گردهمایی آدینههای تابستان کوشک ورجاوند تهران همزمان با جشن تیرگان همراه با آیین گهنبارخوانی از سر گرفته میشود.
پیرو آگاهیرسانی سازمان جوانان زرتشتی تهران (سازمان فروهر) پس از گذشت بیش از دو سال تعطیلی کوشک ورجاوند تهران به شوند همهگیری بیماری کرونا، این مجموعه از آدینه ۱۰ تیرماه ۱۴۰۱ خورشیدی، روز تیر ایزد گاهشماری زرتشتی همراه با گهنبارخوانی و برگزاری جشن تیرگان بازگشایی میشود.
کوشک ورجاوند به روال هر سال روزهای آدینه در فصل تابستان از ساعت 10 تا 21 پذیرای گردهمایی خانوادگی همکیشان است.
5 پاسخ
کُوشک – مقدمه: کوه در بسیاری از واژه های پهلوی و تالشی بدون «ها»ی ملفوظ ثبت شده است. مثل کوه در واژه ی تالشی کوروش و کورا. یا خود کوه که در پهلوی کئوف küf تلفظ می شود. واژه ی پهلوی کوشک از سه بخش کو = کوه = بلندی + ش + ک، تشکیل شده است. این کِ آخر در پهلوی و تالشی و … در معنی واژه تأثیری ندارد. مثل آیینک پهلوی = آیینه = آینه(خلاصه). یا مِردَک تالشی = مرد – این مِردک، مَردَک(مصغر مَرد) نیست. یا حرف ک در آخر واژه های بابَک و یَک(عدد 1) و …
کوشک = کوژک = زینده در کوهی، در بورزویی، در بلندی. این بلندی می تواند از آن خود کوشک(ساختمان، قصر) باشد؛ و هم می تواند بخاطر واقع شدن بر بلندی باشد. نظر این خدمتگزار کوچک فرهنگی این است که به احتمال قوی، این بلندی به بورزویی و کوهوارگی(ارتفاع) خود ساختمان اشاره دارد. می تواند هم بخاطر قرار گرفتن در بلندی(کوه) باشد. مثال سنندج = سنَه دِژ = دِژی که بر سینه کش کوه واقع شده است.
ولی آمدن ورجاوند با آن، که از نظر ساختاری، واژه ای ست مثل دماوند، این تصور را ایجاد می کند که می تواند به جای بلندی اشاره داشته باشد که آن ساختمان(قصر) آنجا واقع شده. زیرا وَرجا(جای برف، جای یخ) در ماسال، در بلندترین نقطه ی ییلاق قرار دارد به نام مُولُوم. البته ورجا(یخچالِ) مولوم طبیعی است. ولی ایرانیان ورجا را در دشت نیز می ساختند. چاله ای بزرگ می کندند و برف را در آن ذخیره می کردند. اگر اشتباه نکنم در باغ سالار رشت یک وَرجا(برفجا = یخچال) بود. واژه ی وَرجا، واژه ای ست مثل کلجا(جای آتش انبوه) = شهری در آذربایجان ایران. کل = آتش انبوه.
البته هم می تواند آن «ورجا»، مصنوعی و در دشت باشد. «وَرجا» = وَرَ جا = جای برف یا سپیدی(برگردان به فارسی) – اَشکال باستانی واژه های ایرانی دارای فتحه ی مضاف می باشند که در فارسی به کسره ی مضاف بدل می شود. و طبیعی ست که هم در اَشکال کهن و هم در اَشکال نوین(فارسی دری) فراز های ایرانی ی نسبت نیز همیشه حضور دارد، که تواند جای فتحه ی کهن و کسره ی جدید(فارسی) را بگیرد – بستکی به نوع بیان دارد؛ که بحثی دیگر است، بمانَد.
برگردیم به اصل سخن: پس وَرجا = بَرفجا = جای برف، یخچال. وند هم یعنی گودی. مثل دَمَ وند = کودی ای که از آن دَم(بخار) بر می خیزد.
