لوگو امرداد

جشن تیرگان، داستان‌ها و آیین‌ها

بهمن مرادیانجشن‌های ایرانی بیشتر به دلیل دیرینگی با چندین روایت در پیوند هستند و هر یک آداب ویژه‌ای را نیز در بردارند. این جشن‌ها بیشتر با بیشتر طبیعت یا رویدادی استوره‌ای در پیوند هستند. جشن تیرگان را باید یکی از جشن‌هایی دانست که با چند روایت و آداب در پیوند است که همین بر اهمیت آن می‌افزاید. در این نوشته هرچند که بسیار کوتاه به جنبه‌های گوناگون این جشن پرداخته می‌شود، اما تلاش می‌شود که به طور ویژه در مورد «رسم آب پاشی» گفت‌وگویی مطرح شود.

نخستین ویژگی جشن تیرگان این است که از جمله جشن‌های ماهیانه در گاه‌شماری زرتشتی است که در تعریف بسیار ساده هنگام برابر شدن نام ماه و روز برپایه‌ی گاه‌شماری زرتشتی جشن گرفته می‌شود. به دلیل وجود نام ماه‌ها در فهرست نام روزهای ماه، دوازده جشن ماهیانه وجود دارد که امروزه برخی از آن‌ها بسیار نامدارتر هستند برای نمونه فروردینگان، تیرگان، مهرگان و اسفندگان.

روایت دیگر در پیوند با این جشن به «داستان تیراندازی آرش» مشهور است. روایت این داستان، بسیار زیبا توسط سیاوش کسرایی سروده شده است که خلاصه‌ای از آن چنین است: «روزگار تلخ و تاری بود // بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره // دشمنان بر جان ما چیره … دشمنان بگذشته از سرحد و از بارو». علاوه بر این «انجمن‌ها کرد دشمن // رایزن‌ها گرده‌ام آورد دشمن // تا به تدبیری که در ناپاک دل دارند // هم به دست ما، شکست ما براندیشند // نازک‌اندیشانشان بی‌شرم // که مباداشان دگر روز بهی در چشم // یافتند آخر فسونی را که می‌جستند// … // آخرین فرمان آخرین تحقیر // مرز را پرواز تیری می‌دهد سامان // گر به نزدیکی فرود آید // خانه هامان تنگ // آرزومان کور // ور بپرد دور // تا کجا؟ تا چند؟» اما در این میان فردی برخاست «منم آرش // چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن // منم آرش سپاهی مرد آزاده // به تنها تیر ترکش، آزمون تلختان را // اینک آماده» و در نهایت آرش تیر را پرتاب می‌کند و «راه جویانی که می‌جستند آرش را به روی قله‌ها پیگیر // بازگردیدند // بی‌نشان از پیکر آرش // با کمان و ترکشی بی تیر // آری آری جان خود در تیر کرد آرش // کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش // تیر آرش را سوارانی که می‌راندند بر جیحون // به دیگر نیمروزی از پی آن روز // نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند // و آنجا را از آن پس // مرز ایرانشهر و توران باز نامیدند». ابوریحان بیرونی در توصیف جشن تیرگان مشابه همین روایت را نقل می‌کند و در پایان می‌نویسد «این قضیه در چنین روزی بود و مردم آن را عید گرفتند» (آثار الباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، درباره اعیادی که در ماه‌های پارسیان است، صص 288-289).

اما روایت دیگری نیز برای این جشن رایج است که بسیار خلاصه می‌توان آن را «جشن آب‌پاشی» نامید! در این مورد، ابوریحان بیرونی تنها به این اشاره می‌کند که «اهل آمل در این روز به دریای خزر می‌روند و همه روز را آب‌بازی می‌کنند» (همان ص 289). روایت او هرچند که مفهوم «آب‌بازی و احتمالا آب‌پاشی به روی یکدیگر» را در خود دارد اما جزییات بیشتری در اختیار نمی‌گذارد. اما روایت دیگری در همین رابطه رایج است که دلیل این جشن را باریدن باران در این روز، پس از دوره‌ای بی‌بارانی و خشک‌سالی بیان می‌کند. این روایت جنبه‌هایی از پیوند این جشن با ستاره تیشتر را نشان می‌دهد که ستاره/ ایزد باران است. براساس این روایت هنگامی که باران آمد، مردمان از روی خوشحالی به روی یکدیگر آب پاشیدند و به همین ترتیب سال‌های بعد نیز این رسم ادامه یافت.

