لوگو امرداد

روش نهادینه كردن بنیادهای فرهنگی در جامعه

روش نهادینه كردن بنیادهای فرهنگی در جامعهچكیده:

آموخته‌های نیك هنگامی فرهنگ می‌گردند كه در منش مردم نهادینه شوند. بدینگونه مدیران و رهبران برای درست انجام شدن كار نیاز به پرداخت هزینه‌های مادی و معنوی هنگفت ندارند، برای آنكه مردم با انگیزه درونی خود بهترین پاسدار خود خواهند بود. بار این امانت بر دوش رهبران و مدیران كلان كشور است كه با شناسایی به هنگام از زیان بدكاران پیشگیری و در سودرسانی به نیكان یاری رسانند. دین زرتشتی كه یكی از بنیادهای هزاران ساله فرهنگ ایرانی است، شادی و خرسندی جهان زنده را از آرمان‌های بایسته بهدینان (زرتشتیان) بر می‌شمارد. بنابر گات‌ها، كتاب آسمانی زرتشتیان، دانش پژوهی همراه با ایمان به خداوند، راستی، خردورزی، نیك اندیشی و مهرورزی از ویژگی‌هایی است كه بایستی در منش مردم نهادینه شوند. بنیاد منش مردم در خانواده ساخته و در اجتماع پرورده می‌شود. هر انسان خود نیز مسوول پیشرفت خویش است كه تا رسیدن و یكی شدن با خداوند به این بالش و پرورش ادامه داده، هر روز تازه و تازه‌تر شود. خانواده با دو همسر كه پیمان زناشویی می‌بندند، ساخته می‌شود. بهترین راه آن‌است كه این دو نفر با بهترین راستی، بهترین منش نیك و بهترین دانش نیك با یكدیگر همپرسگی كرده، یكدیگر را برگزینند. پس از پیمان زناشویی، در دانش مداری و راستی از هم پیشی گرفته، در تنگی و فراخی دارای والاترین مهر و دلدادگی باشند. آزادی بیان، آزادی گزینش، دانش مداری و امنیت كامل از حقوق مردم در جامعه است كه برای پاسداری از آنها دو نوع رهبری، اهو و رتو، بایستی با همه توان حتی با جان خود بكوشند. آن دو بایستی نخست با برانگیختن اندیشه سپس با ساز جنگی جلوی آسیب دروغكاران را بگیرند. هر كس از مردم نیز بایستی با پرورش شش صفت بنیادین در خود، هر روز بیشتر از دیروز به سوی خداوند به سوی رسایی گام بردارند و با منش نیك به خداوند نزدیك گردند.

پیشگفتار:

فرهنگ را نیروی پیش برنده مردم و جامعه دآن‌استه‌اند كه در ژرفای درون ایشان نهادینه شده است [‏31]. در واژه نامه معین آن را ادب و هنر و ادب كردن مردم معنی كرده است. استاد برومند سعید[‏7] در پژوهشی ادیبانه آن را از دو بخش فر + هنگ می‌داند. فر پیشوندی به معنی پیش و جلو رفتن است و هنگ دگرگونه‌ای از سنگ به معنی متانت و سنگینی است[‏31]. فرهنگ زمانی پدیدار می‌شود که آموخته‌ها در منش مردم نهادینه گردند. بدینگونه مردم از آن آموخته‌‌ها در زندگی خود و یا درون جامعه بهره می‌برند، بدون آنکه نیازی به فشار بیرونی برای به‌کار بستن آن باشد. برای نمونه اگر بد شمردن اسراف در منش کسی نهادینه شود، او نه برای جریمه دولتی و نه برای خوش آمد دیگران از اسراف پرهیز نمی‌کند، بلکه چون اینکار را بد می‌داند از آن می‌پرهیزد. بنابراین مدیران از بالاترین رده‌ی کشور تا کوچکترین کارگاه نیازی به صرف هزینه برای جلوگیری از اسراف نخواهند داشت.

بنابراین گرگان مردم نما كه خود را صاحبان جهان می‌دانند، برای چیرگی بر این مرز و بوم راهی دیگر را برگزیدند. آنها با بریدن مردم از ریشه‌های فرهنگی ایشان و نمایاندن ویژگی‌های ویران كننده به جای فرهنگ، می‌كوشند تا بر روان مردم چیره كنند. ایران گرامی اگر نه نخستین، ولی یكی از بنیاد گزاران فرهنگ انسانی در جهان است [‏31]. نگارنده این نوشتار كوشیده است با نمایاندن ریشه‌های هزاران ساله فرهنگ ایرانی با این تهاجم رویارویی نماید. در این نوشتار کوشش خواهد شد تا شماری از آموزش‌های بایسته و روش‌های نهادینه کردن آنها در منش مردم را، آنگونه که در گاتها (گاتها دارای 17 هات (سرود) است كه از هات 28 تا 53 در میانه كتاب یسنا گنجانده شده است. نشانی هات و بند (بندهای) گات‌ها با شماره درون دو كمان (1-28) به ترتیب در سوی چپ و راست خط تیره و شماره یاری‌نامه درون كروشه[] برپایه فهرست سرچشمه‌ها نوشته شده است) کتاب آسمانی زرتشتیان آمده، برشمارد. بنابراین چند برگردان فارسی از این آموزش‌ها همسنجی و مفهوم آن ارایه می‌گردد [‏1، ‏11، ‏13 و ‏16].

