نشست بررسی شمایلنگاری ساسانیان، همراه با بیان دیدگاههای پژوهشگران دیگر، بخشی از پژوهشهای دکتر ندا اخوان در پژوهشکده هنر با همیاری کمیته هنر ایرانی پیش از اسلام برگزار شد.
دکتر ندا اخوان پژوهشگر دورهی ساسانی در آغاز سخنانش گفت که بنا به دسترسی محدود به منابع، دادههای نیکی از دوره ساسانی به ما میدهند و سخنان امروزم را باور به درست بودن صددرصد آن ندارم و یک فرضیه است که امکان دارد در زمانی دیگر به وسیله خودم یا دیگری رد شود و سپس به بررسی واژه شمایل پرداخت: «شمایل بازنمایی جهان مینوی یک واژهی عربی که در زبان انگلیسی برابر با «آیکون» است. واژهی شمایل از پژوهشهای هنری مسیحیت وارد هنر ایران شدهاست. در مسیحیت تفاوتی بین شمایل و تمثال وجود دارد هر چیز مقدسی را شمایل میدانند ولی تمثال به انسان عادی وابسته است و پیکر هر انسانی را میتوان به تصویر کشید.»
شمایلها بیشتر رویدادهای رازآلود را نشان میدهند
اخوان به ویژگیهای شمایل پرداخت: «شمایل بیشتر در کانون تصویر جای میگیرد و نگاه هر کسی در تصویر ناخودآگاه متوجه تصویر شمایلی میشود و یا نمادهایی در تصویر وجود دارد که شمایلی بودن یک چیز را آشکار میکند. برای نمونه در نقشبرجستههای ساسانی نخستین تصویر که به چشم میخورد نگارهی اهورامزدا یا پادشاه است.
شمایل در واژه به چم (:معنی) سرشت و ذات نیک است. نیاز نیست شمایل یک شخصِ تاریخی همانند تصویر تاریخیاش باشد برای نمونه شمایل مسیح در جاهایی سیاهپوست کشیده شدهاست. شمایلها جدا از تصویر رسانهای بررسی میشوند و بر روی سنگ، چوب و… هم کشیده میشوند.»
این پژوهشگر در ادامه با بیان پرسش، چه چیزی تصویر بهعنوان شمایل نشان میدهد، گفت: « شمایلها با پیشینه فرهنگی و آیینیشان در گفتمان (بحث) نشانهشناسی جای میگیرند و بیشتر بیانگر رخدادهای شگفتانگیز و رازآلود هستند برای نمونه بهدست آوردن جایگاه پادشاهی، پادشاهان ساسانی رازآلود کشیده شدهاست و اهورامزدا است که دیهیم پادشاهی را به پادشاه ساسانی میدهد. بههمینروی شمایل در دوره ساسانی سپنتا (:مقدس) بوده و هر کسی را توان وارد شدن به این موضوع را نداشت.
برای تفسیر شمایلها نیاز به شناخت دانشهای دیگر از جمله فرهنگ و دین هر دوره است. در شمایلها به جنیه فرامادی پرداخته میشود و نگاره انسان به گونه اَبَر انسان، متفاوتتر از دیگر شخصیتها کشیده میشود.»
شمایلنگاری دانش تفسیر تصویر است
این پژوهشگر شمایل نگاری (ایکونوگرافی) را یکی از شاخههای پژوهشی تاریخ هنر خواند و برداشت هر کس بنا به دانش و آگاهیاش از یک شمایل میتواند متفاوت باشد. شمایلنگاری دانش تفسیر تصویر است و بافت تصویر در این موضوع مهم است. برای نمونه هنر ساسانی، هنر درباری است زیرا نقشبرجستهها و سکهها برآیند کارکردهای دربار و دولت است ولی مهرها برآیند پسند (:سلیقه) مردم است.
شمایل شکنی
هموند پژوهشکده هنر شمایل شکنی را در مسیحیت بررسی کرد: «شمایل شکنی «ایکونو کِلاسم» (iconoclasm ) اشاره به مخالفت پرستش بت و تندیس است و بیشتر از اینکه جنبش دینی باشد، جنبش سیاسی است زیرا مسیحیان در مناطق یونانی زبان، امپراتوری بیزانس، به آیینهای پیشین مسیحی بازگشت کردند و با گزینش شمایلهای خود، آنها را به شکل پررنگی پرستیدند. پادشاه بیزانس احساس خطر کرد و قوانینی را برای شکستن بتها پدید آورد. در این جنبش شمایلها باید شکسته میشد و نگاره خدایان پذیرفتنی نبود.