امروز «آب پاشیدن» بر روی یکدیگر به جشن و شادی این جشن می‌افزاید. اما آنچه که می‌توان به آن توجه کرد این است که با توجه به موضوع «آب» در این روزها، شاید بهتر باشد که «آب‌پاشی» به‌صورت سمبلیک و بسیار محدود انجام شود. استفاده از لیوان‌های کوچک یا تفنگ‌های پلاستیکی آب‌پاشی در حین اینکه جشن و شادی و هیجان آب‌پاشی را باعث می‌شود، در همان حین به مصرف کم آب نیز کمک می‌کند. شاید بسیار بهتر باشد که مسوولان در جاهایی که این جشن برگزار می‌شود با آگاهی‌رسانی و گفت‌وگو، توجه شرکت‌کنندگان را به این مهم جلب کنند.

رسم زیبای دیگری که با این جشن در پیوند است را به نام «دستبند تیروباد» می‌شناسیم. دستبندی رنگی بافته می‌شود و در روز جشن تیرگان به دست بسته می‌شود و ده روز بعد در روز «باد» به باد سپرده می‌شود. پیشاپیش جشن تیرگان بر همگی شاد و امید اینکه هر چه زیباتر برگزار شود.

 

 

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

4 پاسخ

  1. سلام دوست عزیز
    شما زحمت کشیده اید و از جوانب مختلف به یک موضوع نگریسته اید. این کاری نیک است. ولی به نظر من با آداب ایرانی و غیر ایرانی افسانه و از هر دری گفتن در هم آمیخته شده و این نیز امری ست عادی. ولی اِشکالی که دارد این است که اصل موضوع همیشه می تواند در این شلوغی به حاشیه رود. من تالش ماسالی ام. مردم ماسال تالش و همینک مسلمان اند؛ ولی تقریبن همه ی جشن های کهن ایرانی را عزیز می دارند. برایش تاریخ و حتی تقویم دارند. بر مبنای آن تقویم کهن مسافرت می رومد؛ آغاز به کار در نزرع شالی می کنند. تخم می پاشند و … و برای همه ی آن ها دلایل طبیعی بر می شمرند، و نه افسانه پردازی و قصه سازی. به این سخن باز بر می گردم.

    سوال: آیا زحمات انسان های شریف و میهن دوستی چون سیاوش کسرایی ها را باید نادیده گرفت؟
    خیر. ولی آن زحمات را باید در عرصه ی ادبیات و هنر دید. یعنی آنچه باعث جشن های ایرانی چون نوروز عزیز شده را با حواشی پدید آمده نباید یکی گرفت. اشاره ام به نوشته ی نیک شما نیست. اتفاقن در جا های مختلف نوشته ی ارزشمند شما به اصل موضوع اشاراتی شده است. به این سخن باز بر می گردم.

    متأسفانه برای یافتن دلایل مراسم کهن ایرانی حتی محققین افسانه و علل اصلی را در هم آمیخته اند. نتیجه چه شده است؟ بعد از متنی بلند یا متوسط، خواننده در چهار راهِ «چه کنم؟» می مانَد. آیا نمی توان از این متون نوشت؟ می توان و باید نوشت. کی؟ وقتی به هَزار گوشه ی فرهنگ مردمی می پردازیم. هر چه هست، باید گفته شود؛ نوشته شود؛ تا در آینده محققین و راستجویان را بکار آید.

    کوتاه: ولی وقتی خود محقق همان برنامه ی فرهنگ مردم و هَزارگوشه را بیان کردن، پیشه ی خود می سازد، گرچه شریف است و زحمت کشیده، ولی می تواند واقف نباشد و ایجاد گمراهی کند.
    چگونه بدین صورت که همیشه یک داستان این میان درست است؛ فقط یک داستان. و باقی بر آن افزوده شده می باشد. اگر تعداد آن داستان ها را ده بشماریم و یکی در بین شان درست باشد، با در هم کاری می توانیم غلطی را جای اصل بنشانیم؛ و بپذیریم. و این خطر همیشه وجود دارد.

    گفتم: به این سخن بر می گردم. برگشت و بیان من این است که باید توجه ویژه داشت به چرایی آن جشن ها و مراسم. در ضمن تالش ها فقط آن را جشن نمی دانند؛ بلکه واقعه ای خاص در لحظه ای خاص می دانند که حتی ممکن است زیان آور باشد.
    اساس انتخاب ایرانیان برای مراسم مختلف همیشه طبیعت بوده و تغییرات آن. نوروز عزیز یک گواه بزرگ ایرانی، جهانی است برای این سخن این خدمتگزار کوچک فرهنگی.

