آزیتا اخترخاوری بانوی ورزشکار زرتشتی،زادهی 12 بهمن 1359 خورشیدی است. دانشآموختهی مهندسی صنایع غذاییست و نزدیک به شش سال در این زمینه کار کرده و سرپرست فنی کارخانهها، آزمایشگاهها و بازرس شرکتهای گوناگون صنایع غذایی بوده است. اخترخاوری در شرایطی ناچار رشتهی تخصصیاش را رها کرد و اکنون کارشناس حسابداری در صندوق بازنشستگی وزارت نفت است.
وی فعالیتهای ورزشیاش را بهگونهی حرفهای با بدمینتون آغاز کرد و بازیکن تیم دانشگاه آزاد علوم تحقیقات تهران بود و عضو تیم باشگاه شرکت نفت هم بود. او مدرک داوری و مربیگری بدمینتون را هم در کارنامهی ورزشی خود دارد. در گفتوگویی که در دفتر هفته نامه امرداد انجام شد ، از آزیتا اخترخاوری دربارهی فعالیتهای کاری و ورزشیاش پرسیدیم.
نخستین گامهای ورزشی
در کودکی و نوجوانی ورزش ژیمناستیک کار میکردم. سپس شنا و دورهی کوتاهی هم اسکی را دنبال کردم. همهی اینها به دورهای بازمیگشت که هنوز رشتهای را به شکل حرفهای پی نگرفته بودم. پس از 18 سالگی در رشتهی بدمینتون آموزش دیدم. همین سبب شد که من را بشناسند و به تیم دانشگاه آزاد دعوت بشوم . همزمان که بدمینتون کار میکردم توسط مربی تیم دانشگاه به من پیشنهاد شد که رشتهی اسکواش را هم تمرین کنم . با این که سه- چهار هفته بیشتر اسکواش تمرین نکردم، در مسابقات باشگاهی این رشته که در سالن حیدرنیا برگزار شد، جایگاه سوم مشترک را بهدست آوردم. اسکواش بازیای است که بسیار دوست داشتم، اما پُرخطر است و من اهل چالش و ریسک نیستم. چه در زمانی که بدمینتون کار میکردم و چه اکنون که کوهنوردم، ریسک نمیکنم.
رشتهی دارت را هم آموزش دیدهام که واقعا اسکواش و دارت خیلی در پیشرفتم در بدمینتون کمکم کردند . در آن زمان بود که مربی تیم شرکت نفت با توجه به آشنایی من در مسابقات دانشگاه و نیز اینکه میدانست مادرم کارمند شرکت نفت هست من رادعوت کردند که بازیکن باشگاهشان باشم و آغازی برای شرکت من در مسابقات ستاد نفت شد .
این روند ادامه داشت تا اینکه بازیهای شرکت نفت برای گروه سنی زیر 26 سالهها شد و دیگر نتوانستم بازیکن تیم باشم و سرپرست مسابقات بدمینتون ستاد نفت شدم . در سالهای بسیاری بهعنوان داور فدراسیون بدمینتون در مسابقات داور بودم و نیز برای ارتقا داوری تلاش کردم .
پیش از گرفتن گواهینامهی مربیگری در تیمهای شهرداری آموزش میدادم و شاگرد داشتم . به ارگانهای جامعهی خودمان هم رفتم که اگر میخواهند کار مربیگری را برای همکیشان علاقهمند به بدمینتون انجام بدهم، اما چون در آن زمان هنوز کارت مربیگریام را نگرفته بودم گفتند که شدنی نیست و من هم پیگیری نکردم .
از زمان بیشترین بهره را ببریم
همیشه بر این باور بودم و هستم که از زمان باید بیشترین بهره را برد . این را هم بگویم که برای انجام هر کاری انگیزه نیاز هست . من شغل داشتم و دنبال این نبودم که از بدمینتون یا هر رشتهی دیگری درآمدزایی کنم. هدفم این بود که در کلاسهایی شرکت کنم، آموزش ببینم که ارزش وقت و انرژی و بازدهی آموزشی را برایم داشته باشد مخصوصا درخصوص گذراندن دورهی مربیگری بدمینتون چون هدفم تنها گرفتن مدرک نبود که متاسفانه این کار در فدراسیون بدمینتون امکانپذیر نبود . اما خوشبختانه در آن زمان خانم سیمین مهدوی (سرمربی تیم ملی بدمینتون کشور و….) دورهی مربیگری را در شرکت نفت برگزار کردند و با تلاش بسیار و گذراندن موانع گوناگون از جمله مرخصی گرفتن و شرکت در دوره کارورزی توانستم کارت مربیگری خود را بگیرم. خانم مهدوی که من افتخار هم شاگردیشون را در باشگاه نفت داشتم و هم سعی کردم در منش ورزشکاری الگویم باشند و از تجربههایشان در بازیکنی و سرپرستی و مربیگری بسیار آموختم و سپاسگزارم او هستم .
