لوگو امرداد
واکاوی کتاب «تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان»

کارنامه‌ای به دروغ

020واپسین روزهای فروردین‌ماه هر سال یادآور یورش دولت آشور به شهر شوش است. ۶۴۵سال پیش از میلاد در چنین روزهایی آشوربانی‌پال، پایتخت ایلام را به چنگ آورده٬ چگونگی پیروزی خود را در سنگ‌نگاره‌ای این‌‌‌گونه بازگو کرده است: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخ‌های معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزیین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانه‌ای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در عیلام نخواهد شنید»

اما سرنوشت شوش آن‌گونه که پادشاه آشوری گفته بود نشد، این شهر با روی کار آمدن فرمانروایان آریایی شکوه و بزرگی گذشته را دوباره باز یافته، دولت آشور خود به دست مادها برافتاد.

دولت ایلام نیز اگر چه با این جنگ برای همیشه تاریخ نابود گردید اما از آن همواره به عنوان یکی از تمدن‌های بزرگ جهان و نخستین دولت‌شهر در ایران یاد می‌‌شود که جایگاهی شگرف در بالندگی فرهنگ همسایگان میان‌رودانی خویش و فرمانروایان آریایی داشته است.

در چند دهه‌ی گذشته کیستی و تبار ایلامی‌ها یکی از چالش‌های پژوهشی بوده است. اگر چه این جستار( موضوع) در نزد پژوهشگران برجسته و شناخته‌ شده بسیار روشن و گویا است اما گاه برخی، دیدگاه دیگری در این زمینه دارند.

چنانکه می‌توان ازکتاب «تمدن عیلام ومردم عرب خوزستان» که به دست حسین فرج‌الله چعب نگارش یافته، نام برد.
وی در این کتاب بر آن است با گزاره‌های تاریخی وهمسانی خالکوبی زنان عرب خوزستانی و دست بافته‌های آنان با تندیس‌ها و سنگ‌نگاره‌های ایلامی نشان دهد که ایلامی‌ها از تبار عربی برخوردار هستند.

این درحالی است که به باور ایلام‌شناسان بزرگ ایرانی وانیرانی از «پیرآمیه» و «والتر هینتس» گرفته تا «دنیل‌تی.پاتس» و «ماتیو ولفگانگ استولپر» و از  «یوسف‌ مچیدزاده» و «بهزاد مفیدی» تا «محمدرحیم صراف» و «عباس علیزاده»، ایلامی‌ها، سامی و آریایی نبوده، باید آن‌ها را مانند سومری‌ها در جرگه‌ی نژادهای تک خانواده دانست. زیرا آنان نژاد و زبان جدا و ویژه خود را داشتند.

کتاب «تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان»، اگر چه سخنی تازه دارد، اما نویسنده برای گفته‌های خود گواهی استوار و یافته‌ی خردمندانه بازگو نکرده، گاه با دست‌کاری در واژه‌ها و نگاره‌ها دچار لغژش شده، اندیشه‌ی خواننده را به گمراهی می‌کشاند.

برای نمونه در رویه (:صفحه) ۱۳ کتاب دبیره (:خط) هجدهم آمده است: «می‌توان به لباس عیلامیان اشاره نمود که متشکل از لباس بلند شبیه دشداشه مردم عرب خوزستان و نیز عقال و چفیه‌ عربی در نقوش ایلامی است. نیز سکه‌های دوران عیلامی ومهرهای این دوره، پادشاهان عیلامی را با این نمونه لباس نشان می‌دهد».

حال آنکه همه‌ی ایران‌پژوهان و شرق‌‌شناسان به‌خوبی می‌دانند که ایلامی‌ها تنها کسانی بودند که «سکه» نداشته در دادوستدهای خود از مُهر سود می‌برند.
این پرسش پیش می‌آید که نویسنده، نقوش عربی را بر کدام ٬سکه‌ها٬ دیده است و چرا در هیچ رویه‌ای از کتاب، مهری را با آن نقوش نشان نمی‌دهد؟

از این‌رو این نوشتار ۷ رویه کتاب و چند واژگان که می‌تواند «مشت نمونه خروار باشد» را بررسی می‌کند تا خوانندگان خود درستی گفتار «فرج‌الله چعب» را پیرامون تخمه و ریشه‌ی ایلامی‌ها داوری کنند.

