امان همه را بریدهاند. گویی بعضیشان از دندهی لج بلند شدهاند. گاز میدهند، سرعت میگیرند، لایی میکِشند، ویراژ میدهند و هر کاری که دلشان بخواهد میکنند. همهجا هم هستند؛ خیابانها، پیادهروها، کوچه پسکوچهها، روی پُلها، درون پارک و هر جای دیگری که گمانش برود. یکهتازیهایشان مرز و اندازهای ندارد. این همه سرعت سرسامآور برای چیست؟ مگر خط پایانی در کار است که شتاب زودتر رسیدنش را دارند؟ سالهای سال است داستان خیابانهای تهران همین شده است: موتورسیکلتهایی که جولان میدهند و مردم رهگذری که سراسیمه و وحشتزده از جلو آنها میگریزند. از چه زمانی سر و کلهی موتورسیکلتهای پُرهیاهو در پایتخت پیدا شد؟ به چند دهه پیش برمیگردد؟ سرگذشتش را باید پی گرفت.
تا به سالهای پایانی دههی بیست خورشیدی نرسیده بودیم، در خیابانهای تهران خبری از موتورسیکلت نبود. چه خوشبختیای! خبر اختراعش به ما نرسیده بود یا مردم نیازی به آن نداشتند؟ هر چه هست دوچرخه فراوان بود و چهبسا نیازی به داشتن موتورسیکلت حس نمیشد. زمانی پای موتورسیکلتها به خیابانهای تهران باز شد که جوانان آن سالها کشف کردند که سوار شدن به این وسیلهی تندرو، تفریح هیجانآورِ بیمانندی است. در همان زمان، یکی دو سال مانده به آغاز دههی سی خورشیدی بود که موتورسیکلتهای «ماچلس» انگلیسی به ایران آورده شدند. نمیدانیم چه کسی گام پیش گذاشت و موتورها را آورد؟ اما خبر داریم که زمینهای جلالیه، یعنی پارک لالهی کنونی و بولوار کشاورز، نخستین جایی بود که جوانان موتورسوار تهرانی در زمینهای خالی و خاکی آن جولان میدادند و صدای گوشخراش موتورهایشان شنیده میشد. در آن سالها تهران کوچک بود و زمینهای جلالیه بیرون از شهر بود. موتورسیکلتهای ماچلس پُرقدرت بودند و همان مدلی هستند که برادران امیدوار در سفر دور دنیایشان سوار بر آن شدند تا بتوانند به همهی کورهراههای سختگذر سر بکِشند و همهجا بروند. پس چه خودرویی بهتر از موتورسیکلتهای ماچلس؟
در آن سالها موتورسیکلتهای دیگری هم در پایتخت دیده میشد که مدل «آریل رویال» بودند و جوانان به آنها «سه تفنگه» میگفتند. این نام از آرم و نشان موتور گرفته شده بود. از ماجراهایی که سالخوردگان کنونی از آشنایی تهرانیها با موتورسیکلت نقل میکنند پیداست که در آن دهه تب موتور سواری بالا گرفته بود و آوردن مدلهای دیگری از این خودرو به ایران، کار روزمرهای شمرده میشد. برای همین، خیلی زود مردم با مدل دیگری از موتورسیکلت آشنا شدند که از ایتالیا میآوردند و به آنها «دوکاتی» میگفتند. دوکاتیها طراحی بدنهی زیبا، حجم موتور بسیار و برتری فنی چشمگیری داشتند و هواخواهانشان در سراسر جهان فراوان بودند. در ایران نیز دوکاتی پسند جوانان شناخته میشد. در کنار آن، موتورسیکلتهای زیبا و ماندگار «وسپا لامبرتا»ی ایتالیایی هم در تهران، مانند همه جای جهان، جای پای همیشگی پیدا کرد و دل از کوچک و بزرگ بُرد. بهراستی هم، وسپا بیمانند بود و دلخواه آنهایی که چندان در پی سرعت و جولان دادن با موتور نبودند و از این وسیله برای کسب و کارشان بهره می بردند
موتورسیکلتهای «موتوبکان» فرانسوی هم در آن سالها در تهران شهرت بسیار داشتند و در آگهیهای تبیلغی از آنها با عنوان «قهرمان جادهها» نام بُرده میشد! مرکز فروش موتوبکانها در خیابان فردوسی بود.
