نهمین برنامه از سلسله نشستهای بازخوانی تاریخ ایران با عنوان «سرگذشت تختجمشید» ازسوی گروه تاریخ انجمن افراز، دوشنبه 24 دیماه 1397 خورشیدی در تالار حافظ خانهی اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
فرشید ابراهیمی پژوهشگر تاریخ و نویسندهی کتابهای «اسکندر مقدونی به روایت متنهای پهلوی» و «پدرخواندهای برای تاریخ»، نقد تواریخ هرودوت، سخنران این نشست به بررسی سرگذشت تختجمشید در گذر زمان و واکاوی به آتش کشیدن این کاخ باستانی به دست اسکندر مقدونی پر داخت.
ابراهیمی با عنوان اینکه بر پایهی گفتههای تاریخی تختجمشید یک سازهی هخامنشیِ و منسوب به داریوش است که در 518 پیش از میلاد ساخته شده است گفت: سنگنبشتهها به ما میگویند نام این سازه پارسه است، اگرچه تا به امروز با نامهای گوناگونی خوانده شده است. در متنهای پهلوی (سنگنبشتهی بهرام سکانشاه) از بنا با واژهی «ست استون» (صد ستون) یاد شده که خود دستمایهی آن شد که پس از اسلام به نامهای چون هزار مناره یا هزار ستون از آن یاد شود. البته اینها تحریف نام صد ستون است که نام ساسانی سازه است. بنای پارسه پس از ساختش به دستور داریوش در دوران پس از آن، از سوی خشایارشا، اردشیر دوم و اردشیر سوم تکمیل شده است و همواره در حال ساخت و کامل شدن بوده اما انسجام اصلی در روزگار اردشیر سوم شکل میگیرد.
برخلاف آنچه گفته شده پس از ساخت کامل و انسجام بنا این سازه چندین دهه کاربری کامل داشته تا اینکه برابر با روایتها یورش اسکندر روی میدهد.
گردهماییهای جهانی در کنار نمادهای مهرورزی در تختجمشید
این تحریف تاریخ است که از پشت عینک یونانیها به تخت جمشید نگاه کنیم و روایات کلاسیک همیشگی را بازگوکنیم؛ روایاتی که شوربختانه امروزه هم استادان تاریخ آنها را بدون هیچ تردیدی بازگو کردهاند. برای نمونه یکی از این روایات بازمانده این است که تختجمشید یک شهر نظامی برای نمایش ثروت هخامنشیان بوده است و ایالتهای گوناگون با ترس و لرز در برابر شاه قرار میگرفتند. این در حالی است که برخی عناصر و نمادهای تختجمشید مانند لبخندی که بر لب شاه است، برای نخستین بار در هنر درباری شرق باستان دیده میشوند؛ هنری که بیانگر امنیت و آرامشی است که در تخت جمشید حکمفرما بوده و هدایایی که در دست نمایندگان ایالتها دیده میشود، باج و خراج نیست، بلکه پیشکشهای نوروزی و معرف ویژهی تمدنی است که نمایندهی آن ایالت برای دیدار با شاه در تخت جمشید حضور یافته است.
دربارهی اشاره به لبخندی که در سنگنگارههای تختجمشید بر لبان شاه نقشبسته، کافیست آن را با چهرهی ستمگرانهی شاه خشمگینی که در بناهای میانرودان (بابلی-آشوری) دیده میشود بسنجیم. در تخت جمشید چهرهی شاه و همراهانش چونان میزبانان مهماننواز دیده میشود و در هنگام نوروز مهمانها را میپذیرد و این دیدارها بیگمان دیدارهایی جهانی است.
محوطهی تختجمشید تاریخی پیشاهخامنشی نیز دارد
از سویی برخی پژوهشگران بر این باورند که ممکن است در جهان باستان هم نام تختجمشید استفاده میشده است! او می گوید این نظریه ی دور از ذهن برآمده از این نگرش است که پیرامون این سازه، آثاری کهن تر از هخامنشیان، به ویژه یافته هایی ایلامی (برای نمونه) دیده میشوند. بیگمان بیدلیل نبوده که هخامنشیان این سازهها را بر روی این صفحه مقدس (صفحهی مهر–کوه رحمت) ساختهاند، چرا که از گذشتههای بسیار دور و پیش از هخامنشیان این بخش در میان ایرانیان جایگاهی گرامی و ماورایی شناخته میشده که از نیاکان دور به جا مانده بوده است.