1- بنیاد‌های فرهنگی

خداوند جان و خرد نخست هنجارهستی سپس این جهان شادی بخش (6-44؛ 3-47؛ 6-48) را بر پایه هنجار هستی آفرید (7-31). رسیدن به خرسندی و آرامش آرمانی است كه اشوزرتشت پیامبر برای آن به پیامبری برگزیده شد (1-30 2 و 1-31). نیازهای بنیادین انسان فرای زمان، مكان، نژاد و هر چیز جدا كننده دیگری، مردمان را می‌آزارد و برآوردن آنها سبب پیشرفت و خرسندیشان می‌شود.

یكی از این نیازها برابری و آرامش است. خشم و هوس، چپاول و زور، ستم و گستاخی، تجاوز و تعدی دروغكاران آنچنان مردم را به ستوه در می‌آورد كه به درگاه خداوند گله و زاری می‌‌كنند (1-29). هستی بخش دانا راه نجات را در رهبری آبادكننده‌ای دانا و توانا می‌داند كه با گستراندن عدالت و امنیت بر پایه راستی، دانش و منش نیك، بستر رویش و بالش مردم و رسیدن آنان به خرسندی را فراهم آورد (8 تا2-29). از سوی دیگر هر یك از مردم نیز بایستی بكوشند تا هنجار هستی (اشا وهیشتا) را شناسایی و كردار خود را با آن هماهنگ نمایند. همچنین خرد خویش را با منش نیك هماهنگ ساخته، به سوی خداوند رسا (كامل) گردند (2و1-28؛ 11-34؛ 2-49؛ 11 و 10-50). خداوند آزادی و توانایی‌های بایسته را به مردم بخشیده است تا خود راه خویش را برگزینند (6، 5 و 2-30 ؛ 10تا2-31؛ 9-45؛ 5 و 4-49). بنابر هنجار هستی آنچه كه یك نفر را به خداوند نزدیك می‌سازد، برای دیگران نیز آباد كننده و شادی بخش است همچنین آنچه كه كسی را از خداوند دور می‌سازد، برای دیگران نیز زیان و رنج به بار می‌آورد[‏25‏، 27 و 31]. بنابر این هنجار خداوند به كسی خرسندی می‌بخشد كه او به دیگران خرسندی می‌بخشد (3 تا 1-43). انسان برای خرسند شدن (بی‌نیازی) به رشد خرد، توش و توانایی همچنین سازگاری با پیرامونش نیاز دارد. او باید بتواند خود و جهان را به‌ خوبی بشناسد و برای دشواری‌های تازه با دانشی كه از گذشته آموخته است، راهی تازه بیابد. برای اینكار آرامش روانی و عشق، همچنین چون انسان از شناخت درست و همه جانبه خویش در مجموعه جهان ناتوان است، دین و ایمان به خدا نیازهای بنیادین دیگر هستند [‏7،‏14، ‏15، ‏20، 23، ‏22، ‏21‏25، ‏29، ‏32 و ‏33].

دلدادگی (عشق)، ایمان و آرامش آنچنان به‌هم وابسته‌اند كه نمی‌توان آنها را از هم جدا كرد. زیبایی‌ها دوست داشتنی هستند و سازنده این زیبایی‌ها خود هر زیبایی را به كمال دارد. پس عشق به زیبایی‌ها عشق به خدا را در پی دارد[5]. از شرایط عشق، شناخت معشوق و احساس مسوولیت در برابر آن‌است [‏20]. شناخت و احساس مسوولیت در برابر خداوند به انسان این آرامش را می‌دهد كه در پناه هستی بخشی دانا و توانایی مهربان سرانجام به آرامش همیشگی دست خواهد یافت. بدین گونه چنین عشق پاكی انسان را به سوی خدا می‌برد (1-31 ؛ 6 و 2-33 ؛ 7-34 ؛ 6-51). این همان كشش و جذبه‌ای است كه تبعیض و بیگانگی‌ها را می‌زداید، همه را به‌هم می‌پیوندد و بدی‌ها را پاك می‌سازد [‏37]. چرا كه انسان باشنده‌ای خودآگاه است. او از خود و از همنوعانش، از گذشته و امكانات آینده‌اش و از تنهایی و جدایی‌اش آگاهی دارد. همه‌ی اینها هستی پاره پاره‌اش را به زندانی تحمل ناپذیر بدل می‌سازد. بنابراین ژرف‌‌ترین نیاز انسانی، چیرگی بر جدایی و رها شدن از زندان تنهایی است. آرزوی پیوند مشترك پایه نیرومندترین كوشش مردمان است. پایه‌ای‌‌ترین شوق‌هاست و اینجاست كه عشق پدیدار می‌شود. زیرا عشق پیوند دوباره است از پس جدایی‌ها. عشق نیروی فعال بودن و نثار كردن است. در هنگام عشق ورزیدن، انسان خود و دیگری را كشف می‌كند، انسان بودن را كشف می‌كند. عشق شناور شدن دلیرانه در تجربه پیوند است. بنابر دانش روانشناسی عشق چیزی است كه از عناصر نثار كردن، دلسوزی، احساس مسوولیت، احترام و دانایی برخوردار است. توانایی مهر ورزیدن به رشد و تكامل ویژگی‌ها و منش هرکس بستگی دارد [‏20]. بنابراین كسی می‌تواند به عشق راستین برسد كه به تكامل انسانی رسیده باشد و یا آنكه عشقی راستین است كه عاشق را به تكامل انسانی برساند.