در همان زمان، در مجموعهی شهید شیرودی، آموزش به همکارانم و همچنین آموزش در باشگاه وصال را آغاز کردم . اگر اشتباه نکنم در سالهای 1396 یا 1397 بود که باشگاه وصال از من برای آموزش مربیگری دعوت کرد، اما انتخاب ساعتها بهگونهای بود که بچهها استقبال نکردند و کلاس تعطیل شد. شاید یکماه هم طول نکشید، اما شاگردان خودم را داشتم و کار را با آنها دنبال میکردم. تا اینکه کرونا همهگیر شد و میان کارها فاصله افتاد. در آغاز همه ترس داشتند و کسی ورزش نمیکرد. خودم هم ورزش را کنار گذاشتم . سپس با درخواست دوستانم که پدر و مادر بچهها بودند، آرامآرام جمع شدند و فعالیت آموزش بدمینتون با سرپرستی خودم در باشگاه وصال آغاز شد . البته بیبرنامگیهای باشگاه سبب شد از سه ماه تابستان ، تنها یک ماه و نیماش را زمین داشته باشیم . ناچار برخلاف خواستهام کار را در پارک لاله دنبال کردم. به هیچروی با این کار موافق نبودم، آن هم در رشتهای مانند بدمینتون که پُر از تحرک است و بازیای سرعتی است اما چارهای نبود و با هر سختیای بود ادامه دادیم.
تا اینکه بهجایی رسیدیم که دیدیم هم آلودگی هوا زیاد است و هم فصل سرد است و نمیتوان در پارک ادامه داد . با خانم نمیرانیان در انجمن صحبت کردم. پذیرفتند که در دبیرستان انوشیروان برای پنجشنبهها سالن بدهند . برخلاف انتظار ارگانها که والدین از ورزش استقبال نمیکنند با این وجود والدین بچهها برای این که دو سالن را از دست ندهیم، آمدند اما دوباره با بیبرنامگی مسوولان روبهرو شدیم .
با وجود اینکه مسوولیت کلاسها با خودم بود و فقط دغدغه کاریام داشتن زمین برای رفاه بچهها در سالن بود . با این وجود با تمام ناملایمتیهایی که گاه پیش میآید بهخاطر اینکه دوست داشتم کاری را برای همکیشانم و جامعهام انجام دهم، تحمل و به سرانجام رسانم.
آغاز ورزش کوهنوردی
از سال 1396، خیلی تصادفی، کوهنوردی را آغاز کردم. من در خانوادهای بزرگ شدهام که اهل سفر رفتن و گردش و تفریحاند . در آن زمان که هنوز کوهنوردی را آغاز نکرده بودم ، شرایطی پیش آمد که حس میکردم روح و جسمام به هم ریخته است . تا اینکه در اداره پیامهایی به من و همکارانم رسید دربارهی تیم کوهنوردی بانوان شرکت نفت . میخواستند عضو بپذیرند . من هم تماس گرفتم و برنامههایشان را پرسیدم و دیدم مانند باشگاههای دیگر دستهبندی ندارند و مبتدی و پیشرفته با هم شرکت میکنند هر چند برای هر گروهی برنامهی ویژهی خودشان را داشتند . در برنامهها شرکت کردم هدفم بیشتر گلگشتی و تفریحی بود . سه ماه با آنها بودم . برای نمونه، دشت هویج که میرفتیم آنها برای صعود به قله پرسون، یا صعود به ساکا و جاهای دیگر میرفتند و من با دیگران میماندم و در دشت میگشتیم و چشم بهراه میماندیم تا آنها برگردند . در این فاصله از طبیعت لذت میبردیم . سرگرم چیدن گیاهان دارویی میشدیم و خیلی خوش میگذشت.
