از دوران اوج شكوفایی «سیراف» و نحوه مشاركت اقتصادی شهروندان آن در مبادلات اقتصادی منطقهای در قرون نخستین اسلامی، آگاهی و اطلاع كافی در دست است و تكرار این مطالب مناسبتی نخواهد داشت. آنچه كمتر به آن پرداخته شده است، كیفیت روند افول و ركود اقتصادی این بندر در قرن پنجم هجری است و منابع و مدارك تاریخی نیز در این باره تصویری روشن ارایه نمیكنند. به راستی چه عوامل و شرایطی باعث افول اقتصادی و اجتماعی سیراف و مهاجرت گسترده تجار و دریانوردان آن به دیگر نواحی شد؟ چگونه این بندر مهم ایرانی كه در حیات اقتصادی كشور نقش اساسی ایفا میكند، دچار ركورد اقتصادی شد؟ چرا تجار قدرتمند و ثروتمند سیراف امكان تداوم اقتصادی خود را از دست دادند؟ و چه حوادثی زمینهساز اصلی افول سیراف بود؟
در یك جمعبندی میتوان گفت كه: «افول سیراف طی یك قرن و نیم به دلیل بروز ناامنیهای شدید سیاسی فارس و از رونق افتادن مسیرهای كاروانی شرق و غرب شیراز به سمت سواحل صورت گرفت. از طرفی تحولات جهان اسلام و به ویژه سیاستهای مداخلهگرانه «خلفای فاطمی» در امور تجارت شرق به غرب و افول سواحل شرقی عمان، به ویژه «صحار»، سقوط «سیراف» را تشدید كرد. از آن جایی كه بیشتر تكیه اقتصادی «سیراف» به كالاهای وارد و صادر شده از سمت بغداد و كرانههای حاشیه «شطالعرب» بود، ضعف خلافت عباسی و حضور و نفوذ عناصر نظامی ترك در بغداد و ناامنیهای برآمده از دخالت دیلمیان در امور، باعث شد تا مناطق پشتیبان «سیراف» و از آن جمله بصره و مسیرهای رودخانهای تا بغداد، از رونق افتاده و همین امر سقوط «سیراف» را نزدیكتر كند. ناصرخسرو در سال 443 ه.ق / 1053 م. «بصره» را نیمه ویرانهای بیش نمییابد كه آبادی پیشین را از دست داده است. به همان اندازه كه «شبانكاران» در راههای تجاری خشكی در فارس ایجاد ناامنی میكردند، دزدان دریایی در «كیش» نیز امنیت كامل ورود و خروج كشتیها به «سیراف» را در معرض خطر قرار داده و این عوامل نهایتا سقوط «سیراف» را به دنبال آورد.
یكی از مهمتین نتایج افول «سیراف»، مهاجرت گروههای اجتماعی قدرتمند این بخش به نواحی دیگر بود؛ این گروهها و رهبرانشان به دنبال شرایط مناسب و امنیت لازم برای تداوم امور بازرگانی خود بودند. بر این اساس مهاجرت مردم «سیراف» به سمت مناطق امن و از آن جمله سواحل عمان و دریای سرخ و مهمتر از آنها جزیره «كیش» در همین راستا صورت پذیرفت. «مقدسی» از اولین نویسندگانی است كه از مهاجرت مردم «سیراف» به سمت سواحل شرقی «عمان» اطلاع داده است. «ابن مجاور» از دو مرد سیرافی به نامهای «سیار» و «میاس» نام برده كه پس از ویرانی زادگاهشان، به سمت بندر «جده» مهاجرت كرده، در آن جا ساكن شدند و بناهای زیادی برپا كردند. او همچنین تجدید بنای بندر «زیر» را در سواحل دریای سرخ در سال 465 ه.ق / 1072 م. به مهاجرین سیرافی نسبت داده و در این باره مینویسد: «تجدید بنا و آبادی «زبر» توسط دو ایرانی اهل «سیراف» صورت پذیرفت كه در سال 465 ه.ق/ 1072 م. به دلیل درگیری با امیر «جده» از آن جا مهاجرت كرده و ساكن «زبر» شده آن جا را بازسازی كردند.
