لوگو امرداد
نوشته بوذرجمهر پرخیده: داستان تعیین رشته من

بهترین سعی خودم را کرده‌ام

بوذرجمهر پرخیدهالان رتبه‌ام را از سایت سازمان سنجش گرفتم، شده: ۴۶۵۵. زیاد تعجب نمی‌کنم. انتظارش را – تا حدودی – داشتم. دارم فکر می‌کنم اگر رتبه‌ام ۴۶۵۵۵ هم شده بود باید می‌پذیرفتم و کاری از دستم برنمی‌آمد؛ همینی هست که هست.
از خودم می‌پرسم: با این رتبه چه رشته‌ای قبول می‌شوم؟ البته فقط هم این نیست که «چه رشته‌ای»، بلکه دانشگاه هم برایم مهم است. شهر دانشگاه هم مهم است. از همه بااهمیت‌تر علاقه من به آن رشته است. آیا توانایی و بنیه علمی‌ام برای خواندن درس‌های رشته‌ای که پذیرفته می‌شوم، در حد قابل‌قبول برای آن دانشگاه هست؟ وضعیت بازار کار این رشته در ایران و جهان چگونه است؟ … و خیلی مسائل دیگر.
کم‌کم که به موضوع «تعیین رشته» فکر می‌کنم می‌بینم که چه ابعاد گسترده‌ای دارد. از شما چه پنهان، کمی هم دارم می‌ترسم.
خوب! اولین فکری که به سرم می‌زند این است که این کار، کار من نیست. تعیین رشته، حرفه‌ای و تخصصی است و به‌ناچار باید دست به دامن مشاور و یا موسسه‌های تعیین رشته شوم. دست و دلم می‌لرزد. چگونه اطمینان کنم؟ کدام‌شان راست می‌گویند و کدام‌شان دروغ؟ مگر آن‌ها من و روحیات من را می‌شناسند که بخواهند برای من و آینده‌ام تصمیم بگیرند؟!
پیش خودم فکر کردم من که امتحاناتِ نهاییِ درس‌های سختِ دوازدهم را به راحتی و با نمره خوب گذراندم، من که برای کنکور خیلی زحمت کشیدم، حالا باید از عهده تعیین رشته هم برآیم. فقط باید کمی حوصله به خرج بدهم.
درست مثل روش درس خواندنم، نخست باید پرسش‌هایم را روی یک برگه کاغذ بنویسم، سپس دنبال پاسخ‌های آن‌ها بگردم. حالا اگر برای برخی از پرسش‌ها پاسخ درست و منطقی نیافتم، سراغ متخصص می‌روم. به خودم قول دادم که: ۱- گول نخورم. ۲- احساساتی و به قول معروف جوگیر نشوم. ۳- همه حرف‌ها را بشنوم، ولی آخرش خودم تصمیم بگیرم.

پرسش‌هایم را می‌نویسم:
۱. مکانیسم انتخاب دانشجو توسط کامپیوترهای سازمان سنجش چگونه است؟
پاسخ این پرسش را به‌سختی یافتم. کمتر کسی در این مورد چیزی می‌دانست. سازمان سنجش هم هیچ‌گاه درباره‌اش توضیحی نداده است.
کامپیوتر ابتدا می‌رود سراغ رتبه ۱ کنکور و انتخاب اول او. برای مثال، انتخاب اول این داوطلب رشته مهندسی برق دانشگاه شریف است. او در این رشته پذیرفته می‌شود. بعد نوبت رتبه ۲ است. انتخاب اولش هرچه باشد، قبول می‌شود؛ برای مثال عمران دانشگاه تهران. همین داوطلب رتبه ۲، اگر انتخاب دومش برق شریف باشد، با این‌که رتبه‌اش عالی است، قبول نمی‌شود، چون اولویت (علاقه‌مندی) اولش عمران دانشگاه تهران بوده، نه برق شریف. ظرفیت برق شریف (که ۱۶۰ نفر بوده) به این ترتیب تا رسیدن به رتبه ۲۳۱ در منطقه ۱ پر می‌شود. دقت کنید کسی که رتبه‌اش ۲۰۰ بوده و رشته انتخابی اولش برق شریف بوده، در این رشته قبول می‌شود، در صورتی که رتبه ۲ که اولویت دومش بوده، قبول نمی‌شود، زیرا قبلاً در عمران تهران قبول شده.
پس در اینجا دو فاکتور مهم است: «رتبه داوطلب» و «اولویت (ترتیب) انتخاب».
مثال دیگری می‌زنم: در رشته معماری دانشگاه تبریز، آخرین رتبه قبولی برای منطقه ۱، رتبه ۷۵۵۷ بوده. من با رتبه ۴۶۵۵ می‌توانم در این رشته قبول شوم، به شرطی که در اولویت‌های قبلی‌ام قبول نشده باشم.

