در زیباسازی و طراحی شهری، نمادها (: اِلمانها) جایگاه ویژهای دارند. آنها هویتساز هستند و دریافتهای دیداری (: بصری) و معناداری را نمایان میسازند. این نمادها، به کمک هنر مهرازی (:معماری) و پیکرهسازی شکل میگیرند و از چیدمان هندسیای برخوردارند که ناخودآگاه نگاه را به سوی خود میکِشند. نمادها ویژگی هر شهر شناخته میشوند. از اینرو، باید آمیخته با نشانههای فرهنگی، هنری و تاریخی همان شهر و گستره باشند. آیا نمادهای شهری ما از چنین ویژگیای برخوردارند؟ نشانههایی از هویت تاریخی و پیشینهی فرهنگی ما دارند؟ معناپرداز هستند و از سردرگمیهای ذهن و روان که ویژگی شهرهای شلوغ و پُرازدحام است، میکاهند؟
نمادهای شهری را گاه «سازههای یادبودی» هم مینامند. این سازهها پیکرهای از انسان، جانوران یا اشیا دارند و با فلز، سنگ، چوب و نمونههای از اینگونه، ساخته میشوند. نمادها حتا میتوانند پیکرهای ناآشنا و غیرطبیعی داشته باشند و در شمار هنر آبستره دانسته شوند. آبستره، هنریست که نمونهای در طبیعت ندارد و ذهنی است. بخشی از نمادهای آبسترهای شهر تهران را میتوان در بیرون موزهی هنرهای معاصر دید؛ آنها شکلها و پیکرههایی ذهنی و خیالی هستند.
چند ویژگی هست که یک نماد را کارا و هویتبخش میسازد. نخست سودمند بودن نماد است. به این معنا که نماد باید در زندگی روزمرهی شهروندان نقشی داشته باشد، یا حتا معنایی را یادآوری کند. دیگر، زیبایی دیداری است. درک آسان نماد نیز میتواند از ویژگیهای مهم آن دانسته شود. نمادهای پیچیده و انتزاعی، سبب سردرگمی ذهنها میشوند. از سوی دیگر، اگر نمادهای شهری از گونهی کاربردی باشند (مانند دکههای شهری، ایستگاههای اتوبوس یا مترو)، باید دسترسی به آنها آسان و در همان نگاه نخست شدنی باشد. از دیگر ویژگیهای مهم نمادِ کارا، حس سرزندگیبخشی است. به این ویژگیها نمونههای دیگر هم میتوان افزود تا یک نماد را درخور و مناسب شهرهایی بسازد که هویت و شناسهی تاریخی و فرهنگی دارند.
اکنون بیاییم و به نمادهای شهری پیرامونمان نگاه کنیم. بخشی از آن نمادها، تندیسها و پیکرههایی از چهرههای تاریخی و فرهنگیاند. برای نمونه، میتوان به تندیس فردوسی در میدان فردوسی و تندیس خیام در پارک لاله (هر دو در شهر تهران) اشاره کرد. پیکرهها از دو چهرهی نامدار فرهنگی ایران هستند و دیدنشان یادآور بخش مهم و باارزشی از آن چیزی است که ذهن و رفتار هر ایرانی را میسازد (یا باید بسازد). از اینرو، پیکرتراشی و نمایاندنشان در دو جای پُررفتوآمد شهر، کاری سنجیده بوده است. اما اکنون باریکبینانهتر به این دو تندیس بنگریم. ماهها و سالهاست که رنگ و روی سپید تندیس فردوسی را لایهای از سیاهی و چرک گرفته است و در میان ساختمانهای نوساز و بلند (و چه بسا بدقوارهی) پیرامونش چنان گُم و ناپیدا شده است که اگر بگوییم در نگاه نخست به چشم نمیآید، سخن نادرستی بر زبان نیاوردهایم. بازسازیهای چندی پیش نیز آن را دورنگ و نازیبا ساخته است؛ تا بدان اندازه که سبب شِکوه و گِلهی آنهایی شد که به نمادهای شهری اهمیت میدهند. جایجای تندیس خیام نیز پوشیده از لایههای چرکمُرد است که در گذر زمان پدید آمدهاند؛ بگذریم از این که شکستگیهایی نیز در آن دیده میشود که نیاز به بازسازی درست و هنرمندانه دارند، نه شتابزدگیای که در بازسازی کنونی آن به کار رفته و بهسادگی بهچشم میآید.