تندیس زنی که مرد می‌شود!

در رویه ۱۹ کتاب تندیسی نشان داده شده که نویسنده آن‌را «مجسمه مرد نیایشگری خوانده که عقال، چفیه و دشداشه عربی آن قابل مشاهده است».

03 2

فرتور مربوط به رویه‌ی 19 کتاب تمدن ایلام و مردم عرب خوزستان

در حالیکه این تندیس سال‌ها است با فرنام( لقب) زن نیایشگر ایلامی در موزه لوور پاریس نگهداری شده، با نشانی زیر به آسانی می‌توان درباره آن آگاهی به دست آورد.
http://www.louvre.fr/en/oeuvre-notices/statuette-female-worshipper

01 7

فرتور مربوط به موزه‌ی لوور پاریس محل نگهداری تندیس … بایگانی نویسنده یادداشت

با آنکه چهره‌ی زنانه‌ی تندیس به خوبی دیده می‌شود «فرج‌الله چعب» برپایه‌ی کدام نگرش‌های باستان شناسی او را مرد نامیده است؟

آیا خالکوبی نماد ایلامی است؟

فرج‌ا‌لله چعب فر‌توری (:عکسی) از رویه‌ی ۸۸ کتاب با‌ستان‌شناسی ایلام از دنیل‌تی. پاتس بی‌هیچ کم‌و‌کاستی تنها با دگرگونی
نوشته‌ی زیر آن به نمایش گذاشته، درباره آن می‌گوید: «این تصویر، نقش‌مایه‌های اصلی سفال شوش یک است‌. نقوش چفیه مردم عرب خوزستان و برخی دیگر از نشانه‌های خال‌کوبی دیده می‌‌شود. علاوه‌بر آن چلیپا یا صلیب شکسته نیز قابل مشاهده است. که این نشان در میان مردم عیلام رواج داشته و نشانی از چهار عنصر اصلی طبیعت یعنی آب،خاک، باد و آتش است که از نشانه‌های صابئین مندائیان می‌باشند»

05 3

فرتور مربوط به رویه‌ی 20 کتاب تمدن غیلام و مردم خوزستان

اگر چه نقش‌های دست‌بافت‌ها، پوشاک وخالکوبی‌ بازگو‌کننده‌ی بخشی از فرهنگ یک هازمان (:جامعه) به شمار می‌آیند، اما ریشه‌ی آن‌ها را باید در توتم، شیوه‌های زندگی وزیست‌بوم همه‌ی انسان‌ها در درازنای تاریخ جستجو کرد.
از این‌رو نقش‌مایه‌های یکسانی‌ همچون جانوران، گیاهان، درختان، ماه، خورشید، ستارگان، نیزه و… در خالکوبی و دست‌بافته‌های سرخ‌پوستان تا بومیان هند و از سیاه پوستان آفریقا تا چشم‌بادامی‌های کوه‌های تبت دیده می‌شود.

به همین شوند (دلیل) آنچه را فرج‌‌ا‌لله در رویه‌های ۱۱۲ و ۱۱۳ از نماد‌های ایلامی درگلیم عربی نشان می‌دهد نمونه‌ی آن در دست‌بافت‌ها و رخت دیگر اقوام خوزستانی مانند بختیاری‌ها و قشقایی‌ها نیز به کار رفته که برآیند همان ضمیر ناخودآگاه انسان‌ها بوده است چنان که هنرمندان بختیاری‌ هم از واژه ونمایه‌ی چلیپا (چارعلی)، بزکوهی و مرغابی در گلیم‌ و نقش «ماری» را در «وریس» و «سفره‌ی آردی» خود بهره می‌برند.
بنابراین نمی‌توان نقش‌مایه‌ها و خالکوبی را شناسه‌ی برای نژاد و تباردانست.

06 1

فرتور مربوط به رویه‌ی 113 کتاب تمدن عیلام

04 3

فرتور مربوط به رویه‌ی 112 کتاب تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان

 

08 1

گلیم بختیاری

07 1

گلیم بختیاری

010 1

پوشش زنان بختیاری

09 1

روسری زن بختیاری

012 1

گلیم قشقایی

011

گلیم و پوشش دختر قشقایی

منداییان؛ یکتاپرستی یا چند خدایی؟!