موتورسیکلتهای ژاپنی در ایران
بسیاری از تهرانیها در دههی سی خورشیدی و حتا سالهای پس از آن، موتورسیکلت را وسیلهی جمع و جوری برای کارهای زندگی و رفتوآمدها میدانستند. آنهایی که شور مسابقه دادن و تفریح کردن با موتور به سرشان افتاده بود، جوانهای موتورسواری بودند که روزبهروز به شمارشان افزوده میشد. با اینهمه در خیابانها ویراژ نمیدادند و سرگرمی با موتور را به زمینهای خالی و تپههای پیرامون شهر میبردند، یا در آنجا مسابقه میدادند.
در سال 1340 خورشیدی، نخستین موتورسیکلتهای ژاپنی به ایران آورده شد. ویژگی این موتورها افزونبر قدرت فراوانشان، زیبایی بدنهی آنها بود. به همینسبب جان میدادند برای مسابقه دادن و سرعت گرفتن. در آن سال یکی از واردکنندگان موتورسیکلتهای ژاپنی به ایران، برای آشنایی مردم با این خودرو، مسابقهای برگزار کرد که از تهران آغاز میشد و خط پایانش در مشهد بود. موتورسیکلتهای ژاپنی که به ایران آورده شده بودند و در این مسابقهی جذاب شرکت کردند، مدل «یاماها» بودند.
ژاپنیها به کم قانع نیستند و پیوسته تلاش میکنند که ساختههایشان را بهتر و بهتر کنند. از آن مردم هوشمند، جز این هم انتظار نمیرود. موتورسیکلتهای ژاپنی هم از این قانون پیروی میکردند و کموبیش هر سال مدل نو و کارآمدتری از آنها به بازارهای جهانی راه مییافت و طبیعی است که به ایران نیز آورده میشد. بهویژه در دههی پنجاه خورشیدی، شمار موتورسیکلتهای ژاپنی و مدلهای گوناگون آن، در تهران پُرشمار بود. در سال 1356 مدل چهار سیلندر «سوزوکی» در پایتخت به فراوانی دیده میشد و به سرعت در میان موتورسوارها هواخواهان بسیاری یافت. سوزوکیها با تبلیغهای تلویزیونی و روزنامهای «هم برای راحتی، هم برای تفریح» یا «سوزوکی، زیبایی و سرعت، قدرت و استحکام» به ایرانیان شناسانده میشدند. یاماها هم در آگهیهای فروش با عنوان «موتورسیکلت برتر، یکه تاز و بیرقیب» معرفی میشد. در همان دههی پنجاه بود که نخستین کلوپ موتورسواری، به نام «موتورکلوپ ایران»، بنیاد گذاشته شد.
در دههی پنجاه خورشیدی «شرکت دوچرخه و موتورسیکلتسازی ایران (ایران دوچرخ)» بنیادگذاری شد و موتورسیکلتهای ژاپنی یاماها را بهگونهی رسمی و انحصاری به کشور وارد کرد. این شرکت در سال 1349 کار خود را آغاز کرد اما نخستین موتورسیکلتهای ژاپنی را در سال 1351 به ایران آورد.
موتورگازی، یادهای خوش!
خاطرهانگیزترین موتورسیکلتهای ایران بیگمان آنهایی بودند که به نام «موتورگازی» شناخته میشدند؛ موتورهایی لاغر با باکهای بیضیشکل که سپستر مدل «رکس» آنها، که اتوماتیک بودند، جایگزین موتورگازیهای قدیمی شدند.
موتورگازی چندان تفاوتی با دوچرخه نداشت، جز آنکه موتوری به آن افزوده شده بود. این موتورها مانند دوچرخه پدال داشتند و سرعتشان از 30 کیلومتر بالاتر نمیرفت؛ هرچند روی صفحهی کیلومترشمارَش عدد 60 نوشته شده بود، اما سرعت بالاتر از 30 کیلومتر، به موتور چنان فشار میآورد که به پِتپِت میافتاد و دردسر درست میکرد! شاید موتورگازیها را بتوان با خودروهای ژیانی سنجید که با همهی ضعف موتور و بدنهی نهچندان محکم آن، نزد مردم هواخواه بسیار داشتند؛ بهویژه در نزد کسانی که توان مالیشان به خرید موتورسیکلتهای مدل بالا و گرانقیمت قد نمیداد!
*با بهرهجویی از: تارنمای «نیکران موتور پاسارگاد»؛ تارنمای روزنامههای «خراسان» و «همشهری».
یک پاسخ
چه جالب . و چه موتورسیکلت قشنگی است آنکه در تصویر است . چه باک جالب دارد.