پس از گذشت زمان دگرگونیهایی پدید آمد و شمایل صلیب و مسیح پیش از رستاخیز پذیرفته شد. از آن پس دستههای مذهبی (:فرقه) پدید آمد و جنگهایی با هم کردند.»
به دید اخوان شمایلشکنی از آغاز بتپرستی آغاز شد زیرا هر کس خدایان خود را راستین و خدایان رقیب را بت دانستند.
وی در ادامه سخنانش شمایلشکنی را در اسلام بررسی کرد: «هنرمندان مسلمان در سدهی میانه و دورههای نو هیچکدام از مقدسات خود را به تصویر نمیکشند و چهره آنها را یا نورانی یا بهگونهای که دیده نشود، میکشیدند. این نشان میدهد که هنر و دین همواره با یکدیگر پیوند تنگاتنگی داشتهاند.»
هنر دینی
این سخنران هنر جهان باستان را هنر دینی دانست: «خویشکاری هنر این است که آزمودهها، آرزوها و اندیشه بشری را دیداری کند که دین هم بخشی از اندیشه و آزموده بشر است ولی رویکرد دین با هنر دیگرگونهاست گاهی از هنر جدا و گاهی هم با آیینها و استورههایش در هنر تنیده است که هنر دینی نام میگیرد.
در جهان باستان بههیچروی نمیتوان هنر و دین را جدا از هم دید. در هنر دینی بهرهگیری از شمایل مانعی ندارد ولی گاهی ضدشمایلی است و نمادی بهجای شمایل به کار برده میشود مانند صلیب در میحیت و آتش در زرتشتیان.
اگر پشتیبانان هنری، روحانیون و دولتی با قدرت مرکزی و منسجم باشد بیگمان در آثار هنریاش تاثیر بهسزایی خواهد داشت کمااینکه در دورهی پیش از اسلام، دورهی هخامنشیان و ساسانیان هنر بسیار متفاوتتر از دوره اشکانیان و سلوکیان است.»
وی افزود: «شمایلشکنی به این انگیزه صورت میگیرد که شمایلشکنان گمان دارند خودشان میتوانند مستقیم با الوهیت در پیوند باشند و نیازی به واسطه و تندیس ندارند. مسیحیان شمایل شکن باور داشتند با پدید آمدن شمایل و تندیس باعث نوآوری (:بدعت) در دین میشود.
در قرآن هم هیچ کجا آشکارا حرام بودن تصویر اشاره نشده بلکه آنچه تصویر را حرام دانسته، احادیث هستند و از زمانی اسلام شمایلشکن شد که ایران ، از سده 9 میلادی، رهبریت جهان اسلام را به گردن گرفتهاست.»
قلمرو ساسانیان
ویژگیهای هنر ساسانی
اگرچه گسترهی پادشاهی ساسانیان گسترده بود ولی هنر مردم ایران در آن دوره بیشتر در ایالت پارس است؛ در خاور تاثیر بوداییان و در باختر تاثیر یونانیان و رومیها در هنر مردم آشکارا دیده میشود. هنر ساسانی دارای طرح روشن، منظم، ترتیببندیها آشکار است و هنر دینی نیز به شمار میآید.
اخوان پدید آمدن نقشبرجستهها را از میانرودان دانست که ایرانیان از آنها برداشت کردهاند و افزود: «برای تفسیر تصاویر شمایل نگارانه بایستی از استوره، تاریخ، فرهنگ دینی ساسانیان آگاهی داشت.
نمیتوان گفت نقشبرجستهها تنها اثر هنری یا برای تبلیغ بودهاند بنا به جایگیری آنان در کنار گذرگاه آب، نشان از مکان آیینی و نیایشی دارند. این نقش برجستهها پادشاه را در پیوند با دین نشان میدهد در یک سو پادشاه و سوی دیگر ایزدی است که با گرفتن دیهیم و رسیدن به پادشاهی، نیروی دینی و سیاسی را نمایش میدهد.
تندیسهای اندکی از دوره ساسانی برجای مانده، یک تندیس به اندازه سه برابر یک انسان معمولی در بیشابور از شاپور اول داریم و تندیس دیگری از خسرو در تاق بستان پیدا شد که شوربختانه از بین رفتهاست.