اینک این سوال پیش می آید که چرا برای ایرانیان یخچال(طبیعی یا مصنوعی) آن همه ارزش داشته و مقدس شمرده می شده؟
زیرا یخ در موارد گوناگونی مورد استفاده قرار می گرفته و هنوز می گیرد. بعد از عمل جراجی از بیرون بدان را در آن نقطه سرد می کنند تا عفونی نشود. یعنی یخ امکان جنب و جوش میگروب ها را از آن ها می گیرد. بار ها به تحقیق دیده ام، بسیاری از آداب تالش ها جنبه ی علمی دارد.
همه حکمت و دانش است کارشان، به پندار و گفتار و کردارشان.
در تالشی ماسالی در باب یخ حتی ضرب المثلی داریم که مربوط می شود به دیر آوردن آوردن یخ برای بیمار. مثل همان ضرب المثل نوشداروی بعد از مرگ سهراب.
کوشک، واژه ای ست مانند کوروش = کوروژ = زینده روی کوه – این نام به احتمال بسیار قوی مستعار است تا صاحب نام مورد شناسایی قرار نگیرد. یعنی هر وقت در باب نوه ی شاه سربسته حرف زده می شد، می گفتند: او که روی کوه می زید.
کوشک وَرجاوند، عبارت است از کوه(بلندی، بلند قامت بودن) + ش و ک. که حرف ک نقشی در معنی ندارد. پس کوش = کوژ = کوه ژی = کوه زی = زینده در بلندی. همانطور که پیشتر نوشتم، این بلندی می تواند بلندی و عظمت خود ساختمان باشد؛ و هم می تواند بلندی جایی باشد که قصر روی آن واقع شده است – باید منطقه را از نزدیک دیده شود. یا باید فیلمی از منطقه دید، تا بتوان نظر قطعی داد.
کوتاه: با این حساب، کوشک وَرجاوند یعنی قصر یا ساختمانی که یخچال طبیعی آنجا واقع است. این واژه بر عکس سبلان = سَوَلان = سَوَلُون، که با قاعده ی تالشی شمالی ساخته شده، و حرف رِ یا اِر در آن خورده شده است؛ با قاعده ی تالشی جنوبی(ماسالی) ساخته شده است که حرف رِ یا اِر در آن تلفظ می شود. سَوَلُون(شمالی) = سَر وَرَ لُون(کامل فراز – جنوبی) = کوهی که سرش، کله اش، قله اش لانه ی وَر(برف) است. ما ماسالی ها به برف، وَر می گوییم. ولی در شمال تالش زمین(واقع در جمهوری آذربایجان و استان اردبیل) برف = وَر، وَ تلفظ می شود. وند هم همان وند دماوند است. با این تفاوت که در تالشی به سکون و وند است – vnd. در واقع آن واژه ی سه حرفی، همه ساکن است.
حال این سول پیش می آید: پس آن معانی که برای ورجاوند شده چه می شود؟
آن معانی درست است؛ ولی معنی ریشه ای نیست. من در جهان تحقیق آن معانی را معنی غیر مستقیم نامیده ام. معنی مستقیم یعنی ریشه ی واژه را یافتن و معنی کردن. به عنوان مثال اشا یا اشو، واژه ای ست دوبخشی(مرکب) ولی در باب آن نزدیک به یک صفحه نوشته شده. آن نوشته درست است. یعنی بدرستی از زیبایی های پیامبر ایرانی آنجا سخن به میان است، ولی ربطی به ریشه ی واژه ی «اشا» یا «اشو» ندارد. اَشا(تالشی جنوبی) = اَشو(تالشی شمالی).
بُندار یا مصدر «شاشتِن = توانستن. شام، شای، شا = شاه(سوم شخص مفرد) = می تواند، توانا. اَ شا(تالشی ماسالی) = او می تواند، او تواناست، پس همو شاه و پیامبر و رهبر است. با این تصور دانشی، از شا = شاه، عملن شاهِ ارثی بی معنی می شود.
مگر، تاج بردارد از پیش شیران دلیر، چو بهرام سپارند بدو تاج و گرز و سریر.
سخن بسیار است، بمانَد.
بژی ایران!
نکته: اصل کوشک در پهلوی کئوشک küshk است، ولی چون صدای ئو ü ی زبان مادر وارد فارسی نشده، در نتیجه کُوشک نوشته و تلفظ می شود. کوه نیز در پهلوی کئوف küf است.