شاید پایان سال 1396 یا آغاز سال 1397 بود که گروه میخواستند چکاد (:قلهی) الوند را صعود کنند. به من گفتند که در پناهگاه بمانم تا آنها برمیگردند . گفتم: نه ، میخواهم بیایم . شگفتزده نگاهم کردند و گفتند : نمیتوانی، خیلی سخت است. اما احساس خودم این بود که میتوانم . هرچند تا آن زمان نمیخواستم به خودم سختی بدهم یا آسیب ببینم . اما چون تمریناش را داشتم تصمیم گرفتم همراه آنها به قله صعود کنم که اگر نمیرفتم تا پایان عمر پشیمان میشدم که چرا قله را نرفتم . خدا کمک کرد و من چهار فصل سال را از پناهگاه الوند تا خود قله را دیدم و تجربه کردم . یکی از آرزوهایم این است که دوباره به الوند صعود کنم. این صعود خیلی خوش گذشت. هر چشمهای را که رد میکردیم آبوهوای دیگری پیش رویمان بود؛ از باران و تگرگ و برف و آفتاب تا بادهای شدید که میوزید و اگر مراقب نبودیم کاورکولههای مان را میبُرد.
بزرگی آفرینش را در کوه میتوان دید
میتوانم بگویم که با بچههای تیم شمار بسیار زیادی از قلههای ایران را رفتهام. پیش از هر برنامه (برای نمونه، پیش از صعود به عَلمکوه) شش قله را باید صعود میکردیم. دماوند را هم به همینگونه . هر قلهای را که صعود میکردیم بزرگی خداوند و آفرینش را میدیدیم.
این را هم بگویم که ورزشهایی را که پیش از کوهنوردی انجام دادم (مانند یوگا) خیلی کمک کرد برای دَم و بازدَم در کوهنوردی یا تمرکز کردن و آرامش داشتن در هنگام صعود به قله . آنهایی که قلهنوردی کردهاند میدانند جاهایی هست که کوهنورد خسته میشود. سببهایی هم دارد . چهبسا خوب نخوابیده باشد ، هوا گرم یا سرد باشد یا شرایط روحی خوبی نداشته باشد . با این شرایط باید یکجوری کنار بیاید تا صعود خوبی داشته باشد و فرود خوبتری انجام بدهد. در آن زمان که کوهنوردی را در گروه بانوان نفت آغاز کردم، شش تَن از همکارانم هم با من کوهنوردی را شروع کردند. از جمع ما تنها من ادامه دادم. الآن اگر نام چینکلاغ را پیش همکاران بیاورید فرار میکنند! از بس صعودش سخت بود. حتا نامش را هم نمیخواهند بشنوند. چون تجربه نداشتیم حتا بهاندازهی کافی آب هم نبرده بودیم. سه ساعت درفصل تابستان بدون آب بودیم. زمانی که رسیدیم پایین سرپرستمان از یکی از سرایدارها آبمعدنی یکلیتری گرفت. به هر کدام از ما تنها یک درِ بطری آب رسید تا بتوانیم آن تشنگی را اندکی مهار کنیم. زمان برگشتن این اتفاق پیش آمد. خیلی سختی کشیدیم و اذیت شدیم. برای همین، دوستان همکارم دیگر نیامدند. برای این است که میگویم کوهنوردی جدای از ابزار (:تجهیزات)، علاقهای میخواهد تا سختیهایش را تاب بیاوریم و ادامه بدهیم.
کوهنوردی هم آسیبدیدگی دارد و هم دردهای بسیار عضلانی. خیلیها اینها را که تجربه میکنند، دیگر نمیخواهند ادامه بدهند و میگویند: چه کاریست این همه سختی بکِشیم و بالا برویم و دوباره برگردیم پایین؟! پس دلبستگی خیلی مهم است. باید روی خودمان کار کنیم تا بردباریمان را در شرایط سخت کوهنوردی بالا ببریم و بهتر صعود کنیم.
خیلیها زمانی که میخواستم قلهی دماوند را بروم، رایام را زدند و میگفتند توان صعود به دماوند را ندارم. همانها زمانی که دیدند توانستم و صعود کردم، به من آفرین گفتند و تشویقم کردند و گفتند هیچوقت فکر نمیکردیم از عهدهاش بربیایی. در آن زمان کفش مناسب چنان صعودی را هم نداشتم. اگر عکسهای کوهنوردیام را ببینید متوجه میشوید که زمان صعود به دماوند هنوز هم نه کفشم تغییر کرده و نه باتومم و نه کولهام . نه اینکه نخواهم هزینه کنم، به این سبب است که احساس میکنم هنوز هم میتوانم با این کفش و کوله و باتومها کار کنم . با همین تجهیزات بود که بیشتر قلههای ایران را صعود کردم. نمیدانم این کارم درست است یا نه، اما بخشی از فکر و پسند من همین است.
