“سرو زیر آب” فیلمی که به کارگردانی و نویسندگی محمدعلی باشهآهنگر و تهیهکنندگی سید حامد حسینی، با مشارکت بنیاد سینمایی فارابی، حوزه هنری و شهرداری تهران ساخته شده و به موضوع شهدای گمنام میپردازد، از روز 30 آبانماه 1397 خورشیدی بر روی پردهی سینماها به نمایش گذاشته شد. نخستین نمایش این فیلم در سیوششمین جشنواره فیلم فجر بود. سرو زیر آب به عنوان بهترین فیلم با نگاه ملی در این جشنواره فیلم فجر انتخاب شد. همچنین این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری (علیرضا زریندست)، سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه (عباس بلوندی) را به دست آورد.
سرو زیر آب در میان فیلمهای معاصر دفاع مقدس از جایگاه ویژهای برخوردار است که تضاد تصمیمگیریهای دشوار شناسایی شهیدان و مشارکت اقوام و اقلیتهای مختلف ایران را به تصویر کشیده است. واقعیتهای تلخ دوران جنگ تحمیلی و زخمهای عمیقی که به خانوادههای شهیدان، به خصوص خانوادههایی که هنوز در انتظار خبری از گمشدگان هستند، وارد شده هرگز فراموش نشده و نخواهد شد. ساخت چنین فیلمی با همه محدودیتهای حاضر از جمله بودجه و مجوز ارشاد بسیار سخت و طاقتفرسا است. نقد چنین فیلمی بسیار سختتر است که خدای ناکرده به جایگاه والای شهیدان جنگ اهانتی انجام شود.
سرو زیر آب با فیلمبرداری در شهرهای تهران، میبد، دزفول و روستاهایی از یزد و لرستان آماده شد. خلاصه داستان: «راز جهانبخش کرامت فاش میشود. این راز، خواب چیستا، ماهرو، گودرز، بهرام، جهانگیر و سرگرد را آشفته میکند. جهانبخش شک میکند که شاید جنازه شهیدی را به اشتباه به خانواده دیگری داده است. او برای اثبات بیگناهیاش و بازگشت آرامش سفر بلندی را آغاز میکند، سفری که پایانش زندگی بسیاری از آنها را تغییر میدهد». این سفر بستری است برای تقابل دو قوم با دینهای مختلف (زرتشتی و مسلمان) و باعث شناخت بیشتر مخاطب از نحوه نگاه آن دو خانواده به مفهوم شهید میشود.
سرو زیر آب پیرامون شهدای مفقود الاثر و سرگردانی خانوادهها در پی خبر و نشانی از آنهاست. “ستاد معراج شهدا” پیکرهای سوخته و بی پلاک شهدا را تشخیص هویت میکرد. مادران و پدران چشم به انتظار فرزندانشان از سرتاسر ایران به این پایگاهها رفته تا بلکه بتوانند خبری و یا حتی تکهای از پیکر فرزند خود را بیابند تا بر آن سوگواری کنند. در این میان سربازی باور دارد باید داغ این خانوادهها را تسکین داد و گاهی پیکری بینام و نشان را که خبری از هویت او نیست به خانوادهها به عنوان فرزند شهید داد. این کار او مخالفان بسیاری در پایگاه و علی الخصوص فرمانده دارد. ولی به گفته او باید هوای این زندهها را داشت.
جنگ ابعاد مختلفی در زندگی بشر دارد. اثرات یک نزاع طولانی تا سالها بر مردم یک کشور اثرات مخربی میگذارد. جنگ به ذات خود با غم و حسرت همراه است و این نقش رسانهای مانند سینما را پررنگ میکند تا به بازتعریف مفاهیم آن دوره بپردازد. گاهی این بازتعریف به بازآفرینی شرایط و اتفاقات بسنده میکند و گاهی قدم را فراتر میگذارد و در دل شخصیتهایش مابهازایی برای امروز پیدا میکند تا باعث درگیری بیشتر مخاطب میشود. باشهآهنگر تلاش کرد تا از سطح اول روایت عبور کند و حرفهای جذاب و کاربردی برای مخاطب امروز داشته باشد. در این راستا سعی دارد از شعاری بودن فاصله بگیرد.
مینا ساداتی به خوبی و شایستگی در نقش چیستا آبادیان شیرزن جوان زرتشتی ظاهر شد. خواهر شهید جسورانه به دنبال کشف حقیقت و آرامش خانواده با یافتن جایگاه برادر شهید مفقودش در جنگ بود. شاید چنین شخصیت بیباک و توانمندی شباهتی با دختران زرتشتی شهرستانی سنتی محافظهکار دهههای پیش نداشته باشد، ولی به درستی نماد دختران امروز و فردای جامعه زرتشتی است که با دانایی از دین خود دفاع کرده و به درستی حقوق خود را میطلبند. دختری که در نهایت جای خالی برادر را پر میکند، و در جرگهی موبد بانوان زرتشتی گام مینهد. نویسندگی و بازیگری نقش چیستا بهینه است.