1 تعیین رشته
۲. در پاسخ پرسش اول، سه اصطلاح آمده: «رتبه»، «اولویت انتخاب» و «آخرین رتبه قبولی در منطقه ۱». معنی این‌ها چیست؟
در کارنامه‌ای که سازمان سنجش می‌دهد، دو تا «رتبه» آمده است. یکی رتبه در منطقه [شهرهای بزرگ مثل تهران منطقه ۱ محسوب می‌شوند – در دفترچه این شهرها را نام برده] و دیگری رتبه کشوری.
اگر جزو منطقه ۲ یا ۳ و یا سهمیه‌های دیگر هم باشیم، رتبه‌مان در کارنامه مشخص است. پس از لحاظ «رتبه» مشکلی نیست و کاملا مشخص است. در ضمن در کارنامه، آخرین رتبه قبولی در رشته [مثلاً ریاضی] هم آمده است. اگر رتبه‌مان از این آخرین رتبه بیشتر باشد، نباید انتظار قبولی داشته باشیم.
«آخرین رتبه قبولی» در هر رشته، را کسی نمی‌داند. یعنی به عنوان نمونه؛ من نمی‌دانم در سال گذشته در رشته صنایع دانشگاه علم‌وصنعت آخرین داوطلبی که قبول شده چه رتبه‌ای داشته است. تنها سازمان سنجش است که این آمار را دقیقا می‌داند، ولی به دلایل مختلف هیچ‌گاه آن را منتشر نکرده است.
در گروه‌های مجازی، گاهی جدول‌هایی شامل «آخرین رتبه قبولی» در برخی رشته‌های بعضی از دانشگاه‌ها منتشر شده که البته سندیت ندارد. با خودم قرار گذاشتم که «گول نخورم»، پس اگر کسی گفت که «آخرین رتبه قبولی» را دارد، به گفته‌اش شک می‌کنم.
من فرض را بر این می‌گذارم که «آخرین رتبه قبولی» هیچ رشته‌ای را نمی‌دانم.
اما «اولویت انتخاب» چیست؟ در آخرین مرحله انتخاب رشته باید جدولی شامل ۱۵۰ ستون را، برای ۱۵۰ رشته پر کنیم. از شماره ۱ تا ۱۵۰، بنا به اولویتی که دوست داریم قبول شویم.

این مهم‌ترین و آخرین مرحله کار است. روشن است که اگر رتبه من به قبولی در رشته‌هایی با اولویت‌های ۴۵ و ۶۰ و ۱۳۸ بخورد، اولویت ۴۵ قبول می‌شوم، حتی اگر اولویت‌های ۶۰ و ۱۳۸ رشته‌های بهتری باشد، زیرا کامپیوتر این‌طور می‌فهمد که من به رشته شماره ۴۵ بیشتر علاقه داشتم که قبل از ۶۰ و ۱۳۸ انتخابش کرده‌ام.