تندیسهای شهری، پیکرههایی نازیبا
نمادهای شهری، زندگی مدرن را تا اندازهای ملایم و دلپذیر میسازند. در میان انبوهی از سازهها بتنی، سیمانی و آجری و ساختمانهای گوناگون و گذر پیوستهی خودروها، زندگی شهری ذهن و روان را فرسوده میسازد. نمادها اگر برخوردار از سویههای هنری باشند، در کاهش تنشهای روانی و رفتاری نقش سازندهای خواهند داشت؛ بهویژه تندیسها که بخش مهمی از نمادهای هر شهر را شکل میدهند. بیشتر تندیسهایی که اکنون در شهرهای ما دیده میشوند، نیمتنههایی هستند که چهرهای نامدار را نشان میدهند. در بیشتر این نیمتنهها آنچه ناپیداست زیبایی هنری است. حتا اگر در آغاز زیبا و دیدنی باشند پس از گذشت زمان کوتاهی، دلانگیزی خود را زیر لایههایی از دود و سیاهی از دست میدهند، بدون آنکه دستی به سر و روی آنها کشیده شود! نمونهی آشکار چنین از ریختافتادگیای نیمتنهی دکتر اسلامی نُدوشن، از چهرههای برجستهی فرهنگی، در خیابان وصال تهران است که بیتوجهیها از زیبایی و چشمگیری آن بسیار کاسته است و انگیزهای در رهگذران پدید نمیآورد تا لحظهای درنگ کنند و آن را با دقت بیشتری ببینند و شاید هم نوشتهی کنار نیمتنه را که اشارهی گذرایی به زندگی فرهنگی اسلامی ندوشن است، بخوانند.
یکی از آرمانهای ساخت نمادهای شهری، آگاهیرسانی تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی است. آیا نمادهای شهری ما چنین ویژگیای دارند؟ آیا در ذهن نگرنده دلبستگی ملی و فرهنگی پدید میآورند؟ سازههای تاریخی که نمادهای هویتی هر شهر شناخته میشوند، آیا آنگونه نگاهبانی میشوند که بیم آسیب دیدن آنها در میان نباشد؟
میدانهای شهر، نمادهایی دستخوش بیشترین دگرگونیها
شاید در شهرهای ما میدانها که از مهمترین نمادهای شهری بهشمار میروند، از هر نشانهی دیگری بیشتر دگرگونی مییابند و شکل و پیکرهی آنها رنگوروهای گوناگونی میگیرند. این دگرگونی را در میدانهای کلانشهر تهران به فراوانی میتوان دید. به چند نمونه اشاره کنیم.
یکی از دیرینهسازترین میدانهای شهر تهران، میدان جمهوری است. این میدان سالها فضای درونی آشفتهای داشت و جایی برای بیتوتهی بیکاران بود. این وضعیت، بهویژه در تابستان سال گذشته سبب گِلهمندی و ناخشنودیهایی شد (گزارش 5 تیرماه 1401 خبرگزاری دانا).
سبزهمیدان (در خیابان 15خرداد) به نام نخستین فضای شهری در تهران نام بُرده شده است. در سالهای کنونی، هویت و شناسهی تاریخی این میدان تا اندازهای از دست رفته و طراحیهایی که پیوند و همپوشانیای با فضای تاریخی آن گستره ندارند، ارزشهایش را کمرنگ ساخته است (گزارش روزنامهی شرق، 25 خرداد 1401). در حالی این میدان کهن تهران، پیرامونی سرشار از نشانههای تاریخی دارد. از یکسو راه به کاخهای قاجاری میبَرد و از سوی دیگر به بازار بزرگ تهران میرسد، اما نشانههای تاریخی و فرهنگی در طراحیهای کنونی گُم و کمپیدا شدهاند. این در حالی است که طراحی شهری باید پیوندگاهی میان فضای تاریخی و ویژگیهای نوین امروزی باشد.
میدان ولیعصر تهران نیز شکل و نمایی شگفتآور به خود گرفته و به سازهای زیرزمینی تبدیل شده است! این دگرگونی، از میدانی زیبا، جایی شگفت و ناآشنا ساخته است. گویا آنچه سبب شده تا چنین طراحی گنگی پدید بیاید، تنها و تنها «کسب درآمد» بوده است (پایگاه خبری وزارت راهوشهرسازی- 8 امرداد 1396). اکنون دیگر از آبنماهای زیبای میدان که دیدنشان شادیآور بود، خبری نیست!
به هر روی، نمادهای شهری در شیوهی زندگی و سلامت روانی و هنجارمندی رفتاری شهروندان نقش بهسزایی دارند. از اینرو باریکبینی و توجه بایسته به چگونگی بهکارگیری نمادها، از اهمیت بسیاری برخوردار است. حتا نام خیابانها و کوچهها و میدانهای نیز میتواند بخشی از نمادهای شهری دانسته شود و این نامگذاریها بایستهی دقت فراوان هستند. آیا شهرهای ما از چنین ویژگیای برخوردارند و نمادهایشان آرامش روانی شهروندان را در پی دارد؟ آیا دگرگونیهای و طراحیهای کنونی هویت تاریخی و ریشهدار آنها را حفظ میکند؟ شوربختانه پاسخ این پرسشها آنچنان نیست که با اطمینان خاطر بگوییم: همهی نمادهای شهری ما برخاسته از هویت تاریخی و فرهنگی ما است!