ظروف نقرهی بسیاری از این دوره برجای مانده که نقشها بیانگر صحنه شکار پادشاه است. در ظروف بیشتر نمادهای دینی مانند قوچ و روبان هستند. شمار دیگری صحنههای درباری، آیینی و گاهی نگاره بانوان را به تصویر کشیدهاند که برخی از خاورشناسان و ایرانشناسان آنان را آناهیتا یا کاهنه نیایشگاههای آناهیتا میدانند. بنا به نوشتههای در دست و به گمان من این سخن درست نیست.»
دیدگاه مریبویس
در مقالهای که مریبویس به عنوان یک ایرانشناس برجسته، سال 2004 نوشت، اشاره کرد شمایل شکنی در مسیحیت وجود دارد و واژه شمایل هراسی «آیکونو فوبیا» را برای دورهی اسلامی بهکار برد که سرچشمه آن از دین زرتشتی است و باور زرتشتیان در ساخت تندیس نخست به مسیحیت و سپس وارد اسلام وارد شود.
این سخنران در ادامه گفت: «وی باور دارد مذهب هندوایرانی وابسته به اقوام سرگردان استپهای آسیای میانه است و چون یکجا نشین نبودند بههمینروی نیایشهایشان را در برابر طبیعت انجام میدادند، نیایشگاهی نداشتند؛ بنابراین آتش که عنصری موجود در طبیعت، روشنکردنش و جابهجاییش آسان، برایشان مقدس بودهاست و آیینهایی که برپا میکردند ساده بود، سپس این آیین به ایرانیها هم رسیدهاست. زرتشتیان نیز اهورامزدا را در برابر مظاهر طبیعت جایی که آب یا آتش بوده، پرستش میکردند.
اما از دوره اردشیر دوم هخامنشی سدههای چهار پیش از میلاد کم کم تندیسهایی از آناهیتا در جای جای قلمرو هخامنشیان دیده شدهاست. در روزگار پایانی هخامنشیان با دو گونه نیایشگاه برخورد میکنیم در یک گونه تندیس و در دیگری آتش جای داشت. اینها تنها یافتههای باستانشناسی هستند ولی انگیزه وجودشان تا امروز آشکار نیست.
در دوره اشکانی که پس از سلوکیها آمدند فرهنگ هلنی و یونانی در ایران رایج بود و ما با تندیسهای بسیاری برخورد میکنیم حتا تندیس هرکول در ارمنستان که برابر با بهرام میدانستند؛ در نسا، یکی از شهرهای اشکانی، دو تا اتاق پر از تندیسهای زن و مرد پیدا شدهاست.
بویس به شمایل شکنی ساسانیان باور دارد
با آمدن اردشیر ساسانی داستان دیگرگونه میشود؛ آنان پیش از رسیدن به پادشاهی سرپرست نیایشگاه آناهیتا در استخر بودند اردشیر پس از رسیدن به پادشاهی همه آتشکدههای بومی را به جز آتشکدههای اصلی در سراسر قلمرو خود ویران میکند یکی از انگیزههای این کار پدید آوردن همبستگی با دولت مرکزی بودهاست، برخی هم باور به سوددهی اقتصادی هر آتشکده دارند که اردشیر میخواسته همه را زیر پرچم خود بگیرد.
کرتیر یکی از روحانیون دوره زرتشتی در سنگنبشته نامدار خویش گفتهاست بتها را نابود کرده و به جای آن آتش برپاکردهاست. از سوی دیگر در متون ساسانی مانند مادیان هزار دادستان یک متن حقوقی آمده در زمینی بتکدهای بود قاضی دستور میدهد آن بتکده را از بین ببرند و آتشکدهای برپا کنند. پس بهگمان بسیار تا سدههای پنج و شش بتکدههایی هم بودهاست و این نشان میدهد فرهنگ تصویری زود از بین نرفته و بین مردم محبوبیت داشته است. اما در هیچکدام از نوشتهها مجازاتی برای کسی که بت میپرستید یا جایی بت هست را تعیین نشدهاست.