2 تعیین رشته
۳. یکی از پرسش‌هایی که برایم همیشه مطرح بوده این است که؛ «کدام رشته بهتر است؟». پرسشی‌ست که پاسخ دادن به آن هم سهل است، هم ممتنع. پاسخ واقعی و به دور از ناراستی‌های معمول، که من به آن رسیدم: «رشته بهتر» نداریم. دوستانم خیلی حرف‌ها درباره «رشته بهتر» می‌زنند؛ – رشته‌ای که کار برایش بهتر پیدا شود. – رشته‌ای که پول توش باشد. – مهندسی، برای این‌که اسمش خوب است. – پزشکی، چون بابام خیلی دوست دارد من دکتر بشوم. و …
یکی از پاسخ‌های منطقی که به آن رسیدم این است که: «رشته خوب»، رشته‌ای است که به آن علاقه داشته باشی. «رشته خوب» رشته‌ای است که با خصوصیات اخلاقی و روانی تو سازگار باشد. «رشته خوب» رشته‌ای است که با بنیه علمی تو جور دربیاید.
پیش خودم فکر می‌کنم من که جز چندتا رشته آن هم ناقص، بقیه رشته‌ها را نمی‌شناسم که ببینم به کدام علاقه دارم یا ندارم. باید از سال‌ها پیش در این مورد تحقیق می‌کردم. فرصت کمی دارم، ولی برای شناخت رشته‌ها باید سعی خودم را بکنم. فهرست رشته‌ها را از روی دفترچه سازمان سنجش می‌نویسم و به سرعت شروع می‌کنم به جستجو و تحقیق درباره آن‌ها.

۴. دفترچه شماره ۲، یا دفترچه انتخاب رشته چه به ما می‌گوید؟
هر ساله سازمان سنجش چند روز پس از اعلام نتایج اولیه، این دفترچه را برای رشته‌های ریاضی، تجربی، انسانی، هنر، زبان و ضمیمه پیوست در سایت sanjesh.org منتشر می‌کند.
این دفترچه را دانلود کردم. متوجه شدم که خواندن دقیق این دفترچه چقدر اهمیت دارد. دیدم خواندن این دفترچه از روی موبایل و حتی از روی کامپیوتر هم سخت است. هرچقدر از اهمیت این دفترچه بگویم، کم گفته‌ام. ۱۲ سال درس‌خواندن یک طرف، خواندن این دفترچه یک طرف. همه چیز درباره تعیین رشته در این دفترچه آمده. رفتم یک پرینت خوب از روی «دفترچه راهنمای انتخاب رشته» گرفتم. سیمی‌اش کردم و شروع کردم به خواندن هرچه دقیق‌تر آن. زیر قسمت‌هایی که به نظرم به‌دردم می‌خورد خط کشیدم. برای درک بعضی از مفاهیم خیلی وقت گذاشتم و پرس‌وجو کردم. مثل یک کتاب درسی موبه‌مو همه را خواندم.
نام دانشگاه‌ها، نام رشته‌ها، ظرفیت رشته‌ها، دانشگاه‌های بدون شهریه، شهریه‌پرداز، پردیس و …
خواندن و فهمیدن این «دفترچه» کار آسانی نبود، راستی – راستی پیرم درآمد تا این‌که همه‌اش را فهمیدم. حالا اگر کسی از متن و مفهوم دفترچه از من پرسش کند، می‌توانم به‌خوبی پاسخ دهم.
خوب! حالا تا اینجا فهمیدم که: ۱. همه کار را باید خودم یک‌تنه – و البته منطقی – به سرانجام برسانم. ۲. طبق دفترچه گام‌به‌گام پیش بروم.