انسان به چندین علت دچار پریشانی (اضطراب) می‌شود كه نخستین آن، برآورده نشدن نیازهای انسان است. زیرا در هنجار هستی هر موجود، برای بهره‌وری بهینه، نیازهایی دارد كه راه‌هایی برای برآورده شدن آنها نیز هست. نتوآن‌استن یا ندآن‌استن راه هماهنگی با هنجار هستی سبب نابه‌هنجاری و به سخن دیگر ناآرامی و پریشانی می‌شود (11-31؛ 10 و 9-34). تا زمانی‌كه انسان نتواند این نیازها را برآورده سازد، نمی‌تواند به رسایی و خرسندی راستین برسد [‏20، ‏21، ‏24، ‏25، ‏29 و ‏33]. پیشینیان دانشمندان این دریا را در كوزه‌ای گنجانده، ساده و روان گفته‌اند كه آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.

علت دیگر مرگ است. انسان آفریده‌ای است با خواسته‌ی بی‌پایان و كمال خواه. او در هیچ زمان و به هیچ اندازه‌ای خرسند نیست. به گونه‌ای كه فرزانگان یكی از تفاوت‌های میان انسان و حیوان را، كمال جویی انسان می‌دانند. مرگ پایان بی‌چون و چرای همه امیدها و آرزوهای انسان خاكی است. هیچ نیرو، ثروت یا دانشی نیست كه بتواند این سرنوشت ناگزیر را برای همیشه دگرگون سازد. تنی كه آن‌همه برای پوشاندن، آراستن و سیركردنش تلاش شده بود، پس از مرگ تنها لاشه‌ای بدبو و نفرت انگیز می‌شود. در این جهان دیگر همه چیز پایان می‌یابد و آینده‌ای نیست. انسان نمی‌تواند خود را بدون آینده ببیند. زیرا اینگونه، زندگی پوچ و هر تلاشی بیهوده خواهد بود. هر نیرویی كه بدست آورد، هر ثروتی كه بیندوزد، هر دانشی كه بیاموزد، پس از نابودی تن دیگر چه سودی دارد؟ پس چرا انسان این‌همه بكوشد و رنج بكشد؟ برای هیچ؟ برای یك پایان بزرگ؟ پس چرا آن‌گونه كه تن می‌خواهد زندگی نكند؟ از همه چیز كه بگذریم، این زندگی پوچ و بی‌معنی برای چه پدید آمد؟ چرا انسان می‌آید و چرا می‌رود؟ از كجا به كجا؟ چرا از یك ویروس تا یك نهنگ همه در این چرخه مرگ و زندگی اسیر هستند؟

او باید در پی هدفی به سوی رسایی برود (6-31 ؛ 5-33 ؛ 2- 34 ؛2- 43 ؛ 17-44 ؛ 5-45 ؛ 16- 46) و [‏21، ‏33 و ‏36]. اگر انسان به شهریاری (خَشَتروَئیریه، شهریور )، دانایی (وهومن، به‌همن) و قانونمندی (اشا و هیشتا) خدا ایمان داشته باشد و برای خرسندی او نیایش كند به آرامش دست می‌یابد (3، 4و 7- 28؛ 2- 32؛ 4-33 ؛ 2و1-47 ؛10و5- 49 ؛ 2-51). چنین باوری در هر بار نیایش و در هر بار اندیشیدن به هنجار آفرینش ناخودآگاه به انسان هشدار می‌دهد كه هر جز از مجموعه منظمی همچون جهان و آنچه در آن‌است با ژرف‌‌بینی شناسایی شده است. جایگاه، وظیفه و زمان انجام وظیفه هر جزء به خوبی بررسی و گزینش گردیده است. بنابراین سازنده چنین مجموعه منظمی، بسیار دانا و برای ساختن آن بسیار تواناست. چنین سازنده دانا و توانایی هیچ چیز را بیهوده نیافریده و از آفرینش هر چیز هدفی داشته است ( 6-43 ) همچنین [‏19، ‏21 و ‏25]. پس زندگی انسان نیز بیهوده و بدون‌آرمان نیست. این دلیل به تنهایی كافی است تا انسان بهترین راه را برگزیند، وگرنه چرخ دنده‌ای شكسته خواهد بود كه ساعت را از كار می‌اندازد. پس دیگر به درد نمی‌خورد و بایستی دور انداخته شود. از سویی دیگر چنین سازنده دانایی از نیازهای راستین آفریده‌های خود آگاه و در هنجار هستی راه‌های برآورده شدن آنها را نیز آفریده است. این سازنده دانا آن اندازه تواناست كه می‌تواند از همه هستی آفریده شده نگهداری كند، پاداش و پادافره (مجازات) هر چیزی را به خوبی بدهد ( 5- 49).