در رویه‌ی ۳۵ فرتوری (:عکسی) از نیایشکاه تاریشا «اشکفت سلمان ایذه» و فرتوری دیگر ازنیایش صابئین مندایی در رودخانه‌ی کارون به نمایش گذاشته شده که به گفته‌ی نویسنده: «لباس وباورهای دینی این دوره عیلامی شبیه عقاید مندائیان خوزستان است وگفته می‌شود که عقاید مندائی در میان علامیان رواج داشته است».

014 1

فرتور مربوط به رویه 35 کتاب تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان

به گفته‌ی پژوهشگران، ایلامی‌ها خدایان بی‌شماری را پرستیده، همواره برای آنان جانورانی چون گاو، قوچ و بزغاله می‌کشتند.
چنان‌که والتر هینتس در رویه‌ی ۴۸ کتاب “دنیای گم شده ایلام” «از تثلیث خدایان “هومبان”، “این‌شوشیناک” و “کیریریشا” و پیوند زناشویی آن‌ها با یکدیگر سخن گفته که “کیریریشا” مادر و همسرآن دو بود.»
یوسف مجید‌زاده نیز در رویه ۵۰ کتاب “تاریخ و تمدن ایلام” «سحر، جادو ، پرستش مار وموجودات تخیلی که نیمه انسان و نیمه جانور هستند را ویژگی مشترک مذهب ایلامیان» دانسته است.
هم‌چنین به گفته‌ی “دنیل‌تی‌.پاتس” در رویه‌ی ۵۳۱ کتاب باستان‌شاسی ایلام «بررسی متون باروی تخت‌جمشید از چهار خدای یقینا ایلامی نام برده شده است که نشان می‌دهد مذهب ایلامی دست کم تا زمان داریوش جایز شمرده می‌شد.»

حال آنکه بر پایه‌ی برجسته‌ترین کتاب آسمانی مندائیان به نام «گنزا‌ربا» آنان به یکتایی و آفریدگاری خداوند باور داشته، نخستین پیامبرشان حضرت آدم و آخرین آن حضرت یحیی نام دارد. از این‌رو در قرآن، صابئین مندایی در جرگه‌ی اهل کتاب به شمار آمده‌اند.

به‌راستی فرج‌ا‌لله‌ چعب برپایه کدام منابع تاریخی و دینی از همانندی دینی ایلامی‌ها و منداییان سخن می‌گوید؟ آیا این داوری دشنام به منداییان خداپرست نیست؟

گئومات‌ مغ، آچینا، آل‌حسینا!

نویسنده درباره‌ی نگاره (نقاشی) رویه‌ی ۴۰ این‌گونه می‌گوید: «تصاویر» مربوط به عیلامیان در زمان هخامنشیان است».
در این تصاویر باز هم لباس وعقال مردم عرب خوزستان قابل مشاهده است. در تصویر بالا نقش داریوش هخامنشی در حال قتل آل‌حسینا (آچین) فرزند دارم (درمه) قابل توجه است».

013

فرتور مربوط به رویه‌ی 40 کتاب تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان

این درحالی است که عکس این نگاره در منابع تاریخی همچون رویه‌ی ۲۰ و ۷۴ کتاب پرفسور هاید ماری کخ به نام «از زبان‌داریوش» بسیار روشن و رنگی سرکوب گئومات مادی یا بردیای دروغین و نه آل‌حسینا را به همراه یارانش نشان داده که در آن هیچ همانندی نیز با رخت عربی دیده نمی‌شود.

015

سنگ‌نگاره‌ی بیستون

018

سنگ‌نگاره‌ی بیستون

از آن‌جا که بر پایه‌ی کتب اسلامی مانند رویه ۲۰۹ تاریخ خلفا و رویه ۳۸۴ عبقات‌الانوار، اعراب نام حسین را نمی‌شناخته، تا پیش از زاده شدن امام سوم شیعیان آن را برای فرزندان خود برنمی‌گزیدند، چگونه فرج‌الله چعب هزاران سال پیش از پدیداری دین اسلام از نام آل‌حسینا بن درمه در ایران سخن می‌گوید؟ به ویژه آنکه دانیل‌تی. پاتس در رویه ۴۹۲ کتاب خود در این‌باره می‌گوید:
«به نظر زادوک اچین احتمالا نامی ایلامی است. گرچه پژوهشگران دیگر آن را هندواروپایی می‌دانند که اوپدرمه، پدر اچین، نامی ایرانی داشت نه ایلامی. البته بعضی نام او را به شکل مادی‌اش (ات-ری-ن) آورده‌اند».

