لوگو امرداد
نوشته بهمن مرادیان به یاد گشتاسب بهرامشهری

لحظه‌ای به همراه پدرم، (بخش 1)

بهمن مرادیانمقدمه: در حال تهیه مجموعه‌ای از یادداشت‌های کوتاه با عنوان «لحظه‌ای به همراه پدرم» هستم که خاطراتی هستند از آخرین سال‌های دهه 50 خورشیدی با شروع دبستان و بعدتر که اغلب برای رفتن به مدرسه یا جاهای دیگر بر «تَرک» موتور هوندا 70 پدرم می‌نشستم و از صبح تا حدود شب که به خانه برمی‌گشت با او همراه بودم. در آن سال‌ها که پدرم در بخش‌های مختلف جامعه از مجموعه مارکار تا انجمن مرکزی تا انجمن محله‌مان نرسی‌آباد فعال بود فرصتی برایم بود که ناخود‌آگاه و غیرمستقیم در همراهی او در جریان امور قرار بگیرم.
درگذشت گشتاسب بهرامشهری در 23 تیر 1403 باعث شد که در همین مجموعه، اولین یادداشت کوتاه را به او اختصاص بدهم و امیدوارم بخش‌های دیگر که هر کدام مستقل از هم هستند بعد ارایه شوند.
photo 2024 07 16 11 12 34بخش نخست خاطرات به دورانی برمی‌گردد که مجموعه‌ای  معروف به «انجمن دینی» در یزد فعال بود. مخصوصا در دوره‌ای که این انجمن بخش عمده فعالیت‌های خود را در مجموعه مارکار که آن زمان‌ها به «پرورشگاه مارکار» معروف بود، برگزار می‌کرد. محلی که سرپرستی آن برعهده پدرم بود. «انجمن دینی» که تحت تدبیر و شخصیت استثنایی خداد خنجری بود، دوران طلایی را برای جامعه زرتشتی یزد در آن دوران رقم زد. البته در کنار این انجمن اعضای آن که هر کدام از محله‌های مختلف یزد بودند نشست‌هایی را هم به‌طور دوره‌ای در خانه‌های اعضا برگزار می‌کردند که در این نشست‌ها به بحث‌های مختلف دینی و فرهنگی می‌پرداختند. گشتاسب بهرامشهری عضو هر دو این نشست‌ها بود و در دوره‌ای هم هماهنگی «انجمن دینی» را به عهده داشت. او در مجموعه‌ای از فعالیت‌های این انجمن که در سطح یزد برگزار می‌شد حضوری پررنگ داشت که شامل کلاس‌های دینی متمرکز، کلاس‌های تابستانی و تفریحی در پرورشگاه مارکار، دگرگونی‌هایی که در آن زمان‌ها در نوع برگزاری جشن‌ها در محله‌ها به وجود آمد تا دگرگونی در برخی از مراسم‌ها از جمله روشمند شدن پرسه‌های همگانی در آرامگاه و نیز برخی فرازونشیب‌های سیاسی درون جامعه. شاید بد نباشد که یادی بشود از هم‌گروهی‌های او در «انجمن دینی» که دیگر در میان ما نیستند: از جمله خداداد خنجری، شهناز شهزادی، کورش نیکنام، افلاطون یزدانی، خدابخش یزدانی و سهراب یزدانی (اگر فردی از قلم افتاده است، سپاسگزار می‌شوم که یادآوری شود).
علاوه براین در انجمن زرتشتیان محله‌مان یعنی نرسی‌آباد هم گشتاسب بهرامشهری فعال بود، با همراهی اعضای دیگر انجمن تلاش می‌کردند که جشن‌ها، مراسم‌ها و برنامه‌های دیگر اجتماعی را برگزار کنند. در این دوران برنامه‌های متعددی در باشگاه ورزشی، سالن گردهمایی و درمهر نرسی‌آباد برگزار می‌شد که این محله را یکی از فعال‌ترین محله‌ها کرده بود. تا قبل از این که پدرم به تهران نقل مکان کند، سال‌ها هر دو در انجمن نرسی‌آباد با اعضای دیگر انجمن همراه بودند.
