، طرحی را تصویب و به اجرا گذاشت که به نام «سپاه دانش» شناخته میشد. در این طرح، شماری از دیپلمهها، دورهی سربازی خود را در روستاهای دورافتادهی کشور میگذراندند. کار و وظیفهی آنها تشکیل کلاسهای سوادآموزی بود. دو سال پس از آن نیز «کمیتهی ملی پیکار با بیسوادی» بنیادگذاری شد و کار سوادآموزی بزرگسالان را به شیوهای نو ادامه داد. اما رشد جمعیت کشور بسیار بود و کار سوادآموزی اکابر، سال به سال دشوارتر میشد.
به هر روی، کوشش برای سوادآموزی بزرگسالان و کاستن از آمار بیسوادان کشور، از آن زمان تا به اکنون ادامه داشته است. آنچه در اینجا گفته شد، تنها اشارهای گذرا به سالهای آغازین سوادآموزی بزرگسالان، یا آنگونه که در آن سالها میگفتند: اکابر، بود. برشمردن کارها و کوششهای سالیان پس از آن، سرگذشت جداگانهای است که باید در زمان دیگر به آن پرداخت.
*با بهرهجویی از: تارنماهای «جام جم آنلاین»؛ «خبرگزاری ایرنا»؛ «تهراننامه» و «ویکی پدیا».