بویس به نوشتههایی اشاره میکند تا نشان دهد ساسانیان شمایل شکن بودهاند در دینکرد در جملات سیزده و پانزده آمده آتش بهرام نیکی است و بت بدی است؛ در جای دیگری میگوید محل سکنای دیوان نفرین شدهاست و نباید آنجا رفته و نیایش کرد. به دید من خردهای که میتوان به بویس گرفت این است که بویس تصویرپرستی و دیوپرستی را یکسان دانستهاست.»
چگونگی راهیابی شمایل شکنی به مسیحیت و اسلام به باور بویس
این سخنران توضیحات بیشتری داد: «از آنجایی که در دوره اشکانیان پادشاه ارمنستان از سوی اشکانیان برگزیده میشد آموزههای زرتشتی به ارمنستان راه پیدا کرد. پس از آنکه تیرداد سوم پادشاه ارمنستان شد و ساسانیان سرکار آمدند، ارمنستان اعلام خودمختاری میکند و زیر پرچم یونانیان جای میگیرد؛ اینگونه آموزههای زرتشتی وارد جهان یونانی و شمایل شکنی نیز از راه ارمنستان وارد جهان مسیحیت میشود.
برای راهیابی به جهان اسلام، مریبویس باور دارد تا سده 9 میلادی که رهبری جامعهی مسلمانان به دست ایران نبود و با جنبش شمایل شکنی نیز آشنا نبود اما پس از آن رهبری جامعهی مسلمانان به دست ایرانیان افتاد و جنبش شمایل شکنی هم به جهان اسلام راه پیدا کرد. با چنین برهانی بویس باور دارد آنچه که به نام شمایلشکنی در اسلام و مسیحیت وجود دارد از زرتشتیان رسیده است.»
دیدگاه مایکل شنکهال
سال 2014 یک باستانشناس جوان استاد دانشگاه اورشلیم بهنام مایکل شنکهال دیدگاهش را وارون مریبویس بیان کرد. وی باور دارد ساسانیان شمایلشکن نیودند بلکه ضدشمایل بودند. وی با بیان پیشینهای درباره ساسانیان میگوید در دوره مادها تندیسی دیده نشده ولی در دوره هخامنشیان تندیسی از آناهیتا وجود دارد. در دوره ساسانی نیز با حجم انبوهی از تولید نقوش برجسته برخورد میکنیم که تصاویر اهورامزدا، آناهیتا و مهر و سکههای ساسانی نیز تصاویری از ایزدان را دارند. بههمینانگیزه نمیتوانیم ساسانیان را شمایل شکن بدانیم.
اخوان باورهای شنکهال را بیشتر مورد بررسی قرار داد: «به گمان شنکهال ساسانیان هیچ منعی برای آفریدن تصاویر در نوشتههایشان ندارند و تنها مورد متن کرتیر است که میگوید من آیینهای بودا و شمن را زدم و این نشان مخالفت آنها با بت است.
اما تعریف ساسانیان از بت چه بود؟ آیا بت وابسته به خدایان خودشان بوده! آیا وابسته به خدایان دیگر ادیان بود! این پرسشها به دیدگاه شنکهال وجود دارد.
در اساتیر ایرانی خدایان در جهان مینوی افزون بر داشتن هویت مینوی، دارای هویت مادی هم هستند. در ریگودا و اوستا هیچ اشارهای نشده که تصویری از خدایان وجود دارد ولی استعاری به شکل انسان مجسم شدهاند، برای نمونه خدایان دست دارند، بر روی تخت مینشینند، ارابه دارند و تواناییهای یک انسان را دارا هستند.
در اساتیر ایرانی نخست اهورامزدا آفرینش اهورایی خود را انجام داد سپس اهریمن برای مقابله با اهورامزدا آفرینش شر را انجام داد که هر دو آفرینش مینوی بودند. اهورامزدا برای مقابله با اهریمن به آفریدههای خودش چهره مادی (در جهان مینوی) داد و در گیتی چهره مادی مانند انسان ندارند تنها تجسمهایشان در جهان وجود دارد.
آفرینش اهریمن که چهره مادی ندارد این امکان را دارند که چهرههای مادی را برباید و در قالب آن به تصویر در آید. بهگمان، مخالفت زرتشتیان با تصویر این است که آفرینش اهریمن فرم مادی را میرباید و برای اینکه به چشم آید وارد درون چهره مادی میشود.»