آنچه روشن است ریخت درست این واژه «آچین اوپدرمه» بوده است که فرج‌الله چعب، آن را «آل‌حسینا بن‌درمه» نامیده است‌.

چفیه یا تیار؟!

رویه‌ی ۴۴ کتاب، نمایی دور از سنگ‌نگاره‌ی سروک را بی‌آنکه نامی از آن ببرد در کنار نگاره‌‌ای از یک پیرمرد کلاه‌دار به همراه یادداشت زیر بازتاب داده است:

«تصاویر مربوط به دوره‌ی الیمائیس؛ دراین تصاویر لباس این افراد شبیه به لباس مندائیان خوزستان است و پژوهشگران بر این باورند که در این دوره دین مردم عیلام مندایی بوده است.
عقال بالای سر پادشاه عیلامی اسکیر ( این نام در میان مردم عرب خوزستان هنوز رایج است) ماه و ستاره، چنگک و ماهی‌گیری ( فالح) قابل توجه است».

016

فرتور مربوط به رویه‌ی 44 کتاب تمدن عیلام و مردم عرب خوزستان

شگفت‌آور است که چرا نویسنده به جای نگاره‌ای ناروشن از یک پیرمرد کلاه‌دار، عکس آن را به نمایش نگذاشته تا خواننده خود به همگونی آن با پوشش اعراب خوزستان پی ببرد!؟

این نگاره یک سکه‌ی الیمایی است نه ایلامی که چهره‌ «کامناسکیرس هفتم» فرمانروای الیمایی را نشان می‌دهد نه اسکیر آن‌گونه که فرج‌الله چعب می‌گوید.

الیمایی‌ها فرمانروایان نیمه مستقلی در روزگار اشکانیان بودند که با پرداخت خراج در خوزستان و رشته‌ کوه‌های بختیاری زندگی می‌کردند. ازاین‌رو در شیوه کشورداری٬ فرهنگ٬ هنر٬ ساخت سکه، پوشش و … پیرو اشکانیان بودند.
آنچه بر سر «کامناسکیرس» دیده می‌شود٬ کلاه یا نیم ‌تاجی به نام تیار است که همراه با نوار یا سربندی زرین، در پشت سر گره می‌خورد که نمونه آن را برخی از شاهان اشکانی نیز برسرداشتند.
چنانکه می‌توان از فرتور‌های (:عکس‌های) زیر از سکه‌های الیمایی یاد کرد. از این دست سکه‌ها چند سال گذشته در «چگارمان» اندیکا و «دهملا»ی هندیجان بسیار یافت شده که ریخت تیار و سربند آن به خوبی دیده می‌شود. نگاره‌ی نمادین ماه و ستاره در بالای سکه٬ الگوبرداری از سکه‌های اشکانی همچون «مهرداد دوم»٬ «ارد دوم» و «فرهاد چهارم» است که ریشه در باور دینی آن روزگار مانند آیین مهرپرستی دارد.
درباره‌ی «نگاره لنگر» نه چنگک ماهی برداشت‌های گوناگونی وجود دارد. اما برجسته‌ترین آن‌ها٬ لنگر را گونه‌‌ای دیگر از آتشدان می‌دانند که در روزگار ساسانیان نمایان شد. البته برخی نیز آن را برگرفته از سکه‌های سلوکی می‌دانند که رمز خدایان آن دوران برای پیروز و کامیابی بود.

017

سکه الیمایی

019

سکه الیمایی

 

02 5

سکه الیمایی

عیلام یا ایلام !؟

مردمانی که ۶۰۰۰ هزار سال پیش تمدن بزرگی را در جنوب غربی ایران از خوزستان تا کرمان پایه‌گذاری کردند٬ کشور خود را ha-ta-am-ti و hal-tam-ti «هتمتی و هلتمتی» یعنی سرزمین خدایان می‌‌خواندند. چنان‌که این نام در بسیاری از آجر‌نوشته‌های شوش و چغازنبیل آمده است.

از آنجا که همسایگان سومری آنان در میان‌رودان از آبرفت‌های پست کشور خود به کوه‌های زاگرس در خوزستان می‌نگریستند٬ آن را گستره‌یی «بلند» یافته، آن جا را «الام » elum یعنی سرزمین بلند نام نهادند.
سپس اکدی‌های سامی‌نژاد با الگو‌پذیری از سومری‌ها، هتمتی‌ها را «الامتو» elamatu نامیدند.