ایمان به دنیای دیگر، به انسان می‌آموزد كه مرگ مُهر پایانی بر همه چیز نیست، بلكه آغازی در جهانی دیگر است. رهایی از زندان تن و ادامه زندگی در جهان مَن [‏27]. بدین‌گونه انسان آرمان‌گرا به هدفی بسیار رسا دست می‌یابد. كه تا همیشه می‌تواند به سوی آن ببالد. اینچنین، ریشه همه پریشانی‌ها و اضطراب‌ها خشكیده و بریده می‌شود [‏19]. خداباور به سوی خدا در فرآیندی شركت می‌كند كه پایه‌های آن خرد دوستی، ایثار و از خود گذشتگی است. او با این‌كار به رساترین عشق در نتیجه به بهترین آرامش دست می‌یابد [‏20]. كردار چنین انسانی خرسندی و خوشبختی دیگران را بردارد و خود نیز خرسند می‌گردد (16-31 ؛ 1-43 ؛ 17و10-44)، (هفت‌ هات [‏12، ‏13 و ‏16]: هات‌های 39 بند 5 و 50 بند 8) همچنین[‏15، ‏19، ‏22، ‏32 و ‏39].

2- روش‌های نهادینه كردن

2-1- خانواده:

خانواده گهواره‌ی زایش و بالش انسان است. جایگاه خانواده در پرورش انسان آنچنان والاست كه پیشنیان خردمندمان دریا را در كوزه‌ای نهفته‌ و گفته‌اند كه آنچه با شیر درون رود با جان بدر شود.

خانواده از پیمان بستن یك زن و مرد آغاز می‌گردد. بنابراین بایستی از همان آغاز این پیمان به درستی بسته شود(8). بنابر هات 53، اشوزرتشت كه خود پیامبر و دانای هر راز است، از دخترش پوروچیستا می‌خواهد كه با بهترین دانش، منش، آرامش و راستی با خواستگارش همپرسگی (رای زنی) كند، سپس همسرسش را برگزیند (بند3). این درحالی‌است كه خواستگار از برگزیدگان و سروران راستكار است (بند 2). پوروچیستا هنگام برگزیدن همسرش به آرزو می‌خواهد كه زنی راستكار در میان راستكاران باشد و روشنایی (شكوه) زندگی منش نیك و آموزش‌های دین بهی برخوردار گردد(بند 4). اشوزرتشت به نو آَروسان (نو عروسان) و نو دامادان پند می‌دهد كه منش نیك (=وُهومَنه = به‌همن) را در بینش (دَاِناایش = دین) و منش (مَن) خویش به خوبی به یاد بسپرند و به‌درستی بكار بندند. همچنین در راستی یعنی هماهنگی با هنجار هستی، یكی از دیگری پیشی جوید تا زندگانی و كاشانه‌ای نیك و خوش داشته باشند (بند 5). اشوزرتشت به ایشان هشدار می‌دهد كه جلوه و وسوسه دروغ زیباست ولی باید پیوند با آن را گسست و دروغ را از خود دور كرد. چرا كه شادی بدست آمده از آن راستین نیست و سبب نابودی زندگی مینوی (معنوی) می‌شود (بند 6). اگر بخواهیم از پاداش انجمن موبدان (وارستگی) برخوردار شویم و دروغ در جهان نابود گردد، بایستی در زندگی زناشویی چه در تنگی و چه در فراخی والاترین دلدادگی و مهر میان دو جفت (همسر) باشد وگرنه آخرین سخن ایشان وای خواهد بود (بند7).

در زمینه پرورش انسان دو دیدگاه بنیادین انسان را باشنده‌ای (موجودی) تربیت ناپذیر و یا تربیت پذیر می‌داند. بهترین تعریف از دیدگاه نخست در این شعر سعدی نمایان است.

اصل بد نیكو نگردد زانكه بنیادش بد است

تربیت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است

این دیدگاه براین واقعیت استوار است كه از زمان ساخته شدن نخستین گره عصبی در دوران جنینی، هیچ چیز از حافظه انسان پاك نمی‌شود و بدون آگاهی خود انسان (ناخودآگاه) بر همه جنبه‌های زندگی فرد اثر می‌گذارد. افزون بر این، بسیاری از ویژگی‌های روانی و شخصیتی انسان ژنتیك است و نمی‌توان تغییری در آنها پدیدآورد. گروه دیگر بر این باورند كه با دگرگون كردن پیرامون یك انسان می توان او را با روش‌های شایسته‌ تربیت كرد و چیز دگرگون ناپذیری در این میان نیست [‏30].