    تالش ها دو مراسم در تابستان دارند که در یکی هشدار است. و در دیگری شادمانی بسیار. مراسم هشدار که تالش ها حتی کلمه ی جشن را برایش بکار نمی برند، نامش «پینجَک» است. پینجَک(پَنجَک، فارسی) دو روز و نصف اش در خرداد واقع شده و دو روز و نصف دیگر آن پنج روز در تیر. من تا جایی که به یاد دارم همیشه در این پنج روز باران باریده؛ البته گاهی کمی پس و پیش داشته. تالش های ماسال برای آن مراسم که کمی نیز خطرناک است، دو ویژگی اصلی اعلام می کنند. 1 – در این پنج روز باران خواهد آمد – پینجَکَ وارش = بارانِ پَنجَک(برگردان به فارس یدری – فتحه ی مضاف کهن به کسره ی مضاف فارسی بدل می شود. مثل پارسَ شَر(تالشی) = پارسَ شهر = شهرِ پارس(فارسی)
    2 – تالش ها مواظب اند که فرزندان شان در این پنج روز، در روز نخوابند. می گویند دچار نوعی گرفتگی عصبی می شوند. بر هوشیاری شان ضربه وارد می شود. حتی پیش آمده دیده ام کسی در این روز ها در روز خوابیده و حالی چندان خوشی نداشته، گفته اند: پینجَکی اَی گِتَه = دچار پَنجَک گرفتگی شده.
    به عبارتی دیگر هر دو موضوع را در جهان طبیعت و تأثیر آن بر ما می بینند. یعنی هر دو موضوع امری ست طبیعی و علمی + تأثیر آن بر ما.

    آن دیگر نیز در مراسم «سِه شَولُون» یا «سِه شَوُون» در اَمرداد رخ می دهد. ماسالی ها بیشتر «سِه شَولُون» را بکار می برند، ولی به نظر من آن فراز باید «سِه شَوُون» = سه شبانه روز، باشد. این بحثی دیگر است، بمانَد.
    تالش ها اعتقاد دارند در آن سه شبانه روز نیز حتمن باران می آید. و همین باران است که خشکسالی را به تری و تازگی می کشانَد؛ و به همین دلیل آن ماه را ایرانیان بسیار مبارک می دانند و آن را اَموردات(تالشی، پهلوی) = امرداد = ماه زندگی بخش نامیده اند. ماهی که زندگی دوباره به زمین سوخته بر می گردد.
    ایرانیان به طبیعت و تأثیر آن توجه بسیار خاص داشته اند. پس بیایید علت مراسم ایرانی را در این راستا جستجو کنیم. داستان پردازی بکار ناید، هرچند زیبا باشد و پر شکوه. آن زیبایی چون منظومه ی دوست سفر کرده ی من، سیاوش کسرایی تهرانی، بگذار در جهان پر شکوه ادبیات بمانَد و بدرخشد.
    چندی پیش دوست عزیزی اگر اشتباه نکنم بانوی گرامی مهشید شهریاری در باب «گروسمان» کهن ایران زمین سخنی زیبا گفته بود که اِشکالی ندارد، به شرطی که نگویند گروسمان یعنی سرود و … گروس یعنی بزرگ، و مان هم ماندگاری یک لحظه ی خاص در طبیعت و تابش را با خود دارد. لطفن به آن مقاله ی ایشان رجوع فرمایید تا من اینجا بعضی نکات را تکرار نکنم.

    مرداد، خلاصه ی اَموردات نیست؛ مرداد یعنی ماهِ مرگ. مرداد واژه ای ست مانند مردار، مرداب(مرده آب). بسیارانی فکر می کنند مرداد همان امرداد است، پس ماهِ مرگ را بجای ماهِ زندگی بکار می گیرند. اگر این سایت نیک، بجای امرداد زیبا و زندگی بخش، می نوشت مرداد؛ من اینجا نمی نوشتم. انتخاب کننده ی نام سایت شما، آگاهی ست قابل احترام.
    همین.