وقتی واژهی جمشید را میشکافم پیوند مستقیمی با آیین مهر در آن نهفته است. استاد جواد برومند و زندهیاد یحیی ذکا تا اندازهای بر این باورند که تخت جمشید میتوانسته سازهی پرستشگاه خورشید و صفحهی آن نماد پیوندی اساتیری با پادشاهان پیش از هخامنشیان بوده است.
پرسپولیس (شهر پارسی)؛ نامی نادرست برای تختجمشید!
نباید فراموش کرد که نام پرسپولیس به معنای شهر پارسی، برای تختجمشید یکی از نادرستترین نامها است. و این نشان دهندهی این است که تاریخ نگاران یونانی که تختجمشید را توصیف کردهاند حتا یک بار هم به تخت جمشید سفر نداشتهاند که بدانند تختجمشید شهر نبوده و مجموعه کاخهایی برای برگزاری آیینهای ویژه بوده است. دیودورس سیلوکوس کتابی به نام کتابخانهی تاریخی نگاشته است و بر این باوراست که یکی از بهترین تعریفها را درباره حملهی اسکندر به دست داده است.
تاریخنگاران یونانی هیچ یک سفری به تخت جمشید نداشتهاند تا ببینند این مجموعه کاخها همیشه پر از سکنه نبودهاند و تنها برای برپایی جشنهای مهرگان و نوروز به عنوان جایی برای گردهمایی کاربرد داشتهاند. سرچشمههای برپایی نوروز را در جایجای تختجمشید میتوان دید. برپایهی تعریف دکتر بدیعالزمان قریب، تختجمشید باغی است به زبان سنگ که تنها برای برپایی جشنهای ایرانی ساخته شده است. تخت جمشید قطعا بنایی نمادین در بیان نوروز بوده است و هنگام تحویل سال شاه، بارعام میداد و گلها و گیاهها به عنوان نمادهای تغییر فصل در تختجمشید به گونهی ویژه دیده میشود. بنابراین نام پرسپولیس اشتباه است و نباید فراموش کرد شاعران یونانی گاه با واژهی پرسپولیس به گونهی تحقیرآمیز بازی میکردند. برای نمونه اصطلاح «پرسته پولیس» (کنایه از پرسپولیس) در زبان یونانی یادآور الههی جنگ «آتنا» است و بر پایهی این باور یونانیان تختجمشید را ویرانکنندهی شهرهای میدانستند.
به آتش کشیدن تختجمشید به دست اسکندر گمانهای تردیدآمیز است
فرشید ابراهیمی در کتاب «اسکندر مقدونی به روایت متنهای پهلوی» (نشر ابریشمی، 1387) و مقالهی «کتاب سوزان در دو بُرهه از تاریخ ایران» (بخش نخست) به روشنی دیدگاهش را در این باره بازگو کرده است و در آنجا اشارههای فراوانی به کشتارها، ویرانیها و آتشسوزی تخت جمشید به وسیله ی اسکندر دارد که نشانههای دیدگاه او را میتوان در پژوهش های یاد شده یافت. اما او در اینجا به طرح دیگر دیدگاههایی میپردازد که دور از چشم قرار گرفتهاند.
بر همین اساس نویسندهی کتاب پدرخواندهای برای تاریخ (فراخوانی بر بازنویسی تاریخ هخامنشیان) در آغاز این بخش، خود نیز یادآور شد که آنچه را که بازگو میکند لزوما دیدگاه او نیست و او به عنوان کارشناس موظف است تا تمامی نگرشها و نظریههای مطرح شده را دربارهی سوختار تختجمشید و یورش سوزندهی آن (اسکندر) به ایران بدون کم و کاست بازگو و بازنمایی نماید.
