یادمان تاریخی-فرهنگی نامدار به «قدمگاه چاشتخوار»، یادگاری باستانی است در سرزمین پارس که همچنان ناشناخته و رازآلود مانده و نیازمند پژوهشهای باستان شناختی است تا بتوان کاربری و دورهی تاریخی آن، روشن ساخت.
به گزارش اَمرداد، در شهر اَرسنجان امروزی یادمانی تاریخی-فرهنگی و ارزشمند وجود دارد که بومیان به آن قدمگاه چاشتخوار، ایوان قدمگاه و چاشتخور میگویند. اَنگیزهی نامهایی که برای این یادمان باستانی برگزیدهاند، جایگیری آن در روستای چاشتخور از شهر اَرسنجان است.
این یادمان ارزشمند و باستانی در راستای گوشهی جنوبی کوه مهر (رحمت) و در شمال روستای چاشتخوار جای دارد. ساختمان آن در دل کوه تراشیده شده است و کمی همانند آرامگاه نیمهتمام منسوب به دایوش سوم هخامنشی در پارسه (تختجمشید) است. یادمان نامدار به «قدمگاه چاشتخوار» دارای دو ایوان دو اَشکوبهای (:طبقهای) است که درازای آن 20 متر است. ایوان (:صفه) پایینی در بلندای سه متر و 30 سانتی متری از کف دشت و به ژرفای (:عمق) 13 متر تراشیده شده است. ایوان دوم نیز، در بلندای چهار متر و 25 سانتی متری نسبت به ایوان پایینی و به پهنای پانزده متر و 20 سانتیمتری ساخته شده است.
در دو سوی ایوان پایینی، پلکانی به پهنای دو متر و 20 سانتیمتر و در برگیرندهی 17 پله که بلندی هر پله 20 سانتیمتر و پهنای آن 42 سانتیمتر است، تراشیده شده است.
بدنهی این ایوانها یعنی دیوار میان سطح زمین و ایوان نخست و همچنین بدنهی دیوار هر دو سوی ایوان بالایی سراسر صاف است. در بدنهی بزرگ دیوار ایوان بالایی دو ردیف تاقچه سنگی وجود دارد که هر ردیف در بردارندهی پنج تاقچه است که در سنگ تراشیده شده و بخش زیادی از آنها فرو ریخته است.
یادگار باستانی نامدار به «قدمگاه چاشتخوار» در سال 1881 میلادی از سوی سروان H. L. Wells از ارتش بریتانیا شناسایی (:معرفی) شد و وی نقشهی آنرا منتشر کرد. پس از آن نیز، فرصتالدوله شیرازی به بررسی آن پرداخت. همچنین لویی واندِنبِرگ در سال 1331 خورشیدی به بررسی و پیشینهی آن پرداخته است. با این همه، همچنان در میان پژوهشگران و باستانشناسان دیدگاههای گوناگونی دربارهی کاربری و دورهی تاریخی آن وجود دارد. و میتوان گفت این یادمان باستانی هنوز هم ناشناخته و رازآلود برجای مانده است.
افشین یزدانی، باستانشناس با گرایش هخامنشی که این یادمان تاریخی را از نزدیک دیده است، نخست دربارهی پیشینهی پژوهشی آن به اَمرداد گفت: «نخستینبار از دید باستانشناختی، «لویی واندِنبرگ» اینجا را به عنوان یک نیایشگاه در پیوند با آب و یا با کاربری تدفینی شناسایی (:معرفی) میکند. واندنبرگ بر این باور بود که، گودالهایی (:حفرهها) که به شکل تاقچه هستند، اُستودانهایی (جایگاه نگهداری استخوان مردگان) بودهاند برای تدفین مردگان. واندنبرگ دربارهی کاربری نیایشگاه هم به وجود چشمهی آبی که در پایین بنا بوده، اشاره کرده است.
زندهیاد محمدتقی مصطفوی باستانشناس، این بنا را از آنِ دورهی هخامنشی و فراهخامنشی (پس از هخامنشی) با کاربری تدفینی میداند.
اما «پیتر کالمایِر»، این یادمان را با آرامگاههای اَردشیر دوم و اَردشیر سوم در پارسه (تخت جمشید) میسنجد و بر تفاوتهای آنها پافشاری (:تاکید) دارد و به گمان فراوان دیدگاهش آن بوده که بنای نامدار به «چاشتخوار» از آنِ دورهی هخامنشی نیست.