  2. و نکته ای در باب «تیر»
    قبل از آن بگذار این را نیز بیان دارم که اموردات در واقع منفی کننده ی مورد دات = مرد داد = دهنده ی مرگ است. به عبارتی دیگر مرداد خلاصه ی امرداد نیست.

    و اما تیر

    ما سه «تیر» در فرهنگ ایرانی داریم. 1 – تیر – همان تیری که آرش پرتاب کرد. 2 – تیر – نام ایرانی سیاره ی عطارد یا مِرکوری، دبیر فلک در فرهنگ ایرانی و مظهر نویسندگی در یونان باستان. 3 – تیر – ماهِ تیر، که البته جا عوض کرده. به این سخن در منگفت بعدی فردا می پردازم تا با گواه سخن گفته باشم و نه انشا نویسی.
    دو تیر اول در زبان مادر(پهلوی) هست. ولی تیر = تیر ماه، در پهلوی نیست. چرا نیست؟ زیرا نام این ماه را گرچه ما ایرانیان مانند نام تیر آرش و سیاره ی تیر تلفظ می کنیم؛ به نظر این خدمتگزار کوچک فرهنگی، کمی دِگر شده است. از سوی دیگر این ماه(تیر) در قدیم در پاییز بوده و به معنای خزان نیز هست؛ بعد به کدام دلیل به ماهِ اول تابستان گفته شده، بحثی بلند با خود خواهد داشت که در این اندک و بیش نگنجد. ولی من همانطور که پیشتر نوشتم؛ فردا برای سخن خود در منگفت بعدی گواه می آورم. زیرا انشا نویسی کار محقق نیست.
    هدف من این است که داستان سازی اینکه آرش در این ماه تیر پرتاب کرده، فقط داستان سازی ست. در هیچ اثری نیامده، حد اقل این آدم کوچک اما فضول و همه جا گَرد، ندیده که نوشته باشند آرش در ماهِ اول تابستان آن تاریخی تیر را رها کرده. در فرهنگ مردم افغانستان تِر کردن یعنی وقت را جوری گذراندن. یادمان باشد که ایرانیان به هر دلیلی اعتقاد داشتند که روز سیزده را باید تِر کرد، گذراند، نیک باید گذراند تا خطری از آن متوجه ما نشود. تیرِ تیر ماه نام روز سیزدهم هر ماهِ خورشیدی است. که طبق آیین ایرانیان باید از سر گذراند نیک. باید تِر شود، رد شود، بگذرد. آیا این نکات نظر نهایی من است؟ خیر، من دارم نکاتی را بیان می کنم که با منطق دانش و تحقیق و تدقیق جور می آید. آغاز تحقیق است و نه نتیجه ی آن. ولی چون ناچاریم همین حالا به این موضوع بپردازیم، حال آنچه عمومن در خلوت انجام می دهم را دارم با شما خوانندگان عزیز در میان می نهم. به عبارتی دیگر داریم با هم تحقیق می کنیم.
    پس، فقط دو تیر در زبان مادر یعنی پهلوی است. تیری که آرش پرتاب کرد، و تیر، نام ایرانی عطارد یا مِرکوری. این هر دو تیر در پهلوی یک شکل اند – tir. چرا یک شکل اند؟ زیرا هر دو دارای تی(تالشی) = تیغ، می باشند. آیا «تی» ی تیر عطارد(مِرکوری) همان «تی» ی تیر آرش است؟ آری. زیرا تیر آرش دارای «تی»(تالشی) = خار، نوک تیزی، قلم گونگونگی، است. و عطارد، که نام ایرانی اش تیر است نیز در فرهنگ یونانی مظهر نویسندگی ست. و در فرهنگ ایرانی دبیر فلک نام دارد. دبیر هیزم شکنی نمی کند؛ می نویسد.

    سوال: چگونه ماهی که به معنی خزان نیز بوده و هم نام روز سیزدهم هر ماهِ خورشیدی است، ماهِ اول تابستان شده؟ این دو تلفظ که ما ایرانیان یک شکل بیان می کنیم، مانند دو تلفظ گوناگون شیر(درنده sher) و شیر(نوشیدنی shir) است. در پهلوی چنان که ذکر کرده ام، تلفظ آن دو شیر یکی نیست. اصلن دو شیری در کار نیست. یک شیر وجود دارد و آن هم شیرِ نوشیدنی ست. چگونه آن دو تلفظ یکی شده است؟ بحثی دیگر است؛ بمانَد. در جهان زبان، از این دست پیش آمد ها بسیار است.

