آیین بزرگداشت سرایندهی ملی-میهنی، شاهنامهپژوه و ادیب، استاد علیرضا شجاعپور، آدینه 12 آبانماه 1402 با باشندگی شمار چشمگیری از دوستداران آن زندهیاد، در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. دکتر امیرحسین ماحوزی و دکتر شروین وکیلی از سخنرانان این بزرگداشت بودند.
دکتر امیرحسین ماحوزی، استاد زبانو ادبیات فارسی، سخنران نشست یادبود علیرضا شجاعپور بود. او در آغاز با گفتن آرامشباد به خانوادهی استاد شجاعپور و همهی مردم ایران، غزلی میهندوستانه از این چکامهسرا را خواند: «من ساز سوز زندگیام گوش کن مرا/ تهجام بادهی طربم نوش کن مرا» و سپس افزود: «شجاع پور بهراستی سازِ سوز زندگی بود. شعر او آینهی تمامنمای زندگیاش و به قول خودش، فریدون مشیری شبیهترین شاعر به او بود. از اینرو، بر آنم که تا با مروری بر شعر او دری بر روی بزم زندگیاش بگشایم».
روح حماسی شجاعپور با شاهنامه گره خورده بود
ماحوزی در ادامه گفت: «در شعر استاد آنچه بیش از همه جلب توجه میکند عاطفه و احساس پُرشور اوست. این عاطفه است که موسیقی و تصاویر را به دنبال میکِشد عشق، برجستهترین عاطفهی اوست که در شعر و زندگیاش دیده میشود. عشق، همهی لحظههای زندگی او را، از کودکی تا پیری، در برمیگیرد. بیسبب نبود که همیشه جوان بهنظر میرسید. او اسیر نگاه آتشین عشق بود و هیاهوی سکوت را در چشمان عشق در مییافت. جنگ عقل و عشق در پیراهن جانش، آتش میافکند و تا آخرین لحظههای حیات، عشق برای او ساز هستی می نواخت».
ماحوزی، عشق در شعر شجاعپور را پُر از امید و شکفتگی توصیف کرد و گفت: «زندگی پُر از مِهرش لبریز از خاطرههایی بود که بیپروا توصیف میشد. او دست در گردن یار و معشوق میزد و عشق در آن سوی لذت و رنج، در هر طلوع و غروب طبیعت، در چشم او جلوهگر میشد. در عشق او لحظههای هجران نیز باشکوه توصیف میشود. عشقی که او تجربه میکند سرکش و دوسویه است؛ حتا در اسارتبارترین لحظههای عشق، این سرکشی را فریاد میکِشد. از اینرو اگر مِهری در سیمای معشوق نبیند، اوست که سفر میکند. طبیعت، این بار نه تنها یادآور عشق، که خود معشوقِ شاعر میشود. طبیعت ایران نیز هویت اوست. زلزلهی رودبار او را میلرزاند و صدای سرفهی البرز خواب او را آشفته میکرد. با این همه، امیدی پُررنگ در شعر او هست».
به سخن ماحوزی در این میان مِهری عمیق میان او و اسب اصیلش- کوه نور- میبینیم. در نگاه او به کوه نور، میشد مِهر رستم و رخش، سیاوش و شبرنگِ بهزاد، و خسرو و شیرین و شبدیز و غرانِ لطفعلیخان را دید. شعری که برای کوه نور سروده میشود با خسرو و شیرین نظامی هموزن است و شعری که برای لطفعلیخان میگوید هم هموزن است. شاهبیت آن شعر این است: «اگر اسب تو آنسان پی نمیشد/ زمان اینسان که طی شد، طی نمیشد.» تا آخرین لحظه های دیدارمان آنچه او را به سوی زندگی بازمی گرداند، یاد این لحظههای باشکوه سوارشدن بر کوه نور بود.
این استاد زبانوادبیات فارسی، در ادامه افزود: «شجاعپور در جهانی حماسی با شاهنامه زیسته بود و روح حماسی او با شاهنامه پیوند خورده بود. اسب و سوار بیش از پیش او را به سوی شاهنامه میکشاند. او با شاهنامه نفس میکشید. همگام با پهلوانانش میتاخت و گویی سوار بر رخش از مرزهای ایران پاسبانی میکرد. او میدانست بهای رخش ِ شعرش، مرز ایران است و برای این مرز تا بارگاه فردوسی میتاخت و آنجا فردوسی را میدید که خرسند از آن که کاخ نظم بلندش هزار سال برپا مانده است. عاطفهی حماسی او در شعر “رستم و سهراب” به منتها میرسد. رستم او، برای ایران، فرزند را به زیر خنجر خود میبَرد و برای قادر بودن به چنین کاری در کُشتی نخست، ابتدا خود را از میان میبرد.