اما بخش مهمی از ساكنان «سیراف»، كه به احتمال زیاد از عناصر نظامی محسوب میشدهاند، به جزیره «كیش» مهاجرت كرده و آن جا ساكن شدند. «ابن مجاور» در شرح جزیره «قیس» مینویسد: «به موجب اظهار سعد بن مالك بن داود بن سلیمان انصاری، مجوسان پس از تغییر دولت و غلبه تازیان بر كشور ایران به آن جا پناه بردند و در جزیره كیش سكونت گزیدند و در مدت اقامت خود ساختمانهای بلند با آجر گچ بنا كردند. پس از آن با گردش روزگار آنان از جزیره رفتند و جزیره به صورت زندانی برای شاهان فارس درآمد و در عصر آنان به زندان شهرت یافت تا این كه «سیراف» به خرابی گرایید. دو مرد سیرافی بر جزیره دست یافتند، از آن خوششان آمد. در جزیره گروهی ماهیگیر بودند. سیرافیها بر ماهیگیریان چیره شدند و آنان را از آن جا راندند و مالك جزیره شدند و ساختمانهای بلندی در آن جا بنا كردند كه به همان سبك مجوسان بود و در آن جا درخت خرما كاشتند. یحیی بن علی بن عبدالرحمن الزراد به من گفت: «از روزی كه جزیره قیسآباد شد، یكصد و بیست سال میگذرد و این گفته مربوط به سال 624 ه.ق/ 1226م. است.»
«وصاف»، مهاجرت «سیرافیها» را به كیش در قالب یك داستان نقل كرده است. او مینویسد: «در آن تاریخ از اماجد سیراف ناخدایی بود قیصر نام، اندك بضاعت، بسیار قناعت، سر همتش مقنع به قناع… به وقتی كه قصر وجود را از میزبان روح بپرداخت… از وی سه پسر ماند مهتر را نام قیس بود… تمامت اندوخته پدر را در اندك مدتی پرداختند… به ضرورت جلاء و وداع اهل و سكن بایست كرد و مولد منشاء را به مادری پیر كه داشتند، بازگذاشته… و به جزیره قیس نقل كرد.» بروز ناامنیهای طولانی در نواحی پس كرانهای «سیراف» را كه از نیمه دوم قرن چهارم هجری تا نیمه اول قرن پنجم هجری ادامه یافت، باید عامل اصلی سقوط و افول این بندر مهم دانست . این ناامنیها تولید اقتصادی فارس و دیگر نواحی مجاور را به شدت كاهش داد و توان خرید و فروش كالاها را در این منطقه مهم به حداقل رسانید و تجار سیرافی كه عامل اصلی تبادل اقتصادی در این ناحیه به شمار میرفتند، با كمبود شدید در بازار عرضه و تقاضا روبهرو شدند. بازار خرید و فروش پررونق فارس، در سایه ناامنیهای گسترده سیاسی، دچار ركود شد و تاثیرات مخرب آن بر تجارت «سیراف» و دریانوردان آن در نیمه نخست قرن پنجم هجری، به وضوح خود را نشان داد و این بندر به تدریج آبادی و رونق خود را از دست داد و توان اقتصادی آن روز به روز كاهش یافت. تجار و بازرگانان «سیراف» كه راهی برای مقابله با بحران موجود در اختیار نداشتند، ناگزیر به مهاجرت شدند. در نیمه نخست قرن پنجم هجری، یعنی درست یك هزار سال پیش از این تاریخ، بازرگانان، دریانوردان، صنعتگران و بسیاری از شهروندان «سیراف» به كیش، جده، هرموز، زبید و قلهات مهاجرت كردند و شهر و دیار خود را به ناچار ترك كردند و سرمایه مادی و معنوی خود را برای ادامه حیات به دیگر بنادر و جزایر منتقل ساختند و به این ترتیب بندر «سیراف» كه روزگاری به عنوان «دروازه چین و خزانه پارس و خراسان» شهرت داشت، در نیمه اول قرن پنجم هجری و درست یك هزاره پیش از این، از صحنه اقتصادی منطقه خارج شد و رونق پیشین را از دست داد. «ابن بلخی»، مورخ بزرگ قرن ششم هجری در عبارتی مختصر و مفید افول این بندر را ترسیم كرده است و به حق باید گفت كه نوشته او را باید دقیقترین و تحلیلیترین و مختصرترین عبارت درباره این موضوع دانست. ابن بلخی مینویسد: «به هر دو سه سال كه لشكری را آن جا فرستادی و رنجها كشیدندی، از وی چیزی نتوانستندی ستدن و چون حال آن بدین گونه بود و هیچ بازرگانی به سیراف كشتی نیارست آورد، از بهر ایمنی راه به كرمان یا مهروبان یا دورق و بصره اوگندند و بر راه سیراف جز چرم زرافه و اسبابی كه پارسیان را به كار آید، نیاوردند و از این سبب خراب شد.»