سلام دوستان
ساعتی پیش دو نظر اینجا گذاشتم که هنوز منتشر نشده. بعد از خواندن آن، بعضی غلط های تایپی را اصلاح نمودم و اندکی بر آن افزودم و آن دو نظر را یکجا کردم که دوباره می فرستم. لطفن آن دو نظر قبلی مرا حذف کرده، این یکی را که کاملتر است منتشر سازید. و هم این یادداشت مرا که خطاب شما عزیزان نوشته ام را لطفن حذف نمایید.
با تشکر فراوان
لیثی حبیبی
سلام دوستان
کُوشک* – مقدمه: کوه در بسیاری از واژه های پهلوی و تالشی بدون «ها»ی ملفوظ ثبت شده است. مثل کوه در واژه ی تالشی کوروش، سیاکو، تاسکو، کورا و … یا خود کوه که در پهلوی کئوف küf تلفظ می شود. واژه ی پهلوی کوشک از سه بخشِ کو = کوه = بلندی + ش + ک، تشکیل شده است. این کِ آخر در پهلوی و تالشی و … در معنی واژه تأثیری ندارد. مثل آیینک پهلوی = آیینه = آینه(خلاصه). یا مِردَک تالشی = مرد – این مِردک، مَردَک(مصغر مَرد) نیست. یا حرف ک در آخر واژه های بابَک و یَک(عدد 1) و …
* در ضمن اصلِ کُوشک در پهلوی(مادر فارسی) کئوشک Küshk است، ولی چون صدای ü ی پهلوی وارد فارسی نشده، در فارسی کوشک نوشته می شود. و از این دست بسیار است و امری ست عادی شده.
کوشک = کوژک = زینده در کوهی، در بورزویی، در بلندی. این بلندی می تواند از آن خود کوشک(ساختمان، قصر) باشد. نظر این خدمتگزار کوچک فرهنگی این است که به احتمال قوی، به بورزویی و کوهوارگی خود ساختمان اشاره دارد. می تواند هم بخاطر قرار گرفتن در بلندی(کوه) باشد. مثال سنندج = سنَه دِژ = دِژی که بر سینه کش کوه واقع شده است.
ولی آمدن ورجاوند با آن، که از نظر ساختاری، واژه ای ست مثل دماوند و سهند، این تصور را ایجاد می کند که می تواند به جای بلندی(کوهی، تپه ای) اشاره داشته باشد که آن ساختمان(قصر) آنجا واقع شده. زیرا وَرجا(جای برف، جای یخ) در ماسال، در یکی از بلندترین ییلاقات ماسال قرار دارد به نام مُولُوم(شاه معلم = بزرگ آموزگار – مزار و لقب عارفی ست بی نام).
البته ورجا(یخچالِ) مُولُوم طبیعی است. ولی ایرانیان وَرجا(جای برف) را در دشت نیز می ساختند. چاله ای بزرگ می کندند و برف را در آن ذخیره می کردند تا یخ شود. اگر اشتباه نکنم در باغ سالار رشت یک وَرجا(برفجا = یخچال مصنوعی) بود. واژه ی وَرجا، واژه ای ست مثل کلجا(جای آتش انبوه) = شهری در آذربایجان ایران. کل = آتش انبوه.
البته هم می تواند آن «ورجا»، مصنوعی و در دشت باشد. «وَرجا» = وَرَ جا = جای برف – اَشکال باستانی بیان ایرانی دارای فتحه ی مضاف اند که در فارسی به کسره ی مضاف بدل می شود. و طبیعی ست که هم در اَشکال کهن و هم در اَشکال نوین(فارسی دری) ی نسبت نیز همیشه حضور دارد، که می تواند جای فتحه ی کهن و کسره ی جدید(فارسی) را بگیرد – بستکی به نوع بیان دارد. مثال: تالشی دولاو = دریای تالش. تالشَ دولاو = دریای تالش – یکبار با فتحه ی مضاف و یکبار با ی نسبت بیان شده.
برگردیم به اصل سخن: پس وَرجا = بَرفجا = جای برف = یخچال. وند هم یعنی گودی، ژرفا، مثل جای شنا در رود. مثل دَمَ وند = گودی که از آن دَم(بخار) بر می خیزد.