شطرنج، تجربهای دیگر
پیش از همهگیری کرونا، صندوق بازنشستگی وزارت نفت برای کارمندانش مسابقهای ورزشی در یزد برگزار کرد. خیلی دوست داشتم در این مسابقات باشم، اما بدمینتون در میان رشتههای ورزشی مسابقات نبود. از من خواستند رشتهی دیگری انتخاب کنم. من هم شطرنج را انتخاب کردم، چون از کودکی مادرم این بازی را به من یاد داده بود و با هم بازی میکردیم. یک هفته تا آغاز بازیها مانده بود و فکر میکردم که در این زمان کوتاه بعد از گذشت سالیان سال که بازی نکرده بودم، چگونه میتوانم شطرنج را بهتر یاد بگیرم؟ یادم هست شب پیش از پرواز به یزد از یکی از آشنایان خواستم به من آموزش بدهد. او هم دو- سه ساعتی چیزهایی را که فکر میکرد بهتر است به یاد بسپارم، گفت و با همان اندوختهها راهی مسابقات شدم. روز بازی همهی بازیکنها با این که تجربهی شرکت در مسابقات زیادی را داشتند، دچار استرس بودند، اما من با اینکه شطرنج باز نبودم میدانستم چگونه استرسام را کنترل کنم. چون یاد گرفتهام که کارهایم را برنامهریزی کنم و میکوشم جلوتر از برنامهریزیهایم باشم . به هر روی، با این دیدگاه رفتم و بازیهایم را بُردم و آنهایی که میدانستند من شطرنج باز حرفهای نیستم، از نتیجهای که بهدست آورده بودم ، شگفتزده بودند . تنها بازی واپسین را که با حریفی بود که جایگاه (:رتبهی) نخست استانی را داشت ، از دست دادم و دوم شدم.
رودررویی با چالشهای کوهنوردی
کسانی که کوهنوردی کرده باشند چالشها و ریسکهای این رشته را میشناسند. درکل من علاقهای به صعود زمستانی ندارم . این که کلنگ دستم بگیرم و احتمال لغزش باشد و باد بیاید و خطر سقوط باشد و ریزش بهمن باشد ، چیزی نیست که انجام بدهم . من بسیار سرماییام و از سوی دیگر تا از کاری اطمینان نداشته باشم، انجام نمیدهم. زمانی که میخواستم به قلهی دماوند صعود کنم دوست داشتم صعودم از جبههی شمالی و یک روزه باشد. چون نمیخواستم بار با خودم جابهجا کنم. اما به من پیشنهاد کردند که اگر میخواهم دماوند و زیباییهایش را لمس کنم و به من خوش بگذرد، دو روز و از جبههی جنوبی بروم، چون صعود آسانتری بود. رفتم و دیدنیهای بسیاری را تجربه کردم و بسیار خوب بود، بدون این که خواسته باشم ریسک کنم. من کوهنوردی را از گونهی گلگشتی و طبیعتگردی به صعود حرفهای تبدیل کردم و امسال موفق به دو صعود برون مرزی به قلل آراگاتس و آرارات شدم .
اگر از من بپرسند از کدام رشتهی ورزشی لذت بردهام و میبرم و خواهم بُرد ، بدمینتون و کوهنوردی را نام میبرم . اما زمانی که نوجوان بودم اسکی برایم گیرایی بسیاری داشت. در هر رشتهی ورزشیای باید چابک بود وگرنه آسیب میبینی. کوهنوردی را باید از 16- 17 سالگی آغاز کرد. اگر من از همان زمان شروع کرده بودم قلههای بیشتری را در داخل و خارج از ایران میتوانستم صعود کنم . همیشه افسوس میخورم که چرا زودتر کوهنوردی را آغاز نکردم.
ورزش در سازمان زرتشتی
کلاسهایی که به من دادند تا به بچهها آموزش بدهم همه از 8 صبح آغاز میشد. اما کدام کودک است که آنقدر زود بیدار بشود که در آن ساعت کلاس باشد؟ آن هم رشتهای مانند بدمینتون که باید مرتب بدوند و تحرک داشته باشند. رشتهای نیست که در زمان تمرین راه بروند. باید تند و سریع تمرینها را انجام داد. زمان کلاس هم یک ساعت بیشتر نیست و در این زمان کم باید هم ورزشهای هوازی را انجام میدادیم، هم گامبرداری و آموزش ضربهزدن را. یک لحظه هم استراحت نداشتیم. بسیاری از بچههای جامعهی ما به رشتهی بدمینتون علاقه دارند، اما این که بخواهند این رشته را حرفهای ادامه بدهند یا نه؟ هر زمان پرسیدهام گفتهاند که دوست دارند چنین کاری بکنند. اما شاید بزرگتر که شدند و با ورزشهای دیگر آشنایی پیدا کردند، علاقهشان تغییر کند، همانند خود من. من با بدمینتون آغاز کردم اما سر از کوهنوردی درآوردم و برای پیشرفت در کوهنوردی در کنارش هم یوگا و پیلاتس (ورزش کششی) کار کردم. هیچ قابل پیشبینی نیست.