به گفته‌ی دنیل تی.‌پاتس، عبدالمجید‌ ارفعی وآرنولد پوبل چون همسایگان ایلامی‌ها حرف«ع» نداشتند نوشتن «عیلام» نادرست بوده، الام و الامتو ریختی دیگر از « هتمتی» هست که مردم میان رودان به کار می‌بردند.
هم‌چنین دامرو و انگلاند واژه ایلام را «شکل اکدی شده‌ی واژگان سومری «الام» ‌می‌دانند که توصیفی از سرزمین هلتمتی است».

در چند سال گذشته بعضی آگاهانه یا ناآگاهانه به این شوند که چون «ایلام» در شمار فرزندان سام در تورات یاد شده، آن‌ها را سامی می‌پندارند. اما به باور والتر هینتس در رویه‌ی ۱۲ کتاب دنیای گمشده‌ی ایلام : «درست است که در سفر پیدایش، عیلام ظاهر می‌شود آن هم به عنوان فرزند سام اما این نام‌گذاری فقط یک مفهوم جغرافیایی دارد. زیرا ایلامی‌ها برای دوره‌هایی تحت حکومت سامی‌ها بوده‌اند.»

فراموش نکنیم نام درست و راستین این سرزمین، هتمتی وهلتمتی است که مردمانش خود را بدان می‌نامیدند. اما دیگران آن‌ها را ایلامی‌گفته و تورات نیز همین واژه را باریشه سومری گرفته با دگرگونی آوایی به زبان عربی داده است. آیا «الکساندر مقدونی» را که ایرانیان سال‌ها است اسکندر گفته و نام آن را بر فرزندان خود می‌گذارند می‌بایست ایرانی دانست؟.

بنابر آنچه گفته شد امروزه همه شرق‌شناسان از واژه « ایلام» بهره برده٬ سازمان میراث٬ فرهنگی٬ صنایع‌دستی و گردشگری نیز که نهاد رسمی درزمینه باستان‌شناسی به شمارمی‌آید همواره این واژه را «ایلام» می‌خواند.

شگفت‌آور است که چرا فرج‌ا‌لله چعب هم‌چنان بر به گیری نام عیلام در کتاب خود پافشاری دارد؟ او در رویه ۱۵ کتاب واژه «بنی‌لام» را هم‌ریشه ایلام برشمرده است. آیا ایشان گمان می‌کند چنین نگارش‌هایی نمایشگر اقوام سامی است؟ به ویژه آنکه وی نام‌هایی چون هلتمتی، انتاش‌گال، زیگورات، کوتیر‌ناهونته را با ریخت عربی اهل‌تمتی،اهل‌تامت، انتاش‌جال، زیقورات، کوتی‌ناهونته خوانده تا خواننده را با اندیشه‌ی خود همراه سازد. هم‌چنین به کار بردن نام‌هایی چون رامز، عسکرمکرم و… در پیش از اسلام برای چیست؟

آیا ایلامی‌ها،مندایی بودند؟!

ایلامی‌ها از آغاز هزاره‌ی سوم تا میانه‌های هزاره‌ی نخست پیش از میلاد در ایران می‌زیستند. منداییان نیز میان سال‌های ۵۱ تا ۸۱ میلادی یعنی دوران پادشاهی بلاش اول از اورشلیم زادگاه خویش به ایران آمدند.

به راستی فرج‌الله‌چعب چگونه بازه‌ی هزاران ساله‌ی میان تمدن‌های ایلامی و مندایی را آن هم در سرزمین‌های جداگانه نادیده گرفته، بدون نام بردن از منابع به آسانی در جای‌جای کتاب خود از همگونی دینی و فرهنگی آن‌ها سخن گفته است؟

منداییان آرامی‌نژاد که دارای زبان و فرهنگ ویژه‌ی خود هستند چه پیوندی با نام کتاب و اعراب خوزستان دارند؟ آیا فرج‌ا‌لله چعب می‌‌خواهد از پیشینه‌ منداییان در خوزستان بهره‌برداری کند؟ از سویی چرا ایشان از کارسازی فرهنگ وتمدن ایرانی در باورها‌ و آیین‌های مندایی چشم‌پوشی کرده است؟