در گذشته هیچ تصویری در نیایشگاههای زرتشتی دیده نمیشد ولی امروز تصاویری از فرهوهر و زرتشت را میبینیم
ضد شمایلی زرتشتیان به باور شنکهال
این پژوهشگر در بخش دیگری از سخنانش به نماد فرهوهر اشاره کرد: «اگرچه نماد فرهوهر از آشوریان برداشت شده ولی شمایل مقدس هخامنشیان شناخته شدهاست و در نیایشگاههای زرتشتیان بیشتر این نماد بهچشم میخورد.
در تنستر آمده که اردشیر آتشهای نیایشگاهها را خاموش میکند تا هر کدام از پادشاهان ملوکالطوایفی آتش ویژه نداشته باشند زیرا هر آتش میتواند نوآوری در دین پدید آورد. پس آتش ارزش بالاتری از یک نماد ایزدی داشتهاست.
زرتشتیان آتشی در نیایشگاه نگهداری میکنند و به عنوان نمادی از اهورامزدا مورد پرستش قرار میگیرد. موبدان برای آلوده نکردن آتش پارچهای روی بینی و دهانشان میبندند. شنکهال آتش را نماد ضدشمایلی میداند که هنوز هم در میان زرتشتیان وجود دارد.»
شنکهال آتش را نمادی ضد شمایلی میداند که هنوز در میان زرتشتیان وجود دارد. اینکه ما آتش را نماد اهورامزدا بدانیم یا اینکه به عنوان یک ایزد و نمادی از جهان مینوی بشناسیم جای پرسش دارد؟
اخوان در دنباله سخنانش افزود: «در گذشته هیچ تصویری در نیایشگاههای زرتشتی دیده نمیشد ولی امروز تصاویری از فرهوهر و زرتشت را میبینیم که پرستیده و آیینی برایشان برگزار نمیشود و تنها بازنمایی از جهان مینوی هستند.
بر روی بسیاری از سکههای ساسانی تصویر آتش وجود دارد که نشانگر نمادی ارزشمند است. بههمین انگیزه شنکهال باور داشت ساسانیان ضد شمایل بودند و کسانی که ضد شمایل هستند عنصری را به عنوان نماد در نظر میگیرند. زرتشتیان آتش و مسیحیان صلیب را نماد قرار دادهاند.
برابری دادن فرهنگ زرتشتی و یهودی که شمایل شکن هستند
یهودیان یک پشتوانه نوشتاری دارند و در کتاب عهد عتیق مستقیما اشاره به منع پرستش تصویر شده و در سدههای آغازین یهودیت در هیچ کجا تندیس و تصویری دیده نمیشود. اما ساسانیان چنین نبودند، نقوش برجسته، سکهها، ظروف همه تصاویری از مقدسان را نشان میدهند و در ادبیات پهلوی هم دشمنی با تصویر وجود ندارد و تنها با بت مخالفت شدهاست. پس باید مشخص شود تصویر با بت چه اندازه متفاوت است!
بر روی سکه اردشیر اول آتش روی آتشدانی روشن است؛ آتشدان دو پایه دارد که بر روی سر شیر جای دارد و مانند تخت پادشاهی است
ضد شمایلی (آنتی آیکونیسم) چیست؟
اخوان ضدشمایلی را بیشتر برای باشندگان شناساند: «ضد شمایلی چند شاخه دارد گاهی مادی است مانند خدای سقاها که شمشیر به عنوان نمادی از خدای جنگ است. ضدشمایل فضای تهی یا خالی داریم مانند ارابههایی که هیچ سواری ندارند. بسیاری از خدایان زرتشتی سوار بر ارابه بودند. نمادهای جانوری جایگزینی برای خدایان هستند؛ خدایان زرتشتی نمودهای جانوری دارند تیشتر در اوستا سه نماد و یا بهرام دهتا نماد دارد.
گونه دیگر ضدشمایلی عنصری است مانند آتش. کرنش به آتش بهوسیله زرتشتیان را میتوانیم یک شمایل در نظر بگیریم. بر روی سکه اردشیر اول آتش روی آتشدانی روشن است؛ آتشدان دو پایه دارد که بر روی سر شیر جای دارد و مانند تخت پادشاهی است.»
