لوگو امرداد
نوشته بهمن مرادیان برای شهناز شهزادی

لحظه‌ای به همراه پدرم، (بخش 2)

بهمن مرادیانمقدمه: در حال تهیه مجموعه‌ای از یادداشت های کوتاه با عنوان «لحظه‌ای به همراه پدرم» هستم که خاطراتی هستند از آخرین سال‌های دهه 50 خورشیدی با شروع دبستان و بعدتر که اغلب برای رفتن به مدرسه یا جاهای دیگر بر «تَرک» موتور هوندا 70 پدرم می‌نشستم و از صبح تا حدود شب که به خانه برمی‌گشتیم، با او همراه بودم. در آن سال‌ها که پدرم در بخش‌های مختلف جامعه از سرپرستی مجموعه مارکار، مدیریت دبستان دینیاری، عضویت در انجمن مرکزی تا انجمن محله‌مان نرسی‌آباد فعال بود، فرصتی برایم بود که ناخودآگاه و غیرمستقیم در همراهی او در جریان امور قرار بگیرم.

زمان به سرعت می‌گذرد از زمانی که برای اولین بار با شهناز شهزادی آشنا شدم که به حدود سال‌های 1366 خورشیدی برمی‌گردد و همین‌طور از زمان درگذشتش در 5 تیر 1402. در این مدت هربار می‌خواستم در بزرگداشت او بنویسم اما امکان آن فراهم نشد. اما همیشه یاد کردن از او ارزشمند است. مخصوصا این که دوره مقدماتی سی‌ویکمین دوره همایش مانتره هم در جریان است و همایش مانتره برنامه‌ای است که از همان آغاز او با آن همکاری داشت و همیشه یاد و جایش در این برنامه سبز خواهد بود.

2 32 1هربار که به یزد می‌رفتم بدون خبر به دیدارش می‌رفتم و همیشه ساعت‌ها صحبت می‌کردیم. موضوع صحبت‌هایمان معمولا مشخص بود: جامعه، موضوع‌های دینی و فرهنگی و خاطرات گذشته! آخرین بار اردیبهشت 1402 در یزد به دیدارش رفتم، اما این‌بار حالش خیلی خوب نبود و بیشتر از بیماریش گفت و از دردسرهایش برای دسترسی به تلگرام و واتساپ که در این دوران بیماری تنها وسیله ارتباطش با افراد دیگر شده بود. از هزینه‌هایی که برای اینترنت و فیلترشکن کرده بود و نتیجه‌ای نگرفته بود. با خودم افسوس خوردم که چرا دسترسی ساده و آسان به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی مانند واتساپ و تلگرام باید اینقدر سخت و مشکل‌آفرین باشد؟ چند روز بعد عکسی از گل گیاه کاکتوس خانه‌اش که درباره آن صحبت کرده بودیم، برایم فرستاد اما ظاهرا به دلیل مشکل فیلترشکن درست اپلود نشده بود و برای همین به درستی نتوانستم آن را باز کنم. این آخرین دیدارمان بود.

از افراد بسیاری که در طول زندگی‌مان با آنان برخورد می‌کنیم، تنها برخی از آنها بر زندگی ما تاثیر می‌گذارند و در نتیجه همواره در یادمان زنده هستند و خانم شهزادی (آن‌طورکه همیشه صدایش می‌زدم) از جمله کسانی است که درگذشتش از زنده بودنش در یاد کسانی که با او همکاری داشته‌اند، نمی کاهد. به همین دلیل، خبر درگذشت خانم شهزادی مجموعه‌ای از خاطرات را برایم زنده کرد که به نظرم در گرامیداشت یاد او می‌توانم در اینجا به اشتراک بگذارم با این توضیح که آنچه که در زیر می‌آید برداشت‌ها و یادنوشته‌های نویسنده این یادداشت است. امیدوارم اگر او آن را می‌خواند با آن موافق می‌بود!