۵. خوب! حالا پرسش آخر و اساسی این است که: «سرانجام چگونه برای خودم رشته تعیین کنم؟»
با همه توضیحات پراکنده و توصیه‌هایی که از این و آن شنیدم، آخرش به این نتیجه رسیدم که: «باید دست به زانوی خودم بگیرم و بلند شوم.»
گام اول: باید تصمیم بگیرم که برایم کدام مهم است: محل، رشته و یا دانشگاه؟ یعنی باید تصمیم بگیرم که آیا فقط می‌خواهم در تهران [بومی = محل زندگی‌ام] بمانم، حالا هر دانشگاهی و هر رشته‌ای که شد؟ یا آیا فقط می‌خواهم در رشته [مثلاً] کامپیوتر قبول شوم، در هر دانشگاه و شهری؟ و یا فقط می‌خواهم به دانشگاه [مثلاً] یزد بروم، حالا هر رشته‌ای؟
البته کار ترکیبی هم می‌توانم بکنم. یعنی بیایم سه‌چهار تا دانشگاه را که شرایطش برایم خوب است، انتخاب کنم. باید به «سطح علمی دانشگاه»، «هزینه ماندن در شهرستان غیربومی‌ام [= غیر محل زندگی‌ام]» و … فکر کرده و همه شرایط را سبک‌سنگین کنم. البته که تصمیم سختی است. به‌واقع این یک مسئله چند مجهولی است. برای حلش کمی دلهره دارم. کمی هم – البته – باید ریسک کنم؛ ریسکی آگانه، گرچه من هیچ‌گاه آدم ریسک‌کنی نبودم. از آن‌جایی که آدمی هستم مغرور [از نوع خوبش!] و تک‌تاز [ نه کله‌شق!]، «ریسک» را هم می‌پذیرم. با خانواده‌ام هم – به‌ویژه در قسمت مالی مسئله – مشورت می‌کنم.
با همه این بالا‌پایین‌کردن‌ها، بالاخره «حالت ترکیبی» را انتخاب می‌کنم؛ یعنی چند دانشگاه و چند رشته – محل.
ابتدا شهرها را انتخاب می‌کنم: تهران (بومی)، یزد، شیراز، اصفهان و کرمان. اهواز را هم می‌گذارم در مرحله آخر، اگر گیر افتادم. این‌ها را مانند یک سند محکم برای خودم می‌نویسم و مصوبه قطعی خانواده را هم می‌گیرم.
گام دوم: جدولی درست می‌کنم، ستون اول: ردیف، ستون دوم: نام رشته، ستون سوم: نام دانشگاه، ستون چهارم: ظرفیت، ستون پنجم: شرایط (باآزمون، فقط معدل، روزانه، شبانه، پردیس، شهریه‌پرداز و …)، و بالاخره ستون ششم: کد رشته – محل. این جدول ۱۵۰ ردیف دارد که باید آن‌ها را پر کنم.