همچنین «رِمی بوشارلا» اینجا را یک مکان تدفینی نیمهتمام میداند که در دورهی هخامنشی و فراهخامنشی برپا شده است. این باستانشناس فرانسوی با سنجش آرامگاههای اَردشیر دوم و اَردشیر سوم در میراث جهانی پارسه، بنای نامدار به «چاشتخوار» را نیز، همانند آن آرامگاهها میداند که این یادمان باستانی نیمهتمام رها شده است و میگوید آن فضاهایی که در نقش رستم و پارسه برای گورسپاری داریم، در اینجا رها شده است.
اما «کالمایِر» میگوید، دیوارهی انتهای بنای نامدار به «چاشتخوار»، فضا و بلندای (:ارتفاع) مناسبی برای پدیداری گورسپاری و تراش صحنهی نگارکَندهایی (:نقشبرجستهها) همانند آنچه در آرامگاههای نقش رستم و پارسه وجود دارد، نداشته است.
از سویی، «وُلفرام کِلایس» وارون دیدگاه «بورشالا» این بنا را ساخته شدهی کامل میداند که از نزدیک آن را دیده است. همچنین «کِلایس» آن تاقچهها را اُستودان دانسته که با تکههای (:قطعات) سنگی پر شده و با بلوکهای سنگی بسته (:مسدود) میشدهاند.
یکی از تازهترین پژوهشهای انجام شده بر روی یادمان نامدار به «چاشتخوار» در سال 2007 میلادی از «ژان کلود بیساک» است که بر روی روش و تکنیک تراش سنگها بررسی کرده است و آنها را با شیوهی دوران هخامنشی سنجیده است.
«بیساک» باورمند است که این یادمان باستانی از آنِ دورهی هخامنشی بوده و کامل ساخته شده است. همچنین آن تاقچهها را جای خالی بلوکهای بازسازی شده (:تعمیری) دانسته و آنجا را جایگاه اُستودان نمیداند. در اینجا، هنگامی که کاربری آرامگاهی را نادیده بگیریم، جُستار کاربری نیایشگاهی و آیینی و پیوند آن با آیین آب به میان میآید».
دکتر یزدانی در دنبالهی سخنانش افزود : « با نگرش به پیشینهی پژوهشی یادمان نامدار به “چاشتخوار” با دو جستار روبهرو هستیم. یکی کاربری نیایشگاهی و دیگر آرامگاهی. همچنین این یادگار باستانی یا از آنِ دورهی هخامنشی است و یا دورهی فراهخامنشی.
با این همه، با نگرش به گفتههای بالا و پیشینهی پژوهشی بنا و بازدیدی که من از نزدیک از آن داشتهام و شناختی که از سنگتراشی و مِهرازی (:معماری) هخامنشی دارم، در مییابیم که کلید رمز بنا را باید در تاقچههای جای گرفته در انتهای دیوار آن و در گزینش (:انتخاب) موقعیت اثر در محل چشمهای بزرگ و پر آب دانست. تاقچهها در سه ردیف و پنج یا شِش تاقچه هستند».
بنای «چاشتخوار»، یک یادمان هخامنشی است
این باستانشناس با نگرش به بررسیها و بازدید میدانی از یادمان نامدار به «چاشتخوار» آنرا یک یادمان از دورهی هخامنشی میداند. زیرا که ابعاد و حجم کار انجام شده، سطح بزرگی را در برمیگیرد. با بودن چُنین ابعادی باید آن را با دورهی فراهخامنشی و مِهرازی آن دوره سنجید. ما در میراث جهانی پارسه (تختجمشید) آثاری را از دورهی فراهخامنشی داریم. یعنی انتقال از دورهی هخامنشی به پس از آن دوره که از بلوکهای سنگی کاخ اَردشیر سوم آغاز و به سمت جنوبی حیاط کاخ تچر میرسد. در اینجا ما با کیفیت پایین کار و نبود نظم نسبت به دورهی هخامنشی روبهرو هستیم و به هیچروی، قابل سنجش با دورهی هخامنشی نبوده و نیست. دیگر آن توانمندی و نظام سامانمند را نمیبینیم. زیرا شاهنشاهی هخامنشیان از هم فرو پاشیده است و ناسازگاری (:تضاد) فراوانی در مِهرازی این دو دوره با هم میبینیم. کیفیت کار در دورهی فراهخامنشی اُفت کرده است. برای نمونه میتوان به تراش برخی از نگارکَندهای (:نقشبرجستهها) گورهای صخرهای که همانند آرامگاههای هخامنشی بوده و در اُستودانهای نامدار به تنگ زندان است، اشاره کرد.
به هر روی، سخن من این است که آن توانمندی بالا، قدرت مالی و توان فنی و مهندسی که هخامنشیان داشتهاند را در دورههای پس از آن، دیگر نمیبینیم. حتا در دورهی ساسانی نیز، با سابقهی چُنین مِهرازی در بناها روبهرو نیستیم.
