در بخشی ازداستان پادشاهی فریدون در شاهنامه، پیش از آنکه او قلمرو خود را میان فرزندانش تقسیم کند، چند بیتی دربارهی طالع سه پسر او هست که ضبط آنها در شاهنامهی دکتر خالقی مطلق در نگاه نخست با آنچه در متون اخترشماری و نجوم قدما آمده، ناسازگار است. طبق این ابیات، اخترشماران برج طالع هر پسر فریدون و سیارهای را که به اصطلاح منجمان قدیم، خداوند آن طالع است، مشخص میکنند، اما سیاراتی که نامشان در اینجا آمده، با سیاراتی که در کتب قدما خداوند برجهای مذکور هستند، مطابقت ندارند:
بـــه سـلم انـــدرون جســـت از اختـر نشان / سـتـــاره زحـل دیــــد و طـالـع کمان
دگــر طالــع تــور فرخنــده شــیر/ خــــداونــــد بـــهـــرام بـــر خــــون دلــیــر
چــو کــرد اختــر فــرخ ایــرج نــگاه / حــمــل دیــــد طـــالـــع خــداونــد مــاه
(فردوسی، 1386: 1/106)
طبق این ابیات، طالع سلم برج کمان (قوس) و خداوند آن زحل؛ طالع تور برج شیر (اسد) و خداوند آن بهرام (مریخ) و طالع ایرج حمل(بره؛که در بیت نام عربی آن ذکر شده) و خداوندش ماه است. در ستارهشماری و اختربینی، طالع آن برج از منطقهالبروج است که هنگام تولد فرد، در افق مشرق ظاهر شود (شهمردان بن ابیالخیر، 1382 :120) و خداوند طالع، یکی از هفت ستارهی (در باور قدما) خورشید، ماه، عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل است و آن برج را خانهی خداوند برج نیز میگویند. در کتابهای نجومی کهن، خداوند برج قوس سیارهی مشتری، خداوند برج اسد خورشید و خداوند برج حمل مریخ است (همان: 119؛ بیرونی،1351: 361).
خالقیمطلق در اینجا بر اساس نسخهی فلورانس نام دوسیارهی زحل و بهرام را که تقریباً در هیچ یک ازنسخههای دیگر نیامده و تنها استثنا نسخهی آکسفورد است که در بیت اول با دستنویس فلورانس مطابقت دارد، به متن برده است و در یادداشتهای این بخش در توجیه ضبط فلورانس به قسمتی از التفهیم که دربارهی دلالت ستارگان بر خلقوخوی مردم است، استناد کرده و نوشته است که خلقوخوی سلم بیشتر با صفات منسوب به سیارهی زحل تناسب دارد تا مشتری، که ضبط نسخههای دیگر است، همچنین اخلاق تور بیشتر مطابق صفات سیارهی مریخ است تا خورشید، که در دیگر نسخهها آمدهاست (خالقیمطلق،1389: 1/132-133). طبق نسخه بدلهایی که خالقی مطلق به دست داده است، مصراع دوم بیت نخست،که طالع سلم را بیان میکند، در دستنویسهای دیگر به این سه صورت گزارش شده است:
لنـدن675 ، لنـدن841 ، واتیکان848، لنینینگراد849
سبب* مشـتری بود و طالـع کمان
*(لندن67: شب)
اسـتانبول 731 ، لنینگـراد 733، قاهـره 796 ، لیـدن 840 ، پاریـس844 ، برلین894 ، لندن 891،
نبـودش مگـر مشـتری و * کمان
*(قاهره796 ، لیدن840: درقاهره741)
تـن مشـتری دیـد و طالـع کمـان
مصراع دوم بیت دوم، طالع تور، نیز غیر از ضبط نسخهی فلورانس که پیشتر نقل کردیم، در نسخههای دیگر به صورتهای زیر آمدهاست:
لنـدن 675 ،اسـتانبول 731، لنینگـراد733، قاهره741، قاهره796، لیـدن 840 ، لنـدن 841 ، پاریس844، واتیـکان 848 ، لنینگـراد 849، آکسفورد852 ، لندن 891 ، برلین894
خداوند1 خورشید2 سعد3 دلیر
1. لندن 841 :چوآید به؛.2 .لنینگراد849:شمشیر و؛آکسفورد852:خورشیدو3. لیدن 840 :شیر.