هر یك از این دو دیدگاه، انسان را، درست اما تنها از یك گوشه‌ دیده‌اند. دانش نوین همانگونه كه اشوزرتشت آموزش می‌دهد، به این نتیجه رسیده كه انسان باشنده‌ای تربیت‌پذیر است ولی گاهی این تربیت پذیری آن‌چنان سخت است كه ناممكن می‌نماید و به‌هرروی از توان هر كس برنمی‌آید. به سخن بهتر انسان مرزهایی دارد كه به سختی می‌توان آنها را دگرگون كرد [‏8، ‏14، ‏17، ‏19، ‏20، ‏22، ‏23، ‏25، ‏29، ‏30 و ‏33]. به همین دلیل اشوزرتشت تربیت را از كانون خانواده آغاز می‌كند تا از آغاز این مرزها درست ساخته شوند (7-53) و(هفت هات: هات 39 بند 5) همچنین [‏15 و‏30].

مادر به هنگام شیردادن به كودك خود می‌آموزد كه چگونه با دیگران پیوند برقرار سازد [‏24]. برای نمونه اگر مادر از شیردادن به فرزندش لذت ببرد به او آرامش می‌دهد[‏15] و به او می‌آموزد كه دنیا جایی دوست داشتنی، آباد و آباد كنده است [‏15 و‏24]. بدین‌گونه در دو سال نخست بیشترین تاثیر را مادر بر كودك بجا می‌گذارد. برنده یا بازنده بودن، بی‌شرافتی یا شرافتمندبودن او در كمتر از 6 سالگی و بیشتر در سه سالگی روشن‌می‌شود [‏30].

كودك عاشق پدر و مادر خویش است و بیش از همه چیز می‌خواهد آنها را خشنود سازد. این‌چنین او نقشه زندگی خود را برنامه‌ریزی می‌كند. هر آنچه پدر و مادر خود آگاه و یا ناخودآگاه انجام می‌دهند، كودك برداشت خودش را دارد. تاثیری كه این برداشت بر او دارد برای همیشه بر رفتار او اثر می‌گذارد [‏21 و‏30]. كودك پیوند خود و جهان بیرونی را از دریچه پیوند پدر و مادر با یكدیگر و نیز پیوستگی آنها با خود برنامه‌ریزی می‌كند. اگر پدران و مادران هنگام گفت‌وگو با یكدیگر آرام باشند و سختی‌ها را به كودك منتقل نكنند، كودك نسبت به جهان و روابط انسانها خوشبین می‌شود و برعكس، اگر پدر و مادر با هم تعارض داشته باشند، كودك آرامش و توان فراگیری خود را از دست می‌دهد [‏21]. كودك كم‌كم بزرگ می‌شود و از چگونگی رفتار پدر و مادرش یاد می‌گیرد كه در آینده چگونه بیندیشد، بگوید و بورزد. به سخن دیگر پایه شخصیت انسان در كودكی پیش از ورود به دبستان گذاشته می‌شود [‏15 و‏21].

اگرچه عوامل تربیتی بسیاری بر آینده كودك اثر می گذارند ولی كمتر عاملی هست كه بتواند ساختار شخصیتی او را پس از كودكی دگرگون سازد [‏15، ‏21، ‏24 و‏30]. هر كس در سال‌های نخستین كودكی درباره‌ی چگونه زیستن و چگونه مردن خود تصمیم می‌گیرد. آن برنامه‌ای كه او در سر خویش در هر جا كه باشد به همراه دارد، پیش نویس زندگی اوست. رفتارهای بی‌اهمیت او ممكن است از روی دلیل آنی باشد اما تصمیم‌های مهم او پیشاپیش گرفته شده‌اند. برای نمونه با همسر او چگونه كسی خواهد كرد. چند فرزند خواهد داشت. در چگونه بستری خواهد مرد و هنگام مرگ چه كسی بالای سر او خواهد بود. برنامه‌ زندگی طرحی ادامه دار است كه در سال‌های نخستین زمان كودكی با اعمال نفوذ پدر و مادر شكل می‌گیرد. نیرویی روانی است كه شخص را به سوی سرنوشتش راهبری می‌كند. در این میان اهمیتی ندارد كه آیا او با آن برنامه سرستیز دارد یا آن‌را اداره آزاد خود می‌داند. پدر و مادر با انتقال آموخته‌های خود برای فرزندانشان برنامه‌ریزی می‌كنند (خود آگاه یا ناخودآگاه). اگر پدر و مادر از گروه برندگان باشند، برنامه برنده‌ها را و اگر بازنده باشند، برنامه بازنده‌ها را به كودكان خود منتقل می‌كنند. برنامه‌ای كه در ناخودآگاه به‌جا می‌ماند [‏30].

كودك، برپایه برداشتی كه از والدین خود بدست می‌آورد، تصمیم می‌گیرد كه آیا جهان جای خوبی است و روزی من آنرا بهتر از این هم می‌سازم. یا اینكه جهان جای بدی‌است و روزی خود و یا كس دیگری را نابود خواهم‌كرد. از دیدگاه‌های دیگری كه كودك پیدا می‌كند این‌است كه دنیا جای كار كردن و لذت بردن در زمانی و رنج كشیدن در زمانی دیگر است، دنیا جای دلتنگی است و بایستی به امیدی زمان را گذارند و یا دنیا جای پوچ و بیهوده‌ای است كه باید تسلیم آن شد [‏30].

