پنجاه سازمان مردمنهاد فرهنگی در نامهای به رییسجمهور، خواستار ثبت آیینهای باستانی به نامهای درست و تاریخیشان در سالنمای رسمی کشور شدند.
متن کامل نامهای که این سمنها به کوشش «انجمن افراز» فراهم کردهاند و چهارشنبه یکم آذرماه تحویل نهاد ریاستجمهوری شد اینگونه است:
بهنام خداوند جان و خرد
رئیس محترم جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی
جناب آقای سید ابراهیم رئیسی
با درود و سلام. بر پایهی آنچه بهتازگی «شورای فرهنگ عمومی ایران»، از زیرمجموعههای آن شورای عالی، تصویب نموده است از سال ۱۴۰۳ دو آیین کهنِ ایرانیِ شب چله یا یلدا در آخرین شب آذرماه، به عنوان «روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان» و شبِ سهشنبهی آخر سال، که زمان برگزاری آیین چهارشنبهسوری است، به عنوان «روز تکریم همسایگان» در تقویم رسمی کشور ثبت خواهد شد. همانگونه که آگاه هستید این نامگذاریها به مثابهی حذفِ آن آیینهای باستانی تلقی شده و موجی از نارضایتی را در شبکههای اجتماعی ــ جایی که مردم میتوانند آزادانه نظرشان را داده یا نظرهای همسو را به آگاهیِ هم برسانند ــ ایجاد نمود تا آنجا که دبیرخانهی شورای یادشده ناگزیر از صدور اعلامیهای شد که: «شب یلدا» از تقویم حذف نشده و آن عنوان در کنارش قرار خواهد گرفت و سهشنبهی آخر سال هم با آن نام در تقویم قرار خواهد گرفت چرا که تا پیش از آن اصولاً در تقویم نبوده است. اما به باور ما پرسشها بر جای خود باقی است و خواهشمندیم نسبت به این موضوع رسماً اعلام نظر نمایید، چرا که؛
۱. اکنون که چهلوپنج سال از انقلاب اسلامی گذشته است و مردم با برپاییِ این آیینها و نیز سنت زیبای سیزدهبهدر ــ با وجود همهی تبلیغات منفی حکومتی و گاه سرکوبهای خشن در جشن چهارشنبهسوری ــ نشان دادهاند که امر ملی و هویت تمدنیشان را هم در کنار توجه و اجرای سنتهای مذهبی پاس میدارند زمان آن فرا نرسیده که این سنتها را با نام درست و تاریخیشان در تقویم رسمی قرار داد؟
۲. آیا تلاش برای تحریفِ این سنتها سیاست جدیدی است که در پی پاسخ نگرفتن از کوششها برای برانداختنشان پیش گرفته شده است؟
۳. آیا نمیدانید پژوهشگران هنگامی که تاریخِ این سنتها را میکاوند متوجه میشوند کم نبودهاند رویدادهایی در تاریخ دورانِ میانه و اسلامیِ ما که با این آیینهای کهن گره خوردهاند و اصولا این آیینها وابسته به هیچ اندیشهی دینیای نیستند هر چند شاید در آغاز ــ در تاریخی بسیار دور ــ اتصالی دینی داشتهاند؟
۴. آیا در این سالها تجربه نشد که برخورد با سنتی چون چهارشنبهسوری چگونه سبب شد برای نمونه وسایل آتشبازی بهگونهای کنترلنشده و نامطمئن به دست فرزندان ما برسد و برخی خانوادههای ایرانی را داغدار یا آسیبخورده نماید، در حالی که برای مناسبتهای همسو با سیاستهای حکومت همین آتشبازیها بهراحتی و با پشتیبانی بسیار برپا میشوند یا مراکز دولتی و حکومتی خود متولیِ برگزاریاش میشوند؟
۵. آیا آشکارا نمیبینید که سنتهای برآمده از فرهنگهایی دور دست، که گاه از درونمایهها و معناهایی بسیار ضعیف برخوردار هستند، چگونه در ایران و سرزمینهای ایرانیتبار گسترش مییابند و از دست دادنِ این منبع غنی فرهنگی (جشنها و سنتهای باستانی که اکثراً، همچون نوروز، رویههایی اسلامی هم به خود گرفتهاند و با فرهنگ ما به تمام معنی آمیختهاند) چگونه ما را از داشتنِ ابزاری فرهنگی در دفاع از داشتههای تاریخی و هویتیمان محروم میکند؟
۶. واقعا مسوولان گردآمده در «شورای فرهنگ عمومی ایران» چه ضرورتی دیدهاند که برای سنتهایی تا به این اندازه روشن و آشنا برای مردم عنوان تهیه کنند؟ که آنهم به نظر میرسد چندان دقیق نباشد؛ در کنار شب یلدا افزودهاند: «روز ترویج فرهنگ میهمانی و پیوند با خویشان»، در حالی که در این «شب» گرد آمدن در منزل بزرگِ خانواده هدف است و نه مهمانی رفتن و دید و بازدید همچون نوروز! و «روز تکریم همسایگان» برای چهارشنبهسوری که بیمعنی است، حتا اگر گوشهی چشمی به سنت قاشقزنی داشته باشند که قطعاً چنین چیزی در نظر آن مسوولان نبوده است.