وی در بخش دیگری گفت: «اندیشه ایرانی برای خدایان یک جسم مادی در جهان مینوی میداند؛ در اوستا بخش شایست ناشایست گفتگویی بین اهورامزدا و زرتشت وجود دارد «زرتشت به اهورامزدا میگوید: من تو را میبینم، تو دست داری، سر داری، پا داری، پس دستت را بیاور تا بگیرمش. اهورامزدا میگوید: من مینوی دست نگرفتنی هستم، تو نمیتوانی دست مرا بگیری. (چهره مادی خدایان زرتشتی در جهان مینوی است) زرتشت به اهورامزدا میگوید اکنون من تو را میبینم ولی اگر به جهان مادی بازگردم پس چگونه تو و امشاسپندان را به مردم بشناسانم تا تو را ستایش کنند. اهورامزدا پاسخ داد ما تجلیهایی در جهان مادی داریم، تجلی من مرد پارسا است، بهمن گوسفند، اردیبهشت آتش، سپندارمذ زمین و زنی نیکو، خرداد و امرداد آب و گیاه هستند.» درواقع اساتیر ایرانی ذهنیت انساننگارانه از مفاهیم مینوی دارد.
در دینکرد پنجم آمده بهمن، اردیبهشت، آذر و چندین مینوی نیک دیگر به عنوان گواه به زرتشت نمایان شدند؛ در نوشتههای پهلوی اهورامزدا و سپندارمذ به عنوان یک زوج شناسانده میشوند (توصیف مادی).»
نمونههای ارایه شده همگی از بخش باختری ایران هستند
این پژوهشگر بیان کرد که همه نمونههای ارایه شده در این نشست در پیوند با ایران باختری هستند زیرا آیین شمایل نگاری در خاور و باختر ایران جدا از هم هستند، ایران باختری جایگاه ساسانیان بوده و دارای هنری کاملا هماهنگ (:منسجم) و دولتی است؛ اما در ایران خاوری ماندگار یونانیان در بلخ و وجود بودا این دگرگونی را پدید آورد..
در ایران باختری آیینهای هخامنشیان بود و زمانی که یونانیان آمدند استان پارس بسیار دیرتر از دیگر بخشهای ایران آیینهای یونانیان را پذیرفتند، برخی هیچ نپذیرفتند و همین رویداد در دوره ساسانی نیز رخ داد، جایگاه ساسانیان استان پارس بود و برای همین آیینهای نابی در آنجا رایج بوده و هنگامی که تازیان به ایران آمدند خراسان زودتر از پارس مسلمان میشود ولی استان فارس آیینهای زرتشتی خود را پاس میدارند.
سبک شمایلنگاری ساسانیان
شمایلنگاری ساسانی دارای سبک ویژهای نیست، شاید اندکی انسان بالدار کمکی بکند که آنهم برداشتی از آیین یونانی است. در تاق بستان دوگوشهی تاق بزرگ بطور قرینه، تصویر یک موجود مینوی بالدار است که به باور برخی خرداد و امرداد هستند ولی نمیتوان با اطمینان آن را پذیرفت. در گوشهی بشقابی که نزدیک ایروان پیدا شده، یک موجود بالدار است و روبان دستش نشان دهنده فره است و اینگونه تصاویر نیز بازمانده آیینهای یونانی است و ما چیزی بهعنوان شمایلنگاری مقدسات در ایران ساسانی نداریم.
شمایل نگاری در ادبیات
اخوان با بیان پرسشهایی چون «در ادبیات موجودات مقدس چگونه شناسانده میشوند و آیا این توصیفها در کشیدن تصاویر تاثیر داشتهاست» نمونههایی از ادبیات کهن ایران بیان کرد و گفت: « در ادبیات کهن آمده بهمن سوار بر تخت است، تیشتر سه جلوه دارد، بهرام ده جلوه دارد. برخی از خدایان سوار ارابه هستند. در دینکرد زرتشت، بهرام را به شکل انسان میبیند اسپندارمذ دوشیزهای جوان. در ارادیوف نامه آمده بهمن امشاسپند از تخت زرین خود برخاست. در گزیدههای زادسپرم زرتشت بهمن را میبیند به مانند پیکر مردی نیکچهر و روشن، برازنده چون موی فرقدار داشت (فرقدار نشان ثنویست است)، جامه ابریشم داشت. در روایت پهلوی اورمزد و سپندارمذ مانند دو زوج مهربان و در آغوش هم توصیف میشوند. وایو ایزد باد نیکو جامهی زرین، سیمین و گوهرنشان پوشیدهاست. توصیفات هیچکدام ریزبینانه نیستند و تنها اشاره شده جوان، زیبا و… و تنها اشخاص ویژه میتوانند مقدسات را ببینند.»