بعدها، هنگامی که کانون دانشجویان زرتشتی «همایش سراسری مانتره» را آغاز کرد و نیاز به همکاری افراد به‌ویژه در یزد داشت، گشتاسب بهرامشهری یکی از افرادی بود که در این راه کانون را پشتیبانی کرد. گشتاسب بهرامشهری به همراه خدابخش یزدانی و شهناز شهزادی بیشترین تاثیر را در ایجاد آمادگی و تشویق افراد در شرکت در مانتره داشتند. سال‌ها کلاس‌های آمادگی مانتره را از چندین ماه پیش از مانتره شروع می‌کردند و هر سه سال‌ها داور مانتره در دوره مقدماتی و نهایی بودند و شرکت‌کنندگان را به تهران و در مانتره همراهی می‌کردند.
سال‌ها شانس این را داشتم که در نرسی‌آباد به دیدارش می‌رفتم و همیشه گفت‌وگویمان همین مانتره و موضوع‌های دیگر اجتماعی بود. در آن گفت‌وگوها او را فردی میانه‌رو یافتم که هرچند که برای بهبود وضعیت آنگونه‌که به نظرش می‌رسید تلاش می‌کرد، اما هرگز از همکاری و کمک روی گردان نبود.
در جریان این دیدارها، همیشه یک کتاب گات‌ها ترجمه حسین وحیدی را هم می‌آورد که در کنار ترجمه هر بند یادداشت‌هایی با عنوان برداشت آزاد و بحث را نوشته بود. این یادداشت‌ها نتیجه همان نشست‌های خانگی بود که سال‌ها قبل برگزار می‌شد و یکی از بخش‌های آن همین خواندن و بحث درباره هر بند گاتاها بود.
تلاش شد که کوتاه یاد گشتاسب بهرامشهری گرامی داشته شود و در پایان شایسته است که از ایراندخت خدامرادی همسر او نیز یاد شود که هربار که به خانه‌شان می‌رفتم، همیشه با خوشرویی، کوتاه در گفت‌وگوها شرکت می‌کرد و لحظه‌ای از پذیرایی دریغ نمی‌کرد. یاد هر دو آنها گرامی.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. با درود به جناب آقای مرادیان عزیز. روان پدر و مادر گرامیتان هم شاد باد و روان تازه درگذشته معلم و استاد گرامی آقای بهرامشهری نیز شاد و گروثمان نشین باد. از همه آن عزیزان من جز نیکی به یاد ندارم. درون خاطرات گاهی تکه هایی از تاریخ معاصر هم نهفته است که این خود بسیار ارزش دارد. از این که این خاطرات جالب خویش را را با ما همبهره شده اید سپاسگزارم. تندرستی باد

  2. وقت خوش. یاد اقای مرادیان بخیر.همیشه اکثر اوقات در هفته نامه ی امرداد بین ساعت ده تا ۱۲ میدیدمشون. اون زمان منتظر زمان امدن نوه توسط ماشین مدرسه بود و به خاطر علاقمندی شون به امرداد و بچه ها به همه سر میزد اونم سه طبقه ای که پر از پله بود. من خیلی چیزها در همان زمان کوتاه یاد گرفتم. بعد از مدتی دیدم امرداد نمیایند و اتفاقی تو خیابان دیدمشون و گفت منزلشون به جای دیگر منتقل شده به همین دلیل مسیرشان از امرداد دور شده. یادش گرامی.انسان پرتوانی بود و علاقمندی و آموزش دادن به ما را دریغ نمیکرد. من آقای بهرامشهری را درست نمیشناسم به هر جهت رستگاری انسانها به اهداف و اعمال و درست بودنشان میباشد. روح ایشان نیز امرزیده باشد ودر سرای باقی جایگاه خوبی داشته باشند. روح همه خوبان و نیکان درگذشته شاد باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-11-26