از آن پس «سیراف» و بازرگانان «سیرافی»، به مدت یك هزار سال از صحنه تجارت دریایی خلیج فارس و حوزه اقیانوس خارج شدند و در متون تاریخی و ادبی و جغرافیایی از آن شهر به عنوان بندری كوچك و كمرونق و دارای شهروندانی فقیر و كمبضاعت یاد میشد و هرگز نتوانست موقعیت و جایگاه پیشین خود را بازیابد.
اما اكنون در نیمه نخست قرن پانزدهم قمری و «پس از یك هزاره»طولانی و طاقتفرسا خاموشی و سكوت، شرایط و موقعیتی مناسب برای تولد مجدد حیات اقتصادی و اجتماعی بندر سیراف و نواحی مجاورآن به وجود آمده است و این بندر و مردم صبور و مقاوم آن میتوانند «پس از یك هزاره» باز هم از «سیراف» و رونق و شكوفایی و رشد آن خوشحال و شادمان باشند.
«سیراف» و ساكنان آن در سایه تلاش و كوشش شهروندانش و با كمك و مساعدت دیگر هموطنانشان به آیندهای درخشان و امیدواركننده چشم دوخته و امید است كه سیراف باز هم به عنوان یكی از بزرگترین بندرگاههای خلیج فارس و منطقه، آبادی و رونق از دست رفته خود را بازیابد.
«ناخدا بزرگ شهریار»، دریانورد مشهور قرن پنجم هجری كه بارها و بارها كرانههای سیراف و خلیج فارس را در نوردیده، درباره عجایب این دریا آورده است: «دیگر از عجایب دریای فارس این است كه گاهی در شب، هنگامی كه امواج دریا مضطرب شده و به هم برمیخورند و از تصادم با هم متلاشی میشوند، همچون شعلههای آتش به نظر میآیند، به قسمی كه مسافرین دریا گمان میكنند در دریای آتش سیر میكنند.»
اكنون و پس از گذشت یك هزار سال از آن ایام رویای دریانوردان سیرافی كه از آن به عنوان «عجایب دریای فارس» یاد كردهاند، به تحقق پیوسته است و چنان چه «ناخدا بزرگ شهریار» این امكان را مییافت كه در عصر حاضر باز هم در كرانههای «سیراف» به دریانوردی بپردازد، میتوانست شعلههای آتش در كرانههای خلیج فارس را مشاهده كند. اگر چه این بار نه در سطح مواج دریا، بلكه صدها متر بر فراز آبهای نیلگون خلیج فارس، دهها تنوره آتش را میدید كه نشانههای مشخص و روشنی از سرزندگی و شادابی و حیات مجدد این بندر تاریخی دارد. در این صورت شاید میشد «ناخدا بزرگ شهریار» را با لبخندی بر لب مشاهده كرد كه با شگفتی و ناباوری این جمله را زیر لب تكرار میكرد كه: «پس از یك هزاره باز هم سیراف».
* استاد تاریخ دانشگاه تهران