الف) پیامبر یا رسول: به كسانی گفته میشود كه از اوضاع اجتماعی و ظلم و بیعدالتی و نارساییهای زمانه خود به ستوه آمده و برای اندیشیدن و پیداكردن راهحل برای مدت طولانی (معمولاً ده سال) به خلوت كامل (معمولاً كوهی در نزدیكی شهر خودشان) پناه بردهاند و به طریق كشف و شهود، عاشق وشیفته معبود خود(خدا) گردیده و با خدای خود به نوعی ارتباط برقرارنموده و با كتابی مدون و دستوراتی خدایی (اهورایی، یهُوهَای یا الهی) و … به میان مردم بازگشته و به تبلیغِ دین خود همت گماشتهاند و پیروانی یافتهاند و نیرو آراستهاند وبا تدبیر و دوراندیشی در راه گسترش دین خود كوشش كردهاند و در نهایت جان خود را را در راه هدف خود، فدا كردهاند و پیروانشان سعی كردهاند آنطور كه پیامبران خواستهاند راه آنها را ادامه دهند و در راه این عقاید جان خود را فدا نمایند. پیامبران حداقل به سه اصل: وجود خدا، پیامبری پیامبر(نِبوت)، و جهان آخرت(معاد) ایمان داشته و تبلیغ مینمودهاند.
ب) دانشمند: كسی است كه به هدف رسیدن به حقیقت مادی (كشف یا اختراع) جدید، تحقیق و بررسی و استدلال مینماید. بنابراین برای رسیدن به این منظور بایستی نخست بر تمام یا بخش عظیمی از دانش زمان خود در رابطه با آن تحقیق آگاهی داشته باشد و عمر خود را صرف خدمت به آن علم نموده باشد.
دانشِ دانشمندان نسبی است و بسیاری از عقاید آنها (در گذشته)، امروز كهنه و از دور خارج شده و خواهد شد. راه دانشمندان توسط دانشمندان دیگر ادامه مییابد ولی هیچكس به هرچه كه دانشمند به آن رسیده است ایمان ندارد و كسی حاضر نیست كه جان خودش را در راه باورهای آن دانشمند بدهد. برعكس سعی میكنند همیشه به دانشمند قبلی شك كند و در راه توسعه آن دانش بكوشد و آنها را پیش ببرد و بر اساس آن پایهها به كشفیات و نوآوریهای جدید برسد.
دانشمندان به بشریت تعلق دارند و پیروان به خصوصی ندارند و اینكه آنها تنها به پیشرفت علم و دانش فكر میكنند و حتا برای نابودی بشر هم تحقیق میكنند و نقشه میكشند.
پ) فیلسوف: دانشمندی است كه براساس آگاهی كه از دانش زمان خود دارد و باورهاییكه به آنها معتقد است. سعی میكند بخش معنوی زندگی بشر را مورد بررسی قرارداده، علتهای نارساییهای اجتماعی و باورها مورد تجزیه و تحلیل علمی قراردهد و راه حل برطرف كردن آنها را یافته و راهی را كه انسان به روش منطقی بتواند به مدینه فاضله برساند، را بیابد.
فیلسوف و دانشمند فقط به تجربه و حدسهای منطقی و استدلالهای علمی تكیه میكنند و در سنجشها و برداشتهاو… تنها ماوراءالطبیعه را دخالت نمیدهد، بحث میكنند و دلیل و برهانهای خود را به بحث میگذارند. عقیدهها و نتیجهگیریهای فیلسوفها، مكتبهای گوناگونی را ساخته و میسازد. مانند مكتب ارسطو و یا مكتب ماركس، كه در شكل عملی ان به صورت ”ایسم“ درمیآید، مانند كمونیسم، ماكیاولیسم و نازیسم.
اغلب نظریههای فیلسوفان و دانشمندان با گذشت زمان كهنه و از دور خارج میگردد. فلسفه ارسطو حدود بیش از هزار سال بر جهان حاكم بود و دانشمندان دوران رنسانس اروپا سالها زحمت كشیدند و شكنجهها دیدند تا باورهای اورا رَدكردهاند به طوریكه امروز هیچ فردی را نمیتوانید پیدا كنید، كه باور داشته باشد زمین صاف است و دورش كوه قاف است و مركز كاینات است و آسمان گنبد نیلگون است و هفت طبقه دارد.
حداكثر دانش هر دانشمند و فیلسوف در جهان، تمام دانشهایی است كه در آن مورد در زمان زندگی او وجودداشتهاست و هیچ دانشمند یا فیلسوفی نمیتواند از دانش حتا ده سال بعد از خود، آگاهی داشته باشد.
در حالیكه پیامبرما به حقیقتهایی رسیده و چهار هزار سال پیش در گاتها به مردم ارایه داده است كه تازه چند سالی است كه انسان به حقیقت بودن آنها پی برده است. بنابراین درست است كه تاریخ نشان میدهد، اشوزرتشت دانشمند زمان خود بوده و حتا پزشك بوده و در محضر بُرزینِ حكیم درس خوانده است، ولی كتاب گاتها و دیگر بخشهای اوستا و روش زندگی اشوزرتشت و پیروان وی نشان میدهد كه زندگی اشوزرتشت به شكل پیامبران بوده است و در ضمن باورهای ایشان، حرفهایی است كه در قرن بیست ویكم هم امروزی و تازه است و قدیمی نشده است، در حالیكه دانش زمان اشوزرتشت آن قدر نبوده كه این پیامآور راستین ایرانی بتواند تنها با تحقیق و بررسی به این همه حقایق راستین برسد، به طوریكه امروز گاتها به طور صددرصد مورد پذیرش و قبول همه دانایان و راستیجویان و زرتشتیان است.
مگر چند سال است كه دنیا فهمیده كه زن ومرد با هم برابر هستند، و آب و باد و خاك وآتش (چهار آخشیج)مُقدس میباشند. چند سال است كه بشرفهمیده جهان از كوچكترین تا بزرگترین كهكشانها مرتب در حال پیشرفت است و فَروهْر(نیروی پیش برنده) دارد. چند سال است كه بشرفهمیده بر جهان قانون اشا حاكم است یا بهترین راه پرورش روان اندیشیدن در خاموشی است.