برای نمونه افزون‌بر ۱۲۵ واژه فارسی در زبان دینی مندایی مانند درفش، یاور، دیو، مانا، سدره، (پیراهن دینی)، تاگا، تاغا( تاج)، گنزا (گنج)، گنزاورا (گنجور)، ملکا (فرشته)، در کتاب دینی «طومار حران کویثا» آشکارا اردوان اشکانی یک رهبر بزرگ مندایی به شمار آمده، از بهرام ‌پادشاه ساسانی نیز در غسل تعمیدی به نام «ملکا بهرام ربا» به نیکی یاد شده است.
هم‌چنین بر پایه‌ی کتاب مندائیان ایران و عراق از خانم اتل استفانه دروور٬ داستان رستم و سهراب و به روایتی رستم و سیمرغ با اندکی جابه‌جایی به میان استوره‌های مندایی راه یافته است.

سخن پایانی

برجسته‌ترین کاستی کتاب «تمدن عیلام ومردم عرب خوزستان» را باید در شیوه‌ی پردازش آن جستجو کرد آنجا که نویسنده نه با نگاهی پژوهشگرانه و بی‌طرفانه که با یک جهان‌بینی قومی به تاریخ نگریسته است. پیامد این نگرش دست‌کاری‌ واژه‌ها، وارونه‌سازی نگاره‌ها و «وصله و پینه» کردن داده‌های تاریخی است تا خواننده آن‌چه را بپندارد که نویسنده از پیش اندیشیده است‌. البته به حسین فرج‌الله چعب نمی‌توان خرده گرفت زیرا وی با سود جستن از تاریخ در پی نهادینه کردن اندیشه‌هایی است که در سر می‌پروراند.
اما باید بانگ بر سر مدیران ارشاد زد که خویشکاری (:وظیفه) خویش را فراموش کرده، گاه از در دروازه گذر نمی‌کنند و گاه این‌چنین وا می‌دهند. هم‌چنین از ناشرانی هم باید گلایه کرد که در پی سود خود پایبندی ملی و اخلاقی را زیر پا می‌گذارند.

این سخن به چم (:معنی) دشمنی با گردش آزاد آگاهی‌ها نیست، اما آزادی اندیشه باید در چارچوب گفتمانی اندیش‌ورزانه، ارج‌گزاری به دانایی خواننده و پاسداری از تمامیت ارضی کشور باشد نه اینکه با ریشخند گرفتن خرد مردم، تندیس زنانه را مرد جا بزنند.

به راستی هویت برساخته‌ی این‌چنینی ارزش بالیدن و نازش دارد؟ بهتر نیست به جای پیشینه‌سازی، به گذشته‌ی راستین و فرهنگ پربار بومی اعراب خوب خوزستان پرداخته شود؟

بی‌گمان ایلامی‌ها از زبان و فرهنگ همسایگان سامی‌نژاد خود در میان‌رودان بهره برده‌اند اما نه بدین‌گونه که آنان را ‌بی‌هیچ نشان‌های تاریخی و یافته‌‌های زبانی یکسره سامی‌نژاد بخوانیم.

همه‌ی ایلام‌شناسان نیز بر«ویژه » بودن زبان و نژاد ایلامی‌ها باور دارند.چنانکه والتر هینتس در رویه ۲۷ کتاب خود می‌گوید: «۱۰۰۰ سال پس از میلاد جغرافی‌دانان عرب و مسلمان که از گوشه و کنار به خوزستان آمدند به زبان غیر‌مفهومی برخورد کرد‌ه‌اند. این زبان (خوزی)، مسلما آخرین شکل باقی‌مانده‌ی زبان ایلامیان بود. حتی داریوش هخامنشی هم نام ایلام را نشنیده بود و آن را به نام هوژا می‌شناخت . هوزیان مسلما همان نژاد ایلامی یا اوکسی‌ها بودند.»
مینورسکی و سوجک نیز خوزیان را همان ایلامیان باستان می‌دانند. در همین راستا یاقوت حموی در سده ۶ هجری از زبان ابوزید بلخی درباره زبان مردم خوزستان می‌گوید.: «اما زبان ایشان همه‌ مردم به فارسی و عربی آشنایی دارند و علاوه بر آن‌ها به زبان خوزی مخصوص سخن می‌رانند که نه عبرانی است و نه سریانی و نه عربی و نه پارسی دری».