او بر رخش شعر خویش ایران را میستاید، از استان تا استان و مرز به مرزش دفاع میکند. او درد ایران را میداند و در برابر اهمال در پاسداری از وطن، میایستد. او هر وجب از خاک این کشور را ناموس خود میداند و در انتها، او سوار بر سمند شعر، از مرزهای زبان فارسی محافظت میکند. همچون حافظ شَهد لطیفترین گلهای ادب فارسی را میچشد و در سیری تاریخی، هر کس که زبان و ادب این سرزمین را برکشیده، میستاید».
امیرحسین ماحوزی در پایان سخنانش، با یادآوری از استادان زبان فارسی و دلبستگی پُرمِهر شجاعپور به آنان، گفت: «او با دکتر مهدی حمیدی بر امواج سند میتازد و با “آرش” سیاوش کسرایی مرز ایران را به آن سوی جیحون میگسترد. او با سیمین بهبهانی دوباره وطن را میسازد و با همایون خُرم یاد صبا و موسیقی ایران را زنده میکند و با محمدجعفر محجوب آفرین ِ فردوسی را به یاد میآورَد».
استاد شجاعپور امرداد و خورداد را به کمال داشت
سخنران دیگر نشست بزرگداشت استاد علیرضا شجاعپور، شروین وکیلی، استاد جامعهشناسی بود. او در آغاز سخنانش اشاره کرد که: «من خیلی آدم مناسبی برای سخن گفتن در سوگواریها نیستم و با نقل خاطرهای از استاد شجاعپور، میگویم که چرا چنین نیستم».
وکیلی افزود: «یادش بخیر، چند سال پیش همایشی برای بزرگداشت روز حافظ برگزار میشد. همراه دوست عزیزم آقای ماحوزی و شماری از استادانی که اکنون در این نشست هستند، به شیراز رفتیم و شبی قرار شد به آرامگاه حافظ برویم و غزلی از او را بخوانیم. در آنجا استاد شجاعپور، از دیوان حافظ فال گرفت. دیوان را که گشودند، من دیدم که غزل خیلی خوبی نیامد. ناچار غزلِ پیش از آن را (که شعر خوبی بود) خواند. من با ایشان شوخی کردم و گفتم: “شانس آوردیم که غزل ستایش شاهشجاع نیامد، همان که میگوید: “که من نمیشونم بوی خیر از این اوضاع”. استاد شجاعپور گفت: “چرا، قبلا پیش آمده دیوان حافظ را باز کنم و چنین غزلی آمده باشد. اما مهم نیست چه غزلی میآید! چون حافظ را از حفظم، غزلی دیگر میخوانم!”».
وکیلی افزود: «من فکر میکنم هر ثانیه شاید فالی باشد از زندگی ما. این که در چگونه جایی از زیست جهان، استاد شجاعپور را بهیاد میآوریم. من خیلی مایلم که بخش حماسی و شاهنامهاش را به یاد بیاورم. من دوست دارم مِهر او را به یاد بیاورم و فکر میکنم او نیز چنین میپسندید. به همین سبب، اینجا بزمی است برای بدرود با استاد و دوست عزیز ما.
اما چرا بخش شاهنامهای خاطرهی استاد شجاع پور را ترجیح میدهیم؟ آن هم در روزی که غمی از رفتنش داریم و دلتنگیای که خواهیم داشت از به یاد آوردنش؟»
او در ادامه گفت: «در قدیم میگفتند آدم در پایان زندگی دو چیز میخواهد. در گاهان زرتشت آن دو چیز، چنین دانسته شده: یکی امرداد و دیگری خورداد. برخی میپرسند چرا در میان شش امشاسپندان که فروزههای خداوند هستند، امرداد و خورداد هم هست؟ این دو به چه معنایی است؟ امرداد یعنی “جاودانگی” و خورداد یعنی “رسایی و کمال”. جاودانگی و کمال چیزهایی بود که برای انسان میخواستند. این دو با هم پیوند دارند؛ یعنی آن کسی که کمال دارد و کامل است، با تاثیری که میگذارد جاودان نیز خواهد بود و کسی تاثیرگذار است، که جاودانه و نیکو است». استاد شجاعپور کامل است و این دو نشانهی اوست».
به سخن وکیلی، امرداد و خورداد نمادهایی دارند. نماد امرداد مینوست، کلام و اندیشه و خِرد است و نماد خورداد گیتی است؛ جنبهی زمینی آن سرزمین و خاک و درخت و سرو است؛ سرو علامت انسان کامل است؛ سرو دیرپا است و نقطهی کامل در آن تجلی پیدا میکند؛ چون هم امرداد دارد و هم خورداد.