اینک این سوال پیش می آید که چرا برای ایرانیان یخچال(طبیعی یا مصنوعی) آن همه ارزش داشته و مقدس شمرده می شده؟
زیرا یخ در موارد گوناگونی مورد استفاده قرار می گرفته و هنوز می گیرد. بعد از عمل جراجی از بیرون بدان را در آن نقطه سرد می کنند تا عفونی نشود. یعنی یخ امکان جنب و جوش میگروب ها را از آن ها می گیرد. بار ها به تحقیق دیده ام، بسیاری از آداب تالش ها جنبه ی علمی دارد.
همه حکمت و دانش است کارشان، به پندار و گفتار و کردارشان.
در تالشی ماسالی در باب یخ حتی ضرب المثلی داریم که مربوط می شود به دیر آوردن آوردن یخ برای بیمار. مثل همان ضرب المثل نوشداروی بعد از مرگ سهراب. یخ در قدیم دارو هم بود و هنوز هست.
کوشک، واژه ای ست مانند کوروش = کُو رو ژ = زینده روی کوه – این نام به احتمال بسیار قوی مستعار است تا صاحب نام مورد شناسایی قرار نگیرد. یعنی هر وقت در باب نوه ی شاه سربسته حرف زده می شد، می گفتند: کوروش یا کوروژ = او که روی کوه می زید.
کوشک وَرجاوند، عبارت است از کوه(بلندی یا بلند قامت بودن) + ش و ک. که حرف ک نقشی در معنی ندارد. پس کوش = کوژ = کوه ژی = کوه زی = زینده در بلندی. همانطور که پیشتر نوشتم، این بلندی می تواند بلندی و عظمت خود ساختمان باشد؛ و هم می تواند بلندی جایی باشد که قصر روی آن واقع شده است – باید منطقه از نزدیک دیده شود. یا باید فیلمی از منطقه دید، تا بتوان نظر قطعی داد.
کوتاه: با این حساب، کوشک وَرجاوند یعنی قصر یا ساختمانی که یخچال طبیعی آنجا واقع است. این واژه بر عکس سبلان = سَوَلان = سَوَلُون، که با قاعده ی تالشی شمالی ساخته شده، و حرف رِ یا اِر در آن خورده شده است؛ با قاعده ی تالشی جنوبی(ماسالی) ساخته شده است که حرف رِ یا اِر در آن تلفظ می شود. سَوَلُون(شمالی) = سَر وَرَ لُون(کامل فراز – جنوبی) = کوهی که سرش، کله اش، قله اش لانه ی وَر(برف) است. ما ماسالی ها به برف، وَر می گوییم. ولی در شمال تالش زمین(واقع در جمهوری آذربایجان و استان اردبیل) برف = وَر، وَ تلفظ می شود. وند هم همان وند دماوند است. با این تفاوت که در تالشی به سکون و است – vnd. در واقع آن واژه ی سه حرفی، همه ساکن است.
حال این سوال پیش می آید: پس آن معانی که برای ورجاوند نوشته شده چه می شود؟
آن معانی درست است؛ ولی معنی ریشه ای نیست. من در جهان تحقیق آن معانی را معنی غیر مستقیم نامیده ام. معنی مستقیم یعنی ریشه ی واژه را یافتن و واژه را معنی کردن. به عنوان مثال اشا یا اشو، واژه ای ست دوبخشی(مرکب) ولی در باب آن نزدیک به یک صفحه نوشته شده. آن نوشته درست است؛ یعنی بدرستی از زیبایی های پیامبر ایرانی آنجا سخن به میان آمده است؛ ولی ربطی به ریشه ی واژه ی «اشا» یا «اشو» ندارد. اَشا(تالشی جنوبی) = اَشو(تالشی شمالی).
بُندار یا مصدر «شاشتِن = توانستن. شام، شای، شا = شاه(سوم شخص مفرد) = می تواند، توانا. اَ شا(تالشی ماسالی) = او می تواند، او تواناست، پس همو شاه و پیامبر و رهبر است. با این تصور دانشی از شا = شاه، عملن شاهِ ارثی بی معنی می شود.