این گفتارها نشانگر آن است که ایلامی‌ها زبان و فرهنگ خود را داشته، سامی و آریایی نبودند. اگر چه نمونه‌هایی از فرهنگ و تمدن ایلامی در میان همه‌ی اقوام خوزستانی آشکارا دیده می‌شود اما هر تلاشی برای «مصادره» ایلام بی‌گمان شکست خواهد خورد زیرا نمی‌توان به جنگ با تاریخ رفت و منابع تاریخی را نادیده انگاشت. از این‌رو بایسته است همگان فرمان تاریخ را پیرامون نژاد ایلام گردن‌ نهاده، به جای چنگ زدن به فرهنگ‌های دیگران به داشته‌های خود بیندیشیم، زیرا به گفته‌ی نیاکان‌مان «بار کج هیچ‌گاه به منزل نمی‌رسد» فرخی‌سیستانی نیز در سده‌ی ۵ هجری به زبیایی چامه‌ای سروده که می‌تواند همیشه آویزه‌ی گوشمان باشد:

فسانه‌ی کهن و کارنامه‌یی به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر

یاری‌نامه‌ها:

باستان‌شناسی ایلام، دنیل‌تی. پاتس

تاریخ ایلام، ماتیو ولفگانگ. استولپر

تاریخ ایلام،پیرآمیه

شهریاری ایلامی، والتر هینتس

دنیای گمشده ایلام، والتر هینتس

تاریخ و تمدن ایلام، یوسف مجیدزاده

نقوش برجسته ایلامی، محمدرحیم صراف

از زبان داریوش، هاید ماری کخ

تحقیقی در دین صابئین مندایی، مسعود فروزنده

صابئین مندایی در ایران، عادل شیرالی

صابئین مندایی، پرویز عجیل‌زاده

جغرافیای تاریخی قوم الیمایی، ایمان آزوش

سکه‌های الیمایی، حسن پاکزادیان

فرتورها رسیده است.

1842

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

9 پاسخ

  1. درود بر شما و سپاس از نوشتار ارزنده و آگاهی رسانی و کوشش های سرور ارجمند اشکان زارعی
    تنها سخنی که باید گفت، این است که، این گونه افراد که شوربختانه در کشور ما کم هم نیستند خواهان تجزیه ایران به سود اربابان خویش هستند و تحریف تاریخ با آرمان های جدایی طلبانه …
    اما کور خوانده اند، تاریخ را با این گزافه گویی ها و دروغ پراکنی ها نمی توانند پاک کنند و ایران همیشه پا برجا و ماندگار است تا هستی برخاست.

    پاینده ایران

  2. آفرين به آقای دکتر اشکان زارعی
    آرزوی پيروزی براشون دارم.
    چنانچه کسی بخواهد به اندازه ی يک بند انگشت از ايرانمان جدا کند، جارويش ميکنيم و از مرزهای اين خاکِ پاک بيرونش ميريزيم.

  3. عربهای ساکن خوزستان مهاجر هستند وسابقه حضورشان در خوزستان به قرن نهم هجری برمیگردد که توسط سید محمد مشعشع در زمان صفویه از عراق ابتدا به هویزه و سوسنگرد وارد شدن

  4. درودها و سپاس به پیشگاه دکتر زارعی گرانقدر و فرهیخته که با مستندات دقیق و اسناد تاریخی بی طرف پاسخ در خور و شایسته ای به وارونه گویی کسانی که کوشش می کنند تاریخ و فرهنگ ایران زمین را کم رنگ کنند .اما با مدد از حضرت حافظ با بانگ بلند می گویم و همه ی فرزندان ایران زمین می گویند:
    ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست
    عرض خود میبری و زحمت ما میداری.

  5. راه شاهی یکی ازشاهکارهای بشراست که ازشیرازتاشوش است هخامنشیان بردنیاحکومت می کردند.

  6. عرب‌های ایران بسیاربه عرب‌های عربستان نزدیک هستند ایران هم 300سال درسیطره عربها بوده است.