این سخنران سپس گفت: «چگونه میشود کامل و جاودان بود؟ همانطور که سرو و زمین، کلام و سرزمین، علامت امرداد و خورداد است و نشانهی انسان کامل است، شکل دیگرش نیز ممکن است. برای من جالب است که مدام به شعر استاد توجه داریم. مگر کتاب شعر چیست؟ بهجز درختی که با کلام پیوند خورده؟ انسان کامل آیا جز این است که ردِ پایی از اندیشه را از خود بهجا میگذارد، از آن کلامی که بر کاغذی نوشته میشود شناخته خواهد شد؟ استاد شجاعپور امرداد و خورداد را به تمامی و به کمال داشت و نامش جاودان خواهد بود».
وکیلی ادامه داد: «فکر می کنم به این که اگر ما روزگاری همعصر حافظ و فردوسی بودیم، چه بخت بزرگی داشتیم اگر میان آن همه آدم که در ایرانزمین زندگی می کردند، همسایهی حافظ بودیم و همنشین فردوسی بودیم. در روزگار ما چنین رخ داده، ما همنشین استاد شجاعپور بودیم. سربلندیم از آن و به یادش هستیم. آن چیزی هم که باعث شد این کمال و جاودانگی رُخ بدهد، مِهر بود. این آن چیزی است که ما را دور هم گرد آورده است».
شروین وکیلی در پایان سخنانش گفت: «استاد شجاعپور به آدم ها مِهر داشت؛ به سرزمینش مِهر داشت به آدمهای بزرگ، مِهر بزرگ داشت و آدمهای بزرگ و سرزمین، کمال و جاودانگی درست میکنند. بنابراین دریغ نیست، چراکه: “شکاریم یک سرهمه پیش مرگ / سرِ زیر تاج و سرِ زیر تَرگ”».
در ادامهی این آیین چند تن از شاگردان استاد شجاعپور دلنوشتههای خود را در سوگ و رثای وی خواندند.
علیرضا عصار خوانندهی نامی ایرانی که یکی از شاهکارهای استاد شجاعپور به نام وطن از کارهای ماندگار اوست در این برنامه باشنده بود و با اشاره به چگونگی آشنایی با زندهیاد شجاعپور بخشهایی از این سروده را دکلمه کرد.
رسول نجفیان بازیگر سینما، تیاتر و تلویزیون، کارگردان و خواننده از دیگر باشندگان بزرگداشت استاد شجاعپور بود. وی در بخشی از برنامه ترانهی «عجب رسمیه، رسم زمونه» را در سوگ آن زندهیاد اجرا کرد.
پخش نماهنگهایی از زندگی و کارهای زندهیاد شجاع پور و پیام ویدیویی سپاسگزاری بهادر شجاعپور فرزند استاد هم از دیگر بخشهای این آیین بزرگداشت بود.
اجرای موسیقی ساز و آواز از علی بوستان، پوریا اخواص و علیاکبر حجازی و نقالی زیبای پریسا سیمینمهر، خوانش شعر رستم و سهراب استاد شجاعپور روی اپرای رستم و سهراب لوریس چکناوریان با اجرای محسن شهرنازدار و شعرخوانی طاهره تهرانی از سرودههای استاد از دیگر بخشهای برنامه بود.
اجرا و گردانندگی آیین بزرگداشت استاد علیرضا شجاعپور را علی عزتزاده بر دوش داشت.
استاد علیرضا شجاعپور سال 1321 در شهرستان ازنا در استان لرستان زاده شد. وی از کودکی به ادبیات فارسی و بهویژه ادبیات کلاسیک ایران دلبستگی فراوان داشت.
زندهیاد علیرضا شجاعپور، ساعت 2 بامداد چهارشنبه، 26 مهرماه 1402 در بیمارستان هاشمینژاد تهران، در 81 سالگی درگذشت.
پیام ویدیویی بهادر شجاعپور، فرزند استاد شجاعپور
طاهره تهرانی، از شاکردان استاد سرودههایی از وی را خواند
علی عزتزاده، مجری و گردانندهی آیین بزرگداشت
اجرای موسیقی،علی بوستان و پوریا اخواص
دکتر امیرحسین ماحوزی، استاد ادبیات
اجرای ساز و آوازرسول نجفیان،بازیگر تیاتر و تلویزیون
پریسا اخوان، از شاگردان استاد
علیرضا عصار، خوانندهی سرودهی وطن استاد شجاعپور
چهرهی نخست از راست: استاد فریدون مجلسی، نویسنده و مترجم
دکتر شروین وکیلی، استاد جامعهشناسی
نقالی پریسا سیمینمهر
دکتر شهرزاد رضادوست، از شاگردان استاد
علیاکبر حجازی، خواننده
مهندس علی پویان
فرتور از شهرام نمیرانیان است.
6744
2 پاسخ
روانش شاد
شکاریم یک سر همه پیش مرگ
چه سر زیر تاج و چه سر زیر ترگ
فردوسی (رستم و سهراب)
بسیار سپاس از شما یزدان را سپاس شما لااقل نامی از بخش نقالی بردید
خبرگزاری مهر نه عکس نه نامی از بخش نقالی نبردند
و این سانسور در حرفه رسانه بی اخلاقیست