بنیادی‌‌ترین نیاز روانی هر كودكی مهر و محبت است. برای برآورده شدن این نیاز بایستی كه میان پدر و مادر والاترین مهر و محبت وجود داشته باشد [‏8 و‏15]. پرمهر بودن مادر سبب پرورش و ایجاد عشق و علاقه در فرزند می‌شود. به‌راستی که او نیز بچه‌ای پر مهر می‌شود. پرمهر بودن نشانه كم بودن دشمنی و بددلی در منش افراد است. اینگونه افراد بیشتر شاد هستند و می‌توانند دوستی‌های درازمدت برقرار كنند. کاری كه برمی‌گزینند، در راه خدمت به مردم است. رابطه آنها با دیگران بر علاقه و احترام متقابل استوار است. این افراد در كارشان مهارت بسیاری پیدا كرده و در چشم همكارانشان بسیار باارزش جلوه می‌كنند [‏15].

كودكی كه از مهر سرشار پدر و مادر برخوردار است، تونایی سازگاری بیشتری دارد و احساس آرامش می‌كند. اعتماد به نفس در او قوی است و نسبت به میزان‌های اخلاقی حساس است [‏21]. بچه‌هایی كه شاهد مهر و محبت پدر ومادر، به یكدگر بوده‌اند در سه سالگی منش (شخصیت) با ثبات، برجسته و مهربان‌تری داشتند. عشق مادرانه و پدرانه سرچشمه‌ای است برای پیدایش ویژگی‌های برجسته و ارزشمند انسانی در كودك [‏15].

روی‌هم‌رفته آرامش محیط خانواده كه از مهر و محبت والدین سرچشمه می‌گیرد از عوامل بسیار مهمی است كه سبب بروز استعدادها می‌شود. تنش، آشفتگی و اضطراب قدرت حافظه را كم می‌كند و فرصتی برای بروز استعدادها باقی نمی‌گذارد [‏21]. اینست كه اشوزرتشت پایه پرورش انسان را در كانون گرم خانواده بر مهر و محبت پدر و مادر استورا می‌سازد (7- 53) (هفت هات هات 31 بند 5) و [‏17، ‏26]. بدین‌گونه با آموزش بنیادهای فرهنگی در كانون خانواده، این بنیادها در منش انسان نهادینه می‌گردد.

2-2- جامعه:

جامعه میدان گسترده‌ای است كه كودك پس از خانواده در آن پای گذارده، توانایی‌هایش را هم می‌آزماید و هم افزایش می‌دهد. اگر جامعه شرایط بهینه را نداشته باشد، این جوانه‌ها خشك گردیده و درخت برومندی نخواهند شد.

2-2-1 رهبری:

نخستین نكته در هر جامعه‌ای رهبری (مدیریت) آن است. در هات 29 می‌بینیم كه برای نجات جهان زنده از ستم (ناامنی) و بیداد (بی عدالتی)،بهترین راه داشتن واسْتْرَ (رهبر) است. پرسش این‌است كه رهبری چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد تا بتواند جهان زنده را به بهترین زندگی راهبری کند.

«واسْتْرََ» یا «واسْتْرْیا» از ریشه«وَسْ» به معنی پوشاننده و آبادکننده یا آبادگر است. او نیایشگر درست کرداری است که با هنجار هستی (اشا وهیشتا) هماهنگ بوده، با بهترین دانش و بینش خود اهورامزدا را دوست دارد (6-33)‌. مهمترین ویژگی او خدمت به دیگران است. او اندیشه‌وری نیک منش و دانشمند است که برای پیشرفت جهان کوشش می‌کند (3-33). او گسترنده پیام نیک اهورایی، افزاینده منش نیک و همواره در پیشرفت بوده، آبادی و شادی به ارمغان می‌آورد (9،10-31).

واسترَ یك «رَتو» است یعنی سروری درستکردار، فروتن، آبادکننده، دادگر، داور راستی، دارای خرد نیک و از روی دانش تواناست (5-51). او با گسترش و پرورش راستی، به جهانیان توش و توانایی می‌بخشد و جهان را پیشرفت می‌دهد (2-29). رَتو که در پهلوی «رَت» و در فارسی «رَد» خوانده می‌شود، به معنی دانا و خردمند و برتر از همگنان است. اشوزرتشت خود رَتوایی برگزیده‌ی خداوند است (2-31). رد دانا و درمان بخش زندگی است (16-44) و با آرامشِ افزاینده (اسفند) حقیقت را در می‌یابد (6-43). او با راستکار و دروغکار با دادگری ، برابر با قانون آفرینش (داد) رفتارمی‌کند (1-33). در یسنا، تیر یشت، مهریشت و وندیداد رد به معنی داور به‌کار برده شده است.