    هدف این بود بگویم تیرِ به ظاهر تیر ماه، در اصل می توانسته اصلن تیر نباشد. تِر باشد که به مرور تیر گشته؛ و در جهان بسیار بسیار پر پیچ زبان این امری ست عادی. چنانکه در پهلوی ما چنان واژه ای نداریم. ولی آن دو تیر دیگر در زبان مادر همشکل حضور دارند. چنانکه پیشتر بیان کردم، هر دو به یک معنی ست.
    سوال: پس «تی» = تیغ، نیست؟ نیست. تی(تالشی) واژه ی پایه است. و تیغ آن چیزی ست که در تیزی بُن دارد. مثل خورنغ(زینده در خور = آن کاخ مشهور باستانی ایرانیان). مثل میرزانغ(نام روستایی در استان اردبیل = محل زندگی میرزا) مثل دروغ = د رو غ = 2 رو غ. واژه ی پایه ی آن در تالشی دورو است. مانند گا(تالشی) = گاو. چو(تالشی) = چوب. به همین خاطر واژه ی تالشی چوگان را اگر به فارسی برگردانیم، می شود چوبگان – منظور همان چوب های سرکج است که با آن گوی زنند. این بحثی دیگر است، بمانَد

    کوتاه: پس تیر(ماهِ تیر) ربطی، هیچ ربطی به تیر آرش ندارد. این یک مراسم کهن ایرانی است در باب آمدن باران و هم بارش انرژی های منفی از آسمان که امروزه علم مدرن آن را به اثبات رسانده؛ چنانکه حتی خورشید گرفتگی را بدون عینک مخصوص نگاه نمی کنند. گاه انفجاراتی در خورشید جان عزیز رخ می دهد که بلافاصله بر زمین و زمینیان، بخصوص بیماران اثر می گذارد.

    کوتاه: آنچه تالش ها در باب آن پنج روز(بهاری، تابستانی) اعتقاد دارند خیلی علمی تر و منطقی تر از خیلی از داستان پردازی های دیگر است.

    پس تا فردا
    شب تان نیک!

  3. با سلام مجدد
    فراموش نکردم که قول داده بودم مطلب را با گواهانی استوار کامل سازم. ولی سر راه که می آمدم سرتیتر نوشته ی عزیزی(بابک شهریاری) نظر مرا به خود جلب کرد. پس وقت آنجا صرف شد. و هم برای عزیز دیگری که خیلی لازم بود وقت گذاشتم. بر می گردم و حتمن مطلب را تکمیل می کنم.

    فقط یک نکته را همین حالا خیلی لازم است بنویسم و آن این است: عزیزان من، منظور من این نیست که جشن تیرگانی وجود نداشته؛ نه من و نه هیچ کسی نمی تواند آن جشن کهن ایرانیان را منکر شود. من محقق ام؛ سال در این راه شبانه روز وقت گذاشته ام. حد اقل این چیز های ابتدایی را بلدم. هدف من چیز دیگری ست – تلاش زیادی می کنم با ارائه ی نظرات علمی و تحقیقی و میدانی و دارای گواه و نه انشا نویسی، از حضور افسانه ها در هنگام تحقیق جلوگیری کنم.
    آیا من ضد افسانه ام؟
    خیر، هرگز.* بی افسانه زندگی کردن نه فقط دشوار است، بلکه بسیار دشوار است، و دشوار بود. خیلی خیلی دشوار بود. پس بشر در چاره افسانه را ساخت؛ حتی سرود – افسانه ها برای تکیمل شدن همین زندگی زمینی ایجاد شده اند.
    سخن من اما این است: بیایید به دلایل علمی و طبیعی جشن های زیبای ایرانی بپردازیم، که گاه با همه ی زیبایی حتی ایرانیان تلاش می کنند آن را تِر کنند، رد کنند، بگذرانند چنان، که ضربه ای از آن دریافت نکنند. سیزده بدر یک گواه کامل است برای بیان این خدمتگزار کوچک فرهنگی. فعلن همین.
    بر می گردم.

  4. سلام دوستان
    بخاطر گرفتاری های بیشمار، منگفتی که قول داده بودم را نتوانستم به موقع بنویسم و شرمنده شدم.
    حال به صورت مقاله ای در وبگاهِ «جهان زبان» منتشر کرده ام. علاقه مندان می توانند آنجا بخوانند.
    نشانی وبگاه: Jahanezaban.blogfa.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-07