مگر، تاج بردارد از پیش شیران دلیر، چو بهرام سپارند بدو تاج و گرز و سریر.
سخن بسیار است، بمانَد.
بژی ایران!
و یک نکته: «کوشک = کوژک = زینده در کوهی، در بورزویی، در بلندی. این بلندی می تواند از آن خود کوشک(ساختمان، قصر) باشد. نظر این خدمتگزار کوچک فرهنگی این است که به احتمال قوی، به بورزویی و کوهوارگی خود ساختمان اشاره دارد.»
——————
در فراز بالا از جمله «بورزویی» را آورده ام. شاید آن واژه برای بسیاری نا آشنا باشد.
شکلِ اصیل و کهن بُرز، بُورز است. مثل بورزو(نامی مردانه در شهرستان ماسال) = بلند بالا.
در نتیجه بورزویی را به معنی بلندی در متن آورده ام.
بسیاری از او های بلند اصیل پهلوی و تالشی در زبان ملی ما(فارسی دری) به اوی کوتاه بدل شده.
مثل کورد، تورک، لور؛ که شده کُرد، تُرک، لُر.*
آیا این تغییر اِشکالی دارد.
تنها اِشکال اش این است که اَشکال جدید، ریشه یابی واژه ها را دشوار می سازد.*
—————
فریبرز(نامی مردانه) = فری بورز = فر + ی نسبت + بورز = بلندای فر ایزدی.
صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه در تالشی بر عکس فارسی است. فَری بُورز(تالشی) = بورزِ فر ایزدی(برگردان به فارسی) ایرانَ زمین = ایران زمین(تالشی) = زمینِ ایران(برگردان به فارسی). پارسَ شَر(تالشی) = پارسَ شهر = شهرِ پارس(برگردان به فارسی – فتحه ی مضاف کهن به کسره ی مضاف فارسی بدل شده)؛ و از این دست هَزاران است.
چرا هَزاران و نه هِزاران؟ زیرا اصل هَزار است. با تلفظ هِزار، هَزار سال دیگر نمی توان آن را ریشه یابی کرد. البته خوشبختانه این واژه های دِگر شده، در واژه نامه های فارسی به فارسی درست ثبت شده. ولی در سخن جامعه رواج نیافته.
«هَزار(پهلوی) – عدد 1000، …»(عمید ص 1202)
—————————-
واژَه
*واتِن(بُندار یا مصدر) = گفتن.
واتَه یا واجَه یا واژَه یعنی گفته شده، بیان شده، به زبان آمده. واجاواج(تالشی) = گفتگو، درد دل.
* شاید این پرسش پیش آید که مگر تورک یا تُرک واژه ای ست ایرانی؟
آری، تورک واژه ای ست پهلوی. طبق همان قاعده که پیشتر نوشتم، ک ترک یا تورک(پهلوی) در معنی آن تأثیری ندارد. مثال: توران(تالشی) = تورکان(پهلوی)
سوال: چگونه اقوام غیر ایرانی نام ایرانی دارند؟
تقریبن همه اسامی خلق های جهان را دیگران نهاده اند. به همین خاطر بر سه قسم است – توصیف، توهین و تمجید.
توهین به دیگران بر می گردد به دوران قبیله گرایی، درگیر ها و فاشیزم کهن. ولی توصیف و تمجید امری ست دانشی و نظری.
مثال: تات نامی ست که تورک بر ایرانیان نهاده. تات یعنی زیبا و دلپذیر. همینک در ترکیه به دختر نیک و نازنین می گویند تاتلی قز = دختر تات = دختر ایرانی. به صدای دلپذیر می گویند تاتلی سَس.
———————-
ببخشید که یک نکته هَزار نکته گشت.
درود بر شما در شهرستان نوشهر یک روستای بزرگ وگردشگریبه نام کوشک سرا دراریم ود ر بخش کجور از مناطق کوهستانی نوشهر هم روستایی داریم به نام کوشکک که هر دو دا ای قدمت دیرینه میباشند وبومیان معتقدند که در قدیم زرتشتیان در این نواحی بسر میبردند ودرمعنا بومیان کوشک را به قصر تعبیر میکنند