اما از نظر من جایگاه بهترین بازیگر زن در این فیلم و در این جشنواره باید به مهتاب نصیرپور، بازیگر کمتر شناخته شده، داده شود. وی نقش مادر شهید سیاوش آبادیان که زرتشتی بود را بازی کرد. زنی بیادماندنی که در نهایت درد و اندوه، به خوبی اندیشید و پیش رفت. برای من جالب بود که او توانسته بود زبان دری را با لهجه زرتشتی واقعی صحبت کند، که نشان از توان این بازیگر و همیاری زرتشتیان محلی است. این زن با پوشش زرتشتی، به خوبی شخصیت مادران زرتشتی را به نمایش گذاشت. با اراده کامل پیش رفت و سخن گفت، در نقشی که ما دههها است عملا و عینا در مادران شهید جامعه زرتشتی نظارهگر بودهایم.
سرو زیر آب ایده جذابی دارد، کارگردان کاربلدی هم پشت دوربین نشسته است و از عوامل حرفهای و نام آشنا نیز بهره میبرد. همزمان فیلم در سه موقعیت جغرافیایی مختلف سیر میکند. ولی علاوه بر فیلمنامه از تدوین هم لطمه خورده، داستانهای متعدد همزمان دنبال میشوند، زمان فیلم بسیار زیاد شده و نسبت اتفاقات هماهنگی دقیقی با اهمیتشان ندارد. ارتباط احساسی دختر زرتشتی با جهانبخش (از تعارف چای و قند و غیره) غیر واقعی و مبهم است. فیلم حتی در روایتگری هم دچار زیادهگویی است و در نیم ساعت پایانی خستهکننده میشود، و اینطور احساس میشود که فیلم قصد تمام شدن ندارد.
فیلم حرف برای گفتن زیاد دارد، و خوشبختانه درگیر شعار دادن نشده است. از مهمترین مسالهای که در فیلم به آن پرداخته شد، تقابل ادیان و خصوصا اسلام و زرتشت بود. که بدون توهین و با نگاهی عادلانه و بدون قضاوت، روند اتحاد این دو دین را در فیلم به تصویر کشید. در نهایت و بر خلاف انتظار اولیه، موضوع اصلی فیلم تقابل ادیان نبود، بلکه تفاهم اقوام و ادیان در دفاع از کشور خود، فرای همه تفاوتها و اختلافات ظاهری عقیدتی است. فیلم قدمی رو به جلو برای ایران برداشت. در این فیلم به نحوی ایران بزرگ نشان داده شده بود که مخاطب عاشق کشورش میشد و این بزرگنمایی بدون شعار و اغراق بود.
طراحی صحنه و لباس و طراحی فضای کار من را مجذوب کرد. طراحی جزییات و ریزهکاریهایی که حتی به چشم نمیآید. این بدون شک، کمک بسزایی به باورپذیری فیلم کرد. چیزی که موجب دیده شدن این طراحی صحنه شده، فیلمبرداریِ پر از حرکات نرم دوربین و استفاده از نماهای قاعدهمند است. انتخاب نماها به هر جهت نبوده و کارگردان سعی کرده در تمام نماها از علم زیباییشناسی استفاده کند. پلانهای ضبط شده همه هدفمند بوده و به دل مینشیند. این قصه پر از پیچیدگیهای روایی و قصههای از هم جدای به هم مرتبط است. و حفظ انسجام بین اینها نیاز به تمرکز و تحقیق بالایی دارد.
اما یکی از نکات ضعف، دیالوگهای پایانی فیلم بود، که تمام مفهومی که مخاطب باید از فیلم درک میکرد را در چند جمله خلاصه کرده بود. میتوان گفت تمام معنای فیلم با چند دیالوگ پایانی به خورد مخاطب داده شد. که ایکاش در نوشتن دیالوگهای پایانی ظرافت بیشتری خرج میشد. در انتها، فیلم بدون فرجام به پایان رسید و بیننده هنوز با این سوال که “پیام فیلم چیست” به منزل رفت. چرا زیر آب؟ فیلم را به آب بست. حتی صحنه شستن ستاد معراج و رفتن برق، داستان را آبکی کرد. آب در دین زرتشتی مقدس است. عنوان سرو زیر آب انتظاراتی فراتر برای بیننده به وجود آورد که در انتها برآورده نشد.