«اَهو» از ریشه «اَه» (بودن و هستی داشتن) به معنی هستی‌بخش، جان و زندگی است. در شماری از بند‌های گات‌ها (9-30، 20-31 و 15-34) به‌چم(:به‌معنی) زندگی است. در بسیاری از بندها نیز اهو در کنار رتو به عنوان دو گونه از رهبری به‌کار برده شده‌اند. در بهرام یشت اَهو کسی است که گوهر و تخمه‌اش با بزرگی و فرمانگزاری پیوسته است[‏9]. اهو سرور راستکاری است که با جان و دل (4-46)، به خواست خودش و آزادانه با بدکاران به رویارویی و مبارزه (4-46) می‌پردازد و کج باوران و به خواری کشندگان راستکاران را که سرسپرده هوس هستند، ناکام می‌سازد تا در شهریاری مزدا به درویشانی که با راستی زندگی می‌کنند، بهتری ببخشد (9-53). کردار او برابر با آیین (داد) مزدایی است و با دانش دین برای زندگی و جهان بهتر کوشش می‌کند (10-31، 19-51). او داور کردار مردم است (8-31، 9-46). او در نهاد خویش منش نیک را دریافته و همیشه در زندگانی بکار می‌بندد (5-53).

هنگامی كه به كشورداری می‌پردازیم، نیازمند فردی توانا هستیم كه بتواند خویشکاری‌هایش (وظایفش) را به‌درستی انجام دهد. واژه‌های شهریار، شاه و شهریور10 از بن اوستایی «خْشی» به معنی توآن‌استن، یارستن و سلطه داشتن، ساخته شده‌اند. شهریاری نیز مانند هر چیز دیگر دو شكل دارد. شهریار بد (دوش خْشَتْر) از منش نیك، آرامش پیش‌برنده (عشق و ایمان) برخوردار نیست (2-49)، با بدخردی خشم و رشك را می‌افزاید (4-49) و ویرانی به بار می‌آورد (14 و 13- 32).

در جهان‌بینی زرتشتی شهریاری ستودنی از آن خداوند است(9-28 و 10-45) كه حتا بر دروغكاران نیز شهریاری می‌كند (9-48). او از شهریاری خود توان انجام وظیفه به شهریاران نیك بخشیده است (4-51) تا با پیش‌برنده‌ترین آرامش، عشق و ایمان، منش و دانشِ نیك آن را گسترش دهد (21-31؛ 15 و 11 و 10-34؛ 1-43 ؛ 5-48) و برای انسان‌ها پناه و پشتیبان بوده، نیروی روانی و پایداری تن آنها را افزایش دهد (14،13، 10، 8 و 6-43؛ 9-44 ؛10-45) . شهریار نیك باید از را ه نیایش خود را باز شناسد (1-51)، دارای آرامش درونی بوده، با دانش، گفتار، كردار و وجدان خود راستی را افزایش دهد (21-51). با جان و دل با بدباوران، مخالفان راستی (هماهنگی با هنجار هستی) و خشم و نفرت دروغكاران (12 و 11-48) مبارزه كند، برای زنان و مردان رامش، آشتی، آبادی و خانه [آشیانه] نیك (11-48؛ 3 و 2-50؛ 9 و 8-53) و برای درویشان (=مستضعفان) باز آبادی خرابی‌ها، پیشرفت و زندگی بهتر فراهم آورد (9-53). كوتاه سخن آنكه شهریار نیك مردم را به سوی خدا راهبری می‌كند (4-50). باشد كه شهریاران نیك بر ما فرمانروایی كنند نه فرمانروایان بد تا با كردار نیكویی كه از دانش و منش نیك سرچشمه می‌گیرد و از روی آرامش پیش‌برنده، جهان را پرورش داده به پیش ببرد (5-48).

2-2-2- حقوق مردم

مردم حقوقی دارند كه بایستی در جامعه رعایت شود. خداوند مردم را آزاد آفریده و توانایی‌های بایسته را به ایشان بخشیده است. مردم چه دانا و چه نادان، چه راستكار چه دروغكار، چه مرد و چه زن آزادی سخن و آزادی گزینش دارد تا هرچه می‌خواهد بگوید و خود راه خویش را برگزینند. اما با مسوولیت كامل ناگزیر است كه نتیجه آن گزینش را چه آسایش آفرین و چه رنج آور بپذیرد (6، 5 و 2-30 ؛ 10تا2-31؛ 9-45؛ 5 و 4-49؛ 11 تا 8-51).

از سوی دیگر هازمان(:جامعه) بستر زایش و بالش مردم است و باید بهترین امكانات را فراهم نمود تا ایشان در نیكنامی به كار و كوشش بپردازند(10-30) ، بر آبادی، خرسندی، شادكامی، دوستی، منش نیك (1-30؛ 9 و 8 و 5-31 ؛1-32) و ثروت (16-43 ؛ 2-44) آنها افزوده، جهان هر روز تازه و نو (11-50) شود. آباد كنندگان نیك (1-29)، راستكاران و پرورندگان جهان (5-29) از آسیب دروغكاران در پناه باشند. هیچ كس حق ندارد نه تنها به انسان بلكه به جهان زنده آسیب برساند. نباید گذاشت كه خشم، هوس‌های نفسانی، چپاول، ستم، گستاخی، تجاوز و تعدی، سنگدلی و ترس به جهان زنده زیان رسانده (3 تا 1-29)، زندگی را نابود كنند (5-30). به یك سخن با منش نیك، دلدادگی و ایمان به خدا و برابر با هنجار هستی آرامش پیش‌برنده‌ای فراهم آید كه زندگی را پیش برده، مردم را توانا سازد (4-31 ؛ 2-32 ؛ 16-43 ؛ 12-46). بایستی همه، به‌ویژه دانایان برای تازه‌گردانیدن جهان گردهم آمده به هم‌اندیشی پردازند (9-30). بدین‌گونه زور دروغكار در هم شكسته، كسانی كه در نیك نامی با كار و كوشش زندگی می‌كنند، در سرای زیبای منش نیك كه خداوند از آغاز در آنجاست، به هم خواهند رسید (10-30).