اَنگیزه ی دیگر من برای هخامنشی بودن بنای نامدار به «چاشتخوار»، روش تراش سنگ ها است که همانندی (:شباهت) بسیار نزدیکی با آثار این دوره دارد».
کاربری آیینی را میتوان برای بنای «چاشتخوار» پیشنهاد داد
یزدانی دربارهی کاربری یادمان باستانی نامدار به «چاشتخوار» گفت: «این یادمان را از روی عمد در کنار چشمهای پُرآب برپا کردهاند. و همین جُستار مفهوم نیایشگاهی آن را تقویت میکند. از سویی، چون آب در میان ایرانیان وَرجاوند (:مقدس) و پاک شمرده میشده است، میتواند بیانگر نیایشگاه بودن آن باشد و یا جُستار نیایشی بودن آن را مطرح کند. همچنین باید دانست که، پایین این یادمان در آب بوده است و هنوز جای آب بر روی سنگها نمایان است که به اَنگیزهی خشک سالیها و عوامل دیگر، امروزه آبی را در پایین سازه نمیبینیم.
اما دربارهی آن گودالها (:حفرهها) که بر روی انتهای دیوار وجود دارد، باید گفت که بلوکها با نگرش به نوع تراش و لبهی سنگی برخی از تاقچهها که برجای مانده، پر میشدند. یعنی اینکه، در همان دوره باز نبوده و پر شدهاند. جُستار بسیار مهم دیگر، ترتیب و نظم هندسی که در بنا وجود دارد، است. این نظم هندسی را تنها میتوان در مِهرازی آثار دورهی هخامنشی دید. ارزندهترین نمونه را میتوان در ترتیب سنگنگارهها و ردیف آنها در میراث جهانی پارسه برشمرد که ما در تاقچههای این بنا هم با آن روبهرو هستیم.
همچنین آن دیدگاه «بیساک» که تاقچهها را مرمتی دانسته است را نمیتوان پذیرفت و از دیدگاه من، پذیرش آن با نگرش به نبود شواهد سخت است. زیرا سنگها را سانتبهسانت و میلیمتر به میلیمتر تراش میدادهاند و بخشهایی را که دارای سوراخ و خلل کوچکی بوده و یا جنس سنگ متفاوت است، میتوانستند با ضربههای کوچک آن را به شکل پاکتراش پایین آورند. همچنین وجود نظم هندسی افقی و عمودی در پدیداری سه ردیفی تاقچهها را باید در نظر داشت.
از همین روی، به دید من اینها مرمتی نبودهاند. در واقع، کلید رمز این بنا در همین تاقچهها است. و بیگمان آنها را با آرمان دیگری تراشیدهاند. پرسشی که پیش میآید این است که، آیا بلوکها دارای رنگ بوده است. آیا سنگنگارههایی بر روی آنها تراشیده بودهاند. ما چیز زیادی نمیدانیم. زیرا شواهد موجود چیزی را نشان نمیدهد. آیا نقشهایی بوده که از میان رفته است، نمیدانیم.
آنچه در پایان میتوان گفت، این است که، بنای نامدار به «چاشتخوار» یادمانی هخامنشی است و کاربری آرامگاهی ندارد و کامل ساخته شده است و نیمه تمام نبوده است. دربارهی کاربری آن هم، با نگرش به آخشیج (:عنصر) آب میتوان پیشنهاد آیینی و یا نیایشی را داد. همچنین جهت بنا رو بهسوی جنوب باختری (:غربی) است. یعنی آفتاب گیر است. از سویی، پیرامون بنا گویا گورستانی کهن وجود دارد و شاید یک سایت باستانی بوده است که نیازمند بررسی دقیق و کامل است. اما باید دانست این مهمترین یادمان با کاربری آیینی در دورهی هخامنشیان بوده است»
در پایان باید گفت که در این گزارش تنها به شناسایی بنای نامدار به «چاشتخوار» پرداخته شده است و دشواریهای فراوان و وضعیت بسیار نامناسب آن را مدیران و مسوولان میراث فرهنگی نباید از یاد برند. همچنین در واپسین بازدید نگارنده در سال 1395 خورشیدی یک تابلوی شناسایی در پایین بنا وجود داشته، که هم اینک آن را هم ربوده و به یغما بردهاند! آیا مسوولان میراث فرهنگی از همین موضوع کوچک آگاهی دارند؟
نگارههای زیر را که بهتازگی گرفته شده است، ببینید:
ویرانه های این یادمان احتمالا هخامنشی هنوز هم باشکوه و چشمگیر بوده و نیازمند توجه مسوولان است
فرتورها از سیاوش آریا است .
4090