هنگامی که هنوز وارد کارهای اجتماعی نشده بودم تنها اسم او را شنیده بودم و دیدار کوتاهی در برخی برنامه‌ها. اما حدود سال های 1366 خورشیدی بود که درباره گروهی به نام «گاتاپویان» شنیدم و این نخستین زمینه شناخت او بود. در ساختمانی قدیمی که تابلوی «کتابخانه هورشت» بر سردر آن بود نشست‌های این گروه برگزار می‌شد. از همان ابتدا فهمیدم که آن خانه قدیمی، یک کتابخانه متروک و خاک‌آلود با چند صد کتاب دارد و از سوی دیگر فهمیدم که این محل، «خانه امن» گروه جوانان زیر نظر خانم شهزادی است از دست «انجمن زرتشتیان محله یزد» آن زمان! هرچند که عضو شدن در گروه «گاتاپویان» به نظر سخت می‌آمد و می‌گفتند که مراحلی دارد اما ورودم به نشست‌های «گاتاپویان» خیلی سخت نبود، دلیل آن احتمالا شناختی بود که خانم شهزادی از پدرم داشت. به‌طور هفتگی جمعه‌ها نشستی بود و بندهایی از گاهان و ترجمه آن خوانده می‌شد و بعد هم گفت‌وگویی درباره آن انجام می‌شد. «گاتاپویان» نشستی هفتگی بود که خانم شهزادی پایه‌گذارش بود و می‌توان گفت که تنها گروه مستقل جوانان در یزد در آن سال‌ها  بود. تقریبا زود وارد آن گروه شدم، اما ماندنم در آن گروه خیلی طول نکشید! درمورد این گروه موضوعی که نقدکردم این بود که بسیار محدود بود و برای ورود به آن شرایط و انتخاب وجود داشت، برای همین امکان گسترش و پذیرش را نداشت. از اینجا بودکه زمینه‌های ایجاد گروهی دیگر جرقه زد و به همین ترتیب هرچندکه خانم شهزادی همیشه «گاتاپویان» را دوست داشت و در سرپا نگه‌داشتن آن بسیار تلاش کرد، اما از همکاری و پایه‌گذاری گروهی دیگر هم دریغ نکرد. به این ترتیب بود که در چند سال بعد گروهی با نام عجیب و غریب «شورای هماهنگی یزدِ کانون دانشجویان زرتشتی» در همان ساختمان کتابخانه هورشت پا گرفت. از آن به بعد او علاوه‌بر «گاتاپویان» برای این «شورا» هم باید وقت می‌گذاشت و گروه دیگری از جوانان زیرنظر او به فعالیت پرداختند. (ادامه دارد …)

برای این مجموعه یادداشت‌ها نگاه کنید به بخش 1.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. خدا بیامرزاد بانو شهناز شهزلدی و پدرتان آقای مرادیان یادشان گرامی باد. جناب مرادیان آیا خودآموزی جهت خواندن و صحبت با دین دبیره موجود است یا خیر؟ من خط دین دبیره را در انجمن در کانون توسط دوشیزه ای بیست سال پیش اموختم . اما متاسفانه بدلیل عدم کار کرد همه چیز را فراموش کردم. اما ما باید جهت زنده نگاه داشتن این خط به غیر از اوستا خوانی باید این خط را مثل زبان اوستایی معنی را چه در گات ها و روزمرگی با تمرین به یاد بسپاریم. مثل زبان فارسی دری و زبان انگلیسی که همه چیز به انگلیسی بیان میشود. برای مثال اگر کسی عربی را به خوبی بلد باشد قران کتاب خدا را به راحتی معانی انرا کلمه به کلمه درک خواهد نمود و حتی به عربی صحبت خواهد کرد. اما ایا در دین دبیره این گونه میتواند باشد و ما میتوانیم با این خط کلمه به کلمه صحبت کنیم؟ ایا خودآموزی وجود دارد یا خیر؟ لطفا اگرکتابی هست معرفی نمایید. ایا کلاسی در تهران هست بفرمایید تا بهتر متوجه شویم. چون کلام گات ها زمانی بسیار ارامبخش است که ما هر کلمه را معنی کنیم و بصورت دستوری و صرف و نحو بلد شویم. حتی با هم مثل زبان زرتشتی یا دری گفتگو کنیم. برای فراموش نشدن باید شما بزرگان کاری انجام دهید. سپاس .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-09-13