روایتهای کلاسیک یونانی از یورش و حملهی اسکندر چونان یک انتقام یاد میکنند، یعنی در حقیقت اسکندر به تختجمشید حمله میکند و این بنا را به آتش میکشد تا انتقام یورشی که خشایارشا به آتن داشته را بگیرد. زندهیاد امیرمهدی بدیع در کتاب پانزده جلدی «یونانیان و بربرها» به ما ثابت میکند که آتنی که خشایارشا به آن حمله کرده آتن کلاسیکی که ما تصور میکنیم نیست، به عبارتی در زمان حملهی خشایارشا آتن به معنی آنچه که گفته شده دارای کاخهای فراوان و سازهها و معابد باشکوهی که پنداشته شده نبوده و بناهای یاد شده سالها پس از خشایارشا و حتا سقوط هخامنشیان ساخته شده، پس چه روی میدهد که اسکندر اینگونه به اندیشهی انتقام بر میآید.
روایتها به ما میگوید که اسکندر و همراهانش به ویژه معشوقهی او به نام تاییس در حال میگساری تصمیم به این انتقام میگیرند و تختجمشید را که به گفتهی تاریخنگاران یونانی سراسر ساخته شده از چوب سدر است به آتش میکشند.
برخی از پژوهشگران ایرانی در پنجاه سال گذشته به این روایات نگاه تردیدآمیزی دارند و بر این باورند که تنها سقف تختجمشید از چوب سدر ساخته شده است و نکتهی دیگر اینکه بر پایهی آزمایشهای شیمی که زندهیاد مهندس احمد حامی (پدر بِتُن ایران) بر روی سنگهای تختجمشید انجام داده و در کتاب خود (سفر جنگی اسکندر مقدونی به درون ایران و هندوستان بزرگترین دروغ تاریخ است!) به آن اشاره کرده است به این برآیند میرسیم که سنگهای تختجمشید حرارت ندیدهاند.
تحمیل پذیرش روایتهای کلاسیک یونانی در دانشگاهها
باید پاسخ این پرسش را داد که تختجمشید چگونه ویران شد؟ یعنی اگر روایتهای یونانی از حمله اسکندر درست نباشد پس ویرانی تختجمشید چگونه رخ داده است. اگر تختجمشید به آتش کشیده نشده باشد و پارچهی سوختهای که اکنون هم در موزهی فارس نگاهداری میشود جعلی باشد به این پرسش چگونه باید پاسخ گفت!
حتا اگر نشانههایی از آتشسوزی کوچکی در تختجمشید دیده شود آیا باید پذیرفت که این نشانهای کوچک همگی نشان از آتشسوزی دوران اسکندر دارد یا در دورههای گوناگون پس از آن تاریخ مانند یورش اعراب یا مغولها رخ داده است؟
احمد حامی و بخشی از پژوهشگران مانند اصلان غفاری و زندهیاد ذبیح بهروز بر این باورند که تختجمشید به گونهی طبیعی و در گذر زمان به ویژه بر اثر یورش اعراب و مغولها رو به فرسودگی و ویرانی گذاشته است اما به کلی نابود نشده و دستکم تا پیش از انقلاب برخی از بومیهای فارس از سنگهای تختجمشید برای ساخت خانههایشان استفاده میکردند که یکی از دلیلهای آن استواری سنگها و دلیل دیگر باور سپندینگی این گستره در میان مردم بومی بوده است. به گونهای که حتا برای درمان بیماریها از خاک و سنگهای تختجمشید بهره میبردند که استاد جمشید صداقتکیش از این روایت بومی یاد کرده است.
پس دور از ذهن نیست که در گذر نزدیک به 3000 سال و با یورشهایی که روی داده تختجمشید به مرور رو به ویرانی بگذارد.