بت در باورهای باستان
این سخنران نخست به واکاوی واژه بت پرداخت سپس توضیحات بیشتری داد: «بت بهچم (:معنی) تندیس یا تصویر یک انسان یا جانور یا یک موجود خیالی که مورد پرستش قرار میگیرد. واژههای «اوزوِست»، «بت» و «بتپرست» را در متون پهلوی داریم ولی به درستی معنای این واژهها هیچجا برای ما آشکار نیست و واژهای نیست که در اوستا آمده باشد. به نظر میرسد این مفهوم از جهان مسیحیت آمده باشد و در همان دوره پهلوی واژهای ساخته شده است و پیشینهای در فرهنگ زرتشتی ندارد.
هنگامی که کرتیر میگوید ما خدایانشان را از بین بردیم آشکار نیست آرمانش خدایان یهودی یا مسیحی است یا همه ادیانی که در آن هنگام با ساسانیان پیوند داشتند.
در نوشتههای بسیاری بتپرستی نکوهیده شدهاست، در بندهش داستانی آمده که کیخسرو بتکدهای را در کنار دریاچه چیچست ویران کرد و آتشکدهای جای آن بنا نهاد، بتکده جایگاه اهریمن و دیوان است.»
بررسی شواهد تصویری از دوره ساسانیان
اهورامزدا
اخوان در ادمه سخنانش با بهرهگیری از شواهد تصویری در باختر ایران از دوره ساسانیان شمایلها را مورد بررسی قرار داد و گفت: « بزرگترین خدای مورد پرستش زرتشتیان اهورامزدا است که بر روی نقش برجستهها دیده میشود.
سنگ برجسته اردشیر اول در فیروز آباد فارس
اهورامزدا در سوی چپ دیهیم پادشاهی را به اردشیر اول پیشکش میکند و پشتسر اردشیر ملازمانش هستند. پیشتر بیان شد در اساتیر زرتشتی خدایان چهره مادی در جهان مینوی دارند و تنها اشخاص ویژه میتوانند آنها را ببینند. اگر در نظر بگیریم اردشیر جزو اشخاص خاص است آیا ملازمانش هم جزو افراد اخاص هستند؟
تصویر پادشاه و اهورامزدا از شمایلهای این قاب هستند زیرا از تصویرهای دیگر بزرگتر هستند و اگرچه یکی از جهان مینوی و دیگری گیتی است ولی پیکرشان هم اندازه است و تنها تفاوت آنها در تاجشان است. مابین آنها آتشدان نمادهای مقدسه جای دارد.
اردشیر در نقش رستم
تصویر اهورامزدا در سمت راست بَرسَم به دست دارد و با دست دیگر دیهیم پادشاهی را به اردشیر میدهد. تقارن و همگنی در تصویر آشکار است. هر دو سوار بر اسب هستند و این نشان میدهد تصاویر برپایه شواهد متنی نوشته نشدهاند زیرا در هیچ نوشتهای اهورامزدا را سوار بر اسب ننوشته است. پشت سر اردشیر ملازمی هست و اردشیر با اهورامزدا تنها نیست.
شاپور در نقش رجب
شاپور سوار بر اسب و در سوی چپ اهورامزدا دیهیم پادشاهی را میدهد. آراستنی اسبهایی که سوار هستند تفاوت چندانی ندارد.
آناهیتا
آناهیتا تنها ایزد بانوی آب و باروری و از ایزدان پیش زرتشتی است. سرچشمه همهی آبهای روان است و کهنترین نوشته درباره آناهیتا آبان یشت است که گفته بازوان زیبا و ستبر شانه اسبی دارد زورمند درخشان بلند بالای خوشاندام است. دختر زیبای بسیار برومند و خوشاندام کمربند در میان بسته، راست بالا، آزاده نژاد و شریف، از قوزک پا به پایین کفشهای درخشان پوشیده و با بندهای زرین محکم بستهاست. او برسم در دست با یک گوشواره چهار گوشهی زرین جلوهگر است. اردویسور ناهید بسیار شریف یک طوقی به گردن نازنین خود دارد، او کمربندی به میان میبندد تا سینههایش ترکیب زیبا بگیرد تا آنکه او مطبوع واقع شود. همه اینها توصیفات ظاهری آناهیتا است.
آثاری که در پیوند با آناهیتا یافت شده هیچ پیوندی با نوشتهها ندارد؛ بهگمان بسیار هنرمندانی که این آثار را پدید آوردهاند یا از بودن این نوشتهها آگاهی نداشتند یا آرمان دیگری در آفریدن اثر داشتند.
نقش برجسته نرسه در نقش رستم
نرسه دیهیم پادشاهی را از آناهیتا میگیرد. اگرآناهیتا را بدون تاج در نظر بگیریم با یک تاج مانند یک شهربانو نشان داده شدهاست و هیچ نشانی از مینوی بودنش آشکار نیست. هماندازه پادشاه و ملازمانی که پشت سر نگاشته شدهاند.
نقشبرجسته شاپور دوم در تاقبستان
بهگمان بسیار خسرو در میانه، اهورامزدا که دیهیم پادشاهی را میدهد و در سوی چپش آناهیتا است که با یک دستش از کوزهای آب میریزد که خویشکاری ایزد آب را نشان میدهد. این سنگنگاره در دروه پایانی ساسانیان کنده شدهاست. نکته جالب که نقش پادشاه از دو نقش مینوی بزرگتر است.
سکه بهرام دوم
در سکه بهرام دوم آتشدان در میان است و بانویی روی آن دیده میشود که به گمان بسیار آناهیتا است زیرا نمادهایی وابسته به این ایزد مانند ماه و روبان وجود دارد. این ایزدبانو از یک سوی آتش دیهیمی به پادشاه در آن سوی آتش میدهد.
آتش
این سخنران از باورها زرتشتیان و جایگاه آتش در بین زرتشتیان سخن گفت: «آتش در اوستا پسر اهورامزدا است اما توصیفی از آن نشدهاست. از آنجایی که آتش در داوری انجامین خداوند اهمیت دارد به همینانگیزه با گذشت زمان اهمیت آتش بیشتر شدهاست و هنوز هم آیینهای آتش در میان زرتشتیان رایج است.
آتشی که در آتشکده است به عنوان نمادی از اهورامزدا و یا خود آتش به عنوان ایزد آتش مورد نیایش قرار میگیرد. آتشکدههای بسیاری در برپا شده و حتا در دوره پایانی شمار آتشکدهها به اندازهای بالا بود که نزدیک 12هزار مرد روحانی در آتشکدهها برگزیده بودند و در دوره اسلامی هم ادامه داشتند.
در نوشتههای دوره اسلامی مانند ابوزید بلخی آمده ما در هر شهر و روستا به آتشکدههای بسیاری برخوردیم.
زرتشتیان آتشپرست نیستند و آتش به عنوان یک نماد زنده میتواند نیایشهای مردم را به اهورامزدا برساند.
در گاهان فصل 43 بند 9 زرتشت رو به اهورامزدا میگوید«تا مدتی که آتش تو زبانه کشد و من در برابر آن ستایش کنان فدیه آورم پیرو راستی خواهم بود» در مینوی خرد پرسش 52 آمده«نماز و ستایش ایزدان را چگونه باید کردن؟ هر روز سه بار برابر خورشید و مهر، چون این دو با هم حرکت میکنند ـ ایستادن و به همین گونه ماه و آدش بهرام یا آتش آذر را بامداد و نمیروز و عصر نماز و ستایش کردن و پاسدار بودن.
در شایست ناشایست آمده «در جایی پیداست که از کتاب دین گفته شده که مرد هر چند بیشتر به خانه آتشان (آتشکده) باید برود و با ترس آگاهی آتش را نیایش باید بکند. چه هر روز امشاسپندان سه بار در خانهی آتشان انجمن کند پس آن کرفه و پارسی که در آنجا هشته است بر تن وی میهمانتر شد»
در روایت پهلوی آمده زردشت از اهورامزدا میپرسد «جهان بهتر است یا آتش بهرام. هرمز گفت آتش بهرام بهتر است زیرا اگر آتش بهرام نمیبود جهان را سامان دادن نمیبود و در ادامه زرتشت به گشتاسب میگوید همه جا آتش بهرام را بنشانید چه اگر آتش بهرام را نمیدادم هرگز موجود زنده در جهان نمیماند و به سبب آن است که به شب آمد و شد ممکن است و اگر آن را نیمه شب افروزند اهریمن را بکشد.»
پشت سکه هرمز دوم
از بالای آتشدان یک نیمتنه&