3 تعیین رشته
حالا با استفاده از دفترچه انتخاب رشته؛ شروع می‌کنم به پر کردن این جدول. رشته‌ها و دانشگاه‌هایی را که می‌خواهم و علاقه دارم در آن‌ها درس بخوانم، در این جدول می‌نویسم (بی هیچ ترتیبی). تأکیدم روی دقیق و مرتب نوشتن این جدول است. با دقتی وسواس‌گونه جدول را پر می‌کنم؛ چراکه می‌دانم وضع ۱۲ سال درس‌خواندنم و آینده تحصیلی‌ام را همین جدول مشخص می‌کند. چند بار به دقت نوشته‌های جدول را کنترل می‌کنم تا مطمئن شوم اشتباهی نداشته باشد. ستون ردیف (: اول) را خالی می‌گذارم چون‌که مرتب‌کردن (چیدن به ترتیب اولویت) این رشته‌ها خودش داستانی دارد مفصل و پردردسر.
حواسم هست که رتبه من ۴۶۵۵ در رشته ریاضی است. به من سفارش کرده‌اند که: با توجه به رتبه‌ام، حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد (یعنی سی‌چهل تا از ۱۵۰ تا) رشته‌های این جدول را «خوش‌بینانه – آرزویی – تخیلی» یا «دست‌نیافتنی» انتخاب کنم؛ مثلاً «مکانیک شریف»، یا «معماری شهید بهشتی»، که بی‌گمان با رتبه‌ای که من دارم غیرممکن است در آن‌ها قبول شوم. ۵۰ تا ۶۰ درصد را واقع‌بینانه و مابقی را بدبینانه. انتخاب بدبینانه، یعنی با این رتبه، در بدترین حالت هم در آن رشته قبول شوم.
سفارش و پیشنهاد خوبی‌ست؛ آن را اجرایی می‌کنم. البته در اجرا به دو نکته می‌رسم: ۱. الزاما نباید ۱۵۰ ردیف را پر کنم و تقریبا هم پرنشدنی‌ست. ۲. در حین پر کردن جدول باید نیم‌نگاهی هم به دانشگاه آزاد داشته باشم که تعیین رشته آن هم خود داستانی‌ست جداگانه و تا حدودی چالش‌برانگیز.
گام سوم: در گام دوم؛ همه ستون‌های جدول را پر کردم به‌جز ستون اول که ترتیب رشته‌هاست. شماره ترتیب را باید چگونه بزنم؟ پافشاری و تاکید بر این است که رشته‌ها را بر اساس علاقه اولویت‌بندی کنم. اگر منطقی باشم، که هستم، این حرف را می‌پذیرم ولی مشکل این‌جاست که اولاً خیلی از رشته‌ها را نمی‌شناسم و ثانیاً علاقه‌های مختلف دارم. با خیلی از سال‌آخری‌های رشته‌های مختلف حرف زدم، ضدونقیض حرف می‌زنند و خودشان هم نمی‌دانند رشته‌ای که می‌خوانند چه‌جور رشته‌ای است. مثلاً کسی که آمار می‌خواند یا آن که اقتصاد؟!
آخرین تصمیم سخت را در این فرآیند می‌گیرم. به رشته‌هایی که در گام دوم انتخاب کرده‌ام بر اساس «علاقه و ویژگی‌های خودم» (طبق همان تعریف‌هایی که برای «رشته خوب» برای خودم کرده بودم) شماره ردیف می‌دهم و در ستون اول «شماره ردیف» را با مداد (برای این‌که اگر تصمیمم عوض شد بتوانم شماره‌ها را جابه‌جا کنم.) می‌نویسم. به نظرم سود این تصمیم بیشتر از ضررش است. ضررش فقط این است که ممکن است در رشته‌ای قبول شوم که [در ردیف] در زیر رشته‌ای باشد که می‌توانستم با این رتبه‌ام قبول شوم و چون در بالایی‌اش پذیرفته شدم، دیگر کامپیوترٍ سنجش پایینی را نمی‌خواند. دوباره با خودم مرور می‌کنم: به عنوان مثال؛ اگر من در ردیف ۹۴؛ رشته مهندسی صنایع دانشگاه یزد، در ردیف ۱۱۳؛ رشته آمار دانشگاه تهران و در ردیف ۱۲۱؛ رشته فیزیک دانشگاه علم‌وصنعت را بزنم و رتبه‌ام برای قبولی در هر سه رشته کافی باشد، در مهندسی صنایع دانشگاه یزد قبول می‌شوم و کامپیوترٍ سنجش ردیف‌های بعد از ۹۴ را دیگر نمی‌خواند. بعد از قبول شدن در مهندسی صنایع دانشگاه یزد، ممکن است فکر کنم که «آمار دانشگاه تهران» که بهتر از رفت‌وآمد به یزد بود، هم بومی‌ست، هم دانشگاه تهران است، حالا مهندسی نیست، خوب نباشد.
همه این فکرها را باید قبل از این می‌کردم. این‌جاست که می‌گویند: «علاقه و ویژگی‌های شخصی» را در نوشتن ترتیب رشته‌ها رعایت کنید.
با توجه به همه این چالش‌ها، بالاخره شماره ردیف‌ها را هم بعد از ده‌ها بار پاک‌کردن و عوض‌کردن، تکمیل کردم. بازهم شک دارم، ولی می‌دانم که بهترین سعی خودم را کرده‌ام و از این لحاظ از خودم راضی‌ام. بقیه‌اش دیگر دست من نیست.
بعد از تکمیل جدول، آن را به ترتیب اولویت‌بندی (شماره ردیف رشته‌ها) و با دقت وسواس‌گونه، در «فرم پیش‌نویس انتخاب رشته» که در صفحه آخر دفترچه چاپ شده دوباره وارد می‌کنم. در ضمن واردکردن، دوسه تا ردیف را جابه‌جا می‌کنم تا دلم کامل آسوده شود. البته در آخر، این پیش‌نویس را – جداگانه – یک بار به پدرم و یک بار به مادرم می‌دهم تا با دقت با دفترچه چک کنند. خیلی شنیدم که می‌گویند من اصلا این رشته‌ای که قبول شدم در کنکور نزده بودم. علتش این است که کد رشته – محل را اشتباه وارد سیستم کرده و متوجه نبوده.
در آخرین مرحله این گام، در همان روز اولی که سایت سنجش برای وارد کردن کد رشته – محل باز شد، کدها را وارد کردم و دکمه تایید را زدم. البته می‌دانم زمان برای ویرایش هم هست، ولی دیگر من نیستم، خسته شدم!

عکس‌ها تزیینی است.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-07-20