پارچهی سوختهای که در موزهی تختجمشید است هم باید مورد تردید قرار بگیرد. نکنه اینجاست که آیا پس از گذشت 2500 تا 3000 سال بافت یک پارچه سالم میماند که اکنون پارچهی سوخته در یک موزه تنها استناد ما برای آتشسوزی باشد؟ میدانیم که تنها پارچهی سالم و دست بافتهی دوره هخامنشی فرش پاریزیک است که باستانشناسان این فرش را در روسیه پیدا کردند و طبیعتا یخزدگی باعث شده فرش سالم بماند. همانگونه که گفتیم باید گفت حملهی اسکندر مقدونی از سوی برخی از پژوهشگران در 50 سال گذشته تا اندازهی بسیاری زیر سوال رفته است ولی دانشنامهها و مدارکی که ما از دانشگاه میگیریم به ما این را اعمال میکنند که بیتردید باید روایت کلاسیک یونانی و اروپایی در مورد حملهی اسکندر را پذیرفت.
به راستی چگونه سرداری با 32 سال سن به گسترهای که امپراتوری هخامنشی در دست داشته پیروز میشود و حتا به هندوستان هم دست پیدا میکند. جواهر لعل نهرو، بر این باور بود که اگر ما به اسکندرنامهها که تاکنون نزدیک به 12000 اسکندرنامه نوشته شده است اعتماد کنیم در این نوشتارها آمده است که اسکندر در حمله به هندوستان از کوهها و دریاچههایی میگذرد و بر آنها پیروز میشود یا سردارانی را از پای در میآورد که هیچ کدام از این نامها در تاریخ و جغرافیای هند یافت نمیشود. برآیند آنچه در دست است و بخشی از آن گفته شد این است که روایت حملهی اسکندر و به آتش کشیدن تختجمشید آنگونه که پیشتر از آن یاد شده است را نباید پذیرفت و باور داشت. تردیدی نیست که سرداری با نام اسکندر و برای گرفتن امپراتوری هخامنشی به ایران حمله کرده است اما به گمان بسیار در بخشی از مناطق ایران شکست خورده و بازگشته است.
یورش اسکندر دستمایهی سیاستمداران امروز باخترزمین
ابراهیمی باردیگر با یادآوری این نکته که در این نشست موظف است تا به عنوان کارشناس تنها به سرگذشت تخت جمشید پرداخته و بیش از طرح دیدگاه خود دراینباره، تمامی دیدگاههای گوناگون تاریخی را دربارهی تخت جمشید بازنگری کند، آنچه را که گفته میشود لزوما نظر شخصی خود نداست.
براین پایه او میگوید: کتاب «قصه سکندر و دارا» نوشتهی اصلان غفاری با پیشگفتاری 40 صفحهای از ذبیحالله بهروز خواننده را دربارهی این رخداد دچار تردید میکند. همچنین پژوهشهای احمد حامی در زمینهی حرارت ندیدن سنگهای تختجمشید به راستی تئوری اعتماد به نفس پژوهشگران باخترزمینیها (:غربیها) را زیر پرسش میبرد. سیاستمداران باخترزمین بارها و بارها از یورشهای گذشتگان خود به خاورزمین یاد کردهاند و بر این باورند که نیاکانشان برای آموزش آزادی به خاورزمینیها این سرزمینها را تصرف کردهاند. برای نمونه جرج بوش در حادثهی تروریستی 11 سپتامبر از وارد شدن به جنگهای صلیبی سخن میگوید به مخاطب یک رجوع تاریخی میدهد. رجوعی که نشان از پیشینهی نبرد شرق و غرب دارد! درست همانند پیامی که کارگردان فیلم سیصد برای پرورش کودک آمریکایی دارد تا بداند در آینده باید چگونه برخوردی با انسان شرقی داشته باشد!!!
این سیاستمداران و هنرمندان (کارگردانان) بر این باورند که برای متمدن کردن بخش خاورزمین هرچندگاه باید به آنها حمله کرد و اسکندر مقدونی را الگوی برجستهی خود میدانند. از این روست که هالیوود به کمک اُلیور استون هنوز هم فیلمهایی دربارهی اسکندر میسازد و با ساختِ «الکساندر» در حقیقت یک استوره را بازآفرینی میکند. این نسل از پژوهشگران این استوره را به شدت جای تردید قرار دادهاند و به آتش کشیدن تختجمشید یکی از نقاط عطف این ماجرا است که دست کم از سوی پژوهشگران ایرانی باید بازنگری شود.
تختجمشید در روزگار ساسانیان هم کاربرد داشته است!