۷. اما پرسش اصلیتر اینجاست این عنوانها از دلِ چه پژوهشی و طیِ گفتوگو با کدام استادان تاریخ و فرهنگ ایران یا مردمشناس بیرون آمدهاند؟ و چگونه کسانی بعضا نامرتبط با تاریخ، ادب و هنر ملی به خود اجازه دادهاند دربارهی چیزی که از آن آگاهی ندارند و متاسفانه حتا گاه به آن دشمنی میورزند تصمیم بگیرند؟ برای نمونه حتا با سمنهای کوشای فرهنگی، که پیشنهاددهندهی ثبتِ شب چله در تقویم بودهاند، نیز مشورتی نشده است.
جناب رئیسجمهور! حال که همکاران شما ناخواسته فرصتی را گشودند تا توجهها به این موضوع جلب شود از شما خواهشمندیم دستور دهید این آیینهای ملی را به نامهای درست و تاریخیشان و بدون هیچ عنوانی ــ نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم ــ برای تقویم سال دیگر در نظر بگیرند و ارکان دولت را هم موظف نمایید در برپایی این آیینها کمال همکاری را با مردم داشته باشند.
با سپاس و احترام
از سوی سازمانهای مردمنهاد زیر:
۱. اتحادیهی انجمنهای علمی دانشجویی معماری، مرمت و شهرسازی ایران؛
۲. انجمن فرهنگی افراز؛
۳. انجمن صنفی راهنمایان گردشگری استان تهران؛
۴. انجمن مجموعهداران ایران؛
۵. انجمن حلقهی سبز پایدار (استان تهران)؛
۶. انجمن خط سوم (استان هرمزگان)؛
۷. انجمن اندیشهی نو (استان تهران)؛
۸. انجمن توسعهی حقوق شهروندی (استان تهران)؛
۹. انجمن پارسیگان مهربوم (استان تهران)؛
۱۰. انجمن نقاشی نو قهوهخانهای (استان تهران)؛
۱۱. انجمن میراث فرهنگی نوژان کارون (استان خوزستان)؛
۱۲. انجمن دوستداران تیمره (استان اصفهان)؛
۱۳. انجمن مهرگان پرتو پژوه (استان تهران)؛
۱۴. انجمن دهکدهی سبز (استان تهران)؛
۱۵. انجمن فرهنگی ایساتیس (استان تهران)؛
۱۶. انجمن میراثبانان زندهرود (استان اصفهان)؛
۱۷. انجمن دوستداران سرزمین ریگ و آفتاب (استان خراسان جنوبی)؛
۱۸. انجمن گوزن قهوهای دنا (استان کهگیلویه و بویراحمد)؛
۱۹. انجمن دوستداران میراث فرهنگی فارس (استان فارس)؛
۲۰. انجمن پارس موزه سیراف (استان بوشهر)؛
۲۱. انجمن شاهنامهخوانی گنزکنامه (استان آذربایجان غربی)؛
۲۲. انجمن زیستپویان زاگرس (استان لرستان)؛
۲۳. انجمن سرو سایهفکن (استان تهران)؛
۲۴. انجمن حمایت از حیوانات و محیطزیست تهران؛
۲۵. انجمن دوستداران یادمانهای ماندگار (استان قزوین)؛
۲۶. انجمن دوستداران میراث شاهرود قدیم (استان سمنان)؛
۲۷. انجمن صلح آب (استان سمنان)؛
۲۸. انجمن ادبی ـ فرهنگی شباهنگ (استان مازندران)؛
۲۹. انجمن غار و غارشناسی ایران؛
۳۰. انجمن جوانان سپید پارس (مازندران)؛
۳۱. انجمن دوستداران میراث فرهنگی شهرستان تیران و کرون (استان اصفهان)؛
۳۲. انجمن تاریخ و میراث فرهنگی ایرانیان (استان البرز)؛
۳۳. انجمن دوستداران آثار تاریخی و مفاخر نوشآباد (استان اصفهان)؛
۳۴. انجمن دوستداران دماب (استان اصفهان)؛