خالقیمطلق به این نکته اشاره نکرده است که همهی متون نجومی و اخترشماری مؤید ضبط نسخ دیگر هستند و از نظر منجمان قدیم، خداوندان بروج همانها هستند که در این نسخ آمدهاند، نه آنهاکه در نسخهی فلورانس آمدهاند. واژهی «خداوند« که در بیت دوم و سوم از این ابیات آمده، نشان میدهد که بیشک منظور از کنارهمآوردن نام بروج و ستارگان، همان است که ابوریحان با نام «بهرهای ستارگان اندر بروج» ازآن یاد کرده (بیرونی،1351:396) و مقصود همان«خداوندطالع» است و همخوانی صفات سلم و تور با تأثیر زحل و بهرام در خلقوخوی مردمان نمیتواند اشکال بزرگتر ناهمخوانی بروج و خداوندانشان را توجیه کند.
از آنجا که ضبط فلورانس با همهی نسخ دیگر متفاوت است، این احتمال هم وجود دارد که ضبط این دستنویس اصلی باشد و کاتبان نسخ دیگر که آن را مغایر علم نجوم یافتهاند، به قصد اصلاح، در متن دست برده باشند؛ اما در این صورت باید بتوان در کتب نجومی قدیم توجیه و توضیحی برای آن یافت. اتفاقاً چنین توضیحی وجود دارد. در نجوم کروی قدیم، بروج دوازدهگانه، که هریک شامل سی درجه از سیصد وشصت درجهی دایرهالبروج بودند، تقسیمبندیهای درونی متعددی داشتند که در آن برج را به سه، نه یا دوازده بخش میکردند و یکی از سیارات، که لزوماً با سیارهی خداوند برج مطابقت نداشت، خداوند هر یک از این بخشها یا بهرهها بود. طبق یکی از این تقسیمات، هر برج که سی درجه بود به سه قسمت ده درجهای تقسیم میشد. این تقسیم بندی ریشه در نجوم مصر باستان داشت و ظاهراً از طریق یونانیها و به اخترشماران ایرانی دورهی ساسانی رسیده بود. در پهلوی به هر یک از این بخشهای سهگانهdahīg میگفتند که ترجمهیdekanós یونانی بود و بر ده درجه بودن آنها دلالت داشت(2009PANAINO, ).
در کتابهای نجومی فارسی نو، با دو تقسیمبندی ده درجهای برجها مواجهایم که یکی «وجه» و دیگری «دریجان« نام دارد و دومی برگرفته ازنجوم هندی است(بیرونی،1351: 404). تفاوت این دو تقسیمبندی شیوهی انتساب بخشهای ده درجهای به ستارگان و تعیین خداوند آنهاست. جدول وجوه و دریجانها و نام خداوند هر یک ازآنها در کتب نجومی آمده و طبق این جداول، خداوند وجه سوم برج قوس (کمان) زحل و خداوند وجه سوم برج اسد(شیر) مریخ(بهرام) است (شهمردان بن ابیالخیر، 1382: 76). بنابراین ضبط دو بیت نخست در نسخه ی فلورانس از لحاظ نجومی نیز پذیرفتنی است و منظور از «خداوند»، دراین ابیات، خداوند وجه است نه خداوند برج.
با این حال مشکل طالع ایرج و مطابقتنداشتن ماه (قمر) با برج حمل،که تنها ضبط نسخهی فلورانس است، همچنان بر جای میماند. خداوندان وجوه برج حمل بهترتیب مریخ، خورشید و زهره هستند و خداوندان دریجانهای این برج مریخ، خورشید و مشتری (همان:76 ). اما خداوند برج چهارم)کشف/ سرطان) و خداوند وجه سوم آن برج قمر است و با این ضبط، بیت اخیر با ابیات پیشین، که در آنها نام برج طالع و خداوند سومین وجه آن ذکر شده بود، همخوانی دارد.
خالقی مطلق در توجیه برگزیدن حمل به جای «کشف» نوشته است که کشف سنگ پشت است که از بروج دوازدهگانه به شمار نمیآید و احتمال داده است که معنی «خرچنگ» که در برخی از فرهنگها برای آن نقل شده، برگرفته از همین بیت شاهنامه باشد (خالقیمطلق، 1389: 133). اما اگر ضبط فلورانس را اصلی بدانیم و ضبط دیگر نسخ را محّرف آن فرض کنیم، بهسادگی قابل قبول نیست که کاتبی (مراد کاتبی است که ضبط فلورانس ـ ضبط برگزیدهی خالقی مطلق ـ را به ضبط دیگر نسخ تغییر داده است) که خداوندان بروج را میشناسد و بهخاطر مطابقت نام بروج و خداوندان آنها، دو بیت قبلی را تغییر داده است، تفاوت «خرچنگ» و «سنگپشت» را نداند. علاوه بر این، غیر از اشکال نجومی، نکتهی دیگری هم موجب مناسبت نداشتن واژهی حمل با این بیت شده است: در دو بیت نخست نامهای فارسی برجهای طالع سلم و تور آمده و عجیب به نظر میرسد که فردوسی در اینجا به جای نام فارسی نخستین برج دایرهالبروج (بره که اتفاقاً نسبت به نام سایر بروج در شاهنامه بسامد بالایی دارد و هم وزن حمل است) نام عربی آن را بیاورد.