از دیگر سو همانگونه که در آغاز اشاره کردیم باید گفت نام دیگر پارسه به روایت سنگنبشتهها در روزگار ساسانی صد ستون است و این یعنی که این سازه در روزگار ساسانیان هم کاربری داشته است. در کتیبهای که به زبان پهلوی (فارسی میانه-رایج در دورهی ساسانی) در کاخ تچر تختجمشید پیدا شده و مربوط به شاهپور سکانشاه است. از زبان او آمده است که «من در این کاخ صد ستون به میگساری پرداختم».
همچنین یکی از همیاران شاپور سکانشاه به نام سلوکوس چند سال پس از آن برای سرکشی به این سنگنبشته به تختجمشید میآید و سنگنبشتهی دیگری در کنار آن می نگارد که به سنگنبشتهی «سلوک» نامور است. این دو سنگنبشته بیانگر این است که در روزگار ساسانی هم تختجمشید کاربری داشته است زیرا باور کردنی نیست که یکی از پادشاهان ساسانی بر ویرانهای بنشیند و میگساری کند.
دیگر اینکه ساسانیان تعلق خاطر و دلبستگی بسیاری به هخامنشیان داشتند و خود را فرزندان هخامنشیان میدانستند، پس چگونه میتوانستند شاهد ویرانهای از پدران خود باشند و به بازسازی آن نپردازند. شاپور سکانشاه هنگامی که از تختجمشید میگوید از کاخی با شکوه یاد میکند اگرچه نام صدستون شاید نمایانگر این است که چه بسا پادشاهان ساسانی از وجود یا درونمایهی سنگنبشتههای میخی هخامنشی بی خبر بودند اما بیگمان میدانستند این سازه از دارا و داراب برجای مانده است، نامی که در شاهنامهی فردوسی و متون پس از ساسانی دربارهی هخامشنیان به کار رفته است.
تختجمشید در روایتهای پس از اسلام
پس از ساسانیان روایت ساسانی تختجمشید در تاریخ اسلامی ادامه پیدا کرده است. زندهیاد پرفسور شاهپور شهبازی در مقالهای با عنوان کهنترین توصیف از تخت جمشید در زبان فارسی بر این باور است که نخستین توصیف تختجمشید پس از اسلام در تفسیر طبری آمده است. طبری موبدزاده و نخستین تَن از خانوادهی طبری است که مسلمان شده است. پدرش جریر یا زریر نام دارد که نامی باستانی و از بهدینان است.
همچنین در این میان شایستهی یادآوری است که محمد جریر طبری موبدزادهای است که با جهانبینی ایرانی نخستین تفسیر قرآن را (جامع البیان عن تاویل القرآن) در کنار «تاریخ الرسل و الملوک» مینویسد که در زمان سلطنت منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسمعیل سامانی (نیمهی دوم سدهی چهارم هجری) به پارسی ترجمه شده است. در اینجا برای نخستین بار در زبان فارسی پس از اسلام میبینیم که از تختجمشید سخن به میان آمده و توصیف میشود. با استناد به ترجمهی پارسی آن بیگمان طبری از این سازه و البته از سلیمان و فرمانبری دیوان و پریان در ساخت تخت جمشید از او یاد کرده است. نکاتی که در روایتهای پس از اسلام بسیار آمده است.
به تازگی کتابی چاپ شده که سنگنبشتههای دوران اسلامی را در تخت جمشید واکاوی کرده است. در این کتاب آمده است که در همهی دورههای پس از اسلام یک سنت شاهانه رواج داشته که هر شاهی باید سنگنبشتهای را در تخت جمشید به یادگار میگذاشته است. برای نمونه مظفرالدین شاه قاجار سنگنبشتهای از خود در دیوار شمال کاخ تچر به یادگار گذاشته که برابر آنچه در این سنگ نبشته آمده است پادشاه قاجار خود را فرمانروای ایران معرفی کرده است.
دانشگاه شیکاگو، پیشرو در کاوشهای تختجمشید
همانگونه که پیداست نخستین کاوشهای علمی که در تختجمشید رخ داده از سوی بنیاد خاورشناسی دانشگاه شیکاگو بوده است.
نام ارنست هرتسفلد و اریش فریدریش اشمیت باستانشناسان و ایرانشناسان آلمانی با تختجمشید گره خورده است. آنها در کاوشهای شبانهروزی خود در این گستره آثار ارزشمندی را پیدا میکند و میتوان گفت که تختجمشید و کاوشهای علمیاش وامدار این دو پژوهشگر است. اگر چه هرتسفلد یهودی است و میکوشد تا قوم یهود را نخستین یکتاپرستان معرفی کند و از اینرو زرتشت را همروزگار هخامنشیان میداند تا به باور خود در این زمینه قوم یهود در یکتاپرستی بر ایرانیان پیشی بگیرند ولی گذشته از این کاوشهایی که او روی تخت جمشید انجام داده است درخور ستایش و شایستهی بررسی است.
همچنین در میان کاوشگران تخت جمشید نباید نام گرامی استاد گرامی، زنده یاد علی سامی را فراموش کرد که هم درباره تختجمشید و هم پاسارگاد، کاوشها و پژوهشهای بسیار ارزنده و به یادماندنی را انجام داده است.
همچنین عکسهای گوناگونی از تختجمشید به کوشش آنتوان سوروگین به تازگی منتشر شده که نشان میدهد این عکاس که نیمی از زندگیاش را در روزگار قاجار و نیمی دیگر را در دورهی پهلوی گذرانده توانسته است نخستین عکسها را در جهان امروز از تخت جمشید ثبت کند.
تختجمشید الگوی شایستهی معماری ایرانی
بسیاری از آثاری که در ایران معاصر به ویژه در روزگار پهلوی مانند بانکها، ساختمان دادگستری و دبیرستان انوشیروان دادگر ساخته شد از نمادهای تختجمشید تاثیر چشمگیری گرفته است. تختجمشید تاثیرگذارترین سازه از ایران باستان بر معماری مدرن ایران است به گونهای که این تاثیر در نشان هواپیمایی هما و بانک پاسارگاد هم دیده میشود. غلامرضا رحیمزاده از معماران برجستهی پیش از انقلاب در مقالههایی که نوشته بر این باور است که معماری معاصر ما نه تنها باید تحت تاثیر تختجمشید باشد بلکه تختجمشید به راستی سرمایه و دستمایهی اصلی ما در معماری ایرانی است.
نویسندهی کتاب اسکندر مقدونی به روایت متنهای پهلوی در پایان گفت: تختجمشید به عنوان یک بنای باستانی سرگذشت پیچیدهای دارد و در گذر زمان با خطر ویرانی روبه رو بوده است. این ویرانی را نمیتوان برآیند تنها یک یورش و در یک زمان دانست. این بنا هنوز هم داشتههایی در دل خود پنهان دارد و در حال گمانهزنی است. آثاری که به تازگی در فارس پیدا شده پیوند مستقیم با تختجمشید دارد. این سازهی شکوهمند اگرچه تا کنون از ویرانی کامل در امان مانده است ولی جاودانه نیست و برای ماندن نیازمند مراقبت و بررسی بیشتر است. تختجمشید همچنان ناشناختههایی دارد و برای واکاوی و معناشناسی بیشتر باید پژوهشهای دقیقتری رو آن انجام شود.
مسعود جوادیان کارشناس و نویسندهی کتابهای درسی تاریخ در میانهی برنامه با کارشناسان نشست همراه شد و به پرسشهای برخی باشندگان پاسخ گفت.
بخش پایانی برنامهی بررسی «سرگذشت تختجمشید» با نشست پرسش و پاسخ از سوی باشندگان و کارشناسان از ابراهیمی همراه بود.
علیرضا افشاری، دبیر انجمن افراز
فرشید ابراهیمی پژوهشگر تاریخ و سخنران نشست
مسعود جوادیان، پژوهشگر و نویسندهی کتابهای تاریخی
کتاب سرگذشت تخت جمشید نوشته مسعود جوادیان که به فرشید ابراهیمی پیشکش شد
مسعود جوادیان در میانهی نشست با کارشناسان برنامه همراه شد
فرتور از کاملیا ورشوی است.
1986