ویرایشِ دوم «ویرازگان» که نوشتهای نویافته به زبانِ پارسیگ (پهلوی) است، با پیشگفتار و آوانویسیِ رَهامِ اشه به چاپ سوم رسید.
ویرازگان دربارهی ایورزِ(سفرِ) مینویِ مُغی به نام «ویراز» به بهشت و دوزخ است.
ویراز در زمانِ شاه گشتاسپ بالید. پس از درگذشتِ زردشت، شاه وی را از «جهانِ زندگان» به «جهانِ مردگان» فرستاد. او درآمیختهای را که هفت خواهرش آماده کرده بودند سرکشید و دگرگون شد؛ دو ایزد، سروش و آذر، او را به چینوَد پل ره نمودند، جایی که ایزدِ داوری، رَشْن، اندیشهها و گفتارها و کردارهای مردگان را با ترازویش میسنجید، و ایشان ویراز را پیش هرمزد آوردند، و نیز به جایی ره نمودند که دوزخیان با دیو و دروج پادافراه میدیدند.
گفتنی است که «ویرازگان» دگرسان از «ارداویرازنامه» است و یگانهرونوشتِ ویرازگان در دستنبشتِ ت.د ۲۶، در بنیادِ کاما در هندوستان، نگهداری میشود.
چاپِ سومِ ویرازگان در اندازهی وزیری، و به بهای ۳۵۰ هزار تومان در دسترسِ استادان، پژوهندگان، دانشجویان و دوستدارانِ فرهنگ و زبانهای ایرانی نهاده شده است.
ویرازگان را از «این جای» توان خریدن.
بخشی از پیشگفتارِ انگلیسیِ ویرازگان را «بدین جای» توان خواندن و پارسی را «بدین جای».
2 پاسخ
ویراز یعنی زینده در ویرایی؛ او که حافظه ناب دارد؛ همه چیز در ویر(یاد) اوست. پس ارداویراز(شمالی) = اردَویراز(جنوبی، ماسالی) از کجا آمده؟ اردَویراز واژه ای ست مرکب چون اردَه وَهیشت(پهلوی) = اردیبهشت – دِگر شده. او گرچه حافظه ی عالی دارد؛ ولی فردی زمینی است، ایزد(یزدان، خدا)ی ویر(یاد) نیست. به عبارتی دیگر با بکارگیری ار یا ارد = زمین، درجه اهمیت وجود او را مشخص ساخته اند. یعنی گرچه ویراز است؛ و بسیار ویراز است؛ ولی ویراز مطلق نیست؛ ویراز مطلق ایزد(یزدان، خدا) است که اِری یا اِردی = زمینی، نیست.
ویر(تالشی ماسالی) = یاد.
پس چرا ویراز را در متن اصلی ویراف نیز نوشته اند؟
زیرا در اینگونه واژه ها که به چیزی نسبت داده می شود، حرف پایانه ی واژه ها مختلف است. مثل ش در کوروش و تجریش؛ ج در یوشج(یوشیج)، رشتج؛ اردبیلج؛ غ در خورنغ و میرزانغ؛ ف در رَف؛ پ، ب، و، ف در گَپ، گَب، گَو، گَف. این هر چهار شکل دارای یک معنی است؛ یعنی زینده در گَه = زینده در دهان = سخن.
گَه = دهان.
پس چرا خورنغ و میرزانغ، در پایان دارای دو حرف ن و غ می باشند؟
گاهی بیان کننده موسیقی کلام را خوش نمی شمارد؛ پس حرفی دیگر بر آن می افزاید؛ این حرف فقط و فقط بخاطر موسیقی کلام است و در معنی تأثیری ندارد. در واقع خورنغ و میرزانغ، خورغ و میرزاغ است، که از نظر موسیقی کلام در نظرِ بیان کننده ی اولی(سازنده ی واژه) خوش ننشسته. از نظر من(انسانی در قرن بیست و یک) نیز خورنغ و میرزانغ خوش آهنگ تر از خورغ و میرزاغ است.
کوتاه: ویراز، ویراژ، ویراش، ویراف = زینده در ویرایی ، زینده در یادداری، به یاددارنده، خوش حافظه. و اردَویراز = ویرازِ زمینی(برگردان به فارسی) = بنده و نه خدا که ویراز مطلق(همه دان) است و زمینی نیست.
«یارم همدانی و خودم هیچ ندانی، یارب چه کند هیچ ندان با همدانی؟»(از شیخ لطیفی، معلم دینی ما که ساواک به ماسال تبعید کرده بود) آخوندی خوش ذوق بود و نیک شعر می سرود.
«ویر – اسم، vir(پهلوی) حافظه، فهم، ادراک، هوش.(عمید ص 1195)
«ویرا – صفت، یادگیرنده، باهوش، کسی که حافظه ی خوب دارد.(عمید ص 1195)
زبان تالشی که زبانی کهن و مادر است را دارند بطور کاملن مصنوعی می کشند. داستان غم انگیزش طولانی ست؛ بمانَد. اگر این زبان مادر بمیرد، بخش بزرگی از دانش ایرانی و حتی غیر ایرانی برای همیشه زیر غبار تاریخ می مانَد. مباد چنان! هرگز چنان مباد!