۳۵. انجمن عمارات محروسه ایران (استان تهران)؛
۳۶. انجمن دوستداران میراث فرهنگی تاریانا (استان خوزستان)؛
۳۷. انجمن فرهنگ قزوین (افق)؛
۳۸. انجمن فرهنگی تاریخی عالیقاپو (استان قزوین)؛
۳۹. انجمن دوستداران شوش (استان خوزستان)؛
۴۰. موسسهی حامیان رشد و بالندگی (استان تهران)؛
۴۱. موسسهی هنرمندان جوان گنزک (استان آذربایجان غربی)؛
۴۲. موسسهی توسعهی پایدار عرصهی سبز (استان سمنان)؛
۴۳. موسسهی بینالمللی انسان، طبیعت، حیاتوحش (استان تهران)؛
۴۴. موسسهی مهرازان تمدن آتیهی پارس (استان قم)؛
۴۵. کانون جوانان پارس (استان فارس)؛
۴۶. خانهی تسنیم دامغان (استان سمنان)؛
۴۷. خانهی فرآوران ایران (استان تهران)؛
۴۸. مرکز اسناد مردمی و هویت فرهنگی شاهرود (استان سمنان)؛
۴۹. گروه مردمی دیدهبان استهبان (استان فارس)؛
۵۰. دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران.
و نیز:
۵۱. انجمن مهرگان (استان فارس)
52. انجمن بچههای شهر باربد (استان فارس)
53. انجمن پاسداشت مفاخر (استان تهران)
54. کانون فرهنگ و اندیشهی ایرانیان (استان تهران)
7 پاسخ
درود بر همه فرهنگ دوستان و ایران دوستان
شب چله، چهارشنبه سوری
همه از اول همین را خواستار بوده اند. شب چله و ۵ روز پنجه. آیینی به نیکی روزگاران باستان و به یاد زاد روز روشنایی و به یاد فروهر درگذشتگان تازه روان و فروهر درگذشتگان باستان تا اکنون.🙏🏼🌹🍀
بادرود بر همه هم میهمان باغیرت
هیچکس و با هیچ روشی نمیتونه فرهنگ و آیین مون رو ازمون بگیره
نوروز ،یلدا،چهارشنبه سوری،سیزده بدر و…❤️😍🥳🌹
چو ایران نباشد تن من مباد خارج از هر دین و هر قومی همه ما در خاک و آبی زندگی می کنیم بنام ایران
و این سرزمین دارای آیین ها و سنت های ویژه خود می باشد که هر نسل آنرا به یادگار به نسل دیگر تقدیم می کند که
دارای آداب خاص خودش است “:
جشن های نوروز
روز سیزده فروردین
جشن مهرگان
شب یلدا
جشن سده
که در تمام اینها هدف گردهم آمدن دوستان و خصوصا خویشاوندان است که هم اگر کدورتی است ازبین می رود و
دیگر آنکه اگر فردی مشکلی داشت با این گرد همایی راهکار پیدا می شود و اینک وجود جوانان در خانواده انتخاب
همسری مناسب و شایسته هر خانواده صورت می گیرد و درود بر نیاکانمان که این سنت ها را برایمان به یادگار
گذاشتند
به این دو موضوع پیش از این بار ها پرداخته ام؛ یکبار دیگر تکرار می کنم.
من مخالف واژه ی سریانی یلدا نیستم؛ آن زیبا هم مانند چله ی ایرانی به معنی تولد است.*
ولی اگر ما بخواهیم فقط یلدا را بکار بریم، چله ی ایرانی اول گوشه نشین شده و بعد کاملن منسوخ می شود.
باقی را دیگر خود دانید.
دوم موضوع «نیاکان» است که دوستی بکار برده. نیاک(پهلوی) = نیا = پدر بزرگ.
وقتی ما بجای گذشتگان، نیاکان را بکار می بریم یعنی حذف مادر بزرگ ها. و این حق نیست.