2-2-3- آموزش همگانی

آموزش دانشِ نیك بنیادی‌ترین نیاز مردم است. بایستی دانشمند پیام اندیشه برانگیز خداوند را به مردم بیاموزاند (7-28) مبادا كه آموزگار دروغین و دروغكارِ بد دانش مردم را گمراه سازند (17 و 6-31 ؛ 1-45). دانشِ نیك از دریافتن (پژوهش) و هماهنگ شدن مداوم با هنجار هستی پدید می‌آید (12-43 ؛ 3-48)، درونی است (18-51) و به خرسندی می‌انجامد (19-31 ؛ 16-51). بایستی دانشمند به دانشجو بگوید كه پیش روی هر انسان دو راه هست. در راه راست، انسان با نماز و نیایش درست، با منش و دانش نیك و عاشقانه به سوی خدا رفته و با او یكی می‌شود. راه دیگر دروغ است و انسان را از پیشرفت به سوی خداوند باز می‌دارد (20-31 ؛ 10 تا 7-50 ؛ 11 تا 9-51). انسان هر راهی كه برگزیند، پیامدی دارد كه به خود او می‌رسد (14 تا 12-51). هر كه به دیگران نیكی كند، خود خرسند می‌شود (2 و 1-43)، هر كس هم كه بدی كند، خودش دچار زندگی بد می‌گردد (11 و 8 و 6-46). از آنجا كه دروغ وجدان دروغكار را تیره می‌نماید (11-49)، هرچند دارایان باز هم به دیگران زیان می‌رساند ولی راستكار، هرچند فقیر، دوست خوبی برای دیگران است (4-47). نیك اندیشِ نیك دانشی كه برای افزایش توانایی خانه، شهر یا كشور از روی راستی كوشش می‌كند، فرزانه‌ی پیش‌رونده‌ای است كه درمان بخش زندگی بوده (19-31)، با كردار خود مانند خداوند می‌گردد (6-31؛ 3- 43 ؛ 9 و 1-44 ؛ 3-48 ).

3- خود سازی

انسان بنیادی‌ترین بخش جامعه است، پس او هم مسوول است كه با بهینه ساختن خود برای درست‌کردن جامعه بكوشد. بهترین راهكار برای خودسازی نماز(به معنی گرایش، میل) و جشن (به معنی نیایشِ همگانی) است. ستایش و نماز راستین اندیشه‌برانگیز بوده، انسان را به سوی بهترین اندیشه، نیك‌ترین دانش و افزاینده‌ترین آرامش و با بهترین ایمان به سوی خداوند راهنمایی می‌كند. انسان را از بی‌ایمانی، كج اندیشی، بداندیشی و فریب بازداشته دروغ و بدترین اندیشه را از پهنه جهان دورمی‌كند (2 و 1-28 ؛ 4-33 ؛ 10 تا 7-50). انسان با پرورش شش پرتو اهورایی در خودش می‌تواند به سوی خداوند به رسایی برسد: به‌همن(منش نیك)، اردیبهشت(بهترین هنجار و دانش)، شهریور(شهریاری برگزیدنی، تسلط نیك بر نفس و هر چیز دیگر)، اسفند (آرامش پیش‌برنده‌ای كه از دانش، عشق و ایمان پدید می‌آید)، خرداد (رسایی و كمال) و اَمرداد ( بی مرگی و جاودانگی، مرداد به معنی مرگ و نابودی) [‏5، ‏6، ‏34 و ‏35]. شیخ شهاب‌الدین سهروردی (شیخ اشراق) كه در كتاب حكمت اشراق، خود را زنده كننده آیین اشراقی عقلی زرتشت می‌خواند، این صفت‌ها را انوارِ نورالانوار یا شیدان شید یا اورمزد می‌خواند. او بر این باور است كه هر گاه این نور‌ها در دل كسی گرد آید، شیدان شید همچون نور سفید از جمع آن شش در دل طلوع (شرق) پیدا می‌كند [‏2، ‏3، ‏4، ‏9، ‏10 و ‏18].

روی

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. مؤبد گرامي شما نوشته آيد، بنابر هنجار هستی آنچه كه یك نفر را به خداوند نزدیك می‌سازد، برای دیگران نیز آباد كننده و شادی بخش است همچنین آنچه كه كسی را از خداوند دور می‌سازد، برای دیگران نیز زیان و رنج به بار می‌آورد، آيا اين نگاه به هنجار هستي با آزاد انديشي و آزادي در گزينش همسو است؟ آيا اين بهترين اشويي خوشبختي آفرين است؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-03-28