این را هم بگویم که شاید همه امکانات من را نداشته باشند. وقت را نمیگویم. وقت و زمان را میتوان برنامهریزی کرد. خواستم (:منظورم) امکانات و هزینهکردن و باشگاههای گوناگون رفتن است. من کلاس بدمینتون میرفتم، دارت کار میکردم و یک ساعت هم اسکواش تمرین میکردم و این امکان را داشتم که در همهی این کلاسها باشم. چون باشگاهمان در شرکت نفت بود و میتوانستم دستِ کم سه رشته را در کنار هم کار کنم. اینها هزینهکردن میخواهد.
الآن دیگر بدمینتون را به عنوان بازیکن ادامه نمیدهم. تا 26 سالگی بازی کردم. سپس سرپرست تیم نفت شدم. داوری هم کردم . اکنون ترجیح میدم مربیگری کنم و تجربیاتم را به علاقهمندان به بدمینتون انتقال دهم . رشتهای که اکنون حرفهای ادامه میدهم کوهنوردی است. در کوهنوردی باید گامبهگام جلو رفت. مهارتهای خودش را میخواهد. من ناچار شدم بهصورت مقدماتی دورههای برف و یخ و سنگنوردی را نیز بگذرانم و خیلی از مهارتهای دیگر کوهنوردی را .در هر رشتهای تجربه مهم است. در کوهنوردی اگر یه گام اشتباه برداری ممکن است دچار حادثه شوی و در بدمینتون اگر یک حرکت جا بمانی به ضربهی بعد نمیرسی .
نباید ناامید بود
من به تجربه یاد گرفتم که در هیچ کار و ورزشی نباید ناامید شد. در کوهنوردی هم همین است. شاید سخت باشد اما اگر تصمیم گرفتی به قله صعود کنی، تا پایان راه باید ادامه بدهی. نمیتوانی میانهی راه بگویی نمیتوانم. اراده کن و نتوانستن را کنار بگذار. هنگام صعود هیچگاه نباید به قله نگاه کنی و فکر کنی چقدر مانده است. باید راه آمده را ببینی و بدانی چقدر پیش آمدهای.
در کنار ورزش، اگر زمان داشته باشم، دوست دارم شیوههای (تکنیکهای) بافتنی را یاد بگیرم. اکنون چندتا شال و رومیزی بافتهام و این کارها را دوست دارم. آشپزی هم برایم جذابیت دیگری دارد مانند بازی با موادغذایی .
پیشنهادم به دیگران این است که ناامید نشوند چشمبهراه این نباشند که دیگران پشتیبانیشان کنند. خودشان دست به کار بشوند و تلاش بکنند. از اینکه تقدیرنامههایی را که گرفتهام نخواستند ببینند و تشویقم نکردند، گِلهای ندارم. از کسی انتظار نداشته باشیم و خودمان کوشش کنیم. من همیشه گفتهام به عنوان یک زرتشتی در برابر نیاکانمان مسوول هستیم. شاید ما بسیار کمتر از آنها رنج بردهایم. آنها با همهی سختیهایی که داشتهاند، دست از کوشش و تلاش برنداشتند. ما هم باید در هر جایی که هستیم اگر کاری از دستمان میآید، انجام بدهیم. اگر چنین نکنیم من نامش را خیانت میگذارم. افسوسم از این است که در سازمانمان زرتشتی فضاهای آموزشیای داریم که از آنها بهدرستی استفاده نمیکنیم. به امید روزی که مسوولان جامعه زرتشتی هم به فکر بیفتند و برای رشد و شکوفایی جامعه کوشش ثمربخش داشته باشند.
فرتور رسیده است.