    1. با سلام و احترام به شما دوست عزیز
      دلیل نمیشه که ایران ۳۰۰ یا ۵۰۰ سال((همچنین حکومت مشعشعیان)) در سیطره عربها بوده ، عرب‌های ایران از عربستان و… بوده
      لطفا با سند و مدارک معتبر این نظر رو ثابت کنید
      اولا اون موقع جمعیت کشورهای عربی چقدر بوده که به ایران هم مهاجرت کردند ؟؟ همین الان مشاهده کنید جمعیت کشورهای عربی خیلی کمتر از جمعیت ما و سایر کشورها هستند..
      دوما زبان و فرهنگ و باورهای عرب‌های عزیز خوزستان رو مشاهده کنید .که چه تفاوتهایی وجود داره ..
      سوما مطالب آقای دکتر رو کامل مطالعه کنید گفته شد که بی گمان ایلامی ها از زبان و فرهنگ همسایگان سامی نژاد خود در میان رودان بهره بردند اما نه بدون هیچگونه یافته های تاریخی و زبانی آنها را سامی نژاد بپنداریم.. و بعضی از مطالب مهم دکتر
      دوستان عزیز لطفا هرکی هر چی گفت زود باور نکنید حتی خود من .. حرفی که زده میشه ببینیم چه سندو مدرک و منبع معتبری داره ؟ یا اینکه اصلا منبع نداره یا بعضی جا ها میتونیم از طریقی آگاهی که خدا به ما داده پی ببریم
      به امید آگاهی کامل همه ی ما و سلامتی شما عزیزان

      یاحق

      1. سابقه حضور عرب ها در خوزستان در زمان اشکانیان است تاریخ نقل میکند که مملکت میسان که حاکم آن عرب تبار است یک حکومت کاملا مستقل بوده و به دست اردشیر اول ساسانی سرنگون شد و آن مملکت را تصرف کرد

        لطفا تاریخ تمدن میسان را مطالعه بفرمایید.
        عربهای خوزستان مهاجر نیستند.

  7. سپاس از آقای زارعی،،
    اینکه نویسنده عرب در کتابش یه بخشایی رو مثه سنگ‌نگاره بیستون، یه جور دیگه روایت کرده که با یافته های تاریخ نگاران همخونی نداره، نشون میده که شاید تو خیلی از جاهای دیگه این کتاب هم دقت یا بی‌غرضی نکرده باشه…. البته همه مردم جنوب غرب ایران بویژه مردم خوزستان باید نشونه های تمدنی، نمادی، ژنتیکی و زبونی ای از ایلامی ها رو به ارث برده باشن. این تبار با تاختن آشوری ها بهشون نیست و نابود نشدن،، بلکه تو دربار هخامنشی هم از مهم ترین ملت های تابع و از نژاد های پرنفوذ تو تاریخ این سلسله بزرگن. حتی پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی هم تا سده ها مردم «خوزی» و زبون اونا تو سرزمین خوزستان تو تاریخ اومده ولی رفته رفته میون گروه ها و زبونای دیگه از جمله عربی، فارسی و همینطور لری حل شدن،،، شاید خیلی از واژه‌های ایلامی میونشون زنده باشه که حتماً همین‌جوره. زبونشون خدایی نه به فارسی، نه به عربی و نه به ترکی که برخی پان‌تُرکا میگن شباهتی نداره،، اگه به وام‌واژه‌ها باشه که تو فارسی و عربی و لری خیلی بیشتره،، اگه ریشه‌شناسی واژه ها باشه که قطعاً زبان‌شناسا از وبلاگ‌نویسا آگاه‌ترن پس وقتی اونا گفتن تک‌خانواده است؛ ربطی به زبونای آریایی و سامی و آلتایی نداشته، در ضمن پیکره‌هایی که ازشون مونده هم مشخصه های نژاد زردپوست رو نداره.
    و،، توده‌هایی از مردم عرب هم گویا دست کم از زمان ساسانی و چه بسا پیشتر، تو پیرامون و بخش هایی از خوزستان امروزی زندگی میکردن و با شکست ساسانیان شمار اعراب فاتح که گروه گروه به سرزمین ‌های گشوده شده خلافت مهاجرت میکردن بیشتر میشه،، بعدها هم تو سدهٔ ۷ تا ۹ هجری عشیره های بزرگی از تبار عربی به جنوب عراق تا بخش هایی از خوزستان مهاجرت میکنن که نژاد عربی رو تو این مناطق پررنگتر میکنه…. به هر حال مردم جنوب غرب بویژه خوزستان، همگی ارث برندهٔ رگه‌هایی از این تمدن کهن هستن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1404-01-28