پس چگونه آن واژه(پدر بزرگ) بجای پدر بزرگ و مادر بزرگ، جا افتاد؟
گرچه در تاریخ باستان ما زنان قهرمان فراوان بوده اند، مانند خورشید خواهرِ لِدُو(یک مرزبان ایران باستان در افسانه های تالشی)؛ ولی در گذشته اکثر امور دست مرد ها بود. زن تقریبن هیچکاره بود. به همین خاطر با بکاربردن نیاکان، زنان را حذف کردند. یعنی وقتی دیدند همه کاره مرد ها هستند، در واقع حقیقتی بسیار بسیار تلخ را آنگونه ناخواسته آشکار نمودند.
هنوز در کشور تاجیکستان و افغانستان به زن سیاسَر گویند. یعنی موجودی که مایه ی نکبت و شرمساری است، ولی چون به دنیا آمده به عنوان انسان درجه ی دو تحمل می شود. گواه این نظر من همان واژه ی مرکب سیاسَر(تالشی) = سرِ سیاه = فردِ سیاه، نفر سیاه = مایه ی نکبت و شرمساری.
سَر(تالشی) = یک سَر = یک نفر. این کهن واژه و کهن مفهوم ایرانی در فارسی دری دیگر منسوخ شده، ولی به شکل جمع(سَران) هنوز در فارسی بکار می رود.
باری، در چنان جَوی بود که نام عزیز مادر بزرگ های ما حذف شد.
این امری ست تاریخی و در خیلی از جا های جهان شبیه آن دیده می شود. ولی هیچ دلیلی ندارد که ما امروز هم همان بیان غلط(نابجا)ی نیاکان را بکار بریم. نیاکان غلط نیست؛ وقتی سخن از پدر بزرگ ها در میان است؛ بیشک می توان نیاکان را بکار می برد. ولی بکار بردن آن بجای پدر بزرگ و مادر بزرگ، حق نیست.
* در باب مفهوم واژه ی کهن ایرانی چله در وبگاه خود مفصل نوشته ام که تکرار نمی کنم.
حال که نوشتم بگذار از خورشید و لِدُو هم اندکی بگویم.
لِدُو یک پَلَوُون = پهلوان مرز اِران است. پَلَه(پَهلَه) = تکه، و در اینجا یعنی تکه ای از زمین که از آنِ ایرانیان است = اِران = ایران = کیشور(کشور – دگر شده) = سرزمین دارای کیش و آیین(آوین).
روزی لدو با یاران خود در دامنه ها بود، دشمنان ایران حمله ور می شوند و هر چیز را غارت می کنند و زنان و کودکان را به اسارت می برند. وقتی از مرز ایران خارج می شدند، خورشید به سردسته ی یورشگران می گوید: اجازه دهید برای آخرین بار نی هفت بند تالشی خود را در سرزمین مادری خود بنوازم. همه متوقف می شوند، و خورشید می نوازد: «لِدو لِه بِه، لِدو جان بِه …»
لِدو که راز آواز رمز آلود نِی خواهر را می شناسد، با یاران سر می رسد و دشمنان را تار و مار کرده و اِران(ایران) را از وجود ناپاک شان پاک می سازد.
همینک ترانه ی لِدُو در تالش زمین(در دو سوی مرز) در حد سرود ملی خوانده می شود. این سرودترانه را استاد هادی حمیدی با صدای زیبای خود جاودانه ساخته.
در میدانی در شهر تالش(مرکز شهرستان تالش) هر غروب با آغاز کار فواره ها این سرود ملی ایرانی در کنار مجسمه ی رستم «کلاه چرمینه» بطور اتومات پخش می شد. دست هایی مشکوک با تمام قوا به راه افتادند و متأسفانه موفق شدند آن ترانه و مجسمه ی ایرانی را از آن میدان ایرانی بردارند – ایران دشمنان گوناگون دارد در لباس های گوناگون. فرزندان ایران زمین! پیوسته بهوش باشید!
ای کاش فرزندان هوشیار ایران، آن مظهر ایرانیت را به آن میدان ایرانی بر می گرداندند.
این هم یک نشانی از آن ترانه:
«آهنگ تالشی لدو به با صدای استاد هادی حمیدی»
و نکته ای در باب آخرین منگفت من – چون در خارج از میهن بسر می برم؛ تردید دارم که آن ترانه که هر غروب با صدای بسیار زیبای استاد هادی حمیدی در مرکز شهر تالش پخش می شد، ترانه ی «لِدُو» بود یا «هَیار هَیار»
ولی شکی نیست “کسانی” که آن مجسمه و ترانه را از آن میدان ایرانی حذف کردند، نمی توانستند هدفی نیک داشته باشند.