6744
20 پاسخ
درود ایزدان بر شما باد، امیدوارم که همیشه در اوج باشید و در آسمان ایران بدرخشید
آفرین به بانوی پرتلاش و باهوش
امیدوارم به همه آرزوی های زیبایت برسی
هزاران آفرین به این بانوی با اراده و ورزشکار ایرانی
به خودم تبریک میگم که همنورد چنین بانویی بودم بسی افتخار بود و هست
درود فراوان بر شما، به یاری یزدان پاک که همیشه پیروز باشید و شاهد موفقیت های روز افزون شما باشیم
با تبریک به این بهدین سخت کوش و بهدینان که خواستن توانستن است
کامل خوندم
و چقدر به آشنایی با شما افتخار کردم🌸
پاینده باشید😘
به به آزیتای عزیزم بسیارعالی آفرین به این اراده وهمت والا امیدوارم درتمام مراحل زندگیت موفق وسربلند باشی واقعا به داشتن چنین دوستی میبالم
عزیزم باعث افتخار هستی. امیدوارم موفقیت روز افزون داشته باشی و پله های ترقی را طی کنی ❤❤❤❤💙💙💙💙
آزیتای عزیزم ازمصاحبه ات بسیارلذت بردم وخیلی خوشحالم که بااینهمه پشتکاروهمت توانستی این مراحل سنگین راطی کنی وبه این موفقیتهابرسی.
باآرزوی تندرستی وشادی برای تودخترعزیزم وصعودهای بلندتر موفق. 💞👌🌺
درود آزیتاجان بانوی پرتلاش ایران زمین،دقیقا یادمه اولین جلسه که کوه میآمدی همراه مادر بودی و خیلی مشتاق، بله دقیقا خواستن توانستن است و تو خواستی و توانستی، بهت افتخار میکنم و بهترین ها رو برایت آرزو دارم خانم گل همنوردت ع – سلطانی
از خواندن شرح حال ورزشی آزیتا خانم بسیار لذت بردم. آرزوی موفقیت های بیشتر برای ایشان دارم.
درودی به قداست وجود بی آلایش و
بی شائبه و قطعا” نزیه و منزه به آزیتای عزیزم،
آسمان هر شب به ماه خویش نازد
می نداند
تا سحر گه خفته با یک آسمان مه در زمینم
تا سحر نه، تا سهر
عزیز نازنین، مشعشع گروه،
در وصفت بر قلم فتانم کرشمه ای خاتون مآب ترمه قدارت کنم.
آسمان اختر بیشمار دارد
اما
زمین اختری ناب دارد
اختری عاری از منیِت که نه در کلام می گنجد و نه لسان به اذعان،
گلم چنانچه بخواهم بنویسم نه قد من، نه قد این قلم صلابت و حمیت تو را جوابگو نیست.
ثابت کردی در هر کاری اصلح و افتخار آفرینی،
پیشرفت و افتخارات روز افزونت باعث بهت و مباهات منِ نوعی است.
پایت استوا، همتت والا، عمرت مستدام
❤❤⚘⚘🥰🥰💋💋
درود بر دوست ورزشکار و پر تلاش من … پاینده و پرتوان باشی
چه قدر زیبا گفتید اراده کن و نتوانستن را کنار بگذار و با درود به بانو اخترخاوری ونویسنده این گزارش زیبا پرتوان باشید
دیل کارنگی میگوید: «موفقیت در آرزوها، نسبت مستقیم با قدرت اراده ما دارد».
اراده قابل تقدیر شما موفقیتتان را تضمین کرد.
با آرزوی موفقیتهای روز افزون
درود بر بانوی قهرمان!
دقیقاً باعث افتخار است که چنین پشتکاری در وجود شماست.
با بهترین آرزوها و امیدهای نیک
درود بر آزیتا خانم وصد آفرین بر همت ، تلاش و پشت کار شما .همواره پیروز و پرتوان باشی
بادرود وعرض سلام بحضور قهرمان قله هاى ايران زمين اهداف قشنگ و بلند ازيتاى بزرگ الگويى أست جهت پيشرفت وخود سازى جوانان ايران زمين در اينده ايران عزيز درود وصد درود به ازيتاى بى همنا پشت كاًر مصمم بودن در برنامه ريزى وساير اهدافت زبان زد مى باشد تو قهرمان همه حرفه هستى محكم واستوار وقابل تحسين باتشكر فاضلى
❤️💕💕💕💕💕💕💕❤️
درود بر شما امید که سر مشق جوانان قرا بگیرید .
به نظرم میتوانید در زمینه های انگیزشی و گرایشهایی از روانشناسی هم می توانید اموزش داشته باشید.
شاید بعد ها….