تصور منطقهالبروج و برجهای دوازدهگانه،که اکثراً حیوانی دارند، نخستین بار در بینالنهرین و در دوران بابلی متأخر به وجود آمد (استیل، 1396 :50؛ 2009( PANAINO, . در زبان اکدی و در دیگر زبانهای سامی، مانند آرامی و عبری، برج چهارم منطقهالبروج «خرچنگ» بود (در آرامیsarṭana ، در عبریsarṭan و در اکدی allutto، در نجوم یونانی karkínos) و در پهلوی karzang(بندهش: گ20پ) و صورت فلکی خرچنگ به این برج منسوب بود. اما شواهدی وجود داردکه در نجوم بینالنهرینی و مصری، گاهی این صورت فلکی را سنگپشت میدانستهاند، نه خرچنگ. در نگارههای نجومی کهنتر بینالنهرین، تصویر خرچنگ نیامده، اما لاکپشت یکی از نمادهای ایزد سومری آبها، انکی Enki) (، بود و تصویر آن در نگارهها دیده میشود (راجرز، 1998: 12). در مصر باستان، نام چهارمین برج منطقهالبروج، شتائو (shetau)، با نام ایزد لاکپشت چهره ی شتا (Sheta)ارتباط داشت و در نگارش هیروگلیف نام این برج، تصویر لاکپشتی هم دیده میشود(WALLIS BUDGE, 1934:92).
اکنون دو احتمال وجوددارد:
ـ یکی اینکه اگرچه شواهدی هست که عدهای از قدما بین کشف و خرچنگ فرق میگذاشتهاند (مثالاً دربارهی یکی از دو قسم جانوران آبی آمده: «آنکه پای دارد چون نهنگ و کشف و خرچنگ و جز آن» (ناصرخسرو، 1356 :57 ) و در متنی نجومی دربارهی درجهی دوازدهم برج قوس میخوانیم: «از جانب راست او برآید صدف بزرگ و کرمان دریای بزرگ مثل سرطان وکشف» (تنکلوشا، 1384 :90)، اما این تفاوتنهادن همهگیر نبوده و عدهای هم آنها را به جای هم به کار میبردهاند.
ـ دوم آنکه سنت بسیار کهن و متروکی که در آن برج چهارم لاکپشت بود، نه خرچنگ، به طریقی به منابع فردوسی رسیده و از آنجا به شاهنامه راه پیدا کرده است.
احتمال دوم به دو علت پذیرفتنی نیست: یکی آنکه از دورهی سلوکی به بعد، که تصور نجومی دایرهالبروج گسترش یافت وهمهگیر شد (2009 PANAINO,)، نشانهای از اینکه صورت فلکی برج چهارم لاکپشت بوده باشد در دست نیست؛ دیگر اینکه حتی اگر چنین سنتی وجود داشته بوده باشد، بعید است کاتبان شاهنامه،که ابیات راجع به طالع سلم و تور را، چون مغایر دانش نجومی خود یافتهاند، تغییر داده و اصلاح کردهاند، با آن سنت غریب آشنا بوده باشند و «سنگپشت» را به جای«خرچنگ« پذیرفته باشند. محتملتر آن است که در نظر آنها، «کشف» جانورِ آبی سخت پوِست چندپایی بوده باشد، اعم از خرچنگ و سنگپشت؛ از همین روی، علّتی برای تغییر آن نداشتهاند.
در مقابل به نظر میرسد که در اینجا کاتب نسخهی فلورانس، از آنجا که از مشکل ظاهری ابیات، از لحاظ نجومی، آگاه نبوده است، دو بیت نخست را عیناً نقل کرده، اما چون کشف (لاکپشت) ازنظر او نام هیچ یک از بروج نبوده، آن را به حمل که بر همان وزن است، تغییر داده است؛ اما اینبار دستکاری او به معنای بیت صدمه زده و آن را از نظر نجومی نادرست ساختهاست.
بنابر آنچه گفته شد، ضبط کشف که همهی نسخ، غیر از نسخهی فلورانس، آن را تأیید میکنند، بر حمل،که ضبط نسخهی فلورانس است، ترجیح دارد و بهتر است مصراعی که طالع ایرج در آن آمده به صورت «کشف دید طالع خداوند ماه» تصحیح شود.
* دانشجوی دکتری فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران