آتشی که کیومرث بر چاه جسد فرزندش، سیامک، افروخت پیوسته فروزان بود و از آن نگهداری میشد. مردمان بر آنند که این آتش اصل همان آتشی است که ایرانیان بعدها آن را سمبل نیایش قرار دادند.
در کتاب مقدس اوستا چندین بار از کیومرث آمده و از او به عنوان نخستین پادشاه جهان و نیز نخستین بشر آموزش دیده یاد شده است. چنان که آخرین فرد بشر و موعود پیروزگر مزدایی را سوشیانت دانستهاند. این نام مرکب از دو واژه که هر دو بخش آن در اوستا بارها آمده است. بخش نخست واژه “گی” به معنی زندگی و جان است که در اوستا چندین بار به کار رفته است. بخش دوم که “مَرِتَن” است به معنی گذشتنی، مردنی و … است. این بخش به تنهایی در اوستا به همین معنی آمده است.
به این ترتیب “گی مرتن” به معنی زندگی گذران یا حیات فانی است. دو نام “مشیگ” و “مشیانگ” که در روایات زردشتی نام زوج نخستین بشر است، نیز از همین ریشه است که در ادبیات دینی پهلوی به گونههای چندی آمده است. بیشتر مورخان اسلامی از کیومرث به عنوان گِل شاه یاد کردهاند. انگیزه این نامگذاری بر اثر یک اشتباه بوده است. چون اصل این واژه گرشاه بوده و “گر” به معنی کوه در لقب کیومرث بوده، و گرشاه به معنی کوه شاه است. این بنا بر روایت اسلامی درباره آدم نخستین بوده که از گل آفریده شده است. چون با این تصور که در روایات ایرانی، کیومرث نخستین بشری بوده است که به فرمان اهورامزدا گوش فراداد، پس نخستین شاه نیز بوده است و به همین دلیل او را گل شاه خواندهاند.
اهورامزدا به مشیگ و مشیانگ، کشتن گندم را آموخت و آنها را با وسیلهی کشت آشنا کرد. پس از آن به یاری ایزدان، مشیگ و مشیانگ به تهیه پوشاک و پرورش ستوران و بنای خانه، درودگری و کشاورزی نیز پرداخته و همهی اینها از ایشان به فرزندان آنها به ارث رسید. از میان پادشاهان، پادشاهان داستانی و باستانی ایران، کیومرث را باید در درجهی دوم و سوم شوکت قرار دارد. زیرا این پادشاه هیچ گاه به شهرت و بزرگی پادشاهانی مانند جمشید و فریدون نرسیده است. کیومرث، زین، لگام و سواری را اختراع کرد و بافتن پارچه، جامه و گلیم را گسترش داد. بیشتر زمانهای پادشاهی او به جنگ با دیوان گذشت. وی مردی خداپرست و بیآزار بود. در زمانهای کهن دیوان با آدمیان اختلاط داشتند، اما از زمانی که کیومرث از اخلاق فاسد و کارهای بد آنها آگاه شد، با آنها نبرد کرده و شکستشان داد. بسیاری از آنها از بین رفته و گروه دیگری که فرار کرده بودند، به این امید که کیومرث و خانهاش را نابود سازند، گاه به گاه به آبادیها میآمدند چون پسر کیومرث را یافتند که خدا را نیایش میکرد، با قطعه سنگی بر او زده و کشتند، و پس از آن گریختند. چون کیومرث چنین دید آزرده شد و جسد فرزند را در چاهی در قلهی کوه قرار داد و آتش بزرگی بر سر آن افروخت. کیومرث پیوسته از خداوند میخواست که او را از کشندگان پسر و جایگاه آنها آگاهی بخشد. تا این که شبی در خواب پناهگاه آنها بر او آشکار شد. سپس کیومرث از اقامتگاه خود از کوه دماوند به سوی مشرق روان شد. در راه ماری دید که میخواست ماکیانی را برباید و هر بار که حمله خود را تکرار میکرد، خروس او را میگریزانید. سرانجام کیومرث مار را کشت. و مقداری خوردنی پیش خروس انداخت. خروس جفت خویش را خواند؛ زیرا میخواست پیش از آن که ماکیان دانه برچیند، خودش به خوردن بپردازد. کیومرث گستاخی و ایثار خروس را خیلی پسندید و چون از مأموریت و بازگشت به پسرانش فرمان داد تا از خروس نگهداری کنند. گویند در هر خانه ای که خروس باشد، دیو آنجا نیاید. از سوی دیگر بانگ نابهنگام خروس بدشگون دانسته میشود. چون زمانی که کیومرث در حال مرگ بود، خروس بانگ زد و همان هنگام وی درگذشت.
کیومرث توانست انتقام پسرش سیامک را از کشندگان او بگیرد. بعدها کیومرث مردم را در تبرستان و دماوند سکونت داد و سپس به سوی شرق رفت تا شهری به نام بلخ در آن جا بنا کند. کیومرث پس از بنای شهر بلخ ازدواجهای بسیاری را بین اعضای خانوادهاش برقرار کرد و به این مناسبت جشن بزرگی برپا ساخت. بعدها با برادرش علیه گروه دیوان به ستیز پرداخت و آنها را کاملا نابود کرد. سپس همه نیروی خود را صرف پیشرفت جهان کرد. به طوری که مردمان به پیشرفتهای بسیاری در دوران او نایل آمدند. بنا به نوشته تمام مورخان اسلامی، ایرانی و یونانی کیومرث هزار سال زندگانی کرد و چهل سال بر جهان فرمانروایی کرد. در واپسین سالهای زندگانی کاملا از جهان کناره گرفت و آخرین سالهای عمرش را در تنهایی گذراند.
کیومرث دو فرزند داشت، فرزند ارشد به نام ناتک (ناطق) در حین شکار در کوه دماوند به دست راهزنان کشته شد. کیومرث تاج و تخت خود را به فرزند دوم یعنی سیامک واگذار کرد که پیشتر درباره آن بحث شد. آتشی که کیومرث بر چاه جسد فرزندش افروخت پیوسته فروزان بود و از آن نگهداری میشد. مردمان بر آنند که این آتش اصل همان آتشی است که ایرانیان بعدها آن را سمبل نیایش قرار دادند. کیومرث نخستین کسی بود که بنای خانهها و شهرها را آغاز کرد. مردمان تا زمان او جز غارها مسکن دیگری نداشتند و بنای شهرهای بلخ، استخر و دماوند را در استانهایی که به اطاعت خود آورده بود، بدو نسبت میدهند. زیرا زادگاه و جایگاه فرمانروایی او آترپاتکان بود. وی مردمان را بر آن داشت که پوشیدن پوست حیوانات و نیز زندگانی در غارها را رها کنند. به کار بردن فلاخن و دیگر ابزارها و وسایل پرتاب سنگ که آن روزها تنها سلاح بود از اوست. اگر کیومرث نخستین کس از مردمان بود که از فرمانروایی بهرهمند شد، همو نخستین کسی بود که از آن بیزار شد.
کیومرث نخستین کسی است که درخت برید و با چوب خانه ساخت و کانها (معادن) را بیرون کشید. از کارهای نیک او آن بود که بزهکاران را از شهرها به بیابانها و بر فراز کوهها و به آبخستها (جزیرهها) براند و کشور را از پلیدی ایشان پاک ساخت.
بنا بر روایتهای اساتیری کهن نخستین انسانی است که از جهان مینو به زمین فرستاده شد تا اهورامزدا را یار باشد و اورمزد از او نژاد آریا را به وجود آورد. وی هنگامی که در جهان مینوی به سر میبرد نامیرا بود، هنگامی که باز به سوی خانه پدران بازگردد، باز هم نامیرا میشود.
*کارشناس ارشد ایران باستان
یارینامه:
1. رضایی، عبدالعظیم، گنجینه تاریخ ایران، پیشدادیان و کیانیان، تهران، 1378.
2. یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1375.
2 پاسخ
عالی بود – سپاس
بسيار عالي و شيرين