متاسفانه در آخر فیلم از واقعیت عبور کرده و بخشهای ناآشنا و تخیلی را شامل میشود. آرامگاه روستای زرتشتی در دل کویر یزد ناگهان به زیر آب میرود. لابد سالها گذشته که سرو تازه کاشته در زمان دفن، اکنون درختی تنومند شده است. قبر زیر آب به صورت مکعب بتونی کامل با وسایل بسیار ابتدایی بیرون آورده میشود، تا به محلی نامعلوم برده شود. وسیلهی حمل قبر از جاده خرم و پردرخت کویر! عبور میکند، به طوری که در آخر بیننده شک میکند که این اتفاق در یزد است و یا در لرستان؟ برادر شهید مسلمان دفن شده در آرامگاه زرتشتیان! با پنهانی گذاشتن نشانههای بازمانده از برادر در خاک تسکین مییابد.
داستان با یک دروغ به پایان میرسد. شهید مسلمان با آیین زرتشتی و در آرامگاه زرتشتیان دفن میشود، و در عین حال خانواده زرتشتی فریب میخورد که پیکر فرزند خود را به خاک سپرده است. سخنان مادر شهید زرتشتی به دل مینشیند، ولی پدر شهید مسلمان کاملا سکوت میکند. موبد زرتشتی در کنار روحانی مسلمان راه میرود ولی فرصت گفتمان به هدر میرود. آیا نبش قبر حرام است، طبق آنچه پدر شهید مسلمان میگوید؟ در شرع اسلام تفاوت نظر وجود دارد. ولی در سنت زرتشتی…؟ فرصتهای زیادی برای شناختن بنپایههای آیین زرتشتی به بیننده وجود داشت که شاید کوتاهی مشاوران زرتشتی فیلم بود.
در خلاصه، داستان فیلمنامه فیلم انبوهی از شعارهای روشنفکرانه است که به طرز ناشیانهای به اثر سنجاق شده و بیننده را کاملاً شوکه میکند. در پایان، بیننده باید با تخیل و سلیقه خود، تصمیم جهانبخش را به بوته قضاوت بگذارد. نگاه اساطیری به «سیاوش» و شهید وطن که یزد یا لرستان یا تهران یا هر جای دیگر نمیشناسد در فیلم و تعلق آن نه به دین خاص بلکه به همه سرزمین و همچنین بی سر بودن او به مانند امام حسین (ع) و «سیاوش» اساطیری، اصولاً بر مبنای چنین نگاهی فیلم ساختن در لایههای پنهان فیلم و همچنین همگنَسازی شهیدان پاک این سرزمین در سایه این نگاه اساطیری ایرانی قابل اعتنا و تقدیر است.
*دکتر مهران سپهری، دکترای مدیریت مهندسی، استاد مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف
10 پاسخ
با درود
من این فیلم را سال گذشته دیدم مواردی که شما یادآور شدیدکاملا به جاست مخصوصا پایان فیلم .
آقای سپهری درست اشاره کرده که فیلم میتوانست گویاتر در مورد دین و سنت زرتشتی باشد و این کار مشاوران و پژوهشگران زرتشتی بود. پدر شهید زرتشتی بسیار ساکت است و نشانه خاصی از پدران زرتشتی ندارد. ایکاش سکانس های بیشتری از مراسم و اماکن زرتشتی نشان داده میشد.
زرتشتیان به نسبت جمعیت نقش مهمی در دفاع مقدس داشتند. فیلمهای زیادی میشود از خانواده های واقعی جان باختگان زرتشتی ساخت.
عزیزه جان همه ما ریشه زرتشتی داریم ولاغیر
با دکتر سپهری موافقم. اینکه زرتشتیان خداپرست هستند و آتش پرست نیستند خیلی ابتدایی است. کاش از فرصت استفاده میشد و راجع به مفاهیم برتر دین زرتشتی مانند دنیای مینوی، برابری زن و مرد، انگره مینو، و … گفته میشد.
باز هم به زرتشتیان ظلم شد و شهید زرتشتی به منزل نرسید. مادر زرتشتی گفت و کسی نشنید. قبر زرتشتی زیر آب رفت. دلمان خوش است که لهجه و لباس زرتشتی نمایش داده شد.
زرتشتیان توان دارند که خود فیلمهای جهانی در مورد خانواده های جان باختگان زرتشتی مانند فرهاد و کامران بسازند. داستان هایی که مایه افتخار هر ایرانی است. فقط همت میخواهد و اراده. دنیا بداند که زرتشتیان برای ایران جنگیدند و جان باختند.
در این شرایط سیاسی و اجتماعی اسلامی کشور خیلی خوب است که زرتشتیان به خوبی تصویر شدند. جای گله نیست. از تهیه کنندگان فیلم بسیار تشکر میشود.
ظاهرا چندین بخش فیلم اصلی حذف شده و زمان فیلم کم شده است. چرا و به چه دلیل؟
نقد فیلم بسیار بجا بیان شده بود. انتهای فیلم تخیلی شده بود و بسیار سریع و مبهم جمع شد.